ستارگان حرم استاد رضا روزبه اسوه اخلاص
حبيباللّه سلماني آراني سخن در باره يكي از استادان بزرگ تعليم و تربيت اسلامي جوانان ايراني در دوره معاصر است. مردي كه خود جامع فضايل و صفات انساني بود؛ عمرش را به تعليم دين و دانش گذراند؛ در آسمان علم و تقوا چون ستارهاي درخشيد و پيش از آنكه گوهر وجودش براي همگان شناخته شود، همچون مرواريدي خالص در صدف خاك قرار گرفت. اكنون بيست و پنج سال از خاموشي استاد فقيد رضا روزبه، اين سمبل علم و عمل و زهد و تقوا ميگذرد. اين مقاله بر آن است تا ضمن يادكردي از اين ستاره مدفون در حرم عش آل محمد(ص)، به ابعاد مختلف شخصيت او بپردازد و به همه دستاندركاران تعليم و تربيت نسل جوان الگويي شايسته ارائه دهد.تولد و تحصيلات
فقيد سعيد استاد رضا روزبه ارديبهشت سال 1300ش، مصادف با ولادت حضرت رضا(ع) در خانوادهاي متدين و با فضيلت و مبارز* در شهر زنجان پا به عرصه وجود نهاد. پدرش كربلايي محمود خياط فرزند حجةالاسلام شيخ جواد زنجاني، از شاگردان آيتاللّه ميرزا محمدتقي شيرازي بود و مادرش سيده ربابه دخت حاج سيدتقي، از سادات مشهور و صاحب كرامت آن سامان شمرده ميشد.وي در كنار تعليمات ابتدايي و آموزش متوسطه، علوم حوزوي را تا سطوح عالي نزد پدر و عمويش و استادان مشهوري چون حاج شيخ حسين دينمحمدي، حاجآقا سيدمحمد امام جمعه، سيدمحمود موسوي زنجاني و ... به پايان برد. و در هر كلاس و پايهاي دانشآموز و طلبه ممتاز شناخته شد.با اتمام دوره متوسطه، چند سالي در دبستان «توفيق» زنجان به تعليم و تربيت دانشآموزان پرداخت. سپس به تهران مهاجرت كرد. در سال تحصيلي 1331 ـ 1330، وارد دانشكده علوم شد و با انتخاب رشته فيزيك تحصيلات عالي خود را آغاز كرد. او اين دوره را با نگارش «مطالعه در آثار ميدان الكتريك و رادياسيون و گاز ازت روي موجودات زنده» به پايان برد. در اين سالها نيز از دانشجويان ممتاز و برجسته شمرده ميشد و مورد توجه بيش از حد استادان بود و سرانجام به خاطر دقت و موشكافي عميق در مسايل علمي محقق و استاد رشته فيزيك شناخته شد.مرحوم روزبه، علاوه بر كسب اطلاعات علمي روز، در معارف اسلامي، فقه و اصول، فلسفه و كلام، ادبيات عرب و تفسير قرآن مطالعات عميق و وسيعي داشت و زبانهاي عربي و فرانسه را خوب ميدانست.ويژگيهاي استاد
شخصيت استاد روزبه از جهات مختلف شايسته بررسي و مطالعه است. نوشتهها، خاطرات و مصاحبههاي برخي از آشنايان، همكاران و شاگردان استاد نشان ميدهد كه آن دانشور فرزانه از حدود هفتاد صفت نيك بهره ميبرد. بخشي از صفات و خويهاي پسنديده او عبارت است از:ايمانمرحوم روزبه فردي متعبد، مخلص و عاشق خدا بود. جلوههاي بارز اين عشق را در نماز او مييابيم. چون وقت نماز ميشد از هر كاري، هر چند مهم، دست ميكشيد و مقيد بود آن را در اول وقت به جاي آورد. او در نماز تمام توجهش به خدا بود و حالش دگرگون ميشد.علمروزبه فردي به تمام معنا جامع مينمود هر چند تخصص اصلياش در علم فيزيك بود و در اين رشته تحقيقات ارزندهاي داشت؛ ولي اين امر استاد را از پرداختن به ديگر رشتههاي علمي باز نداشت. او در فقه، اصول، كلام، تفسير و علوم قرآني بسيار مطالعه كرده بود.اخلاق اسلامي
