نشانه های گروه رستگار از هفتاد و سه ملت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نشانه های گروه رستگار از هفتاد و سه ملت - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نشانه‌هاي گروه رستگار از هفتاد و سه
ملّت



نشانه‌هاي گروه
رستگار از هفتاد و سه ملّت



درس‌‌هايي از مكتب اسلام ـ شماره330
،
مهر 67



ملل و نحل



جعفر سبحاني



مساله
مهم در حديث “افتراق امت به هفتاد و
سه ملت”، شناخت گروه “رستگار”
است كه پيامبر از آن گزارش داده و
يادآور شده است كه: “كلهم في النار
الا واحدة ” همه فرق اسلامي در آتشند
جز يك گروه و شناخت اين گروه رهيده از
آتش براي ما در زندگي اين سرا و سراي
ديگر، حائز اهميت خاصي است. متاسفانه
ناقلان حديث و شارحان آن، از خود،
عنايتي به توضيح اين قسمت نشان نداده تا
آنجا كه شيخ عبده، پيشواي اهل سنت در
عصر
خود (م1321) انگشت حيرت به دندان گرفته و
مي‌گويد: گروه رستگار تاكنون براي من
معين نشده، زيرا تمام فرق اسلامي مدعي
پيروي از پيامبر گرامي بوده و مي‌
باشند.



آنچه مايه خرسندي است
اين است كه در برخي از احاديث وارد شده
كه پيامبر فرمود: فرقه گمراه يكي است و
ديگران رستگارند. 1



شيخ از
هر تنها به نصوص مختلف اين روايت چشم
دوخته، و نظر به ديگر روايات نيفكنده،
از اين جهت، سيماي حقيقت براي او تا
پايان عمر مخفي و پنهان ماند، و جان به
جان آفرين سپرد، در حالي كه ندانست از
كدام‌يك از هفتاد و سه گروه است، ولي
اگر نظر به ديگر احاديث رسول گرامي
مي‌انداخت گروه رستگار را به روشني
مي‌شناخت و چنين مطلب حياتي براي او تا
آخر عمر پنهان نمي‌ماند.



شناخت گروه رستگار از دو راه
امكان‌پذير است هر چند راه نخست از
مرحله “ امكان ” يا به مرحله “
وقوع ” نمي‌‌گذارد. و نتيجه مثبتي
از آن به دست نمي‌آيد.



1-
مراجعه به متون مختلف حديث كه در برخي
از آن به گروه ناجي اشاره‌اي شده است.



2- مراجعه به ديگر گفتارهاي
پيامبر گرامي در موارد مشابه كه
مي‌تواند ابهام حديث مورد بحث را برطرف
سازد.



درباره راه نخست يادآور
مي‌شويم كه در متون حديث اشاره يا
اشاراتي در اين زمينه وارد شده است
مانند:



الف- و هي الجماعة 2



ب- من كان علي ما انا عليه و
اصحابي 3



ج- يقيسون الامور
برايهم فيحرمون الحلال و يحللون
الحرام 4



معرف نخست در
بخشي از متون وارد نشده، و در بخش ديگر،
غير آن وارد شده، و در هر حال، كلمه‌اي
است كاملا مبهم و نارسا و هرگز پيامبر
بليغ در مقام تحديد، فرقه ناجيه به چنين
كلمه مجمل اكتفا نمي‌كند و اين معرف
بگونه‌اي است كه هر فرقه‌اي خود آنرا
بر خود تطبيق مي‌كند و خود را مصداق آن
مي‌شمرد زيرا مقصود از “
الجماعة” جماعة المؤمنين و المسلمين
است و هر فرقه‌اي خود را گروه با ايمان
مي‌داند، علاوه بر اين يك چنين معرف،
چيزي بر معلومات طرف اضافه نمي‌‌كند،
زيرا همگان مي‌دانند كه “ جماعة
المؤمنين ” و “ جماعة
المسلمين” رستگار بوده، و اهل نجات
مي‌باشند، سخن در اين است ، مومن و مسلم
واقعي كيست كه از طريق شناخت او، اهل
نجات شناخته شود و اگر مقصود “جماعة
الصحابه” است اين همان معرف دوم است
كه اكنون پيرامون آن سخن مي‌گوييم.



