فرازهايى از زندگى عقيله بنى هاشم
عبد الكريم پاكنيا سومين فرزند حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجرت در مدينه منوره چشم به جهان گشود . اين نوزاد كه از هر جهتبا شخصيتبزرگ على عليه السلام سازگار و زينت پدر بود «زينب» نام گرفت . مادرش پاره تن رسول الله صلى الله عليه و آله و پدرش برادر و وصى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله بود. زينب ملقب به «ام كلثوم» كه در فضاى چنين خانوادهاى رشد مىيافت، از همان نخستين روزهاى كودكى، با مشكلاتى مواجه شد كه تحمل آنها براى غير او كارى بس دشوار مىنمود . او در خردسالى با داغ رحلت جدش پيامبر صلى الله عليه و آله مواجه شده و از آغوش پر مهر و محبتحبيب خدا جدا گرديد، بعد از چند ماه در شهادت جانسوز مادرش زهرا عليها السلام به سوگ نشست و بعد از شركت در مراسم دفن مخفيانه مادر جوانش به دامان پر مهر و عطوفت على عليه السلام پناهنده شد . زينب همچنان ناظر سكوت مظلومانه پدر بود و گريههاى نيمه شبش را در كنار چاههاى غربت نظاره مىكرد تا اينكه دستشقىترين فرد عالم، محراب كوفه را با خون امير مؤمنان عليه السلام گلگون نمود و زينب به همراه برادرانش در كنار بستر پدر، فرق شكافته او را ديد و اشك فراق ريخت و شهادت پدر را شاهد بود . مدت زمان زيادى نمىگذرد كه زينب در مدينه مسموم شدن برادرش امام حسن عليه السلام را تجربه كرده و در بقيع با او وداع كرد . و بالاخره در سال 60 هجرى زينب كه در كوران مصيبتها آبديده شده بود، به همراه امام حسين عليه السلام قدم در سفر كربلا مىگذارد و در فاجعه غمبار كربلا، به خون غلطيدن دهها تن از بهترين عزيزان خود را به نظاره مىنشيند . زينب كبرى عليها السلام بعد از عاشوراى خونين با صبر و استقامتى بى نظير، پيام جاودانه حضرت ابا عبدالله عليه السلام را به جهانيان مىرساند . حضرت زينب عليها السلام بعد از واقعه كربلا و مشاهده آن همه مصائب و تحمل اسارت دوباره به مدينه مراجعت نمود و بنا به نقلى، بعد از حادثه قحطى در مدينه به همراه همسر سخاوتمند خويش، عبد الله بن جعفر طيار به منطقه شام كوچ كرد و در نيمه رجب سال 62 قمرى در همانجا وفات يافت و در «قريه راديه دمشق» كه امروزه به «زينبيه» معروف استبه خاك سپرده شد (1) . عقيله بنى هاشم، عقيله طالبيين، موثقه، عارفه، عالمه، محدثه، فاظله، كامله، و عابده آل على، كه از جمله القاب زيباى زينب كبرى عليها السلام مىباشد، نشانگر شمهاى از كمالات اوست . وارث زيبايىها
حضرت زينب كبرى عليها السلام دوران كودكى را در آغوش پر مهر رسالت و امامتسپرى كرده و در دامن عصمت و طهارت باليده و به صفات والاى انسانى و فضايل و كمالات معنوى و ملكوتى آراسته گرديد . از اين رو، آن حضرت داراى صفات برجسته ايست كه وى را از ساير بانوان عالم ممتاز مىسازد . صبر و شكيبايى، زهد و تقوى، فصاحت و بلاغت، دانش و بينش، حلم و حزم، تدبير و سياست، سيادت وبزرگوارى، جلالتشخصيت و عظمت روحى، پايدارى و ثبات قدم در راه هدف، قوت قلب و ارادهاى فولادين، راستى و امانتدارى، دفاع خالصانه از حق و حقيقت، حمايت