نقد و بررسی شبهات دینی از منظر فاضلین نراقی (رحمهما الله) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد و بررسی شبهات دینی از منظر فاضلین نراقی (رحمهما الله) - نسخه متنی

محمد جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقد و بررسى شبهات دينى از منظر فاضلين نراقى رحمهما الله

محمد جعفرى

«زمان آگاهى‏» و «پاسخ‏گويى به نيازهاى زمانه‏» از ويژگى‏هاى بارز ديرپاى علماى راستين بوده است. عالمان دين هميشه در صدد بوده‏اند كه با زبان روز و بهره‏گيرى از روش‏هاى نوين، رسالت واقعى خويش را به انجام رسانند، و از اين رو، از شناسايى نيازمندى‏ها و رخدادهاى زمانه غفلت نمى‏كردند. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس‏» . (1) كسى كه از زمانه خود آگاه باشد هيچ گاه «لوابس‏» ، كژى‏ها و اشتباهات بر وى يورش نمى‏آورند.

فاضلين نراقى از جمله همين عالمان زمان‏شناسى بودند كه با شفاف سازى انديشه‏هاى اصيل دينى و پاسخ به پرسش‏هاى نوپديد، مى‏كوشيدند تا دامن دين را از حملات معاندين مصون نگاه دارند. هنگامى كه يكى از علماى اهل تسنن كتابى بر رد شيعه نوشت و شبهاتى را بر مكتب تشيع وارد ساخت، اين ملا محمد مهدى نراقى بود كه بر حسب نياز روز و ضرورت پاسخ به آن‏ها، كتاب «شهاب الثاقب‏» را نگاشت.

آن نويسنده كتابش را به زبان فارسى نوشته و مرحوم نراقى هم فارسى جواب داده است. (2) تاليف اين كتاب از اين واقعيت‏حكايت مى‏كند كه علماى بزرگ ما واقعا احساس مسئوليت مى‏كردند; زيرا ملامهدى هنگامى اين كتاب را نگاشت كه از چهره‏هاى شناخته شده علمى حوزه‏هاى علميه بوده است. اين بزرگوار از روى احساس تكليف و براى دفاع از كيان دين اين كار را صورت مى‏دهد. (3)

از سوى ديگر، ملا مهدى نراقى در مدتى كه در اصفهان بود، زبان و خط «عبرى‏» را فرا گرفت; زيرا اصفهان هم محل سكونت و هم ميزبان اقليت‏هاى يهودى و نصرانى بود. و ايشان براى مناظره و گفت‏وگو، هم چنين‏پاسخ‏گويى به شبهات عالمان يهود و نصارا خود را، به زبان آنان مجهز ساخت، وى در كتاب «انيس الموحدين‏» براى اثبات نبوت حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم از كتاب تورات كمك مى‏گيرد; در حالى كه در آن زمان كم‏تر عالمى وجود داشت كه به زبان عبرى و لاتين مسلط باشد. (4)

«زمان‏شناسى‏» و «زبان‏دانى‏» دو ويژگى ارزنده‏اى بود كه از اين پدر شايسته به فرزند برومندش ملا احمد نراقى منتقل شد، بدين دليل زمانى كه مبلغ مسيحى «هنرى مارتين‏» انگليسى، كتابى بر رد اسلام به نگارش درآورد و در سطح وسيعى توزيع شد، ملا احمد نراقى ده نفر از علماى يهود را نزد خود خواند و كتاب مذكور را با آنان به بحث گذاشت و با استفاده از كتاب‏خانه «ملا موشه يهودى‏» پاسخى محكم و قاطع به آن داد و نام آن را «سيف الامة و برهان الملة‏» نهاد. (5) ملا احمد در زبان عبرى آن چنان چيره‏دست و توانا گرديده بود كه در تصحيح و تفسير تورات با علماى يهود و نصارا به بحث مى‏نشست. (6)

اين مقاله در پى آن است تا بخشى از پرسش‏هاى مطرح شده در كتاب «سيف الامة‏» و پاسخ‏هاى مرحوم ملا احمد نراقى را به بازخوانى بنشيند. بدين منظور كوشش مى‏شود تا شمارى از شبهات گزينش شود كه متناسب با زمان ما باشد و هم اينك نيز به نوعى مطرح گردد و نيز صبغه تخصصى كم‏ترى داشته باشد; و به عبارت ديگر، قابل فهم‏تر باشد.

البته در بخش پايانى مقاله به چند شبهه كه ملا محمد مهدى در كتاب شريف «انيس الموحدين‏» به آن‏ها پاسخ گفته است، اشاره مى‏گردد. گرچه بسيار مناسب مى‏بود كه شبهات مطرح شده در كتاب «شهاب الثاقب‏» نيز در اين جا مورد عنايت قرار مى‏گرفت; لكن نگارنده به دلايلى چند از آن صرف‏نظر نمود و اميد است اين مهم در نوشتارى ديگر به منصه ظهور رسد.

شبهه 1

محمد صلى الله عليه و آله وسلم خدا را جسم مى‏داند به دليل آيه: «فكان قاب قوسين او ادنى‏» (7)

ملا احمد به اين شبهه پاسخى نقضى مى‏دهد و مى‏نويسد: (8) در انجيل متى، عيسى عليه السلام مى‏فرمايد: «به بيت المقدس قسم مخوريد كه آن جا، جاى قدم‏هاى پروردگار است‏» . (9) پس اگر بتوان «قدم‏» را در حق خدا تعبير كرد و دلالت‏بر جسمانيت‏خدا نكند، «قاب قوسين‏» نيز دلالت نخواهد كرد. و نيز نراقى به مورد نقض ديگرى اشاره مى‏كند و آن اين كه در تمام انجيل آمده است كه عيسى عليه السلام به آسمان رفته و در دست راست‏خدا قرار گرفته است. (10)

شبهه 2

از كجا معلوم است كه كسى مثل قرآن نياورده است؟ چه بسا اين كار صورت گرفته، ولى به دست ما نرسيده است؟