معرف دوم كه مقياس، خود پيامبر و
ياران او (پس از در گذشت) او باشد، بسان
معرف نخست، از نارسائي خاصي برخوردار
است زيرا:



1- اگر مقصود “همه
صحابه” باشد يك چنين اتفاقي جز در
مسائل ضروري رخ نداده و در بيشتر مسائل
مورد اختلاف يا فاقد اطلاع بودند، و يا
با يكديگر اختلاف داشتند، مجموع ياران
پيامبر كه از صد هزار تجاوز مي‌كردند،
آنچنان نبودند كه از كليه مسائل مورد
اختلاف و عقيدتي اطلاع دقيق داشتند و بر
فرض اطلاع سخنانشان يكي بود بلكه
اكثريت
فاقد اطلاع ( به خاطر كمي مصاحبت) و يا
اختلاف بر آنها حاكم بود، هنوز جسد رسول
گرامي به خاك سپرده نشده بود كه نخستين
نزاع آنان در “سقيفه بني ساعده”
پيرامون خلافت و امامت در گرفت و با ضرب
و شتم از يكديگر جدا شدند. 5



2- و اگر مقصود “ اكثريت صحابه”
باشد، اين مساله‌اي است كه اهل سنت
نمي‌توانند بر آن صحه بگذارند، زيرا
اكثريت ياران پيامبر، با راه و روش
خليفه سوم مخالف بودند، و تضاد ميان
آنان و خليفه وقت به پايه‌اي رسيد كه
منجر به قتل او به دست صحابه پيامبر و
گروهي از انقلابيون كوفه و مصر گرديد،
آيا مي‌توان در پرتو اتفاق اكثريت
خليفه را گمراه خواند؟!



گاهي
در مقابل اكثريت، اقليتي وجود داشت، كه
از نظر ارزش برآن كميت، برتري داشت
مثلاً در گزينش خليفه نخست بيت هاشمي و
در راس آنان امام علي (ع) و عموي او عباس
و دختر پيامبر گرامي “زهرا” با
اكثريت مخالف بودند، علي و زهرا به حكم
“ آيه تطهير” از هر خلاف و گناهي
مصون بودند، آيا مي‌توان گفت فزوني
جمعيت بر چنين كيفيتي، مقدم است، و مردم
بايد، تابع اكثريت باشند نه كيفيت برتر.



3- معرف دوم، اشكال ديگر نيز
دارد، و آن عطف “ياران” بر خود
پيامبر “ انا و اصحابي ” در حالي
كه محور هدايت، خود پيامبر است ، و اگر
ياران او نوري دارند، مكتسب از رسول
گرامي است.



در اين صورت به
ناچار بايد دست به توجيه زد و گفت كه
پيامبر، مقياس هدايت در حال حيات، و
ياران، معيار هدايت پس از درگذشت او
مي‌باشند.



4-اصولا ياران
پيامبر نمي‌توانند مقياس هدايت و
پيروي از آنها، مايه نجات باشد، زيرا
روايات مربوط به گزارش پيامبر از
ارتداد اكثر آنان كه در صحاح و مسانيد
اهل سنت وارد شده است، مانع از آنست كه
راه و روش صحابه را رمز هدايت بدانيم،
مساله ارتداد اكثريت قابل ملاحظه ياران
او، چيزي نيست كه شيعه در نقل آن پيشگام
باشد بلكه، صحيح‌ترين كتاب حديثي از
اهل سنت، آنرا نقل كرده و قسمت اعظم
روايات مربوط به ارتداد اكثريت در
“جامع الاصول” جزري گرد آمده است
و چون بحث پيرامون عدالت صحابه، از
موضوع بحث بيرون است به ذكر مدارك در
پاورقي‌ اكتفا مي‌كنيم 6 و فقط به
نقل يك روايت مطلب را به پايان
مي‌رسانيم پيامبر فرمود: “يرد علي
يوم القيامه رحط من اصحابي فيحلوون عن
الحوض فاقول يا رب اصحابي فيقول انه لا
علم لك با احدثوا بعدك انهم ارتدوا علي
ادبارهم القهقري 7




گروهي از ياران من بر من وارد مي‌شوند،
ولي از بهره‌گيري از حوض كوثر جلوگيري
مي‌شوند ، من به درگاه الهي عرض مي‌كنم
آنان ياران من هستند، خطاب مي‌آيد تو
نمي‌داني كه آنان پس از تو، چه
بدعتهايي گذاردند، آنان به دوران
جاهليت بازگشتند.