از يتيمان وضعيفان، شرافت و فضيلتخانوادگى، عبادت و انقطاع از خلق، مهر و عطوفت در حد اعلاى خود، تعليم و تربيت انسانها، پرورش فرزندان پاك و صالح، همسر دارى و خانه دارى، عزت نفس، وفادارى در عهد و پيمان، از جمله ارزندهترين صفات اين شير زن عاشورايى است كه از خاندان وحى و نبوت و پنج تن آل عبا به ارث برده است . بررسى اجمالى تاريخ زندگى اين بانوى با عظمت اين حقيقت را نمايان مىسازد . در مورد شخصيتبرجسته عقيله بنى هاشم و فضايل و مناقب آن بانوى بزرگوار كتابها و مقالات فراوانى به رشته تحرير در آمده است، اما در بسيارى از آنها به نقش زينب كبرى عليها السلام در حماسه عاشورا پرداخته و از بركات وجودى آن حضرت از ولادت تا قبل از عاشورا كمتر سخن به ميان آمده است . البته اين امر شايد بدين علتباشد كه زينب كبرى عليها السلام به عنوان بارزترين جلوه عفت و عصمت، در ايام نوجوانى و جوانى در پس پرده بوده و كمتر كسى مىتوانست از زندگى آن حضرت گزارش دهد . اين نوشتار سعى دارد نگاهى هر چند گذرا به فرازهايى از زندگانى آن ميوه نبوت و شاخسار امامت تا قبل از عاشورا داشته و آموزههاى تربيتى را از زندگى آن حضرت به مشتاقان و ارادتمندان ارائه نمايد . زيرا از اين راه مىتوان نسل جوان رابا بهترين الگوها واسوههاى تربيتى آشنا كرد و پيوند قلبى و عاطفى آنان را با خاندان عصمت و طهارت مستحكمتر نمود . كودك بلند نظر
بطور كلى از دوران كودكى هر فرد تا حدودى مىتوان استعداد و لياقت ذاتى او را شناخت . همچنانكه شاعر عرب مىگويد: فى المهد ينطق عن سعادة جده اثر النجابة فيه خير مسدد «در گهواره از موقعيت والاى خود در آينده خبر مىدهد . وجود نشانههاى نجابت [و بزرگى] در آن طفل، بهترين دليل منطقى [بر آينده درخشان او] مىباشد .» دختر والامقام على عليه السلام نيز از همان دوران كودكى شخصيت معنوى، عرفانى خود را در گفتار و رفتار خويش نشان مىداد . داستان زير نشانگر اين حقيقت است: روزى حضرت على عليه السلام زينب كبرى عليها السلام را كه دختر خردسالى بود در آغوش خود نشانده و نوازش كرد . آن حضرت به وى فرمود: دخترم! بگو «يكى» . زينب عليها السلام گفت: «يكى» . سپس پدر گفت: دخترم! بگو: «دو تا» . زينب سخنى نگفت . على عليه السلام فرمود: چرا سخن نمىگويى؟ زينب عليها السلام گفت: بابا! زبانى كه به گفتن «يك» آغاز سخن كرد، چگونه «دو تا» بگويد؟ ! على عليه السلام دخترك با معرفتخود را به سينه چسبانيده و او را غرق بوسه ساخت (2) . و بدين ترتيب دختر خردسال به حاضرين فهماند كسى كه لب به توحيد گشوده و به يگانگى پروردگار شهادت داده است، ديگر نبايد براى او شريكى قائل شود . همچنين از اين روايت معلوم مىشود كه على عليه السلام، آن مربى كامل بشريت، در تربيت فرزندان خويش از روشهاى كار آمد تربيتى بهره مىگرفت . او در فرصتهاى مناسب و با شيوههاى متنوع به پيروان خويش مىآموخت كه مهمترين نياز كودك، رفع نياز عاطفى است . محبت، نوازش و احترام به شخصيت كودك، نگرانىها، افسردگىها و مشكلات روحى و روانى وى را از ميان برده و آنان را به زندگى آينده اميدوار مىسازد . امير مؤمنان عليه السلام با فرزندان خود ارتباط عاطفى وكلامى برقرار كرده، حرف دل آنان را شنيده و براى سخنانشان ارزش قائل مىشد و به اين وسيله روحيه اعتماد به نفس و عزت را در وجود آنان پرورش مىداد . روايتى ديگر در اين زمينه نقل شده است كه هم نشانگر شيوه تربيتى على عليه السلام در پرورش كودك و هم شاهدى بر كمالات والاى حضرت زينب عليها السلام مىباشد . ميرزا محمد تقى سپهر در «الطراز المذهب» مىنويسد: در دوران كودكى حضرت زينب عليها السلام، پدر بزرگوارش در كنار او بود و ضمن نوازش و بذل گرمترين عواطف خود، با وى سخن مىگفت . زينب عليها السلام، دختر خردسال على عليه السلام از وى پرسيد: پدر جان! آيا مرا دوست دارى؟ فرمود: آرى دخترم . زينب عليها السلام طبق آموختههاى خويش از مكتب علوى عليه السلام گفت: اى پدر! دو دوستى در يك دل جمع نمىشود، مگر اينكه دوستى ديگران نيز در جهت دوستى خدا و براى خدا باشد . راز يك رؤيا
هنوز پنجسال از تولد زينب عليها السلام نگذشته بود كه هنگامه رحلت پدر بزرگ گرامى اش رسول الله صلى الله عليه و آله فرا رسيد . در يكى از آن روزهاى غمبار و حادثه ساز بود كه زينب عليها السلام صبح زود براى تعبير رؤيايى كه شب قبل با ديدن آن پريشان شده و روحش ر آزار مىداد به كنار بستر جدش رسول اكرم صلى الله عليه و آله شتافته و عرضه داشت: اى جد بزرگوار! خواب ديدم كه در اثر وزش تند بادى، هوا تاريك شد و من از وحشت آن در پشت درختبزرگى پناه گرفتم، كه ناگهان آن درخت عظيم در اثر فشار باد از جاى كنده شد . خود را به درخت ديگر رساندم كه شاخه همان درختبود، اما تند باد سخت آن را نيز از جاى بركنده و با خود برد . پس از آن به شاخهاى ديگر از آن درخت پناه بردم، آن هم شكست . آنگاه خود را به دو شاخه باقيمانده رساندم، اما آنها نيز يكى بعد از ديگرى در مقابل وزش توفان از من جدا شدند و من از شدت اضطراب از خواب بيدار شدم . با شنيدن سخنان دختر 5 ساله، اشك در چشمان پيامبر حلقه زد و فرمود: دخترم! اما آن درختبزرگ من هستم كه از ميان شما مىروم و شاخه اول آن مادرت فاطمه عليها السلام است . شاخه دوم پدرت على عليه السلام و دوتاى ديگر برادرانتحسن و حسين عليهما السلام هستند كه با رفتن آنها جهان تيره و تار مىگردد (3) . در مكتب فاطمه عليها السلام
حضرت زينب عليها السلام بعد از جدايى از بزرگترين حامى خاندان رسالت، در كنار مادر خود كه بدنبال ارتحال جانسوز پدر و مصيبتهاى بعد از آن در بستر بيمارى افتاده بود، قرار گرفت . وى علاوه بر پرستارى از مادر، شاهد ناجوانمردانهترين حوادث تاريخ نيز بود . او يكى از كسانى است كه مادرش را در ايراد خطبه دفاعيه در مسجد مدينه همراهى كرده است و از آن درسها آموخته، تجربهها اندوخته و در سينه سوختهاش همچون امانتى گرانبها و ميراثى جاويدان براى نسلهاى آينده به يادگار گذاشته است . عدهاى از تاريخ نگاران و محدثين نامدار، سند خطبه فدك را از اين بانوى بزرگوار نقل كردهاند . ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين و در ذيل شرح حال عون بن عبد الله مىگويد: مادر عون، زينب عقيله، دختر على بن ابى طالب عليه السلام است، زينب همان بانويى است كه ابن عباس خطبه فدك فاطمه عليها السلام را از او روايت كرده است . ابن عباس در آغاز نقل خطبه مىگويد: اين خطبه را عقيله ما، زينب دختر على عليه السلام براى ما روايت كرد . همچنين شيخ صدوق در «علل الشرايع» و «من لا يحضره الفقيه» ، شيخ حر عاملى در وسايل الشيعة، طبرسى در احتجاج و علامه مجلسى در بحار الانوار، در رديف عالمانى هستند كه خطبه فدك را از حضرت زينب عليها السلام نقل كردهاند . بنابر اين حضرت زينب در حدود 6 سالگى، شايستگى حفظ خطبه استدلالى، عميق و جامع مادرش فاطمه زهرا عليها السلام را داشته است و اين نشانه بارزى از رشد فكرى و بلوغ انديشه و تعقل دخترى است كه در دامان عصمت و طهارت پرورش يافته است . زينب كبرى عليها السلام در آن سنين نه تنها به محتواى خطبه توجه كرد، بلكه تمام حركات و سكنات مادر را در آن لحظات بحرانى براى الگو سازى نسل آينده به سينه تاريخ سپرد . در متن روايت آمده است: عن زيد بن على عليه السلام عن عمته زينب اخت الحسين عليه السلام قالت: لما بلغ فاطمة عليها السلام اجماع ابى بكر على منعها فدك، لاثتخمارها وخرجت فى حشرة نسائها ولمة من قومها وتجر اذراعها، ما تخرم من مشية رسول الله صلى الله عليه و آله شيئا حتى وقفت على ابى بكر . . . (4) ; زيد بن على از عمهاش زينب، خواهر امام حسين عليه السلام نقل مىكند كه فرمود: هنگامى كه به مادرم فاطمه عليها السلام خبر رسيد كه ابوبكر قصد دارد او را [از ارث پدرى محروم نمايد] و از فدك منع كند، آن حضرت مقنعهاش را بر سر پيچيد و در ميان بانوان و گروهى از قومش خارج شد، در حالى كه دستهايش را مىكشيد، چيزى از راه رفتن رسول خدا صلى الله عليه و آله كم نگذاشت تا در مقابل ابىبكر ايستاد . . . .» پاسدار عفت
حضرت زينب عليها السلام در پاسدارى از عفت و عصمت، سر آمد دختران روزگار بود . وى با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزههاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يك زن مسلمان مىدانست و بر اين باور بود كه زن هنگامى به خداى خود نزديكتر است كه خود را از معرض ديد مردان بيگانه - به غير موارد ضرورى - حفظ نمايد . او از مادرش آموخته بود كه: «ليس شىء خيرا للمراة من ان لا يراها الرجل ولا تراه (5) ; چيزى براى زن نيكوتر از اين نيست كه: مرد [نامحرم] او را نبيند و او هم مرد [نامحرم] را نبيند .» براى همين دختر جوان زهرا عليها السلام خود را كاملا از ديد نامحرمان پوشيده نگاه مىداشت . يحياى مازنى يكى از اهالى مدينه مىگويد: من در شهر مدينه و در همسايگى امير مؤمنان على عليه السلام بودم و منزل من پهلوى منزلى بود كه زينب دختر على عليه السلام در آنجا زندگى مىكرد . به خدا سوگند! هيچگاه كسى قد و قامت او را نديد و صداى او را هم نشنيد . او هر گاه مىخواستبه زيارت جد بزرگوارش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برود، در دل شب و به همراه پدرش امير مؤمنان عليه السلام و برادرانش حسن و حسين عليهما السلام مىرفت . على عليه السلام در مورد تشرف اين گونه زينب عليها السلام به امام حسن عليه السلام مىفرمود: «اخشى ان ينظر احد الى شخص اختك زينب (6) ; بيم دارم كه كسى به خواهرت زينب نگاه كند .» وصلت فرخنده
