قم در عصر امام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قم در عصر امام - نسخه متنی

غلامعلی عبّاسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قم در عصر امام

غلامعلى عبّاسى

خورشيد سامرّا

بعد از شهادت امام هادى عليه‏السلام در سال 254 ق. فرزندش امام حسن عسكرى عليه‏السلام به پيشوايى شيعيان اثنى عشرى منصوب گرديد.1

آن حضرت در سال 260 ق. به شهادت رسيد و بدن مطهّرش در كنار قبر شريف پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.2

خلفاى معاصر آن حضرت، عبارتند از:

1. المعتزّ باللّه (252 ـ 255 ق.)؛

2. المتهدى باللّه (255 ـ 256 ق.)؛

3. المعتمد باللّه (256 ـ 276 ق.).

عصر آن حضرت، عرصه خطر و حذر بود. سخنان پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و ائمه عليهم‏السلام درباره دوازده3 امام عليهم‏السلام و حضرت مهدى عليه‏السلام ، هراس را بر حاكمان عباسى مستولى ساخته بود. هرچه گردونه زمان به جلو مى‏رفت، اين وحشت بيشتر مى‏شد. سخت‏گيرى خلفاى عباسى و بيم آنان، از زمان منصور دوانيقى ظاهر بود؛ ولى از عصر امام جواد عليه‏السلام به بعد، شتاب و شدّت بيشترى گرفت و سبب شد حاكمان بغداد و سامرّا بر تلاش خصمانه خود بيفزايند. مجموع عمر شريف امام جواد، امام هادى و امام عسكرى عليهم‏السلام از 65 سال تجاوز نمى‏كند. زيرا تولّد امام جواد عليه‏السلام در سال 195 ق. و شهادت امام حسن عسكرى عليه‏السلام در سال 260 ق. بوده است.

امام حسن عسكرى عليه‏السلام همواره تحت نظر مأموران و جاسوسان دربار بود. بنا به نقل يكى از خدمتگزاران، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنج‏شنبه در دارالخلافه حاضر شود و حضور خويش را در سامرّا به اطلاع حكومت بنى‏عبّاس برساند.4

ستم، بيداد مى‏كرد و شمشير حاكمان سامرّا، بر سر امام و شيعيان عريان بود. نويد اميد بخش ميلاد «قائم»، خواب را از چشم دژخيمان ربوده بود. آنان از راه‏هاى مختلف، زندگى امام حسن عسكرى عليه‏السلام را نظارت مى‏كردند و آن حضرت هميشه در حال «تقيّه» به سر مى‏برد.

عثمان بن سعيد عَمْرى ـ از صميمى‏ترين ياران امام ـ زير پوشش روغن‏فروشى، وجوه و اموال شيعيان را در ظرف‏ها و مشك‏هاى روغن قرار مى‏داد و به حضور امام عسكرى عليه‏السلام مى‏رساند.5

«على بن جعفر» از «حلبى» نقل مى‏كند:

در يكى از روزها كه قرار بود امام عليه‏السلام به دارالخلافه برود، ما در عسكر به انتظار زيارت او جمع شديم. در اين حال، از سوى آن حضرت توقيعى به اين مضمون به ما رسيد:

«كسى بر من سلام نكند و با دست به سوى من اشاره نكند؛ زيرا در امان نيستيد.»6

شيعيان براى ديدن امام، با مشكلاتى مواجه مى‏شدند. لذا سعى مى‏كردند امام را در مسير حركت، به بهانه‏هاى گوناگون مانند طلب كمك مالى، ديدار كنند.7

هنگامى كه امام، همراه خليفه در مسيرى حركت مى‏كرد، شيعيان در طول مسير، خود را براى ديدن امام آماده مى‏كردند؛8 چرا كه امكان ديدار مستقيم با آن بزرگوار در خانه‏اش نبود.

قم، بر بلنداى شكوه

در اين هنگامه سخت، «قم» پاسدار مكتب امامت بود و جريانى از «نور»، سامرّا و قم را به هم متّصل ساخته بود.

كاروان‏هاى قميّون به سوى سامرّا در حركت بود و محدّثان عالى قدر «مكتب حديثى قم» قافله سالار اين كاروان‏ها بودند.