مرحوم نراقى پس از توضيحاتى در مورد ماهيت و حقيقت معجزه به اين شبهه نيز پاسخى نقضى مى‏دهد و مى‏نويسد: اگر اين چنين است، پس از كجا معلوم است كه ديگرى - غير از عيسى عليه السلام - مرده زنده نكرده باشد. اگر نصرانى بگويد كه كسى چنين چيزى نقل نكرده و شنيده و نوشته نشده است، ما هم مى‏گوييم كه از كجا نقل شده يا شنيده شده كه با وجود آن همه تحدى كه قرآن دارد و آن همه مخاصمه و مجادله كه در مقابل رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم وجود داشت، كسى آيه‏اى مثل قرآن آورده باشد. گذشته از آن كه زنده كردن مرده بعد از عيسى عليه السلام، از حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم و اوصياى او شنيده شده و در كتاب‏ها نوشته شده است‏» . (11)

شبهه 3

گفته مى‏شود كه معجزه بودن قرآن - به لحاظ فصاحت و بلاغت از راه اعتراف عرب‏ها، بر غيرعرب ثابت مى‏شود كه به ناتوانى از آوردن چيزى مثل آن اقرار كرده‏اند; ولى اين سودى به حال ما ندارد; زيرا محمد از اعراب است و عرب خود مدعى اين مطلب است و لذا آن‏ها خود طرف نزاع هستند و خصم را نبايد قاضى قرار داد.

فاضل نراقى در اين جا از بى‏انصافى مرد مسيحى به تعجب مى‏آيد و مى‏گويد آيا در مدت بيست و سه سال رسالت پيامبر، جز عرب كسى بر او شمشير كشيد؟ و آيا دشمنان و مخالفان آن حضرت كه «ابولهب، ابوجهل، عتبه، شيبه، ابوسفيان و مروان بن الحكم‏» بودند، از غيرفصيحان عرب بودند؟ و آيا در ظرف سيزده سال كه آن حضرت در مكه تشريف داشتند از قبايل بى‏شمار عرب جز معدودى به او ايمان آوردند؟

آيا روزى كه آن حضرت مبعوث شد تمام عرب جز بت‏پرستى، يهوديت و نصرانيت، كيش و مسلك ديگرى داشتند؟ و آيا همه آنان جانب‏دار محمد صلى الله عليه و آله وسلم بودند!؟ پس چه بسا بتوان ادعا كرد كه ساحران فرعون نيز جانب موسى را داشتند! علاوه بر اين، نراقى خاطرنشان مى‏سازد كه عرب نبودن ما موجب نمى‏شود كه نتوانيم لغت عرب را بشناسيم و بلاغت و فصاحت و اعجاز آن را بفهميم. ايشان پاسخ سومى هم به اين شبهه مى‏دهد و آن اين كه اعجاز قرآن منحصر در فصاحت و بلاغت نيست‏بلكه ابعاد ديگرى هم دارد كه غيرعرب هم مى‏تواند آن را درك كند. نظير اخبار سلف و حكايات امم سابقه و دقايق حكم و حقايق علوم و اخبار غيبى كه تمام اين‏ها را شخصى بى‏سواد و بى آن كه معلمى ببيند و از كتابى استفاده كند، آورده است و اين حاكى از اعجاز آن است و اين كه از جانب خداست. (12)

شبهه 4

مسلمانان مدعى هستند كه قرآن فصيح و بليغ است و هر كلامى كه نزد آن‏ها به اسلوب قرآن نباشد، غيرفصيح تلقى مى‏گردد و اين نوعى مصادره به مطلوب است.

ملا احمد درجواب اظهار مى‏دارد: «اين كه هر كلامى كه طور قرآن نباشد آن را غيرفصيح مى‏گويند، چنين نيست كه نزد ما فصاحت، منحصر به اسلوب قرآنى باشد بلكه فصاحت در غير آن اسلوب هم مى‏شود. بلى ما اين اسلوب خاص را احسن اساليب مى‏دانيم... حال سلمنا كه فصاحت را منحصر در اين طور مى‏دانيم و هر كلامى كه غيراين‏طور باشد را غيرفصيح مى‏دانيم; خوب در زمان محمد صلى الله عليه و آله وسلم فصحا بسيار بودند و خواستند كه اتيان به مثل آن نمايند و نتوانستند» . (13)

شبهه 5

ادعا مى‏شود كه يكى از ويژگى‏هاى اعجازى قرآن، حاوى اخبار غيبى بودن است; ولى آن چه در كتاب‏هاى اسلامى مشهور است، شش - هفت جا بيش‏تر نيست; مانند آيه: «الم، غلبت الروم‏» (14) و «وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنهم‏» (15) و چند آيه ديگر و بر هر پژوهش گرى روشن است كه آن قدر مفسران در قرائت و شان نزول و مقصد آن‏ها اختلاف پيدا كرده‏اند كه از اين آيات معناى معينى به دست نمى‏آيد و اين اختلاف، اعجاز قرآن را يك‏سره زير سؤال مى‏برد.

چون اين شبهه قوى و سخت مى‏نمود، مرحوم نراقى پاسخ‏هاى متعددى به آن مى‏دهد: (16)

1. بر فرض كه بيش از شش - هفت جا خبر غيبى نداشته باشيم، براى اعجاز، يك خبر غيبى هم كافى است تا چه رسد به شش - هفت مورد. آيا از «عيسى‏» بيش از دو سه مرده زنده كردن در جايى به ثبت رسيده است و يا از «موسى‏» بيش از يك بار شكافتن دريا نقل گشته است؟

2. اختلاف درباره قرائت‏يا شان نزول آيه‏اى بر فرض صحت، به اخبار از غيبت‏بودن چه زيانى مى‏رساند. اختلاف در اصل غيبى بودن اين آيات مطلقا بين مفسرين مطرح نبوده است.