حضرت زينب عليها السلام به سن ازدواج رسيده بود . از بين خواستگاران متعددى كه به منزل على عليه السلام مىآمدند، تقاضاى عبدالله بن جعفر بن ابى طالب - برادر زاده على عليه السلام كه از طرف خود كسى را براى خواستگارى حضرت زينب فرستاده بود، - مورد پذيرش قرار گرفت . در اين وصلت فرخنده مهريه حضرت زينب مطابق با مهريه مادرش فاطمه عليها السلام يعنى 480 درهم معين گرديد (7) . قبل از ازدواج، حضرت زينب به عبدالله بن جعفر گفت: اى عبدالله! من با تو به شرطى ازدواج مىكنم كه اجازه دهى هر روز يكبار برادرم حسين عليه السلام را ببينم و اگر او زمانى به سفر رفت، به همراه او بروم و مانع مسافرت من نباشى . عبدالله، يادگار شجاع، بزرگوار و پارساى جعفر طيار اين شرط را پذيرفت و تا آخر زندگى به آن وفادار ماند . عبدالله جعفر آن چنان كريم و فقير نواز بودكه وى را «قطب سخا» مىگفتند، او هيچگاه مستمندى را محروم نكرد وهيچ كار نيك را به خاطر پاداش دنيوى انجام نداد (8) . هنگامى كه عبدالله فهميد كه سفر امام حسين عليه السلام به كربلا قطعى است، دو پسر خود عون و محمد را براى كمك به مادرشان به همراه قافله امام حسين عليه السلام روانه كرد و به حضرت زينب عليها السلام سفارش كرد كه اگر جنگى پيش آمد، فرزندانش از امام حسين عليه السلام حمايت كنند . ارتباط قلبى و انس و علاقه زينب عليها السلام به برادر خود آنچنان بود كه هنگامى كه عبدالله بن عباس به امام حسين عليه السلام گفت: شما كه به اين سفر خطرناك مىرويد چرا زن ها را با خود مىبريد؟ ! حضرت زينب با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: اى پسر عباس! آيا مىخواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ ! هرگز من از او جدا نخواهم شد (9) . امام حسين عليه السلام نيز به حضرت زينب عليها السلام علاقه فوق العادهاى داشت و در روايت آمده است: هنگامى كه زينب به ديدار امام حسين عليه السلام مىآمد، آن حضرت به احترام زينب عليها السلام تمام قد بلند مىشد و او را در جاى خود مىنشاند (10) . در سنگر ارشاد
روزهايى كه زمينههاى نبرد جمل در حال شكلگيرى بود، عايشه از بصره نامهاى به حفصه نوشت و از پيروزىهاى اوليه بر عليه كارگزاران و لشكر على عليه السلام خبر داد . حفصه نيز نتوانستخوشحالى درونى خود را مخفى كند . او با گرد آورى زنان و دختران هم عقيده خود، مجلس جشن و شادى به راه انداخته و آنها با خواندن سرودها و ترانههايى كه مضمون آن در فحش و ناسزا به على عليه السلام بود، كف و دف مىزدند . ام سلمه همسر باوفاى پيامبر صلى الله عليه و آله از شنيدن خبر برپايى چنين مجلس عيشى شديدا ناراحتشده و خواستشخصا براى جلوگيرى از آن اقدام نمايد . اما زينب عليها السلام فرمود: مادر جان! من از جانب شما مىروم و آنان را از ادامه جلسه و سب اميرمؤمنان عليه السلام باز مىدارم . آنگاه زينب كبرى عليها السلام به