فرزانگان قم در ميان مجموع شاگردان آن حضرت ـ كه بيش از صد نفر بودند9 ـ بسان ستارگانى پرفروغ مى‏درخشيدند؛ چهره‏هايى مانند:

احمد بن اسحاق اشعرى قمى؛10

عبداللّه بن جعفر حِمْيَرى؛11

احمد بن محمد بن عيسى اشعرى؛12

سعد بن عبداللّه؛13

على بن حسين (بابويه)؛14

محمد بن احمد بن جعفر قمى؛15

محمد بن حسن صفّار؛16

محمد بن ريّان بن صَلْت؛17

على بن ريّان؛18

حسين بن اشكيب (خادم قبر)؛19

عروة الوكيل قمى؛20

محمد بن ابى‏الصهبان؛21

يعقوب بن اسحاق؛22

محمد بن على بن عيسى اشعرى؛23

داود بن عامر اشعرى؛24

احمد بن ادريس قمى؛25

سهل بن زياد آدمى؛26

حسين بن حسن بن ابان.27

ستارگان تابناك

1. «احمد بن اسحاق قمى» در اين دوران، فروزنده‏ترين آفتاب اين بام است. «محمد بن جرير طبرى» در شأن او چنين مى‏گويد:

«و كان احمد بن اسحاق القمى الاشعرى، شيخ الصدوق وكيل ابى محمد. فلمّا مضى ابومحمد الى كرامة‏اللّه عزّوجلّ و اقام على وكالته مع مولانا صاحب الزّمان، تخرج اليه توقيعاته ...؛28 احمد بن اسحاق، استاد شيخ صدوق و نماينده امام عسكرى عليه‏السلام بود. وقتى آن حضرت رحلت كرد، وكالت حضرت صاحب الزّمان را برعهده گرفت. از طرف آن حضرت، نامه‏هايى خطاب به او صادر مى‏شد...»

دانشمندان علم رجال، او را رابط قميّون و امام و از اصحاب مخصوص امام عسكرى عليه‏السلام شمرده‏اند.29

وى وكيل و نماينده امام عسكرى عليه‏السلام در قم بود. لذا طبق دستور آن حضرت، مسجدى در اين شهر بنا كرد كه هم اكنون پابرجا است.

در «خلاصة البلدان» آمده است:

«حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام وكلايى به جهت «اخذ خراج» تعيين فرموده و به ايشان گفته بود كه از وجوه مقاسمه و خراج قم در آن مسجدى بنا نهند و ايشان صفّه‏اى در مسجد جامع ـ واقع در بيرون قم، به قرب روضه مقدّسه فاطميه، در كنار رودخانه ـ كه مشهور و معروف است به مسجد حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام به فرموده آن حضرت از وجوه خراج ساختند كه الحال، آن مسجد كثيرالفيض باقى و نمازگاه شيعيان است.»30

در «بحارالانوار» روايتى نقل شده كه از آن استفاده مى‏شود، او نماينده امام عليه‏السلام در موقوفات قم بوده است.31 بنابراين، مى‏توان وى را از جمله متولّيان آستانه مقدّسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام نام برد.

نشانه‏هاى آشكارى كه بر وكالت احمد بن اسحاق از ناحيه امام عسكرى عليه‏السلام دلالت مى‏كنند؛ عبارتند از:

الف) در «كمال الدّين» نام او در فهرست وكلايى كه به مقام تشرّف نايل آمده‏اند، ذكر شده است: «و مِنْ قم احمد بن اسحاق».32

ب) در خبرى كه «كلينى» نقل مى‏كند، از قول «حسن بن نصر» مى‏گويد:

«فجائنى بعض الوكلاء بثياب و دنانير و خلّفها عندى... ثم جائنى احمد بن اسحاق بجميع ما كان معه».33

ج) «طبرى» مى‏گويد:

«وكان احمد بن اسحاق القمى الاشعرى، شيخ الصدوق وكيل ابى محمد. فلما مضى ابومحمد الى كرامة اللّه عزّوجلّ و اقام على وكالته مع مولانا صاحب الزّمان تخرج اليه توقيعاته...».34

د) «مجلسى» به نقل از تاريخ قم مى‏نگارد:

«احمد بن اسحاق الاشعرى و كان وكيلاً فى الاوقاف بقم».35

ه.) در منابع ديگر نيز آمده است:

«ممّا يؤيّد على أنّه كان وكيلاً للعسكرى بقم ما اشار اليه البحرانى فى مدينة المعاجز قال ما رواه الصدوق بسنده المتصل الى سعد بن عبداللّه القمى فى حديث له مع ابى محمد الحسن بن على العسكرى و احمد بن اسحاق الوكيل».36

از اين شواهد استفاده مى‏شود كه احمد بن اسحاق، علاوه بر آن كه وكيل امام عسكرى عليه‏السلام بود، به مقام وكالت امام عصر عليه‏السلام نيز مفتخر گرديد.