3. نراقى وجود اخبار غيبى در قرآن را منحصر در دو - سه يا شش - هفت جا نمى‏داند و لذا به تفصيل آيات مورد نظر را برمى‏شمارد و مى‏گويد: در بيست و شش جاى قرآن از غيب خبر داده شده است. وى در ادامه هم چنين به نه مورد از اخبار غيبى نهج البلاغه هم اشاره مى‏كند. (17)

شبهه 6

«هنرى مارتين‏» مدعى است كه آياتى چند از قرآن دلالت دارد بر اين كه محمد صلى الله عليه و آله وسلم معجزه‏اى به غير از قرآن نداشته است. از جمله آيه: «و ما منعنا ان نرسل بالآيات الا ان كذب بها الاولون‏» (18) و نيز آيه «واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جائتهم آية ليؤمنن بها قل انما الآيات عند الله و مايشعركم انها اذا جائت لايؤمنون‏» (19)

فاضل گران قدر شيعه در پاسخ به آيه اول، معجزات انبيا را به دو دسته مى‏كند:

يك دسته معجزاتى هستند كه خداوند بدون اين كه كسى درخواست كند، آن‏ها را به دست انبيا جارى مى‏سازد مانند عصاى «موسى‏» و قرآن.

دسته دوم معجزاتى كه به خواهش كسى بروز مى‏دهد و محقق مى‏كند مانند «ناقه صالح‏» و «مائده عيسى‏» .

دسته اول چون به درخواست‏شخص خاصى واقع نشده هر گاه كسى آن را ببيند و ايمان نياورد نقض عهدى با خدا نكرده است; اما اگر كسى معجزه‏اى را طلبيد و آن معجزه محقق شد و به آن ايمان نياورد نقض عهد الهى نموده است; زيرا خواستار معجزه شدن، پيمانى دوجانبه است‏بين او و خدا. به اين ترتيب وى مستحق فرود آمدن و تحمل عذاب مى‏شود و چون با آمدن آن معجزه، جت‏بر او تمام شد، لذا او مستحق هلاكت فورى است. و چه بسا حكمت‏بالغه الهى اقتضاى تعجيل در هلاك كسى را نداشته باشد. با عنايت‏به اين مقدمه نراقى درصدد بر مى‏آيد تا از آيه نخست پاسخ دهد و مى‏نويسد:

«مراد از آيات در اين آيه مباركه بالبديهه نمى‏تواند عموم باشد چه به اعتقاد محمد صلى الله عليه و آله وسلم آيات قرآنيه از جمله معجزات آن حضرت بود پس نمى‏تواند به اين معنا باشد كه ما هيچ آيه‏اى نفرستاديم بلكه الف و لام عهد است و مراد آيات مطلوبه ايشان است‏يا مراد عموم است و معنى آن است كه جميع آياتى را كه ايشان طلب كردند نفرستاديم بلكه به بعضى اكتفا نموديم تا مانند اقوام سابقه مثل قوم صالح و قوم لوط تكذيب ننمايند و به هلاكت نرسند; زيرا حكمت اقتضاى تعجيل در هلاكت ايشان را نمى‏نمود. پس آيه، دلالت‏بر انحصار معجزه به قرآن نمى‏كند» . (20)

ملا احمد براى آن كه اين فرد مسيحى را كاملا منكوب كند با اشرافى كه بر كتاب مقدس دارد، آياتى را از اناجيل «يوحنا، مرقس و متى‏» ذكر مى‏نمايد كه «عيسى‏» درخواست معجزه از سوى افرادى را كه نوعا لجوج و سرسخت‏بودند، رد مى‏كند و پاسخ منفى مى‏دهد. (21)

اما در جواب آيه دوم وى مى‏نويسد: «اولا معنى آيه مباركه اين است كه قسم ياد نمودند كه اگر ايشان را آيتى بيايد، ايمان خواهند آورد و اين دلالت ندارد بر اين كه هيچ آيه‏اى وارد نشده است... پس ايشان معجزه تازه طلب كرده بودند و نظر به علم الهى به عدم ايمان آوردن ايشان... واجب نبود بر خدا، اجابت‏سؤال ايشان; چه از حكيم فعل لغو صادر نگردد. علاوه بر اين كه موجب لزوم حلول غضب و هلاكت‏بر ايشان مى‏شد و ثانيا اين كه اين شخص [مسيحى] از راه خيانت، كلام را در ميان گذارده و تتمه آيه را نقل نكرده، چه خلاف مطلوب او را افاده مى‏نمود. در تتمه آيه دارد: «... كما لم يؤمنوا به اول مرة و نذرهم فى طغيانهم يعمهون‏» و اين دلالت مى‏كند بر اين كه اول معجزه بر ايشان رسيده بود و ايمان نياوردند و قسم خوردن ايشان نيز مشعر به اين معنا است. چه متعارف نيست در ابتداى طلب و عدم ظهور خلاف، كسى قسم بر مطلبى ياد نمايد خصوصا با سعى و جد، بلكه اين در صورتى مى‏باشد كه چند دفعه معجزه آورده شده و آن‏ها لجاج و عناد ورزيدند» . (22)

شبهه 7

معجزات محمد صلى الله عليه و آله وسلم تواتر ندارد; زيرا در تواتر شرط است كه همين موضوع مورد معجزه، در عهد آن پيغمبر، در كتاب خود او و يا صاحبانش نوشته شده و به حد شهرت رسيده باشد و از راه شواهد معلوم گردد كه در همان عصر شهرت داشته است تا اگر مطابق واقع نبود، ديگران تكذيب كنند. و حال آن كه قرآن اين ويژگى را دارا نيست و تواترى كه در ميان مسلمين مطرح است، مقبول نيست; زيرا ايشان جانب‏دار رسول خود هستند.