اين تنها يك
حديث است كه از نظر شما گذشت در حالي كه
جزري ده حديث از صحيح بخاري و مسلم، كه
مقدم‌ترين كتاب بر چهار صحيح ديگرند،
در اين مورد نقل كرده و بسياري از مسايل
را حل نموده است در پرتو اين روايات
ديگر مساله:



1- “عدالت تمام
صحابه”



2- جمعيت اقوال و
آراء صحابه



3- حجيت نظريه
اكثريت



4- محور حق و هدايت بودن
آنان، چيزي نيست كه بتوان بر آنها
اعتماد نمود، و درباره آنها به اصطلاح
“چانه زد”



معرف سوم
گمراه‌ترين فرقه را كساني مي‌داند كه
در احكام فقهي به “قياس” عمل
مي‌كنند، عمل به قياس هر چند از نظر فقه
شيعه ممنوع است و رواياتي در اين روش
فقهي وارد شده است، ولي معرفي عاملان به
قياس از گمراه‌ترين فرقه‌هاي اسلامي
خالي از مبالغه نيست كه ساحت مقدس
پيامبر از آن، پيراسته است.



گذشته بر اين “عمل به قياس” يك
عنصر فقهي يا اصولي است كه در آن زمان،
چندان مفهوم واضحي نزد ياران پيامبر كه
مخاطبان اين حديث بودند، نداشته است،
بسيار بعيد به نظر مي‌‌رسد، كه پيامبر
، با آنان با چنين مفهوم مبهمي سخن
بگويد، و در معرفي عظيم‌ترين فرقه
گمراه به آن اكتفا ورزد.



اين
بحث گسترده مار از اخذ نتيجه، از پيمودن
طريق نخست نوميد مي‌سازد، در اين صورت
بايد راه دوم را پيمود، و به روايات و
ديگر سخنان پيامبر گرامي كه در
زمينه‌هاي مختلف وارد شده است و به
گونه‌اي با حديث “افتراق امت”
پيوند دارد، رو آورد و ابهام را برطرف
نمود، ما در اين جا، به نقل سه حديث كه
از احاديث مسلم و متواتر اسلامي است،
بسنده مي‌كنيم، و مشروح بحث پيرامون
آنها را به كتابهاي ديگر حواله
مي‌‌كنيم:



1- حديث
ثقلين



حديث ثقلين يا
“خليفتين” از احاديث متواتر
اسلامي است كه در كتابهاي حديث و تفسير
و تاريخ وارد شده است ترمذي و نسائي در
صحيح خود، حديث ياد شده را چنين نقل
مي‌كند:



“ يا ايها الناس
اني تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا
كتاب الله و عترتي اهل بيتي:



“ اي مردم من در ميان شما دو چيز را
مي‌گذارم و مي‌روم تا آن دو را
گرفته‌ايد گمراه نمي‌ شويد و آن دو
عبارتند از كتاب خدا، و عترت و اهل بيت
من” 8



امام احمد، در
مسند خود حديث ياد شده را در جلد پنجم
مسند خود، در صفحات 182،و189 نقل كرده و از
نظر متن، اختلاف ناچيزي با متن دو محدث
پيشين دارد.



“ اني تارك
فيكم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما
بين السماء و الارض و عترتي اهل بيتي و
انهما لن تفترقا حتي يردا علي الحوض: من
در ميان شما دو جانشين مي‌گذارم، يكي
كتاب خدا ريسمان (نجات) ميان آسمان و
زمين ، ديگر عترتم و اهل بيتم و اين دو
از هم جدا نمي‌شوند تا در محشر
“حوض” به من ملحق
مي‌‌‌‌‌گردند.