در اين كه احمد، نماينده سفير بوده، هيچ جاى ترديد نيست؛ ولى اين كه مستقلاًّ نماينده امام بوده باشد، محلّ اختلاف است.37

يكى از جلوه‏هاى بارز محدّثان قمى «امام‏شناسى» آنان بود. از اين رو، احمد ـ كه در زمان امام حسن عسكرى عليه‏السلام از بزرگان و مفاخر قم است ـ به حضور امام عليه‏السلام مى‏رسد و از آن حضرت مى‏خواهد تا امام بعد از خود را معرّفى نمايد. امام عسكرى عليه‏السلام مى‏فرمايد:

«اى احمد بن اسحاق! خداوند از آن زمان كه آدم را آفريد تا روز قيامت، هرگز زمين را از حجّت خالى نگذاشته و نمى‏گذارد. خداوند از بركت وجود امام، زمين را از بلا محفوظ مى‏دارد و بارانش را نازل مى‏كند و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مى‏سازد.»

احمد بن اسحاق مى‏گويد: عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟

حضرت به سرعت برخاست و به اتاق ديگر رفت و طولى نكشيد كه بازگشت و پسر بچّه‏اى مانند قرص ماه را كه حدود سه سال داشت به دوش گرفته بود. آن‏گاه فرمود:

«يا احمد بن اسحاق لولا كرامتك على الله عزّوجلّ و على حججه ما عرضتُ عليك ابنى هذا...38؛ اى احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند و امامان محترم نبودى، پسرم را به تو نشان نمى‏دادم. او هم‏نام و هم كنيه رسول خدا است. زمين را پر از عدل و داد مى‏كند؛ آن‏گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد.»

احمد بن اسحاق، دانشمند و محدّثى آگاه و دور انديش است. وى مى‏گويد:

به حضور امام حسن عسكرى عليه‏السلام رسيدم و از او در خواست كردم چيزى بنويسد تا اگر نامه‏اى از او رسيد، خطّ آن حضرت را بشناسم [و دشمن نتواند به نام امام، نامه جعل كند[ امام عليه‏السلام فرمود: «خطّ من گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم درشت است؛ اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى، نگران نباش.»39

2. يكى ديگر از فرزانگان قم، «حسين بن اشكيب» است. «كشّى» او را چنين وصف مى‏كند:

«هوالقمى خادم القبر... عالم متكلّم مؤلّف لكتب».40

او از دانشوران كلامى قم بود. وى مدّتى در قم افتخار خدمت گزارى به آستانه مقدّسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام را داشته و يكى از حلقه‏هاى پيوند تشيّع قم با حوزه سمرقند بوده است كه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجرى شكل گرفت.

نجاشى از دو اثر او به نام: «الرّدّ على من زعم انّ النّبىّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كان على دين قومه» و «الرّدّ علىّ الزّيديّة» ياد كرده است.41

3. از چهره‏هاى ديگر اين دوران، «محمد بن خالد برقى» و فرزند نامورش «احمد بن محمد» مى‏باشند. كتاب «المحاسن» احمد برقى، دائرة المعارفى مشتمل بر احاديث امامان در زمينه‏هاى معارف دينى از قبيل اخلاق و تفسير است. از جمله تأليفات وى كتاب «التبيان فى اخبار البلدان» در باره جغرافياى تاريخى دنياى اسلام است.42

4. يكى ديگر از رجال نامور اين دوران، «على بن الحسين بن موسى بن بابويه» است. «شيخ عباس قمى» در شأن او چنين مى‏نگارد:

«... العالم الفقيه المحدّث الجليل ،بل شيخ القميين فى عصره و فقيههم و ثقتهم، صاحب المقامات العاليه و الدّرجات الرّفيعة».