ملا احمد در اين بخش ابتدا مباحث مبسوطى در مورد تواتر لفظى و معنوى طرح مى‏كند كه جاى ذكر آن‏ها در اين مختصر نيست. (23) و لكن در موضع‏گيرى در برابر اين شبهه، نقض متقن به آن وارد مى‏كند با اين توضيح كه:

1. از كجا بدانيم كه آن كتابى كه معجزه عيسى در آن آمده است و در عهد او نوشته شده مشهور در آن زمان بوده است. ما كه خود در آن عهد نبوديم و تواتر ميان نصارا هم كه سودى ندارد، زيرا اين قوم جانب‏دار او هستند.

2. بر فرض كه اين شهرت حاصل گردد، از كجا بدانيم كه نويسندگان اناجيل راست گفته و نوشته‏اند. مگر آن‏ها خود در راس مدعيان و طرف‏داران حضرت نيستند. (24)

3. بر فرض كه در ميان نصارا اين موضوع شهرت يافت، از كجا روشن است كه در ميان غيرنصارا هم شهرت داشته است.

4. بر فرض كه در ميان نصارا و غير آن‏ها شهرت يافته باشد، باز ثابت نمى‏شود كه همه بخش‏ها و كتاب‏هاى انجيل - و حتى بخش هايى كه معجزات را ذكر كرده است - از صاحب كتاب بوده و همان وقت‏شهرت داشته است. چه بسا برخى از نصارا آن‏ها را افزوده باشند و گواه ما بر اين مطلب تحريف هايى است كه در تورات و انجيل آمده كه به برخى از آن‏ها اشاره خواهد شد.

5. معجزات رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم هم در كتاب خود او و هم در كتاب‏هاى مصاحبان او ذكر شده است كه نراقى برخى از آن هارا يادآورى مى‏كند. (25)

جالب توجه آن است كه فاضل گران‏قدر همانند برخى از انديشه‏ورزان اسلامى بر اين عقيده است كه تنها اثبات اعجاز قرآن و در نتيجه اثبات حقانيت نبى‏مكرم اسلام و صدق قرآن است كه مى‏توند دين عيسى و معجزات و انجيل او را به نحوى شايسته احيا كند و گرنه هيچ دليل قانع كننده تاريخى حتى بر وجود عيسى عليه السلام وجود ندارد. (26)

شبهه 8

در دين اسلام آزادى بيان و گفت‏وگو وجود ندارد و كسى در ميان مسلمانان - چه از خود آنان و چه از اديان ديگر - جرات آن را ندارند كه بر خلاف عقايد آنان مطلبى ابراز نمايد. به خلاف ساير اديان كه هر چه مى‏خواهند مى‏نويسند و از كسى اذيتى به آن‏ها نمى‏رسد.

فاضل نراقى در جواب به اين شبهه كه بى‏انصافى را به نهايت رسانده با شرح صدرى كه از شاخصه‏هاى عالمانى چون او است مى‏گويد: «اگر كسى را شبهه بوده باشد و در صدد تحقيق حق باشد، مطلقا كسى را بر او سخنى نيست و بسيار مجادلات و مباحثات در اين خصوص اتفاق افتاد... و هميشه علماى اهل كتاب با علماى مسلمين بلكه ائمه ايشان مجامع و محافل چيده‏اند و مباحثات راس‏الجالوت و جاثليق و ابن‏ابى‏العوجاء و عبدالله بن مقفع باائمه طاهرين مشهور و معروف در كتب مسلمين است‏» . (27)

براى تاييد و كمك به جناب نراقى به جاست كه به سخن دو نفر از مستشرقين مسيحى در مورد آسان‏گيرى و سماحت اسلام اشاره گردد: «فانسان مونيته‏» استاد ادبيات عرب و تاريخ اسلام در دانشگاه پاريس، در اين باره مى‏گويد:

«دين اسلام چون دين فطرت است، بيش‏ترين جاذبه را دارد و بيش‏ترين تسامح را نسبت‏به اديان ديگر از خود نشان مى‏دهد» . (28)

«گوستاو لوبون‏» نيز مى‏نويسد: «محمد صلى الله عليه و آله وسلم، با يهود و نصارى بسيار مسامحه مى‏كرد... اسلام به دليل‏آن كه دين عدل و احسان و حكمت و مساوات است، گسترش پيدا كرد... سهولت در اسلام، در هيچ دينى سابقه ندارد» . (29)

شبهه 9

اگر محمد صلى الله عليه و آله وسلم فرستاده و رسول خدا است پس چگونه نامى از او در كتاب‏هاى انبياى سلف وجود ندارد؟ !

ملا احمد به اين شبهه ابتدا پاسخى حلى و سپس جوابى نقضى مى‏دهد.

1. حلى

نراقى مى‏گويد: «گويا اين شخص نصرانى يك نظر به كتب انبياى سلف نكرده يا چنين تصور كرده كه علماى اسلامى را خبرى از كتب انبياى سلف نيست و گر نه ما در اين كتاب، بيش از بيست‏شاهد از كتب انبياى سلف را ذكر نموديم به نوعى كه با وجود هزاران تحريف كه در برخى از آن‏ها واقع شده، منصف را شك و شبهه‏اى باقى نمى‏ماند» . (30)

ما در اين جا تنها به يك مورد از موارد متعددى كه ملااحمد در بخش اول كتاب «سيف الامة‏» ذكر كرده است، بسنده مى‏كنيم. وى در صفحه 88 (نسخه خطى) «سيف الامة‏» مى‏نويسد: «در سفر اول تورات (31) خداى تعالى خطاب به حضرت ابراهيم خليل الرحمن مى‏فرمايد: اى ابراهيم از بابت اسماعيل اجابت كردم تو را. اينك برومند و بزرگوار و بسيار كردم او را به سبب ماود (يعنى احمد صلى الله عليه و آله وسلم) و از آن به هم رسند دوازده امير كه پيشوا باشند بر قوم عظيمى.

... ظاهر آن است كه مراد از دوازده نفر، ائمه اثنى عشر - عليهم صلوات الله - باشد» .

