اين اشکال بيشتر در فلسفه غرب رايج است. کانت در نقد برهان وجودي آنسلم قديس مدعي شد که درگزاره «خدا موجود است»، وجود، محمول واقعي نيست؛ چون چيزي بر موضوع نميافزايد و تحليلي هم نيست چون در مقام اثبات چيزي هم نيست و در واقع از نوع هليه بسيطه است؛ پس قضيه هم نيست. بر اين اساس، قضيه پيشين يا بي معنا يا شبه قضيه است (کانت، 1362: 661 - 663).
نقد و نظر
در نقد اين شبهه بايد به چند نکته ظريف اشاره کرد:
نکته اول
اين که برهان مطابق ذکر اهل منطق و فلسفه «البرهان قياس مؤلف من يقنييات لنتاج يقين»، (الساوي،1993: ص233) از جهت مواد از شش ماده يعني اوليات، فطريات، مشاهدات، مجربات، حدسيات و متواترات تشکيل شده است که گزار «خدا وجود دارد»، از نوع قضيه اوليات يا دست کم فطريات است که انسان از صرف تصور حقيقت وجود و انقسام آن به وجود ممکن و واجب به وجود خداوند علم حاصل ميکند يا با مراجعه به وجدان و ضمير خويش به خداوند پي ميبرد؛ بنابراين به دليل رجوع قضيه «خدا موجود است» به اوليات يا فطريات، خود برهاني است که نميتوان مدعي شد که برهان پذير نيست.
نکته دوم
ناقد محترم توهم کرده است که در گزاره هاي ازلي، مانند «خدا موجود است»، محمول به «عرض ذاتي» منحصر شده؛ در حالي که در اين نوع گزاره ها محمول «موجود» نه عرض ذاتي، بلکه ذات موضوع و به عبارتي عين و مساوق موضوع يعني خداوند است، بوعليسينا درباره اين نوع محمولات ميگويد: قديکون من المحمولات ذاتية ... من المحمولات محمولات مقومة لموضوعاتها (ابن سينا، 1375: ج 1، ص 38). به تعبير دقيق فلسفي، مفاهيمي نظير ممکن در قياس، (العالم ممکن و کل ممکن يحتاج الي العلة فالعالم يحتاج الي العلة) نه امکان ماهوي بل امکان فقري است که نه ماهيت و ذات مستقل از وجود ممکن، بلکه ذات و عين آن است (براي توضيح بيشتر، ر.ک: جوادي آملي،75: ص 483). ناقد، ممکن و واجب و وجود را در برهان پيشين از مقولات ثاني فلسفي مي انگاشت که داراي ماهيت است و به همين دليل خداوند فاقد آن خواهد بود؛ اما در حکمت متعاليه ثابت شده است که محمول در گزاره هاي ازلي و هنگام نسبت به خداوند عين وجود موضوع است و در واقع اين نوع قضايا در اصطلاح فلسفه، قضيه هليه بسيطه و از نوعي است که محمول از صميم و ذات موضوع انتزاع ميشود که در اصطلاح، از آن به «محمول بالصميمه» تعبير ميشود در مقابل محمولي که نه از صرف موضوع، بلکه با ضميمه کردن قيد و ماهيتي انتزاع و محمول واقع ميشود. به قول حاجي سبزواري مي گويد: الخارج المحمول من صميمه يغاير المحمول بالضميمه (سبزواري، 1413ق:30.) به ديگر سخن، گزاره «خدا موجود است»، از نوع گزاره هاي تحليلي کانت است. کانت گزاره را به حسب محمول به دو نوع تقسيم ميکرد: تحليلي و تأليفي قسم اول محمولي است که از تحليل و تجزيه مفهوم موضوع استخراج و به دست ميآيد؛ اما قسم دوم يعني تأليفي نيازمند قيد خارجي است (ر.ک: کانت،1362: 661 به بعد). اصطلاح قضيه تحليلي در فلسفه اسلامي وجود ندارد، اما اصطلاح (محمول بالصميمه)، دقيق تر و فراگير از آن است. آيت اللَّه جوادي آملي با اشاره به تقسيم قضيه به وسيل کانت را به تحليلي و تأليفي، ميگويد: حکماي اسلامي تقسيم ديگري درباره قضايا دارند که مغاير با تقسيم فوق بوده و نبايد بين اين دو تقسيم خلط شود. آن ها قضايا را به لحاظ محمول به اقسامي، و از جمله به دو قسم تحليلي و انضمامي تقسيم مينمايند. محمول قضاياي تحليلي را خارج محمول و يا محمول من صميمه مينامند و مراد اين است که محمول از صميم و حاق موضوع مستخرج و انتزاع ميشود و اين گونه از محمول غير از محمول بالضميمه است؛ زيرا محمول بالضميمه محمولي است که انتزاع آن از موضوع نيازمند به انضمام يک ماهيت و واقعيت خارجي به ماهيت و واقعيت موضوع دارد. خارج محمول در معناي فوق اعم از عوارض تحليلي «کانت» است؛ زيرا علاوه بر آن که ذات و ذاتيات موضوع را شامل ميشود، مفاهيمي را نيز که از نظر به ماهيت و يا از نظر به واقعيت موضوع انتزاع ميشوند، در ميگيرد ويژگي اصلي اين دسته از عوارض اين است که مصداقي جدا از مصداق موضوع خود ندارند مانند مفهوم وحدت، تشخص، وجود عليت (جوادي آملي، بي تا: ص 202 و 203)). درباره شبهه کانت که مدعي بود قضيه «خدا موجود است»، قضيه نيست يا بي معنا است، بايد گفت: اين که شرط قضيه و گزاره، افاده معناي غير از وجود است، محل ترديد بل منع است چرا که خود قضيه قبل از اين که به مخاطب برسد، درذهن گويند آن وجود دارد که از آن به «قضيه ذهنيه» تعبير ميشود. روشن است که اين قسم از قضيه براي مخاطب مجهول است تا درباره افزودن معنايي براي مخاطب بحث شود؛ پس گزاره نظير «خدا وجود دارد»، قضيه حمليه اوليه و بسيطه است که در ظرف خود معنايي مانند تأکيد را ميرساند.
نکته سوم
در افاده معناي قضاياي فلسفي اين که در فلسفه بيان شده است: قضايايي که محمول آن ها «وجود» است، قضيه عکس الحمل است به اين معنا که اصل منطقي آن است که محمول، موضوع، و موضوع، محمول شود؛ براي مثال، مثلاً «العلة موجودة» بايد «الموجود علة» باشد. در قضيه «اللَّه موجود» نيز بايد اين گونه باشد: «الموجود اللَّه». در اين فرض، با اين که قضيه بسيطه و تحليليه است، معنايي را براي مخاطب ميافزايد و آن اين است که وجود حقيقي همان اللَّه است و ديگر وجودها، پرتو و ظهور وجود خداوند هستند.