قم در عصر امام
غلامعلى عبّاسى خورشيد سامرّا
بعد از شهادت امام هادى عليهالسلام در سال 254 ق. فرزندش امام حسن عسكرى عليهالسلام به پيشوايى شيعيان اثنى عشرى منصوب گرديد.1 آن حضرت در سال 260 ق. به شهادت رسيد و بدن مطهّرش در كنار قبر شريف پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.2خلفاى معاصر آن حضرت، عبارتند از: 1. المعتزّ باللّه (252 ـ 255 ق.)؛ 2. المتهدى باللّه (255 ـ 256 ق.)؛ 3. المعتمد باللّه (256 ـ 276 ق.). عصر آن حضرت، عرصه خطر و حذر بود. سخنان پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآلهوسلم و ائمه عليهمالسلام درباره دوازده3 امام عليهمالسلام و حضرت مهدى عليهالسلام ، هراس را بر حاكمان عباسى مستولى ساخته بود. هرچه گردونه زمان به جلو مىرفت، اين وحشت بيشتر مىشد. سختگيرى خلفاى عباسى و بيم آنان، از زمان منصور دوانيقى ظاهر بود؛ ولى از عصر امام جواد عليهالسلام به بعد، شتاب و شدّت بيشترى گرفت و سبب شد حاكمان بغداد و سامرّا بر تلاش خصمانه خود بيفزايند. مجموع عمر شريف امام جواد، امام هادى و امام عسكرى عليهمالسلام از 65 سال تجاوز نمىكند. زيرا تولّد امام جواد عليهالسلام در سال 195 ق. و شهادت امام حسن عسكرى عليهالسلام در سال 260 ق. بوده است. امام حسن عسكرى عليهالسلام همواره تحت نظر مأموران و جاسوسان دربار بود. بنا به نقل يكى از خدمتگزاران، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شود و حضور خويش را در سامرّا به اطلاع حكومت بنىعبّاس برساند.4 ستم، بيداد مىكرد و شمشير حاكمان سامرّا، بر سر امام و شيعيان عريان بود. نويد اميد بخش ميلاد «قائم»، خواب را از چشم دژخيمان ربوده بود. آنان از راههاى مختلف، زندگى امام حسن عسكرى عليهالسلام را نظارت مىكردند و آن حضرت هميشه در حال «تقيّه» به سر مىبرد. عثمان بن سعيد عَمْرى ـ از صميمىترين ياران امام ـ زير پوشش روغنفروشى، وجوه و اموال شيعيان را در ظرفها و مشكهاى روغن قرار مىداد و به حضور امام عسكرى عليهالسلام مىرساند.5 «على بن جعفر» از «حلبى» نقل مىكند: در يكى از روزها كه قرار بود امام عليهالسلام به دارالخلافه برود، ما در عسكر به انتظار زيارت او جمع شديم. در اين حال، از سوى آن حضرت توقيعى به اين مضمون به ما رسيد: «كسى بر من سلام نكند و با دست به سوى من اشاره نكند؛ زيرا در امان نيستيد.»6 شيعيان براى ديدن امام، با مشكلاتى مواجه مىشدند. لذا سعى مىكردند امام را در مسير حركت، به بهانههاى گوناگون مانند طلب كمك مالى، ديدار كنند.7 هنگامى كه امام، همراه خليفه در مسيرى حركت مىكرد، شيعيان در طول مسير، خود را براى ديدن امام آماده مىكردند؛8 چرا كه امكان ديدار مستقيم با آن بزرگوار در خانهاش نبود. قم، بر بلنداى شكوه در اين هنگامه سخت، «قم» پاسدار مكتب امامت بود و جريانى از «نور»، سامرّا و قم را به هم متّصل ساخته بود. كاروانهاى قميّون به سوى سامرّا در حركت بود و محدّثان عالى قدر «مكتب حديثى قم» قافله سالار اين كاروانها بودند. فرزانگان قم در ميان مجموع شاگردان آن حضرت ـ كه بيش از صد نفر بودند9 ـ بسان ستارگانى پرفروغ مىدرخشيدند؛ چهرههايى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى؛10 عبداللّه بن جعفر حِمْيَرى؛11 احمد بن محمد بن عيسى اشعرى؛12 سعد بن عبداللّه؛13 على بن حسين (بابويه)؛14 محمد بن احمد بن جعفر قمى؛15 محمد بن حسن صفّار؛16 محمد بن ريّان بن صَلْت؛17 على بن ريّان؛18 حسين بن اشكيب (خادم قبر)؛19 عروة الوكيل قمى؛20 محمد بن ابىالصهبان؛21 يعقوب بن اسحاق؛22 محمد بن على بن عيسى اشعرى؛23 داود بن عامر اشعرى؛24 احمد بن ادريس قمى؛25 سهل بن زياد آدمى؛26 حسين بن حسن بن ابان.27 ستارگان تابناك
1. «احمد بن اسحاق قمى» در اين دوران، فروزندهترين آفتاب اين بام است. «محمد بن جرير طبرى» در شأن او چنين مىگويد: «و كان احمد بن اسحاق القمى الاشعرى، شيخ الصدوق وكيل ابى محمد. فلمّا مضى ابومحمد الى كرامةاللّه عزّوجلّ و اقام على وكالته مع مولانا صاحب الزّمان، تخرج اليه توقيعاته ...؛28 احمد بن اسحاق، استاد شيخ صدوق و نماينده امام عسكرى عليهالسلام بود. وقتى آن حضرت رحلت كرد، وكالت حضرت صاحب الزّمان را برعهده گرفت. از طرف آن حضرت، نامههايى خطاب به او صادر مىشد...» دانشمندان علم رجال، او را رابط قميّون و امام و از اصحاب مخصوص امام عسكرى عليهالسلام شمردهاند.29 وى وكيل و نماينده امام عسكرى عليهالسلام در قم بود. لذا طبق دستور آن حضرت، مسجدى در اين شهر بنا كرد كه هم اكنون پابرجا است. در «خلاصة البلدان» آمده است: «حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام وكلايى به جهت «اخذ خراج» تعيين فرموده و به ايشان گفته بود كه از وجوه مقاسمه و خراج قم در آن مسجدى بنا نهند و ايشان صفّهاى در مسجد جامع ـ واقع در بيرون قم، به قرب روضه مقدّسه فاطميه، در كنار رودخانه ـ كه مشهور و معروف است به مسجد حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام به فرموده آن حضرت از وجوه خراج ساختند كه الحال، آن مسجد كثيرالفيض باقى و نمازگاه شيعيان است.»30 در «بحارالانوار» روايتى نقل شده كه از آن استفاده مىشود، او نماينده امام عليهالسلام در موقوفات قم بوده است.31 بنابراين، مىتوان وى را از جمله متولّيان آستانه مقدّسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام نام برد. نشانههاى آشكارى كه بر وكالت احمد بن اسحاق از ناحيه امام عسكرى عليهالسلام دلالت مىكنند؛ عبارتند از: الف) در «كمال الدّين» نام او در فهرست وكلايى كه به مقام تشرّف نايل آمدهاند، ذكر شده است: «و مِنْ قم احمد بن اسحاق».32 ب) در خبرى كه «كلينى» نقل مىكند، از قول «حسن بن نصر» مىگويد: «فجائنى بعض الوكلاء بثياب و دنانير و خلّفها عندى... ثم جائنى احمد بن اسحاق بجميع ما كان معه».33 ج) «طبرى» مىگويد: «وكان احمد بن اسحاق القمى الاشعرى، شيخ الصدوق وكيل ابى محمد. فلما مضى ابومحمد الى كرامة اللّه عزّوجلّ و اقام على وكالته مع مولانا صاحب الزّمان تخرج اليه توقيعاته...».34 د) «مجلسى» به نقل از تاريخ قم مىنگارد: «احمد بن اسحاق الاشعرى و كان وكيلاً فى الاوقاف بقم».35 ه.) در منابع ديگر نيز آمده است: «ممّا يؤيّد على أنّه كان وكيلاً للعسكرى بقم ما اشار اليه البحرانى فى مدينة المعاجز قال ما رواه