ملااحمد به جز اين مورد، شصت‏شاهد ديگر نيز از كتاب‏هاى عهد عتيق و جديد را ذكر مى‏كند كه يا تصريحا و يا تلويحا دلالت‏بر نام رسول اسلام دارند. (32)

2. نقضى

نراقى در نقض استدلال «مارتين‏» اين چنين پاسخ مى‏دهد: اگر نبودن نام رسول اسلام در كتاب‏هاى پيامبران گذشته دليل نفى نبوت او شمرده مى‏شود، براى نفى نبوت عيسى عليه السلام دلالت اين امر اقوى و اتم خواهد بود; زيرا در هيچ يك از كتاب‏هاى گذشته نامى از عيسى عليه السلام به طور مشخص برده نشده است. بله، فقط در تورات آمده است كه «ماشيخ‏» خواهد آمد - كه مراد از آن مسيح است - و يهود درباره معناى آن اختلاف كرده‏اند. و از كتاب‏هاى لغت «عبرى‏» و «سفر سوم‏» تورات [سفر لاديان] و «مزامير» زبور برمى‏آيد كه هر پيغمبرى را «مسيح‏» گويند; و لذا دلالت «ماشيخ‏» بر عيسى عليه السلام آشكارتر از دلالت كتاب‏هاى مقدسه بر پيغمبر اسلام نيست; پس اگر از اين راه نبوت محمد صلى الله عليه و آله وسلم نفى مى‏شود، مسلما به طريق اولى نبوت عيسى هم نفى خواهد شد. (33)

شبهه 10

مسلمانان مى‏گويند كه كتاب‏هاى انبياى سلف تحريف شده است; ولى اين حرف، صرف ادعا است و بايد نمونه‏هاى تحريف اثبات گردد.

فاضل نراقى براى پاسخ دادن به اين مطلب چندين مورد از نقض هايى را كه در اناجيل وجود دارد، متذكر مى‏گردد و در مورد انجيل واقعى مى‏نويسد: «در فصل دوم انجيل مرقس ثبت است كه يحيى بعد از آن كه مردم را غسل مى‏داد، بشارت به عيسى داد و گفت: ايمان بياوريد به انجيل. حال مى‏پرسيم كه كو آن انجيل كه يحيى امر به ايمان آوردن به آن كرد؟ اين اناجيل كه بعد از عيسى نوشته شده، در آن حكمى نيست كه محتاج به ايمان آوردن باشد بلكه وقايع عيسى است و آن‏ها را «حواريون‏» سى - چهل سال بعد نوشتند و اگر مراد يحيى، اين اناجيل بود به لفظ مفرد نمى‏فرمود كه به انجيل ايمان بياوريد بلكه مى‏فرمود به اناجيل ايمان آوريد. پس معلوم است كه انجيل واقعى از ميان رفته است‏» . (34)

ملا احمد براى اثبات تحريف عهد عتيق به سخنى از خود «مارتين‏» استناد مى‏كند كه در آخر رساله‏اش مى‏گويد: يهود تورات را به ميل و خواست‏خود كامل كردند و اين عين تحريف است. (35)

ملا محمد مهدى نيز در كتاب «انيس الموحدين‏» به برخى از تحريف‏هاى كتاب مقدس پرداخته است. وى در بيان هفتمين صفت از صفات سلبيه خدا مى‏نويسد:

«هفتم از صفات سلبيه آن است كه خداى تعالى در چيزى حلول نمى‏كند هم چنان كه نصارى مى‏گويند كه خدا در حضرت عيسى حلول كرده است; زيرا كه اين غايت نقص است‏» . (36)

علاوه بر آن چه فاضلين فرمودند، درباره وجود انواع تناقض‏ها و تحريف‏ها در كتاب‏هاى مقدس و نسبت‏هاى ناروا به رسولان الهى جاى هيچ شبهه‏اى را مبنى بر اين كه كتاب‏هاى مقدس تحريف شده هستند باقى نمى‏گذارد» . (37)

شبهه 11

آياتى در قرآن وجود دارد كه دلالت‏بر اين دارد كه پيامبر اسلام هم مرتكب معصيت مى‏گشته است. نظير آيات 2 و 3 سوره انشراح: «و وضعنا عنك وزرك الذى انقض ظهرك‏» كه مفسران مى‏گويند مراد از «وزر» عبارت است از ذنوبى كه او در جاهليت و بعد از آن دچارش گشته است.

ملااحمد در پاسخ، غفلت نويسنده مسيحى را از تمايز معناى عرفى و لغوى «وزر» يادآور مى‏شود و مى‏گويد كه بسيارى از عوام «وزر» را برگناه اطلاق مى‏كنند، و حال آن كه «وزر» در لغت عرب به معناى ثقل و سنگينى است، و مفسران درباره تفسير اين ثقل و سنگينى سخنان مختلف دارند. برخى مراد از آن را مقهور بودن رسول اسلام و اصحاب آن حضرت در ميان كفار دانسته‏اند و برخى آن را بار سنگين نبوت تلقى كرده‏اند و برخى سنگينى جنگ دانسته‏اند.

نراقى در اين بخش، برخى آيات ديگرى را كه «مارتين‏» براى اثبات عدم عصمت رسول اسلام به آن‏ها استناد مى‏كند پاسخ مى‏دهد كه فرصت ذكر آن‏ها در اين جا وجود ندارد. (38)

شبهه 12

نويسنده مسيحى در ادامه حملات خود به اعتقادات اسلامى، كار را به بى‏شرمى مى‏رساند و مدعى مى‏شود كه محمد صلى الله عليه و آله وسلم [نعوذ بالله] تمامى احكام دين را موافق خواهش نفسانى خود قرار داد و چون خواهش بسيارى بر زن داشت و مى‏گفت: «ان الله جعل لذتى فى النساء و الطيب‏» فلذا براى خود نه زن مقرر كرد و براى ديگران چهار زن. (39)

وى داستان «زينب بنت جحش‏» را براى نمونه يادآور شده و مدعى مى‏شود كه محمد صلى الله عليه و آله وسلم چون عاشق وى شده بود موانع اين وصلت را با يك آيه رفع نمود.