استاد در برنامهها و كارهاي روزانهاش بسيار منظم و دقيق بود. در رفتار و كردار بسيار متين و مؤدّب، در گفتار كمگوي و گزيدهگوي شمرده ميشد و از بيان مسايل و مطالب مشكوك و ضعيف خودداري ميكرد. از برخوردها و كلمات تند و دور از ادب و غير انساني سرباز ميزد و هرگز غيبت نميكرد. او انساني آرام، افتادهحال، متواضع و در عين حال با ابهت بود و آنچه كه قصد گفتن داشت نه با زبان، بلكه با عملش بيان ميكرد. در مقابل پدر و روحانيان و حتي طلبههاي معمم و مبتدي بسيار فروتن مينمود و در جلساتي كه پدرش حضور داشت، دو زانو مينشست. لباسهاي او بسيار ساده و كم قيمت و تميز و مرتب بود. سالهاي بسيار تنها يك دست كت و شلوار داشت.لباسهاي او بسيار ساده و كم قيمت و تمييز و مرتب بود. سالهاي بسيار تنها يكدست كت و شلوار داشت. اين صفت در آن روزگار شاگردان و حتي استادان مدرسهاش را تحت تأثير قرار داد؛ به گونهاي كه در آن مدرسه نه از مد خبري بود و نه از شيكپوشي. غذايش ساده و مختصر و خانهاش محقر در محله قديمي و مذهبي خيابان ري بود. از جسارت و بيادبي مردم چشم ميپوشيد و از اين طريق، درس بزرگي به ديگران ميداد.به روحانيون اصيل شيعه و سادات ارادت و احترام خاص ميگذاشت و در برابر علما و مراجع تقليد اخلاص و تعبّد ويژه داشت. اگر در حضور او كسي از عالمي بد ميگفت و يا از روحانيت انتقاد ميكرد. چهره درهم ميكشيد و آزرده خاطر ميشد. به بيچارگان و زيردستان كمك ميكرد و ضمن احترام به خدمتگزاران، كارها را در قالب پرسش از آنها درخواست ميكرد؛ براي مثال ميگفت: مشهدي محمد، براي ما يك ليوان آب نميآوري؟مبارزات
با آنكه استاد زاهد و درونگرا مينمود، عنصري آگاه به زمان و مقتضيات روزگار بود، بجا و بموقع مبارزه ميكرد. سابقه مبارزه او به سالهاي 1324ش برميگردد. در اين سال، كه فتنه آذربايجان به زنجان كشيده شد، دموكراتها استاد را به خاطر اعتقادات راسخ به مباني ديني و مذهبي به زندان افكندند؛ احتمال اعدامش قوت گرفت و در مدتي كه محبوس بود، موهاي سرش به سفيدي گراييد. او سرانجام آزاد شد. در مقابله با رژيم، چه در مدرسه و چه در خارج آن تا آنجا كه قدرت داشت، ايستادگي ميكرد. در آن زمان چنان فرمان داده بودند كه عكس شاه بايد در همه ادارات و مدارس، حتي مدارس ملي و اسلامي، نصب شود. او تا توانست اين فرمان را اجرا نكرد و وقتي به بستن مدرسه تهديد شد، تنها با نصب يك عكس در دفتر مدرسه موافقت كرد.ساواك مكرر به مدرسه هجوم ميآورد و مدرسه را تهديد ميكرد. او در برابر تهديدات بيوقفه مزدوران شاه اظهار ميداشت: آنها خيلي دير به فكر ما افتادهاند. اگر اين مدرسه را ببندند، ما كار خود را كردهايم و به اهداف خود رسيدهايم. هر يك از شاگردان ما در هر كجا كه باشند، آنجا خود يك مدرسه علوي خواهد بود.هر گاه يكي از مزدوران رژيم ترور و معدوم ميشد، به شاگردانش شيريني ميداد و در مناسبتهاي مهمي چون شهادت مدرس و ...، به عناوين مختلف، مراسم سالگرد و بزرگداشت برگزار ميكرد.مدرسه علوي