الصدوق بسنده المتصل الى سعد بن عبداللّه القمى فى حديث له مع ابى محمد الحسن بن على العسكرى و احمد بن اسحاق الوكيل».36 از اين شواهد استفاده مىشود كه احمد بن اسحاق، علاوه بر آن كه وكيل امام عسكرى عليهالسلام بود، به مقام وكالت امام عصر عليهالسلام نيز مفتخر گرديد. در اين كه احمد، نماينده سفير بوده، هيچ جاى ترديد نيست؛ ولى اين كه مستقلاًّ نماينده امام بوده باشد، محلّ اختلاف است.37 يكى از جلوههاى بارز محدّثان قمى «امامشناسى» آنان بود. از اين رو، احمد ـ كه در زمان امام حسن عسكرى عليهالسلام از بزرگان و مفاخر قم است ـ به حضور امام عليهالسلام مىرسد و از آن حضرت مىخواهد تا امام بعد از خود را معرّفى نمايد. امام عسكرى عليهالسلام مىفرمايد: «اى احمد بن اسحاق! خداوند از آن زمان كه آدم را آفريد تا روز قيامت، هرگز زمين را از حجّت خالى نگذاشته و نمىگذارد. خداوند از بركت وجود امام، زمين را از بلا محفوظ مىدارد و بارانش را نازل مىكند و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مىسازد.» احمد بن اسحاق مىگويد: عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت به سرعت برخاست و به اتاق ديگر رفت و طولى نكشيد كه بازگشت و پسر بچّهاى مانند قرص ماه را كه حدود سه سال داشت به دوش گرفته بود. آنگاه فرمود: «يا احمد بن اسحاق لولا كرامتك على الله عزّوجلّ و على حججه ما عرضتُ عليك ابنى هذا...38؛ اى احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند و امامان محترم نبودى، پسرم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و هم كنيه رسول خدا است. زمين را پر از عدل و داد مىكند؛ آنگونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد.» احمد بن اسحاق، دانشمند و محدّثى آگاه و دور انديش است. وى مىگويد: به حضور امام حسن عسكرى عليهالسلام رسيدم و از او در خواست كردم چيزى بنويسد تا اگر نامهاى از او رسيد، خطّ آن حضرت را بشناسم [و دشمن نتواند به نام امام، نامه جعل كند[ امام عليهالسلام فرمود: «خطّ من گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم درشت است؛ اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى، نگران نباش.»39 2. يكى ديگر از فرزانگان قم، «حسين بن اشكيب» است. «كشّى» او را چنين وصف مىكند: «هوالقمى خادم القبر... عالم متكلّم مؤلّف لكتب».40 او از دانشوران كلامى قم بود. وى مدّتى در قم افتخار خدمت گزارى به آستانه مقدّسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام را داشته و يكى از حلقههاى پيوند تشيّع قم با حوزه سمرقند بوده است كه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجرى شكل گرفت. نجاشى از دو اثر او به نام: «الرّدّ على من زعم انّ النّبىّ صلىاللهعليهوآلهوسلم كان على دين قومه» و «الرّدّ علىّ الزّيديّة» ياد كرده است.41 3. از چهرههاى ديگر اين دوران، «محمد بن خالد برقى» و فرزند نامورش «احمد بن محمد» مىباشند. كتاب «المحاسن» احمد برقى، دائرة المعارفى مشتمل بر احاديث امامان در زمينههاى معارف دينى از قبيل اخلاق و تفسير است. از جمله تأليفات وى كتاب «التبيان فى اخبار