قم از نگاه بیگانگان (02) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قم از نگاه بیگانگان (02) - نسخه متنی

محمدجواد صاحبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديار آل محمد(ص) قم از نگاه بيگانگان(2)

محمد جواد صاحبي

يكي از جهانگردان پرآوازه‏اي كه بسيار به ايران سفر كرده، تاورنيه است؛ اما بر خلاف شهرتش، آگاهي چنداني از زندگي او در دست نيست.1 تاورنيه يكي از بزرگترين جهانگردان قرن هفدهم ميلادي است كه با واقع‏بيني و موشكافي قابل تحسيني ايران را به بيگانگان شناسانده است.

تاورنيه ايران را نسبتا خوب شناخته است؛ زيرا در شش سفر طولاني‏اش با نظري دقيق به همه امور توجه كرده، مشاهداتش را با صراحت و صداقت به رشته تحرير درآورده است. بدون شك گزارشهاي تاورنيه از نوشته‏هاي جهانگردان ديگر مهمتر است؛ زيرا نه تنها تعداد مسافرتها و مدت اقامتش در هر يك از اين سفرها بسيار بيشتر از ديگران بوده، بلكه در دوره شكوفايي هنر و صنعت ايراني بدين سرزمين گام نهاده است. او به جاي توصيف جنگها و ستايش پادشاهان به شرح دقيق راهها، شهرها، روستاها، گفتگوها، برخوردها و حوادث پرداخته، به ياري نقاش ويژه‏اش تصاوير زيبايي از شاهكارهاي معماري، نقشه شهرها، قلعه‏ها، پلها، البسه مخصوص ايرانيان و حتي وسايل ساده زندگي آن دوره را ترسيم كرده است.

تاورنيه از اولين كساني است كه تخت جمشيد و دشت مرغاب و ديگر آثار پر عظمت روزگار گذشته ايران را ديده، در سفرنامه خود از آنها ياد كرده است.

تاورنيه، ميان سالهاي 1632 و 1668، شش بار به مشرق زمين سفر كرد و بيش از 9 بار به ايران آمد. نخستين سفرش در عصر سلطنت شاه صفي، نوه كوچك و جانشين مستقيم شاه‏عباس كبير، و سفرهاي ديگرش در زمان شاه‏عباس دوم و شاه‏سليمان تحقق يافت. او در باره شهر مقدس قم مي‏نويسد:

«قم يكي از شهرهاي بزرگ ايران است كه در جلگه صافي واقع شده و برنج در آنجا به حد وفور به عمل مي‏آيد. ميوه‏هاي آن هم خوب مي‏شود. خصوصا انارهاي درشت اعلي دارد. حصار و باروي شهر از خاك و گل و داراي برجهاي متعدد است كه در فاصله‏هاي كم ساخته شده‏اند. خانه‏ها هم چون همه از خاك و گل است داخله آنها تميز است. در ابتداي ورود به شهر، از رودخانه توسط پل سنگي بايد گذشت، و از روي سد قشنگي طرف دست راست پيچيد و به كاروانسراي خيلي عالي راحتي رفت.

چيزي كه در قم خيلي قابل ملاحظه است، مسجد خيلي بزرگي است كه ايرانيان احترام آن را كمتر از مسجد اردبيل بجا نمي‏آورند و در همان جا است كه مقبره شاه صفي و شاه‏عباس ثاني ديده مي‏شود، و همچنين مقبره سيدتي فاطمه دختر حسين بن‏علي فرزند فاطمه زهرا و محمد(ص) مي‏باشد.