يكي ديگر از ابعاد زندگي وي داستان مدرسه علوي است. اين واحد آموزش متوسطه در سال 1335 به همت مردان صالح، خوشنام و متديني چون آقايان حاج علياصغر كرباسچيان (علامه) و حاج مقدس تهراني و شالچيان و به مديريت استاد روزبه شروع به فعاليت كرد. دبيرستان علوي و شعب آن از نظر پذيرش محصل، انتخاب استاد و برنامههاي آموزشي ويژه بودند و روحانيون بزرگي همچون شهيد دكتر بهشتي، شهيد مطهري، شهيد قدوسي، شهيد باهنر، علامه محمدتقي جعفري، مهدوي كني و ... با هيأت مديره و استاد روزبه همكاري نزديك داشتند. استاد از آغاز فعاليت اين مدرسه تا آخرين روزهاي زندگياش يكسره به تعليم و تربيت شاگردانش پرداخت و در طول اين مدت هرگز احساس خستگي نكرد. او اطمينان داشت كه دستپروردگانش در اجتماع و محيطهاي گسترده منشأ آثار و خدمات مفيدي خواهند بود.جلسات تفسير قرآن، از فعاليتهاي ارزنده او در مدرسه بود. او ميدانست هنگامي كه فتنهها چون شبهاي تيره هجوم آورند، قرآن فريادرس انسانهاست، البته بسياري از تربيتيافتگان مكتب او چنين شدند؛ چه آنان كه زير شكنجههاي رژيم سفاك گذشته به شهادت رسيدند؛ چه آنان كه سالها در زندان مقاومت كردند و چه گروهي كه به صحنه اجتماع گام نهادند. شهيد دكتر محمود قندي، شهيد محمدعلي فياضبخش، شهيد مجيد حدّاد عادل، شهيد كاظميان و ... و فرزانگاني چون دكتر حداد عادل و نهاونديان، سيد احمد مدرسزاده و سيد حسين مجتهدي، هادي نژادحسينيان و ... در شمار شاگردان مكتب استاد جاي داشتند. استاد علاقه داشت كه شاگردان و دوستان و آشنايان و همكارانش، خصوصا معلمان و دبيران معارف ديني، مطالب مذهبي را از مأخذ اصلي آن فراگيرند و در اين راستا با هر گونه انحراف، التقاط و تفسير به رأي در آيات و احكام به شدت مخالفت ميكرد. او ميخواست حقايق دين محفوظ بماند، انحرافي پيش نيايد و كساني كه مطلبي را ميگفتند، اگر به درستي آن اطمينان نداشت، با فروتني به گوينده تذكر ميداد و راهنمايياش ميكرد.صبحگاه او از نخستين كساني بود كه به مدرسه وارد ميشد و شبانگاه با آخرين گروه مدرسه را ترك ميكرد. محيط تربيتي دبيرستان علوي، بخش بزرگي از زندگي او، بلكه تمام زندگي او شده بود.استاد به شاگردان مدرسه آنقدر نزديك بود كه به راحتي ميشد حس كرد كه چگونه از درد آنها رنج ميكشد و در شادي آنان از خود آنها شادمانتر است. بسياري از اوقات، در زنگهاي تفريح به جاي رفتن به دفتر مدرسه و استراحت، به ميان شاگردان ميرفت و براي آنها پدر، استاد، مربي اخلاق و الگوي فضايل اخلاقي بود. بسياري از شاگردان مطالبي را كه حتي با پدران و مادران خود در ميان نميگذاشتند، به او ميگفتند و او را محرم اسرار خود ميدانستند. بسياري وقتها، شبها تا ديروقت همراه گروهي از شاگردان در آزمايشگاه فيزيك مدرسه به تحقيق ميپرداخت تا پاسخ پرسش دانشآموزي را بدهد و اشكال وي را ريشهكن سازد.استاد گاه در غيبت بعضي همكاران، كلاس درس آنها را به خوبي اداره ميكرد و همه شاگردان ميگفتند، به سبب نوآورياش در تدريس، از محضر او بيش از استاد هميشگيشان بهره بردهاند.