برخي از علاقه مندان به علوم تجربي و طبيعي معتقدند: خداشناسي حقيقي بايد با مطالعه در طبيعت و علوم گوناگون تجربي و حسي به دست آيد. عقل و براهين فلسفي صرف، مفاهيم انتزاعي و ذهني است که توان نيل انسان به معرفت حقيقي خدا را ندارند. آنان بر اين باورند که ايمان دانشمند تجربي که از اسرار و نظم عالم ماده خبر دارد، از ايمان فقيه يا فيلسوف بيشتر است.
اقبال لاهوري
او که از روشنفکران اهل سنت معاصر است، با تأثر از فلسفه حس گرايي غرب، منبع شناخت و معرفت را به سه منبع تجربه دروني، تاريخ و عالم طبيعت منحصر کرده و با اطمينان، به مخالفت با فلسفه يوناني و اسلامي پرداخته، دليل مخالفت خود را انتزاعي و عقلي محض بودن فلسفه و غفلت از امور حسي ذکر ميکند: تجربه دروني تنها يک منبع معرفت بشري است. به مدلول قرآن، دو منبع ديگر معرفت نيز هست که يکي از آن دو تاريخ است و ديگري عالم طبيعت با کاوش در اين دو منبع معرفت است که روح اسلام به بهترين صورت آشکار ميشود». (اقبال، بي تا، ص 147). نکته قابل ذکر اين که وي به برهان عقل نيز اشاره دارد؛ اما آن را با عقل استقرايي استعمال ميکند که بيانگر رويکرد حسي اقبال به قلمرو عقل است (همان، ص 146). همو درباره ناسازگاري اسلام به ويژه قرآن با فلسفه ميگويد: «روح قرآن اصولاً ضد تعليمات يوناني است روح قرآن به امور عيني توجه داشت، و فلسفه يوناني به امور نظري ميپرداخت و از حقايق عيني غفلت ميورزيد (همان، ص 148). اقبال با رويکرد تجربه گرا به تفسير آيات قرآن و از جمله مسأله خداشناسي پرداخت(همو: 146و147). مهندس بازرگان در ايران و نويسندگان اخوان الصفا، سيد قطب، محمد قطب، ابوالحسن ندوي، وفريد وجدي در مصر نيز از اين ديدگاه جانبداري کرده اند ( بازرگان، بي تا: همان، ص 9و74؛ مطهري؛ 1375: ج 7، ص 404). رهيافت پيشين کم و بيش نيز در محدثان و بعض مفسران اماميه در سده هاي اخير طرفدار داشته است؛ به گونه اي که صدرالمتألهين در اول قرن يازدهم هجري آنان را به حنابله اهل حديث تشبيه ميکند که افق ديدشان به اجسام مادي منحصر شده، از عمق و ژرفاي معاني آموزه هاي ديني باز ماندند (صدر المتألهين ، 1419 ق: ج 1، ص 5و6). در دهه هاي اخير با آشنائي دانشمندان اسلامي با علوم تجربي و فلسفه حسي غرب اين ديدگاه، رشد جديدي به خود گرفته است. که نمونه بارز آن علي بخش ميرزا قاجار است. (ر.ک: ميرزا قاجار، 1267).