درب بزرگ اين مسجد در يك ميدان طولاني باز مي‏شود كه در آنجا يك كاروانسرا و دكاكين بسياري ساخته شده كه در ظاهر شكوه و جلوه دارد، يكي از اضلاع آن با ديوار كوتاهي بسته شده كه از فراز آن رودخانه و سواحل آن پيداست. همين ميدان نيز به رودخانه فوق منتهي مي‏شود. بالاي درب مسجد عبارتي به خط طلا نوشته شده كه شامل مدح شاه عباس ثاني است. اول داخل حياتي مربع شكل و طولاني مي‏شوند كه مي‏توان آن را باغ ناميد به جهت اينكه در دو طرف خيابان وسط آن كه

يك سنگ فرش است، باغچه‏هاي مربع گلكاري درست كرده‏اند كه از جمله گلهاي متعدد قشنگ كه در آنجا ديدم ياس زرد بود، انواع و اقسام گل و رياحين در آنجا بعمل آورده و به توسط نرده از چوب كه در طول خيابان از طرف باغچه كشيده شده مردم را از چيدن گل ممانعت مي‏نمايند و خيلي مواظبت دارند كه آنجا را به حال شادابي نگهداري نمايند.

عيسوي‏ها به سهولت نمي‏توانند داخل آن مكانها بشوند خصوصا آنهايي كه قيافه و لباسشان به چشم بزند، اما با آن وضعي كه من در ايران و هندوستان مسافرت كردم هرگز هيچ دري به روي من بسته نمي‏شد. در حياط اول، وقت دخول در طرف چپ اطاقكهاي كوچكي ديده مي‏شود. اشخاصي كه بايد هر روز از موقوفات مسجد جهت خيرات غذا بخورند در آن اطاقها جمع شده بعد از صرف غدا متفرق مي‏شوند، اشخاصي هم كه براي عدم بضاعت از دست طلبكار، بستي مي‏شوند مثل مسجد اردبيل در همين اطاقها منزل مي‏كنند و محل پناه آنها مي‏شود. محل‏هاي بست ايران مثل بست‏گاههاي ما نيست كه شخص متحصن بايد كفيل مخارج خود شود، در ايران هر كس داخل بست مي‏شود تمام حوائج او را از موقوفات مي‏دهند و او ابدا به خيال خوراك و لوازم زندگي نيست و در كمال فراغت خاطر بدون نگراني در بست مي‏ماند تا دوستانش از روي فرصت، اصلاحي در كار او بعمل بياورند.

از حياط اول، داخل حياط بزرگتري مي‏شوند كه صحن آن سنگ فرش است و از آنجا با چند پله داخل حياط بلند مهتابي‏دار مربعي مي‏شوند كه در اطراف آن حجره طلبه‏هاي مسجد واقع است.

از حياط سيّم، باز از ده دوازده پله آجري بالا رفته حياط چهارم مي‏شوند كه آن هم شبيه مهتابي مرتفعي است و حوض زيبايي در وسط آن واقع است كه از آب جاري دائما لبريز است، آب آن توسط نهرهاي كوچك مي‏رود كه جاهاي ديگر را مشروب نمايد، اين نهرها داخل همان محوطه هستند. در اطراف اين حياط هم حجراتي ساخته شده و نماي مسجد يك ضلع آن را اشغال كرده كه سبب جلوه و قشنگي آن شده است. سه درب بزرگ با سبك خوب ديده مي‏شود كه در جلو آنها درب آجري مشبكي به ارتفاع قد انسان واقع شده است، آستانه درب وسطي از يك صفحه نقره پوشيده شده است. در ميان اين سه در و درب گنبد مسجد، ملاهاي متعدد نشسته و كتابهايي در دست دارند و مشغول قرائت هستند. اين مسجد هشت گوشه است (مثمن) و در هر ضلعي يك درب كوچك از چوب گردو واقع است كه روي آنها را با رنگ زرد و بخور براق كرده‏اند. مقبره سيدتي فاطمه نواده محمد(ص) در آخر مسجد واقع شده است. بطوري كه ميان ديوار و قبر، يك آدم فقط مي‏تواند عبور كند، اطراف قبر ضريح بزرگي از نقره كشيده شده كه شانزده پاي مربع مساحت آن است، ميله‏هاي آن گرد و محل تقاطع آنها مانند سيب گرد است، در روشنايي چراغهايي بسيار كه از چراغدانهاي طلا و نقره بي شمار نورافشاني مي‏كنند جلوه و تلالؤ غريبي به اين مكان مي‏دهند. داخل مسجد تا زير زواياي هشت گوشه كه پايه طاقهاي گنبد روي آن است تمام از كاشي‏هاي الوان بسيار اعلي است و طاق گنبد مسجد بسان طاق درب مدخل آن از طلا و لاجورد به سبك اعراب نقش و نگار شده است.