جلسات تفسير قرآن، از فعاليتهاي ارزنده او در مدرسه بود. او ميدانست هنگامي كه فتنهها چون شبهاي تيره هجوم آورند، قرآن فريادرس انسانهاست، پس با برگزاري كلاسهاي معارف قرآني دانشآموزان را به قرآن فرا ميخواند. او اولين دوره مسابقات قرآن مجيد را در اين مدرسه برگزار كرد و با بيانات گرم و نافذ خود رنگ و عطر ديگري به آن بخشيد. اين مجلس و مراسم، همه ساله به ياد او برگزار ميگردد. بهره مادي استاد از دبيرستان، بنا به تقاضاي خود او ، بسيار محدود و تنها به مبلغي اندك، كه زندگي ساده و بيپيرايهاش را با آنكه همشيرهها و بعضي بستگان در كنارش بودند، در سطح پايين اداره ميكرد، و اين در حالي بود كه از او پيوسته تقاضا ميشد، در دانشگاه با حقوق كلان تدريس كند. اين نوع گذران معيشت هرگز او را از هدفي كه ضروري تشخيص داده بود، باز نداشت. اخلاق نيك، روحيه قناعت و عشق و علاقه بسيار او به مدرسه علوي سبب شد تا بسياري از شخصيتهاي علمي و روحاني متعهد شاغل در دانشگاه و غيره دستكم بخشي از اوقات خود را به تدريس افتخاري در آنجا اختصاص دهند. اين امر سطح علمي دبيرستان را چنان ارتقا داد كه از نظر علمي و مذهبي محيطي صد در صد ايدهآل گرديد و حتي از نظر ميزان قبولي در دانشگاهها در رديف نخست قرار گرفت. اين مركز آموزشي، علاوه بر برنامههاي ذكر شده، مركز تربيت مبلغاني بود كه پس از آموزش دورهاي كوتاه به خارج از كشور اعزام ميشدند. جناب حجةالاسلام و المسلمين آقاي هاشمي رفسنجاني، در باره حضور خويش در اين مدرسه، چنين ميگويد: «براي تحصيل علوم جديد كه با خواست آيتاللّه العظمي بروجردي(ره) در مدرسه علوي براي ده نفر از طلاب زبده تنظيم شده بود و من جزء آنها بودم يكي دو تابستان در تحصيلات جديد مدرسه علوي شركت كرديم براي تربيت مبلغ براي خارج از ايران اساتيد اين دورهها مرحوم روزبه و جمعي ديگر بودند.»* *از چشم دوستان
يكي از همكاران استاد ميگويد: در مدت هشت سال، كه با ايشان در يك مدرسه بودم، ميديدم كه او هميشه غذايش را با مستخدمين مدرسه يا دانشآموزان ميخورد و بيشتر اوقات نهارش نان و ماست يا نان و پنير و يا نان و خرما بود. روحي بزرگ ميخواهد كه كسي سالها جمع مستخدمين و دانشآموزان را بر جمع فضلا و مردان علم ترجيح دهد. وقتي در باره اين كار از او پرسيدند، گفت: بچهها غذاهاي مختلف ميآورند؛ گروهي غذاي گرم و مطبوع ميآورند و دستهاي توان آوردن غذاهاي خوب ندارند. من غذاي ساده خود را با آنها ميخورم تا كسي كه سادهترين غذا را آورده، در برابر آنكه غذاي گرم و پختني ميآورد احساس حقارت نكند. از سويي، احساس ميكنم ممكن است هر يك از آنها بعدها منشأ كاري در اين اجتماع باشند؛ ميخواهم، با اكتفا كردن به سادهترين تنعمات، آنها را به اين كار عادت دهم.