همراه عدهاى از زنان و دختران بنى هاشم به جمع آنان رفتند . زنها كه بر گرد حفصه حلقه زده بودند با ديدن حضرت زينب و بانوان اهل بيت عليهم السلام ساكتشدند . سپس آن حضرت خطاب به حفصه فرمود: «ان تظاهرت انت واختك على امير المؤمنين عليه السلام فقد تظاهرتما على اخيه رسول الله صلى الله عليه و آله من قبل فانزل الله عزوجل فيكما ما انزل (11) ; اگر تو و خواهرت (منظور خواهر عقيدتى او است كه عايشه مىباشد) امروز بر عليه امير مؤمنان هم دستشده [و توطئه مىكنيد]، ديروز هم بر برادرش رسول الله صلى الله عليه و آله هم پيمان شده [و نقشه مىكشيديد و دل او را مىآزرديد] تا اينكه خداوند متعال در سرزنش شما آيه فرستاد (12) .» زينب عليها السلام، معلم قرآن
يك سال پس از استقرار امير مؤمنان عليه السلام در كوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت پيام فرستادند و گفتند: ما شنيدهايم كه دختر شما حضرت زينب عليها السلام همانند مادرش فاطمه زهرا عليها السلام منبع سرشار دانش و داراى علوم و كمالات است . اگر اجازه دهيد در صبح يكى از روزهاى عيد به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شويم . على عليه السلام اجازه داد تا دختر عالمهاش زينب كبرى عليها السلام، بانوان مسلمان كوفه را آموزش دهد و مشكلات علمى و دينى آنان را حل كند . زينب عليها السلام نيز آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از ديدارهاى مقدماتى، جلسه تفسير قرآن براى آنان تشكيل داده و پرسشها و شبهات آنان را جواب مىداد (13) . روزى در يكى از جلساتى كه حضرت زينب عليها السلام براى زنان كوفى تفسير مىگفت، امير مؤمنان عليه السلام وارد جلسه شد تا كلاس درس دخترش را از نزديك ببيند . آن روز حضرت زينب عليها السلام در مورد تفسير «كهيعص» سخن مىگفت . على عليه السلام ضمن اشاره به تفسير ديگرى از اين آيه فرمود: دخترم! اين حروف رمزى است در مصيبت هايى كه بر شما عترت پيامبر صلى الله عليه و آله وارد خواهد شد . سپس آن حضرت تمام مصائب كربلا را براى دخترش و حاضرين شرح داد . زينب عليها السلام با شنيدن آن متاثر شده و صداى نالهاش بلند گرديد و فضاى جلسه قرآن عوض شد (14) . فرهنگبان شيعه
نام زينب كبرى عليها السلام به عنوان يكى از محدثان برجسته شيعه، صفحات كتابهاى رجال را مزين كرده است . روايتهاى آن حضرت در منابع معتبر شيعه از جمله در كتابهاى «من لا يحضره الفقيه» ، «وسائل الشيعه» ، «دلائل الامامة» ، «بحار الانوار» ، «كفاية الاثر» ، «مناقب امير المؤمنين عليه السلام» و . . . موجود است . امين امامت
زينب عليها السلام بعد از مادرش فاطمه عليها السلام امينه اهل بيت عليهم السلام بود و هداياى ارزشمند آسمانى را نگهدارى مىكرد . هنگامى كه على عليه السلام به شهادت رسيد و امام حسن مجتبى عليه السلام پيكر پاك پدرش راتجهيز مىنمود، به زينب كبرى عليها السلام فرمود: خواهرم حنوط جدم رسول الله صلى الله عليه و آله را حاضر كن، زينب در اسرع وقت آن را آورد و تحويل امام مجتبى عليه السلام داد . وقتى آن حضرت ظرف حنوط را باز كرد از بوى خوش آن نه تنها منزل، بلكه فضاى كوفه عطر آگين گرديد (15) . شاهد محراب خونين