البلدان» در باره جغرافياى تاريخى دنياى اسلام است.42 4. يكى ديگر از رجال نامور اين دوران، «على بن الحسين بن موسى بن بابويه» است. «شيخ عباس قمى» در شأن او چنين مىنگارد: «... العالم الفقيه المحدّث الجليل ،بل شيخ القميين فى عصره و فقيههم و ثقتهم، صاحب المقامات العاليه و الدّرجات الرّفيعة». «شهيد» در ذكرى نيز او را چنين مىستايد: «اِنّ الاصحاب يأخذون الفتاوى مِن رسالة على بن بابويه اذا اعوزهم النّص ثقةً و اعتماداً عليه؛ مكانت و وثاقت «على بن بابويه» چنان است كه فتواى او هنگامى كه نصّ و روايتى پيدا نمىشد، منبع فتاواى فقهاى ما بود.»43 از اين رو، برخى معتقدند: در شأن او توقيعى بدين شرح از سوى امام حسن عسكرى عليهالسلام صادر شدهاست: «اما بعد أوصيك يا شيخى و معتمدى و فقيهى أباالحسن علىّ بن الحسين القمى؛ وفّقك اللّه لمرضاته، و جعل من صلبك أولاداً صالحين برحمته، بتقوى اللّه و اقام الصّلاة و ايتاء الزّكاة فانّه لاتقبل الصّلاة من مانعى الزّكاة... و عليك بالصّبر و انتظار الفرج فانّ النّبىّ صلىاللهعليهوآلهوسلم قال: افضل اعمال امّتى انتظار الفرج.»44 از آن جا كه رحلت ابن بابويه در سال 329 ق. بود و در زمان امام حسن عسكرى عليهالسلام 20 سال بيشتر نداشت، بيان چنين تعابير و القابى موجب ترديد بعضى از بزرگان در صدور اين توقيع، گرديده است. 5. چهره ديگرى كه بسيار فروزان است، دانشور نامى «سعد بن عبداللّه» مىباشد. «نجاشى» در وصفش مىگويد: «سعد بن عبداللّه بن ابى خلف الاشعرى القمى ابوالقاسم شيخ هذه الطّائفة و فقيهها و وجهها...»45. بعضى معتقدند: او به محضر امام حسن عسكرى عليهالسلام شرفياب گرديد. نجاشى مىنويسد: «ولقى مولانا ابامحمّد عليهالسلام و رأيت بعض اصحابنا يضعّفون لقاءه لأبى محمد عليهالسلام و يقولون هذه حكاية موضوعة عليه؛ واللّه اعلم».46 برخى ديگر، اين ديدار را تكذيب مىكنند. او در سال 299 يا 301 ق. رحلت كرد. وى كتابهاى فراوانى دارد. 6. از جمله ستارگان اين آسمان، «محمد بن حسن صفّار قمى» است. «نجاشى» در شرح حالش مىنويسد: «كان وجهاً فى اصحابنا القميين ثقة عظيم القدر... توفّى بقم سنة تسعين و مأتين؛47 او سيماى تابناك حوزه حديثى قم و بسيار جليل القدر است... وى در سال 290 ق. در قم رحلت كرد.» انقلابيّون قم
قم در زمان امام حسن عسكرى عليهالسلام كانون فرهنگ شيعى بود؛ از اين رو، مردم به بهانههاى مختلف از پرداخت خراج به دولت بنىعباس امتناع مىورزيدند. مردمى كه در يك نوبت، احمد بن اسحاق 160 كيسه طلا و نقره آنان را به پيشگاه امام حسن عسكرى عليهالسلام نثار كرد، به بهانه كسر خراج، پرچم انقلاب را عليه حكومت بغداد برافراشتند. «بلاذرى» در اين راستا چنين مىنويسد: «به روزگار ابوعبداللّه معتز ـ پسر متوكّل ـ مردم قم باز پيمان بشكستند. معتز، موسى بن بُغا را بدان جاى فرستاد. موسى خود از جانب او امارت جبل داشت تا با طالبيان كه در طبرستان قيام كرده بودند، بجنگد. وى قم را به جنگ فتح كرد و خلقى بسيار بكشت. المعتز نامهاى به او نوشت كه گروهى از سرانِ ايشان را نزد وى فرستد.»48 معتز در سال 255 ق. درگذشت. برادرش، «مهتدى» به جاى او نشست. او نيز در