«شهيد» در ذكرى نيز او را چنين مى‏ستايد:

«اِنّ الاصحاب يأخذون الفتاوى مِن رسالة على بن بابويه اذا اعوزهم النّص ثقةً و اعتماداً عليه؛ مكانت و وثاقت «على بن بابويه» چنان است كه فتواى او هنگامى كه نصّ و روايتى پيدا نمى‏شد، منبع فتاواى فقهاى ما بود.»43

از اين رو، برخى معتقدند: در شأن او توقيعى بدين شرح از سوى امام حسن عسكرى عليه‏السلام صادر شده‏است:

«اما بعد أوصيك يا شيخى و معتمدى و فقيهى أباالحسن علىّ بن الحسين القمى؛ وفّقك اللّه لمرضاته، و جعل من صلبك أولاداً صالحين برحمته، بتقوى اللّه و اقام الصّلاة و ايتاء الزّكاة فانّه لاتقبل الصّلاة من مانعى الزّكاة... و عليك بالصّبر و انتظار الفرج فانّ النّبىّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قال: افضل اعمال امّتى انتظار الفرج.»44

از آن جا كه رحلت ابن بابويه در سال 329 ق. بود و در زمان امام حسن عسكرى عليه‏السلام 20 سال بيش‏تر نداشت، بيان چنين تعابير و القابى موجب ترديد بعضى از بزرگان در صدور اين توقيع، گرديده است.

5. چهره ديگرى كه بسيار فروزان است، دانشور نامى «سعد بن عبداللّه» مى‏باشد. «نجاشى» در وصفش مى‏گويد:

«سعد بن عبداللّه بن ابى خلف الاشعرى القمى ابوالقاسم شيخ هذه الطّائفة و فقيهها و وجهها...»45.

بعضى معتقدند: او به محضر امام حسن عسكرى عليه‏السلام شرفياب گرديد. نجاشى مى‏نويسد:

«ولقى مولانا ابامحمّد عليه‏السلام و رأيت بعض اصحابنا يضعّفون لقاءه لأبى محمد عليه‏السلام و يقولون هذه حكاية موضوعة عليه؛ واللّه اعلم».46

برخى ديگر، اين ديدار را تكذيب مى‏كنند. او در سال 299 يا 301 ق. رحلت كرد. وى كتاب‏هاى فراوانى دارد.

6. از جمله ستارگان اين آسمان، «محمد بن حسن صفّار قمى» است. «نجاشى» در شرح حالش مى‏نويسد:

«كان وجهاً فى اصحابنا القميين ثقة عظيم القدر... توفّى بقم سنة تسعين و مأتين؛47 او سيماى تابناك حوزه حديثى قم و بسيار جليل القدر است... وى در سال 290 ق. در قم رحلت كرد.»

انقلابيّون قم

قم در زمان امام حسن عسكرى عليه‏السلام كانون فرهنگ شيعى بود؛ از اين رو، مردم به بهانه‏هاى مختلف از پرداخت خراج به دولت بنى‏عباس امتناع مى‏ورزيدند. مردمى كه در يك نوبت، احمد بن اسحاق 160 كيسه طلا و نقره آنان را به پيشگاه امام حسن عسكرى عليه‏السلام نثار كرد، به بهانه كسر خراج، پرچم انقلاب را عليه حكومت بغداد برافراشتند. «بلاذرى» در اين راستا چنين مى‏نويسد:

«به روزگار ابوعبداللّه معتز ـ پسر متوكّل ـ مردم قم باز پيمان بشكستند. معتز، موسى بن بُغا را بدان جاى فرستاد. موسى خود از جانب او امارت جبل داشت تا با طالبيان كه در طبرستان قيام كرده بودند، بجنگد. وى قم را به جنگ فتح كرد و خلقى بسيار بكشت. المعتز نامه‏اى به او نوشت كه گروهى از سرانِ ايشان را نزد وى فرستد.»48