حاكم
نيشابوري كه مستدركي بر صحيحين نوشته،
و احاديث صحيحي كه از قلم نويسندگان
صحيح بخاري و مسلم افتاده در اين گرد
آورده و در توصيف حديث همان شرايطي را
رعايت كرده كه آن دو نفر رعايت
مي‌كردند متن حديث را چنين نقل مي‌كند:



“ اني تارك فيكم الثقلين
كتاب الله عزوجل و عترتي ، كتاب الله
حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي
اهل بيتي و ان اللطيف الخبير، اخبرني
انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض
فانظروا كيف تخلفوني فيهما 9 من
ميان شما دو چيز گرانبها مي‌‌گذارم
كتاب خدا و اهل بيت من كتاب خدا ريسماني
است آويزان از آسمان به زمين و عترتم و
اهل بيتم و خداي آگاه بر من خبر داد كه
اين دو از هم جدا نمي‌‌شوند تا در حوض
بر من وارد شوند، بنگيريد چگونه از دو
يادگار من پذيرائي مي‌كنيد.



اختلاف اين متون ضرري به صحت حديث
نمي‌زند و همگي به يك حقيقت دعوت
مي‌كنند و آن لزوم پيروي از دو يادگار
پيامبر و نقل به معني در ميان راويان
رائج بوده است.



گذشته از اين
پيامبر آنرا در موارد مختلفي به
مناسبتهائي بيان كرده، وي در روز عرفه
“ حجه الوداع ” در غدير خم در
دوران بيماري در بستر كسالت، و ممكن است
در هر بار به لفظ خاصي به اين كار دعوت
كرده است.



حديث ثقلين از
احاديث متواتر است كه هيچ انسان منصفي
نمي‌تواند در استواري آن شك كند، و دقت
در معناي آن مي‌تواند رافع ابهام حديث
مورد بحث باشد.



سخن درباره صحت
حديث “ ثقلين ” بيرون از قلمرو بحث
است همين اندازه كافي است كه بيست و
اندي صحابي آنرا از پيامبر نقل كرده و
رسول گرامي در شرائط گوناگوني از آن دو
يادگار سخن گفته است.



اين حديث
گروه رستگار را از گروه گمراه جدا
مي‌سازد زيرا در پيروي از كتاب و عترت
مايه هدايت و جدائي از آن دو مايه
گمراهي شمرده شده است چنانكه
مي‌فرمايد: “ ما ان تمسكتم بهما لن
تضلوا ” بنابراين، گروهي رستگارند و
در بهشت برين جاي دارند كه به اين دو چنگ
بزند.



و در ميان فرق اسلامي
گروهي به اين دو يادگار اهميت مي‌دهند
و پيوسته از آن پيروي مي‌‌كنند شيعه
اماميه است.



حديث سفينه



حديث ثقلين تنها حديثي نيست
كه مي‌تواند ابهام حديث مورد بحث را
برطرف كند بلكه حديث سفينه يكي ديگر از
احاديثي است كه مي‌تواند در اين مورد
روشنگري كند زيرا پيامبر در اين حديث
عترت خود را به كشتي نوح تشبيه نمود كه
سوار بر آن از غرق نجات يافت و بازمانده
از آن محكوم به هلاكت گرديد.



چنانكه مي‌فرمايد:



« الا ان
مثل اهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من
ركبها نجا و من تخلف عنها غرق 10



حال اهل بيت من بسان كشتي نوح است
كه هركس بر آن سوار شد، نجات يافت و
متخلف از آن غرق شد.



هدف از اين
تشبيه دعوت مردم به پيروي از عترت است و
اينكه مردم بايد اصول و فروع را از اين
خانواده بگيرند و از آنان رو
برنگردانند و در غير اين صورت هلاكت
آنان قطعي و حتمي است.