واپسين لحظات عمر مبارك امير مؤمنان على عليه السلام بود، آن حضرت بر اثر ضربت ابن ملجم، با فرقى شكافته و چهرهاى خونين بر بستر افتاده بود . زينب كبرى عليها السلام به كنار پدر آمد و عرضه داشت: بابا جان! روزى ام ايمن ضمن نقل حديثى به من چنين و چنان گفت، اگر آن حديث صحيح است، دوست دارم دوباره از زبان شما بشنوم . على عليه السلام فرمود: دخترم! حديث ام ايمن صحيح است، گويا تو و دختران اهل بيت را مىنگرم كه به صورت اسير و در نهايت پريشانى وارد اين شهر (كوفه) مىكنند، به گونهاى كه بيم داريد مردم به سرعتشما را بربايند . دخترم! آن روز صبر كنيد، صبر كنيد . سوگند به خداوندى كه دانه را مىشكافد وانسان را خلق مىكند، در آن روز در سراسر روى زمين غير از شما و دوستان و شيعيان شما، دوستى ديگر براى خدا نخواهد بود . هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين خبر را به ما داد، فرمود: شيطان در آن روز از خوشحالى پرواز مىكند و در روى زمين جولان مىدهد و به شياطين و عوامل خود مىگويد: اى گروه شياطين! ما خواسته خود را از فرزندان آدم دريافت نموديم و هلاكت آنان را به نهايت رسانيديم، ما وارث آتش شدهايم [كه فرزندان آدم را دچار آن كنيم] مگر آن افرادى كه به اين گروه يعنى آل محمد صلى الله عليه و آله متوسل شوند . شما تلاش كنيد تا مردم به آل محمد صلى الله عليه و آله مشكوك شوند . مردم را بر دشمنى آنان تحريك و تشويق نماييد (16) . 1) گفتنى است كه در مورد محل دفن حضرت زينب عليها السلام اختلاف شديدى ميان سيره نويسان و تاريخ نگاران وجود دارد، آنچه كه در متن آمده، طبق نظر شيخ بهايى، محدث نورى، علامه بحر العلوم، محدث قمى، و از مورخان اهل سنت ابن بطوطه، ابن حورانى و صيادى شافعى و . . . است . ولى برخى محل دفن آن حضرت را در مصر و بعضى ديگر در بقيع مىدانند . اما بهتر است از زبان حضرتش بگوييم: بعد از وفات تربت ما در زمين مجوى در سينههاى مردم عارف مزار ماست (حضرت زينب كبرى، ص167; زينب قهرمان، ص395; تاريخ اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص65) . 2) رياحين الشريعة، ج3، ص54 . 3) زينب الكبرى، ص34 . 4) مواقف الشيعة، ج1، ص480; دلائل الامامه، ص31; بلاغات النساء، ص26 . 5) مناقب امير المؤمنين عليه السلام، محمد كوفى، ص210 . 6) وفيات الائمه، ص435، بااختصار . 7) فرازهايى از زندگى زينب كبرى عليها السلام، ص71 . 8) الاصابه، ج3، ص49 . 9) رياحين الشريعة، ج3، ص41 . 10) زينب الكبرى، ص22 . 11) الجمل، شيخ مفيد، ص149; وقعة الجمل، ص33 . 12) اشاره به آيه 3 در سوره «تحريم» است كه خداوند مىفرمايد: «واذ اسر النبى الى بعض ازواجه حديثا» ; «هنگامى كه پيامبر به برخى اززنانش (حفصه) رازى را به امانتسپرد . . .» براى توضيح بيشتر به تفاسير ذيل آيه، از جمله تفسير روح المعانى، ج28، ص152 رجوع شود . 13) رياحين الشريعه، ج3، ص57 . 14) خصائص الزينبيه، ص27 . 15) بحار الانوار، ج42، ص294 . 16) همان، ج45، ص183، كامل الزيارات، ص 448، پاورقى .