معتز در سال 255 ق. درگذشت. برادرش، «مهتدى» به جاى او نشست. او نيز در سال 256 ق. درگذشت و «معتمد» جاى او را گرفت. مردم قم بار ديگر در زمان معتمد شورش كردند و «حسين كوكبى» و يارانش را يارى نمودند تا بر قزوين و زنجان تسلّط يافته، حكومت مستقل تشكيل دهند. مردم قم اين بار نيز از پرداخت ماليات به حكومت بغداد خوددارى كردند. در سال 258 ق. «معتمد»، موسى بن بُغا را كه والى بلاد جبل بود، مأمور كرد تا قزوين و زنجان را از دست سادات علوى بيرون آورد و شعله انقلاب قم را فرو نشاند. او «عبدالرّحمن بن مفلح ترك» را همراه سپاهى بزرگ به قم روانه داشت. مردم قم او را به شهر راه ندادند؛ ولى او با نيرنگ، شبانه خود را به درون شهر رساند و رهبران نهضت را قتل عام و گروهى را نيز زندانى كرد. مردم متوارى شدند؛ او شهر را ويران كرد و خراج چهارساله قميّون را وصول كرد و جانب رى رفت و به موسى پيوست.

«تفرشى»، نويسنده «نقد الرّجال» در اين باره مى‏نويسد:

«لمّا توجّه موسى بن بغا الى قم فوطئها وطئة خشنة و عظم بها ما كان فعل بأهلها فكتبوا بذلك الى ابى محمّد عليه‏السلام صاحب العسكر يسألونه الدّعاء لهم فكتب اليهم: ان ادعوا بهذا الدّعاء فى وتركم49؛ پس از بيداد موسى بن بغا به مردم قم، آنان به ساحت مقدّس امام عسكرى عليه‏السلام متوسّل شدند و از آن حضرت خواستند تا دعايى به آنها ياد دهد و شرّ آن ستمگر را از آنان رفع نمايد...»

حضرت دعايى بسيار طولانى به آنان آموخت كه در قنوت نمازهاى خود ـ خصوصاً نماز وترـ بخوانند تا خداوند شرّ آن ستمگر را برطرف نمايد:

«اَللّهُمَّ وَ لاتَدَعْ لِلْجَوْرِ دَعامَةً اِلاّ قَصَمْتَها وَ لا جُنَّةً اِلاّ هَتَكْتَها، وَ لا كَلِمَةً مُجْتَمِعَةً اِلاّ فَرَّقْتَها... اَللّهُمَّ فَكَوِّرْ شَمْسَهُ، وَ حَطِّ نُورَهُ، وَ اَطْمِسْ ذِكْرَهُ، وَ ارْمِ بِالْحَقِّ رَأْسَهُ، وَ فَضِّ جُيُوشَهُ، وَ ارْعَبْ قُلُوبَ اَهْلِهِ...»50

نامه‏اى ماندگار

لطف و احسان امام نسبت به مردم قم فراوان بود. در نامه‏اى كه آن حضرت براى اهل قم و آبه نوشت، از خداوند متعال براى آنان آرزوى رحمت، عمر طولانى، رشد و هدايت نمود:

«أَنَّ اللّهَ تَعالى بِجُودِهِ وَ رَأْفَتِهِ قَدْ مَنَّ عَلى عِبادِهِ بِنَبيِّهِ مُحَمَّدٍ بَشيراً وَ نَذيراً وَ وَفَّقَكُمْ بِقَبُولِ دينِهِ وَ اَكْرَمَكُمْ بِهِدايَتِهِ وَ غَرَسَ فى قُلُوبِ اَسْلافِكُمُ الْماضِينَ رَحْمَةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ وَ اَصْلابِكُمُ الْباقينَ تَوَلّى كِفايَتَهُمْ وَ عَمَّرَهُمْ طَويلاً فى طاعَتِهِ، حُبَّ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ فَمَضى مَنْ مَضى عَلى وُتَيْرَةِ الصَّوابِ وَ مِنْهاجِ الصِّدْقِ وَ سَبيلِ الرَّشادِ».51

امام عليه‏السلام نامه‏اى با مضامين عالى براى مردم قم ارسال داشت و در پرتو دعاى خود آنان، گذشتگان و آيندگانشان را مشمول لطف خويش قرار داده، زندگى سرشار از صفا و معنويت را براى آنان در سايه سار هماى امامت و عترت هادى، در پيمودن منهج پارسايى و امامت خواستار شد.

1. اصول كافى، ج 1، ص 497؛ مروج الذّهب، ج 1، ص 84؛ كشف الغمّة، اربلى، ج 2، ص 384.

