ملازمه و به عبارتي، انطباق واجب الوجود بر خداوند اديان بين متألهان قدري روشن است که در طول تاريخ به تطبيق واجب الوجود به خداوند و اثبات آن نيازي احساس نشده است؛ اما با طرح شبهه پيشين مي توان ملازمه آن دو را از دو راه حل اثبات کرد.
أ. راه حل تحليلي و تطبيقي
در اين راهکار، نخست اوصاف خداي اديان از طريق رجوع به متون ديني بازشناسي مي شود. درباره خداي اسلام که مورد بحث است، صفاتي نظير واحد، ازلي و سرمدي، قادر، عالم، غني، خالق، حي و زنده، را مي توانيم استقرا و استنتاج کنيم. از سوي ديگر با تحليل عقلي واجب الوجود و ممکن الوجود مي توانيم صفات کمالي از واجب الوجود استنتاج کنيم که رهاورد آن تطبيق صفات خداي اديان بر خداي فلسفه يا واجب الوجود است؛ به طور مثال، معناي واجب الوجود آن است که وجودش از آن خودش باشد و به ديگري نيازي نداشته باشد، و وجودش کامل ، بسيط و واحد و ازلي و ابدي است. اين صفات، عين صفاتي است که اديان به خداوند از قبيل خداي قيوم و غنّي، کامل ، واحد و غيرمرکب، و ازلي و سرمدي نسبت مي دهند. واجب الوجود به دليل اين که وجود هاي ديگر از آن سرچشمه گرفته، وجودش بر ساير وجود ها برتري و نوعي سيطره دارد که در دين از آن به خداي قادر مطلق تعبير مي شود. واجب الوجود به دليل وجود بالذات و بساطت نمي تواند مادي باشد؛ پس آن وجود مجرد است. واجب الوجود به دليل اين که علة العلل وجودهاي امکاني است، در حکم علت برتر است؛ از اين رو بر ديگر وجودها علم و آگاهي دارد که در اصطلاح ديني خداي عالم غيب وصف مي شود . همچنين به همين دليل واجب الوجود علت وجودي ساير ممکن هاي ديگر است که از اين لحاظ خالق و آفريدگار جهان ممکن است. محقق طوسي که يک متکلم فيلسوف بود از واجب الوجود ده صفت ثبوتي (سرمديت، جود، ملک، تمام و فوق تمام، حقيقت، خيريت، حکمت، جباريت، قهاريت و قيوميت) و شانزده صفت سلبي (نفي شريک، زايد، مثل، ترکيب، ضد، مکان، حلول، اتحاد، جهت، محل حوادث، حاجت، ألم، لذت مزاجي، معاني، احوال و صفات زائده و رؤيت) استفاده مي کند. (طوسي، بي تا: ص225 تا 234). حاصل اين که با اثبات واجب الوجود در فلسفه، همراه صفات آن از يک سو، و استقراي صفات خداي اديان و اسلام در متون ديني از سوي ديگر، در مي يابيم که خداي اديان با خدايي که در فلسفه به صورت واجب الوجود اثبات شده ، انطباق دارد و هر دو يکي است فقط اختلاف در اسم است که فلسفه از آن به «واجب الوجود»، و دين از آن به «الله» تعبير مي کند. باري در تصوير جامع خداوند و جزئيات آن در خود فلسفه، ميان فيلسوفان و در دين ميان عالمان دين اتفاق نظر وجود ندارد، و اين سبب نمي شود که بر اصل وجود خداوند و انطباق آن بر واجب الوجود خللي وارد شود.