سال 256 ق. درگذشت و «معتمد» جاى او را گرفت. مردم قم بار ديگر در زمان معتمد شورش كردند و «حسين كوكبى» و يارانش را يارى نمودند تا بر قزوين و زنجان تسلّط يافته، حكومت مستقل تشكيل دهند. مردم قم اين بار نيز از پرداخت ماليات به حكومت بغداد خوددارى كردند. در سال 258 ق. «معتمد»، موسى بن بُغا را كه والى بلاد جبل بود، مأمور كرد تا قزوين و زنجان را از دست سادات علوى بيرون آورد و شعله انقلاب قم را فرو نشاند. او «عبدالرّحمن بن مفلح ترك» را همراه سپاهى بزرگ به قم روانه داشت. مردم قم او را به شهر راه ندادند؛ ولى او با نيرنگ، شبانه خود را به درون شهر رساند و رهبران نهضت را قتل عام و گروهى را نيز زندانى كرد. مردم متوارى شدند؛ او شهر را ويران كرد و خراج چهارساله قميّون را وصول كرد و جانب رى رفت و به موسى پيوست. «تفرشى»، نويسنده «نقد الرّجال» در اين باره مىنويسد: «لمّا توجّه موسى بن بغا الى قم فوطئها وطئة خشنة و عظم بها ما كان فعل بأهلها فكتبوا بذلك الى ابى محمّد عليهالسلام صاحب العسكر يسألونه الدّعاء لهم فكتب اليهم: ان ادعوا بهذا الدّعاء فى وتركم49؛ پس از بيداد موسى بن بغا به مردم قم، آنان به ساحت مقدّس امام عسكرى عليهالسلام متوسّل شدند و از آن حضرت خواستند تا دعايى به آنها ياد دهد و شرّ آن ستمگر را از آنان رفع نمايد...» حضرت دعايى بسيار طولانى به آنان آموخت كه در قنوت نمازهاى خود ـ خصوصاً نماز وترـ بخوانند تا خداوند شرّ آن ستمگر را برطرف نمايد: «اَللّهُمَّ وَ لاتَدَعْ لِلْجَوْرِ دَعامَةً اِلاّ قَصَمْتَها وَ لا جُنَّةً اِلاّ هَتَكْتَها، وَ لا كَلِمَةً مُجْتَمِعَةً اِلاّ فَرَّقْتَها... اَللّهُمَّ فَكَوِّرْ شَمْسَهُ، وَ حَطِّ نُورَهُ، وَ اَطْمِسْ ذِكْرَهُ، وَ ارْمِ بِالْحَقِّ رَأْسَهُ، وَ فَضِّ جُيُوشَهُ، وَ ارْعَبْ قُلُوبَ اَهْلِهِ...»50 نامهاى ماندگار
لطف و احسان امام نسبت به مردم قم فراوان بود. در نامهاى كه آن حضرت براى اهل قم و آبه نوشت، از خداوند متعال براى آنان آرزوى رحمت، عمر طولانى، رشد و هدايت نمود: «أَنَّ اللّهَ تَعالى بِجُودِهِ وَ رَأْفَتِهِ قَدْ مَنَّ عَلى عِبادِهِ بِنَبيِّهِ مُحَمَّدٍ بَشيراً وَ نَذيراً وَ وَفَّقَكُمْ بِقَبُولِ دينِهِ وَ اَكْرَمَكُمْ بِهِدايَتِهِ وَ غَرَسَ فى قُلُوبِ اَسْلافِكُمُ الْماضِينَ رَحْمَةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ وَ اَصْلابِكُمُ الْباقينَ تَوَلّى كِفايَتَهُمْ وَ عَمَّرَهُمْ طَويلاً فى طاعَتِهِ، حُبَّ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ فَمَضى مَنْ مَضى عَلى وُتَيْرَةِ الصَّوابِ وَ مِنْهاجِ الصِّدْقِ وَ سَبيلِ الرَّشادِ».51 امام عليهالسلام نامهاى با مضامين عالى براى مردم قم ارسال داشت و در پرتو دعاى خود آنان، گذشتگان و آيندگانشان را مشمول لطف خويش قرار داده، زندگى سرشار از صفا و معنويت را براى آنان در سايه سار هماى امامت و عترت هادى، در پيمودن منهج پارسايى و امامت خواستار شد. 1. اصول كافى، ج 1، ص 497؛ مروج الذّهب، ج 1، ص 84؛ كشف الغمّة، اربلى، ج 2، ص 384. 2. ارشاد، شيخ مفيد، ص 345. 3. تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص 54. 