يكي از دوستان در باره روح بزرگ استاد اين خاطره جالب را نقل كرده است: «به اتفاق ايشان در جمعي از دوستان، كه همه از مردان علم و عمل بودند و هر يك تتبعات و نوشتههاي مختلف از خود به جاي گذارده بودند، نشسته بوديم. هر يك از دوستان با افسوس ميگفت: اگر من دوباره به دنيا بيايم؛ فلان كار را شروع ميكنم و يا فلان اشتباهي را كه كردهام جبران ميكنم. به هر حال هر يك در باره كاري كه ميخواست در زندگي جديد خود بكند، مطلبي گفت تا نوبت به استاد روزبه رسيد. او گفت: من حاضر نيستم دوباره به دنيا بيايم؛ زيرا در اين زندگيام هميشه همان كاري را كردم كه بايد ميكردم و اگر دوباره به دنيا بيايم، همان كارها را دوباره انجام ميدهم.»اين نمونهاي از شكوه و جلال يك مرد الهي است كه قلبش به عشق خدا مطمئن است و حتي حسرت لحظات عمر خود را نميخورد؛ زيرا همه آن لحظات را در ذكر و ياد و راه خدا سپري كرده است.آثار و يادگارها
از استاد روزبه تأليفات و تحقيقات متعددي در موضوعهاي فقه، معارف اسلامي و علوم روز به جا مانده كه استاد در پايان عمر همه آنها را به يكي از شاگردان فاضلش سپرد تا در فرصت مناسبي به چاپ برساند. موضوع تحقيقات و يادداشتهاي آن بزرگوار عبارت است از: «اثبات جهان ماوراء»، «اثبات وجود خدا»، «عصمت پيامبران»، «ولايت» و «فقه».در سالهاي آخر عمر، با همكاري شهيد حجةالاسلام سيد كاظم موسوي، به تدوين يك دوره كتاب عربي به نام «عربي آسان» پرداخت. اين كتاب، كه زبان عربي را با روش نوين به علاقهمندان ميآموزد، اكنون در مجامع علمي و فرهنگي سراسر كشور تدريس ميشود و چندين بار تجديد چاپ شده است. همچنين جزوه «روش آسان» در تعليم قرآن و كتاب «خداشناسي» وي به زيور چاپ آراسته شده است.فرزنداناستاد در چهل سالگي با خانوادهاي روحاني ازدواج كرد. ثمره اين پيوند دو پسر به نامهاي محمود و حسين و يك دختر به نام زهرا است كه به معلمي اشتغال دارند و راه پدر را ادامه ميدهند.سخنان ماندني
وقتي ميخواست كتاب عربي آسان را براي اولين بار چاپ كند، با مشكلاتي روبهرو شد. پس از رفع موانع و مشكلات گفت: «يهوديها در همه جاهاي حساس مهره دارند از جمله در چاپخانهها و چاپ كتابهاي تاريخ كه سعي دارند تاريخ يهودي را تزريق كنند.»بقيه در صفحه 37 بقيه از صفحه 48چون امكانات سفر به خارج و ادامه تحصيل برايش فراهم شد، پدرش ابراز ناراحتي يا نگراني كرد. استاد از اين سفر منصرف شد و گفت: «تحصيل و ادامه آن براي من مستحب است؛ ولي احترام به پدر واجب.»روزي به شاگردانش گفت: «براي هر صفحه درسي كه جهت تدريس در كلاس آماده ميكنم، ده ساعت وقت ميگذارم.»متن وصيتنامه معلم اخلاص و تلاش بهترين يادگار وي براي دوستان و علاقهمندان تربيت مكتبي است، اينك اين شما و اين وصيتنامه:بسماللّه الرحمن الرحيم، هذه وصيتي1ـ اضافات حقوقي كه از فرهنگ دريافت ميشود، آنچه قبل از رمضان سال گذشته است بايد خمسش داده شود و آنچه متعلق به بعد آن است به ضميمه وصولي از رفاه معلم قروض از آن داده خواهد شد. اگر علاوه ماند، خمس آن داده شود.2ـ هزار تومان به آقاي حاج سيد احمد زنجاني به قم داده شود. (از بابت اجازه تصرف كه در حقوق دادهاند و قرار است اين مبلغ به ايشان پرداخت شود تا ماه رمضان آتي 93)3ـ صد تومان از بابت قيمت چاي و شربت كه صرف مهمانهاي خصوصي من ميشد، به مدرسه پرداخت شود و تقريبا صد و پنجاه تومان بيشتر (با نظر آقاي