نراقى در برابر اين ياوه‏گويى‏ها باز عنان منطق و استدلال را رها نمى‏كند و با بيانى شيوا و متين مى‏نويسد: «چگونه آن جناب دين را تابع خواهش نفسانى خود قرار داده و حال آن كه هيچ پيغمبرى در راه خدا اين قدر رياضت نكشيد كه او كشيد. او هرگز بر بستر نخوابيد و نان گندم نخورد و زينت دنيا را بر خود و اهل بيت‏خود حرام ساخت و شب‏ها نمى‏خفت و تا به صبح به عبادت ايستاد تا پاهاى مبارك او ورم كرد. آيا كسى كه تابع هواى نفس خود باشد چنين رفتار مى‏كند؟ !

اما آن چه رسول اكرم بر ديگران حرام كرد، بيش از چهار زن به عقد دايم بود، ولى «متعه‏» را بر ايشان به هر قدر خواهند حلال نمود و در استيفاى لذت ميان زن دايمى و متعه تفاوت نيست. فرقى كه هست در مورد عدالت ميان آنان و اداى حقوق ايشان است; چون زن دايمى را حقوق بسيار است‏» . (40)

درباره داستان «زينب بنت جحش‏» هم ملا احمد پس از آوردن روايات متعددى كه در اين زمينه وارد شده، مى‏نويسد: بنابر رواياتى كه ذكر شد «زينب‏» با «زيد بن حارثه‏» اختلاف داشتند و «زيد» قصد طلاق وى را داشت و رسول الله او را منع كردند; ولى زيد در هر صورت او را طلاق داد و رسول اكرم با وى ازدواج كردند به چند دليل:

1. زينب دختر عمه آن حضرت بود و حضرت او را به همسرى وى درآورده بود و حضرت مى‏خواست‏با اين ازدواج، عار طلاق «زينب‏» را پاك كند.

2. حضرت با او ازدواج كرد تا يكى از سنت‏هاى غلط جاهلى را بشكند كه «زن فرزند خوانده، حكم زن فرزند را دارد» . (41)

شبهه 13

قرآن بلاغت ندارد، چون نظم و ترتيب ندارد و تكرار مكررات در آن بسيار مشاهده مى‏شود و معانى بديهى بسيار و قصه‏هاى بى‏فايده در آن بسيار است; قصه‏هايى كه در تورات و انجيل و ديگر كتاب‏هاى يهود و نصارا نيز قبلا ذكر شده است.

فاصل نراقى در ابتدا ناآشنايى «مارتين‏» را با لغت عربى گوشزد مى‏كند و يادآور مى‏شود كسى كه معناى «وزر» را نمى‏داند، او را چه رسد به اين كه پيرامون فصاحت و بلاغت قرآن اظهار نظر كند و حال آن كه موافق و مخالف و محب و معاند در اطراف عالم اعتراف به غايت فصاحت و بلاغت آن كرده‏اند.

سپس ملااحمد در پاسخ به شبهه مذكور به تفصيل بحث را بسط مى‏دهد: (42)


الف) عدم ترتيب

گاهى بلاغت، عدم ترتيب را مى‏طلبد و قرآن چون به تدريج نازل شد و هر از گاهى به اقتضاى زمان و مكان و موضوعى، آيه‏اى فرود مى‏آمد، از اين قبيل است.

ب) تكرار

همين تكرار خود يكى از مقتضيات اعجاز است; زيرا قرآن واقعه‏اى را ذكر فرموده، آن گاه از مخالفان مثل آن را خواستار مى‏شود، و خصم تلاش و كوشش بسيار مى‏كند، ولى نمى‏تواند آن واقعه را همانند آن چه قرآن آورده، ارائه دهد و قرآن همان واقعه را به عبارت ديگر - باز به بيان شيواتر و دل‏نشين‏تر - تكرار مى‏كند. آيا اين كار بر اعجاز قرآن دلالت ندارد؟

از سوى ديگر، در كتاب مقدس هم تكرار به وفور يافت مى‏شود. براى نمونه داستان وارد شدن «ابراهيم‏» و «ساره‏» در مصر، كه دو بار به صورت طولانى و مفصل در «سفر اول‏» تورات تكرار شده است. گذشته از آن كه برخى الفاظ كه با همان لفظ و همان معنا تكرار شده‏اند مثل «فباى آلاء ربكما تكذبان‏» (43) به انگيزه تاكيد و بازگو نمودن و وانمودن مطلبى مهم است.

ج) بداهت معانى

اين كه آيات قرآن نزد همه كس بديهى است، مطلبى است نامعلوم. از سوى ديگر، عموم فهم؟ اعجاز اقتضا دارد همه كس معانى آن را بفهمند تا نكته‏هاى دقيق و ظريف فصاحت و بلاغت آن را به دست آورد; از اين رو، نبايد در آن پيچيدگى و ابهام وجود داشته باشد.

د) كثرت قصه‏هاى بى‏فايده

اولا در قرآن هر داستانى كه آمده در آن پندها و نكته‏هاى دقيق بسيار و حكم و نصايح و مصالح و مواعظ و بينات بى‏شمار گنجانده شده است و غرض صرف نقل حكايت نبوده است. ثانيا، قرآن تنها براى يك قوم و طايفه‏اى يست‏بلكه رسالتى جهانى دارد; پس براى كسانى كه از تورات و انجيل آگاهى ندارند، هم چون مشركان عرب و كل عجم، وجود حكايات در آن بسيار ثمربخش است. گذشته از آن كه كتاب مقدس سرشار از تحريف گشته است و وجود قصص در آن وقتى مفيد و كافى مى‏نمود كه آن كتاب‏ها تحريف شده نباشند; و لذا قرآن به اصلاح و بازنويسى آن قصص نيز پرداخته است.