4. الغيبة، شيخ طوسى، ص 129. 5. همان، ص 214 و 215. 6. بحارالانوار، مجلسى، ج 50، ص 269، ح 34؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 439؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 207. 7. كشف الغمّه، ج 2، ص 413. 8. همان، ص 425؛ اصول كافى، ج 1، ص 509؛ ارشاد، ص 387؛ اعلام الورى، ص 370؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 444؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 208. 9. شيخ طوسى تعداد آنان را بيش از صد نفر و بعضى نيز تا 213 نفر معرّفى كردهاند.(حياةالامام العسكرى(ع)، محمد جواد طبسى، ص 345 ـ 413). 10. رجال طوسى، ص 427 ـ 437 (ضمن اصحاب امام عسكرى(ع))؛ رجال برقى، ص 60 (اصحاب ابىمحمد العسكرى(ع))؛ رجال نجاشى، ص 91، ش 225. 11. رجال برقى، ص 60؛ رجال طوسى، ص 432. 12. رجال نجاشى، ص 81، ش 198. 13. رجال طوسى، ص 431 (عاصره عليه السلام و لم اعلم انّه روى عنه)؛ رجال نجاشى، ص 177، ش 467. 14. رجال نجاشى، ص 261، ش 684؛ خلاصةالاقوال، ص 94، ش 20. 15. رجال طوسى، ص 436، ش 17. 16. همان، ش 16؛ رجال نجاشى، ص 354، ش 948. 17. رجال نجاشى، ص 730، ش 1009. 18. رجال طوسى، ص 433، ش 14؛ رجال نجاشى، ص 278، ش 731. 19. رجال طوسى، ص 429؛ رجال نجاشى، ص 44، ش 88. 20. رجال طوسى، ص 433، ش 15. 21. رجال برقى، ص61؛ رجالطوسى، ص435،ش5. 22. رجال طوسى، ص 437. 23. رجال نجاشى، ص 371، ش 1010؛ خلاصةالاقوال، ص 160، ش 141. 24. رجال برقى، ص 61؛ رجال طوسى، ص 431. 25. رجال طوسى، ص 428، ش 16؛ رجال نجاشى، ص 92، ش 228. 26. رجال برقى، ص 60؛ رجال طوسى، ص 431؛ رجال نجاشى، ص 185، ش 490. 27. رجال طوسى، ص 430. 28. دلائل الامامة، طبرى، ص 272؛ حياة الامام العسكرى، ص 333. 29. احتجاج، طبرسى، ص 272. 30. خلاصة البلدان، صفى الدّين محمد بن محمد هاشم حسينى قمى، ص 95. 31. بحارالانوار، ج 50، ص 323، ح 17. 32. كمال الدّين، صدوق، ج 2، ص 442، (باب 43، ح 16). 33. اصول كافى، ج 1، ص 517. 34. دلائل الامامة، ص 272. 35. بحارالانوار، ج 50، ص 333. 36. مدينةالمعاجز، ص 568؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 213. 37. الغيبة، طوسى، ص 257. 38. كمال الدّين، ج 2، ص 384، (باب 38، ح 1). 39. مناقب آل ابيطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 433. 40. همان. 41. رجال نجاشى، ج 1، ص 44، ش 88. 42. حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، ص 555. 43. سفينةالبحار، ج 1، ص 110. 44. همان؛ بحارالانوار، ج 50، ص 317، ح 14؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 273، ش 397؛ مناقب آل ابيطالب(ع)، ج 4، ص 425. 45. رجال نجاشى، ص 177، ش 467. 46. همان. 47. همان، ص 354، ش 948؛ فهرست، شيخ طوسى، ص 170، ش 622. 48. فتوح البلدان، ترجمه آذرنوش، ص 74. 49. نقدالرّجال، ص 331. 50. بحارالانوار، ج 85، ص 229 و 230. 51. همان، ج 50، ص 317، ح 14؛ مناقب آل ابيطالب(ع)، ج 4، ص 425؛ الكنى والالقاب، شيخ عباس قمى، ج 3، ص 71؛ معادن الحكمة فى مكاتيب الائمّه، فيض كاشانى، ص 264.