در هر طرف مسجد نزديك قبر سيدتي فاطمه تالار بزرگي است براي فقرا و اشخاصي كه بايد از مطبخ و خيرات سلطنتي غذا بخورند و در آنجا جمع شده‏اند. چنانچه سابقا گفته‏ام در ميان آنها پلو و انواع گوشتها كه در كمال نظافت تدارك شده تقسيم مي‏نمايند.

از اين مقبره به طر ف چپ در فاصله 25 الي 30 قدم راه پله‏اي ديده مي‏شود و اين راه هم دري دارد كه بالاي آن با خط طلا باز مدح شاه‏عباس ثاني نوشته شده است.

وقتي كه در باز شد محلي كه بدن آن پادشاه در آنجا استراحت كرده است ديده مي‏شود. به توسط درب مشبك ديگري يك گنبد كوچكي به نظر مي‏رسد كه مقبره شاه صفي پدر شاه‏عباس است كه از يك روپوش زري پوشيده شده است. دائما در مقبره شاه عباس كار مي‏كنند و مي‏خواهند بناي خيلي زيبايي بوجود آورند.

اهالي مسجد به من گفتند كه گنبد آن از طرف داخل نقره‏پوش خواهد شد.

خان قم مرد نجيب مؤدبي است و هيچ مسافر خارجي نيست كه وضع رفتار او را تمجيد نكرده باشد وقتي كه وارد ميدان شد و مرا با آن آلماني كه از اسلامبول همراه من آمده بود ديد يا اينكه او را آگاه كردند كه در نزديك او خارجي هست فورا ما را احضار كرد، بعد از آنكه بعضي سؤالها از موضوع مسافرت ما نمود يك نيم تخت خواست و آوردند، آنگاه ما را روي آن نشانيده از ما پرسيد از كجا مي‏آئيم و براي چه به اصفهان مي‏رويم؟ جواب گفتم كه براي ملاقات شاه مي‏رويم. عزيمت ما را تحسين كرد، اما اظهار تأسف نمود كه

چرا قبل از وقت ورود خودمان او را مطلع نساختيم. شب كه به كاروانسرا برگشتم ديدم چهار نفر از ملازمين او تعارفي چندي از مأكولات براي ما آوردند كه از جمله شش عدد خربوزه بسيار خوب و چهار تنگ بزرگ شراب2 اعلي بود.

اين حاكم به قدري به نظر من مرد نجيب با فتوت خوبي آمد و به حدّي در باره من انسانيت كرد كه مرا بي‏اختيار قرين غم و مصيبت نمود وقتي كه شنيدم شاه با او بي‏التفات شده است، بي التفاتي‏اي كه بالاخره ظالمانه سبب هلاكت و مرگ او شد. چند سال بعد از رفتن من از قم اين خان براي تعميرات قلعه قم كه همه از خاك و گل است و مرمت پل رودخانه و بعضي مخارج ديگر از همين قبيل بدون اينكه به شاه بنويسد و اجازه بخواهد به حكم شخصي خود ماليات خيلي مختصري به سبدهاي ميوه‏اي كه وارد شهر مي‏شدند بسته بود، در همه شهرهاي ايران اشخاصي از طرف شاه موظف هستند كه مراقب باشند هر روز نرخ ارزاق چه حال دارد و حكم بدهند كه چيزي علاوه از قيمتي كه ميان خودشان براي هر جنسي معين كرده‏اند زياد فروخته نشود و براي خبر عامه در هر هفته قيمت هر چيزي را جار مي‏كشند. آن وقت در سلطنت شاه‏صفي بود و اين حكايتي را كه نقل مي‏كنم در اواخر سنه 1632 ميلادي واقع شد. به توسط همين اشخاص بزودي به شاه خبر رسيد كه حاكم بدون اجازه شاه مالياتي به ميوه‏ها بسته است. شاه به قدري متغير شد كه حكم كرد حاكم را با زنجير به اصفهان بردند و تشدد فوق‏العاده نسبت به او بعمل آورد. پسر آن خان كه جوان متشخصي بود و از مقربين پادشاه و هميشه در حضور بود و چپق و توتون شاه را بايستي با دست خود به او بدهد و اين از مشاغل خيلي محترم و مهم دربار ايران است، همين كه خان را وارد اصفهان كردند شاه او را آورد به درب عمارت سلطنتي و با حضور تمام مردم به پسرش حكم كرد كه او سبيل‏هاي پدرش را بكند و بعد بيني و گوشهايش را ببرد، پس از آن چشم‏هايش را بتركاند و بالاخره سرش را ز تن جدا كند. همه اين احكام كه اجرا شد شاه پسر را به جاي پدر حاكم قم كرد و پيرمرد عاقلي را به نيابت او مقرر داشت و او را با حكمي به اين مضمون به قم فرستاد «اگر تو از آن سگي كه به درك رفت بهتر حكومت نكني تو را به سخت‏ترين قسمي از اقسام به قتل خواهم رسانيد.»3