بيات) از بابت پليكپيهايي كه براي گروه شاهچراغي مرحوم كرد و تحويل من داده است، به مدرسه داده شود.4ـ كتاب شرح اشارات در كمد اطاق بالا به جناب آقاي ميرزا محمدتقي شريعتمداري و دو جلد كتاب حساب فرانسه در همان كمد به آقاي بهشتي ... و كتاب ولايت (فتوكپي) به علامه طباطبايي تحويل شود. (توسط آقاي موسوي)5ـ يك جلد كتاب كه اسمش درست يادم نيست در باره علوم طبيعت از نظر مسلمين متعلق به آقاي حداد است و در كمد ميز دفتر است، به ايشان مسترد شود.6ـ آقاي موسوي قبول زحمت فرموده كتابهاي كمد بالا و دفتر و اطاق آقاي بيات را ببيند؛ اگر كتابي متعلق به كسي است، اظهار لطف فرموده به صاحبش رد كنند؛ و همين كار را آقاي اخوي نسبت به كتابهاي منزل انجام دهد.7ـ عموم رفقاي گرامي سلام اخلاص بنده را پذيرفته، از بديهاي من و هر گونه حقي كه نسبت به من دارند بگذرند و از دعاي خير فراموشم نفرمايند.العذر عند كرام الناس مقبوللبيك به دعوت حق و مدفن
استاد در سال 1347، به سبب تماس با تشعشعات راديواكتيو در آزمايشگاه، بيمار شد. در سالهاي 48 و 49 حالش رو به وخامت گذاشت. شاگردان و دوستان و همكارانش بسيار برايش دعا كردند و شايد همين دعاها مرگ او را چند سالي به تأخير انداخت. در اين سالها، با آنكه از تدريس و فعاليت منع شده بود، پرتوانتر از هميشه كار ميكرد و از واپسين فرصتها نيز بهره ميبرد.سرانجام سرطان استاد را رنجور ساخت و در بستر ناتواني فرو افكند. در آخرين لحظات زندگي، هر بار كه نفسي برميآورد، ميگفت: فقه را جلو بيندازيد. هنگام احتضار به درد اجتماع و مصالح اجتماعي مردم فكر ميكرد و سرانجام در راه تدريس و ارشاد جان سپرد. اين شمع پرفروغ و گل شاداب بوستان علوي در ساعت 7 صبح روز 21 آبان سال 1352 برابر با نيمه شوال سال 1393 قمري خاموش و پژمرده شد و جامعه اسلامي يكي از خدمتگزاران صديق و ارزندهاش را از دست داد. در مراسم وداع با پيكر او فضاي دبيرستان علوي شاهد بود كه چگونه مربيان، دوستان و شاگردان و اولياي آنها بر مرگ وي ميگريستند و دانشمنداني چون مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري و شهيد بهشتي اشك ميريختند. مراسم تشييع جنازه او كه در قم انجام شد، علما و بزرگاني چون آيات عظام گلپايگاني و نجفي شركت داشتند و آيتاللّه گلپايگاني بر او نماز گزارد. سپس او را در گورستان حاج شيخ به خاك سپردند. بر سنگ قبر او اين جملات حكّ شده است:«و لكلِّ عصر و احد يَسمو به و انت لباق الدّهر ذاك الواحد. مرقد استاد عاليقدر الحاج رضا روزبه زنجاني، تولد 1300، وفات 21/8/52.»يادش گرامي، نامش جاودان و راهش پر رهرو باد.منابع:* * هاشمي رفسنجاني، دوران مبارزه، ج 1، ص 91 و 146.
مصاحبه با همكاران، آشنايان و بستگان و شاگردان.
مكتب اسلام، سال 15، ديماه 52، ص 70.
ماهنامه فنون، ص 43 و 44.
خداشناسي، استاد رضا روزبه، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.
كيهان فرهنگي، سال 66، ش8، ص 52.
* ميرزا جواد زنجاني عموي استاد روزبه از دوستان نزديك آيتاللّه كاشاني و از بنيانگذاران استقلال عراق بود.