2. ارشاد، شيخ مفيد، ص 345.

3. تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص 54.

4. الغيبة، شيخ طوسى، ص 129.

5. همان، ص 214 و 215.

6. بحارالانوار، مجلسى، ج 50، ص 269، ح 34؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 439؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 207.

7. كشف الغمّه، ج 2، ص 413.

8. همان، ص 425؛ اصول كافى، ج 1، ص 509؛ ارشاد، ص 387؛ اعلام الورى، ص 370؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 444؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 208.

9. شيخ طوسى تعداد آنان را بيش از صد نفر و بعضى نيز تا 213 نفر معرّفى كرده‏اند.(حياة‏الامام العسكرى(ع)، محمد جواد طبسى، ص 345 ـ 413).

10. رجال طوسى، ص 427 ـ 437 (ضمن اصحاب امام عسكرى(ع))؛ رجال برقى، ص 60 (اصحاب ابى‏محمد العسكرى(ع))؛ رجال نجاشى، ص 91، ش 225.

11. رجال برقى، ص 60؛ رجال طوسى، ص 432. 12. رجال نجاشى، ص 81، ش 198.

13. رجال طوسى، ص 431 (عاصره عليه السلام و لم اعلم انّه روى عنه)؛ رجال نجاشى، ص 177، ش 467.

14. رجال نجاشى، ص 261، ش 684؛ خلاصة‏الاقوال، ص 94، ش 20.

15. رجال طوسى، ص 436، ش 17.

16. همان، ش 16؛ رجال نجاشى، ص 354، ش 948.

17. رجال نجاشى، ص 730، ش 1009.

18. رجال طوسى، ص 433، ش 14؛ رجال نجاشى، ص 278، ش 731.

19. رجال طوسى، ص 429؛ رجال نجاشى، ص 44، ش 88.

20. رجال طوسى، ص 433، ش 15.

21. رجال برقى، ص61؛ رجال‏طوسى، ص435،ش5.

22. رجال طوسى، ص 437.

23. رجال نجاشى، ص 371، ش 1010؛ خلاصة‏الاقوال، ص 160، ش 141.

24. رجال برقى، ص 61؛ رجال طوسى، ص 431.

25. رجال طوسى، ص 428، ش 16؛ رجال نجاشى، ص 92، ش 228.

26. رجال برقى، ص 60؛ رجال طوسى، ص 431؛ رجال نجاشى، ص 185، ش 490.

27. رجال طوسى، ص 430.

28. دلائل الامامة، طبرى، ص 272؛ حياة الامام العسكرى، ص 333.

29. احتجاج، طبرسى، ص 272.

30. خلاصة البلدان، صفى الدّين محمد بن محمد هاشم حسينى قمى، ص 95.

31. بحارالانوار، ج 50، ص 323، ح 17.

32. كمال الدّين، صدوق، ج 2، ص 442، (باب 43، ح 16).

33. اصول كافى، ج 1، ص 517.

34. دلائل الامامة، ص 272.

35. بحارالانوار، ج 50، ص 333.

36. مدينة‏المعاجز، ص 568؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 213.

37. الغيبة، طوسى، ص 257.

38. كمال الدّين، ج 2، ص 384، (باب 38، ح 1).

39. مناقب آل ابيطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 433.

40. همان.

41. رجال نجاشى، ج 1، ص 44، ش 88.

42. حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، ص 555.

43. سفينة‏البحار، ج 1، ص 110.

44. همان؛ بحارالانوار، ج 50، ص 317، ح 14؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 273، ش 397؛ مناقب آل ابيطالب(ع)، ج 4، ص 425.

45. رجال نجاشى، ص 177، ش 467.

46. همان.

47. همان، ص 354، ش 948؛ فهرست، شيخ طوسى، ص 170، ش 622.

48. فتوح البلدان، ترجمه آذرنوش، ص 74.

49. نقدالرّجال، ص 331.

50. بحارالانوار، ج 85، ص 229 و 230.

51. همان، ج 50، ص 317، ح 14؛ مناقب آل ابيطالب(ع)، ج 4، ص 425؛ الكنى والالقاب، شيخ عباس قمى، ج 3، ص 71؛ معادن الحكمة فى مكاتيب الائمّه، فيض كاشانى، ص 264.

/ 1