جا دارد، در پايان اين مقاله به چند شبهه هم از كتاب «انيس الموحدين‏» عالم گران قدر ملا مهدى اشاره‏اى كنيم. ملا مهدى اين كتاب را كه حاوى اصول عقايد است‏براى عامه نوشته است. وى در مقدمه كتاب اين چنين آغاز مى‏كند: «از جمله مسائل مورد اتفاق شيعه دوازده امامى اين است كه بر هر شخصى واجب است‏به اصول پنجگانه و به صفات كمال الهى و صفات سلبى علم داشته باشد و منشا آن دليل و برهان باشد نه تقليد; از اين رو، به خاطرم رسيد كه رساله‏اى در اثبات مطالب مذكور با عبارت‏هاى واضح بنگارم تا همه از آن بهره‏مند شوند» . (44)

«آيت الله قاضى طباطبايى‏» نيز در وصف اين كتاب مى‏نويسد: «اين كتاب مشتمل بر اعتقادات حقه اماميه است كه از قلم بزرگ‏ترين عالم فقيه و حكيم و محقق عظيم الشان كه عموم اماميه اتفاق بر جلالت وى از هر جهت دارند تراوش نموده است... اين كتاب نفيس بهترين كتاب در بيان عقايد صحيحه حقه است كه با ذكر دليل و بيان برهان تاليف شده است‏» . (45)

نراقى در اين كتاب به فراخور برخى عقايد، پاره‏اى از شبهات را نيز مطرح مى‏كند و پاسخ مى‏دهد. ما در اين مقاله، دو شبهه از شبهه هايى را كه ملا مهدى پاسخ داده است، مرور مى‏كنيم:

شبهه 14

چرا طريقه الهيه بر آن قرار گرفته است كه در يك عصر پيغمبرى بفرستد و بعد از او اوصياى او را برگزينند تا زمان پيغمبرى ديگر فرا رسد كه او همان انبياى اولوالعزم باشد؟ سبب چيست كه بعد از هر پيغمبرى، پيغمبر ديگر را مبعوث نمى‏كند كه احتياج به امام مطلقا نباشد؟

ملامهدى براى زدودن اين شبهه اين چنين پاسخ مى‏دهد: «هر گاه دين هر پيغمبر لاحق، ناسخ و مخالف دين پيامبر سابق باشد، لازم مى‏آيد كه هميشه در عالم فساد و هرج و مرج و قتل و جدال در ميان مردم باشد... و لازم مى‏آمد كه تا مردم مى‏روند به يك دين و شريعتى قرار گيرند و احكام و شرايع را فراگيرند، آن‏ها را به دين و شريعتى ديگر و آيين و طريقتى على‏حده امر نمايند و در اين صورت هرگز دينى استوار و محكم نخواهد شد و مردم را ملكه و رسوخ در يك قسم از طاعات و كمالات به هم نخواهد رسيد و.. . اين مخالف صلاح نظام عالم است‏» . (46)

شبهه 15

هرگاه صلاح نظام عالم در آن باشد كه هميشه حجتى از خدا در زمين باشد - و بدون او لطف محض و فيض مطلق نباشد - اين در وقتى صورت مى‏گيرد كه آن حجت ظاهر و هويدا باشد تا رتق و فتق امور بكند; اماهرگاه ظاهر نباشد و مردم توان ادراك خدمت او را نداشته باشند هم چنان كه در امثال اين زمان است، مجرد وجود او چه فايده خواهد داشت؟

در اين شبهه به طورى كه برمى‏آيد، شبهه مربوط به غيبت امام زمان (عج) است و در زمان حاضر نيز اين شبهه در اذهان بسيارى ديده مى‏شود. ملا مهدى به اين سؤال چنين پاسخ مى‏دهد:

1. باعث‏بر ايجاد انسان معرفت‏خداوند ديان است و بايد در ميان نوع انسانى كسى باشد كه معرفت الهى - كما هو حقه - از براى او حاصل شده باشد، پس بايد هميشه روى زمين از حجت الهى، كه معرفتى شايسته به ذات الهى دارد; خالى نباشد و لو آن كه آن حجت از ديدگاه مردم غايب باشد.

2. مجرد بودن امام بر روى زمين لطف و فيض است از براى مردم، زيرا كه وجود او بر روى زمين باعث نزول بركات و خيرات است و مقتضى دفع بليات و آفات. و از اين جهت است كه از اهل بيت رسيده است كه اگر روى زمين از حجت‏خالى باشد هر آينه زمين با اهل آن فرو مى‏رود.

3. غيبت امام از اكثر مردم است اما جمعى به خدمت او مى‏رسند و غوامض امور خود را از او تحقيق مى‏كنند و [اگر] چنان چه جميع مردم اتفاق بر خطا كنند ايشان را به نحوى از آن برمى‏گرداند. گرچه برآن‏ها معلوم نشود» . (47)

نوشته حاضر را با اين توصيه به پايان مى‏بريم كه اكنون رسالت‏حوزويان ايجاب مى‏كند با تاسى از اين الگوهاى گران‏قدر، هوشيارانه و دردمندانه نيازهاى زمانه را جست‏وجو كنند و اقتضاهاى دوران را بشناسند و به منظور پاسخ‏گويى به شبهه‏هاى بسيار جوانان، پژوهش‏ها و مطالعات خود را سامان دهند. اين مهم وقتى محقق مى‏گردد كه حوزويان با زبان روز و قلم نوين به خوبى آشنا و بهره‏مند گردند.

آن چه بسيار اميد دهنده و نويدبخش است اين است كه امروزه حركت‏هاى جدى و گام‏هاى اساسى در اين زمينه در متن حوزه آغاز شده است.

كتاب‏نامه

1. قرآن كريم.

2. آشنايى با اديان بزرگ، حسين توفيقى، قم (مؤسسه فرهنگى طه و مركز جهانى علوم اسلامى) چاپ سوم، زمستان 79.

3. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران (انتشارات اسلاميه، 1388 ه ق) .

4. انيس الموحدين، ملا محمد مهدى نراقى، ترجمه قاضى طباطبايى، تبريز، بى نا، 1394 ه ق.

5. بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، تهران: انتشارات اسلاميه.

6. حضارة العرب، گوستاو لوبون، بيروت (دار احياء التراث العربى، 1979 م) .

7. سيف الامه و برهان المله، ملا احمد نراقى، چاپ سنگى، 1330 ه ق.

8. كتاب مقدس، بى جا (انجمن كتاب مقدس ايران) بى تا.

9. كلام مسيحى، توماس ميشل، ترجمه حسين توفيقى، قم (مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب)، چاپ اول، 1377 ش.

10. ويژه نامه‏هاى كنگره فاضلين نراقى، به كوشش سيد محمد رضا حسينى، شماره‏هاى اول (بهار 1379)، دوم (زمستان 1379) و سوم (سال 1380) .

1. اصول كافى، ج 1، باب العقل و الجهل، ح 29; و نيز بحارالانوار، ج 71، ص 307.

2. ويژه‏نامه كنگره فاضلين نراقى، ش 2، مصاحبه با آيت الله استادى، ص 9.

3. نظير اين مسئله در زمان معاصر، كارى بود كه حضرت امام خمينى رحمه الله انجام دادند كه در پاسخ به كتاب «اسرار هزار ساله‏» ، كتاب متقن «كشف الاسرار» را به زبان فارسى نگاشتند. زمانى كه ايشان از اساتيد حوزه قم به شمار مى‏آمدند.

4. ويژه نامه كنگره فاضلين نراقى، ش 3، نگاهى گذرا به زندگى ملامحمد مهدى نراقى، سيد محمد رضا حسينى، ص 36.

5. سيف الامه و برهان المله، ملا احمد نراقى، صفحات 41 و 84- 85 و 141 و نيز ر.ك: ويژه نامه كنگره، ش 3، فاضلين نراقى و مقتضيات زمان، سيد محمد رضا حسينى، ص 3.

6. ر.ك: سيف الامه، ص 88، و ص 235- 236.

7. سوره نجم، آيه 9.

8. ر.ك: سيف الامه، (نسخه خطى)، ص 142.

9. انجيل متى، باب %، ص 35.

10. براى نمونه ر.ك: انجيل مرقس، باب 16، ص 19.

11. ر.ك: سيف الامه، ص 150- 151.

12. همان، ص 150- 156 و 162.

13. همان، ص 159.

14. سوره روم، ايات 1 و 2.

15. سوره نور، آيه 55.

16. سيف الامه، ص 179- 180.

17. همان، ص 180- 195.

18. سوره اسراء، آيه 59.

19. سوره انعام، آيه 109.

20. سيف الامة، ص 209.

21. ر.ك: انجيل متى، باب 12، ص 38- 40; و باب 16، ص 1- 4; و نيز انجيل مرقس، باب 8، ص 11- 12.

22. سيف الامة، ص 211- 212 (با اندكى تلخيص و تصرف) .

23. براى مطالعه تفصيلى، ر.ك: سيف الامة، ص 223- 228.

24. مسيحيان معتقدند كه اناجيل با الهام الهى نگارش يافته‏اند; ولى بر اين مدعا هيچ دليلى اقامه نمى‏كنند. ر.ك: كلام مسيحى، توماس ميشل، ترجمه حسين توفيقى، ص 43 و نيز ص 51.

25. سيف الامة، ص 229- 232.

26. ر.ك: آشنايى با اديان بزرگ، حسين توفيقى، ص 136.

27. سيف الامة، ص 233 (با اندكى تلخيص و تصرف) .

28. ر.ك: حاضر العالم الاسلامى، فانسان مونيته، ص 104.

29. حضارة العرب، گوستاولوبون، ص 155- 159.

30. سيف الامه، ص 235- 236 (با اندكى تلخيص و تصرف) .

31. سفر پيدايش، باب 17، ص 20.

32. سيف الامة، ص 89- 130.

33. همان، ص 236.

34. همان، ص 237، 238 (با اندكى تلخيص و تصرف) .

35. نمونه‏اى از آن تحريف‏ها آن است كه در آخر تورات آمده است كه موسى در فلان سال از دنيا رفت. حال بايد سؤال كرد كه اگر اين كتابى است كه بر موسى نازل شده چطور مى‏گويد كه موسى در فلان سال از دنيا رفت؟ !

36. انيس الموحدين، ملا محمد مهدى نراقى، ص 67.

37. به نمونه هايى از آن در ذيل اشاره مى‏شود:

الف) شراب خوردن و عريان شدن حضرت نوح و به تماشا نشستن فرزندانش. (سفر پيدايش، باب 9);

ب) نسبت‏شراب‏خوارى دادن به لوط و هم‏بستر شدن حضرت لوط با دو دخترش (سفر پيدايش، باب 19);

ج) دستور قتل زنان و كودكان و زنده نگاه داشتن دختران باكره از سوى حضرت موسى (سفر اعداد، باب 31، ص 14- 19);

د) كشتى گرفتن يعقوب با خدا (سفر پيدايش، باب 32، ص 24- 32);

ه) نسبت زنا به حضرت داود (كتاب دوم سموئيل، باب 11، ص 4- 5;

و) نسبت‏شراب‏خوارى دادن به عيسى در اناجيل.

38. براى مطالعه تفصيلى ر.ك: سيف الامة، ص 247- 252.

39. نظير اين شبهه را مستشرقى ديگر به نام «ژان آندره مور» در كتاب «رد بر دين محمد» طرح كرده است.

40. سيف الامة، ص 258- 259 (با اندكى تلخيص و تصرف) .

41. همان، ص 260- 262.

42. همان، ص 272- 268.

43. اين آيه در سوره الرحمن، سى و يك بار تكرار شده است.

44. انيس الموحدين، ص 23- 24 (با اندكى تلخيص و تصرف) .

45. همان، مقدمه شهيد قاضى طباطبايى، ص 19.

46. همان، ص 105- 106.

47. همان، ص 107- 109 (با اندكى تلخيص) .

/ 1