از شگفتيهاي گزارش تاورنيه وفور كشت برنج در قم است. راستي در هواي خشك و كويري قم، چگونه برنج بسيار كشت مي‏شد؟ شايد در آن روزگار آب و هواي قم گونه ديگري بوده است؟ البته بودن باغچه‏هاي پر گل، زيبا و با طراوت از مساعد بودن آب و هوا و آباداني قم در آن دوره حكايت مي‏كند. بي‏ترديد اين آباداني مرهون آبهاي فراوان و خوشگواري بود كه قم و اطراف آن را مشروب مي‏ساخت. چنانكه پوله Poullet، سياح هموطن و معاصر تاورنيه، كه در سال 1070 ق به ايران سفر كرده است، در اين باره مي‏نويسد: «قناتهاي آن، چنان به جا و اندازه ساخته شده كه در هنگام خشكسالي مردم قم را سيراب مي‏نمايد».4

آنچه جالب به نظر مي‏رسد گزارش تاورنيه در باره بست‏نشيناني است كه از ترس طلبكار به حرم پناه مي‏آوردند. به نوشته او، اين افراد در حرم نه تنها از شر طلبكار در امان بودند، بلكه تا رفع عسر و حرج غذاي خود را برايگان دريافت مي‏كرده‏اند.

اين جهانگرد در بخش ديگري از گزارش خود، به اقليت يهوديان قم اشاره مي‏كند و مي‏نويسد: «در كاشان قريب به يك هزار خانوار يهودي و در اصفهان ششصد خانوار سكني دارند. اما در قم بيش از ده خانوار نمي‏شوند. نه اين است كه يهودي ديگر در ايران نباشد، اما يهودي‏هاي قم و كاشان و اصفهان مخصوصا خود را از نسل يهودا مي‏دانند».

گر چه تاورنيه در ارائه گزارش دقيق از اوضاع اجتماعي ايران كوشيده است، ولي در برخي از موارد توفيق به دست نياورده است. او در بخشي از گزارش خود به مراسم گاوبازي در قم، كه به دستور حكام انجام مي‏شد و مورد توجه برخي از مردم قرار مي‏گرفت، رنگ مذهبي مي‏دهد و مطالبي خلاف واقع مي‏نگارد. همانطور كه در بسياري از مطالب اين خاورشناس رد پاي جاسوسي پيداست.


1 ـ سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نوري، انتشارات كتابخانه سنائي‏مقدم، چاپ دوم.

2 ـ البته ظروف سراميك و پارچ مانند در قم هرگز به معناي شرابخواري در اين شهر مقدس نيست.

3 ـ همان، ص 86 ـ 82.

4 ـ ايران و جهان، دكتر عبدالحسين نوالي، مؤسسه نشر هما، ج 1، ص 418، تهران 1370ش.

/ 1