3-اهل
بيت مايه امن و امانند



در حديث
سوم پيامبر، اهل بيت خود را به ستارگان
آسمان تشبيه نموده است يعني همان‌طور
كه ستارگان مايه ره‌يابي دريانوردان و
سبب نجات آنها است، همين اهل بيت او
مايه هدايت و دوري از اختلاف است چنانكه
مي‌فرمايد:



“ النجوم امان
لاهل الارض من الغرق، و اهل بيتي امان
لامتي من الاختلاف ” 11



ستارگان مايه نجات دريانوردان است و
اهل بيت من مايه آرامش او و دوري امت از
اختلاف است



اگر اين حديث و
احاديث ديگر با ديد انصاف نگريسته شود
مي‌توانند مشخصات فرقه ناجيه و گروه
رستگار را در اختيار ما گذارند و با اين
تصريحات و پيامهاي مکرر و روشن به معرف
سراسر ابهام و نارسا و مشکوک نيازي باقي
نمي‌ماند.



در پايان يادآور
مي‌‌شوم :



برخي از حفاظ اهل
سنت حديث افتراق امت را با حديث “
ثقلين ” با هم نقل كرده و اين حاكم
است كه پيامبر گرامي هر دو را يك جا و
دومي را به عنوان معرفي گروه رستگار
فرموده است اينك متن حديث: افترقت امه
اخي موسي احدي و سبعين فرقة و “
افترقت امة اخي عيسي علي اثنين و سبعين
فرقة و ستفترق امتي علي ثلاث و سبعين
فرقة كلها هالكه الا فرقة واحدة فلما
سمع ذالك منه ضاق المسلمون ذرعا و ضجوا
بالبكاء و اقبلوا عليه و قالوا يا رسول
الله كيف لنا بعدك بطريق النجاة و كيف
لنا بمعرفة الفرقة الناجية حتي يعتمد
عليها فقال- ص - اني تارك فيكم الثقلين
ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا من بعدي
ابدا، كتاب الله و عترتي اهل بيتي، ان
اللطيف الخبير بناني انهما لن يفترقا
حتي يردا علي را پرداخت نمايند و با
بقيه نشانه‌هاي گروه رستگار از هفتاد و
سه ملت



الحوض 12 پيروان
برادرم “ موسي” هفتاد و يك فرقه و



“ پيروان برادرم ” عيسي
“ هفتاد و دو فرقه شدند و به زودي امت
من هفتاد و سه فرقه مي‌شوند همگي هلاك
مي‌شوند جز يكي، وقتي اين سخن را
مسلمانان شنيدند عاجز و ناتوان شدند،
صداي گريه آنان بلند شد و رو به پيامبر
آوردند و گفتند اي پيامبر خدا پس از تو
راه نجات براي ما چگونه است گروه رستگار
را چگونه بشناسيم تا بر آن اعتماد كنيم
پيامبر فرمود من در ميان شما دو چيز
مي‌گذارم تا به آن اگر چنگ زديد هرگز پس
از من گمراه نمي‌شويد، كتاب خدا و عترت
و اهل بيت من خداي لطيف و خبير به من خبر
داده كه اين دو هرگز از هم جدا نمي‌شوند
تا در حوض بر من وارد مي‌شوند.






1 - تفسير
“المنار” ج 8 ص 221-222 مقصود حديثي
است كه ميگويد اثنتان و سبعون في الجنه
و واحدة في النار



2 - جامع
الاصول ج 10 ص 407، شماره 7468، سنن ابوداود
ج 4 كتاب “السنه” ص 198



3 -جامع الاصول ج 10 ص408 شماره 7470
سنن ترمذي ج 5 كتاب الايمان



4 - مستدرك حاكم ج 4 ص 430



5 -تاريخ طبري ، سيره ابن هشام
العقد الفريد ج2 سيره حلبي ج3



6 -جامع الاصول للجزري ج 11 ص 119-121



7 -مدرك پيشين ص 120، حديث
شماره 7973 نقل از صحيح بخاري



8 -كنز العمال ج 1 ص44 باب
الاعتصام
بالكتاب و السنه به نقل از صحيح ترمذي و
نسائي



9 - مستدرك حاكم ج 3
ص 148 نگاه مي‌نويسند اين حديث صحيح است
طبق شرط بخاري و مسلم، ولي نقل
نكرده‌اند



10 - مستدرك
حاكم ج 3 ص151



11 -مستدرك
حاكم ج 3 ص 142



12 - الشمس
المنيره نسخه مخطوط آستان قدس رضوي
شماره 1706



/ 1