كربلا و الگوهاى رفتارى (الگوهاى منفى)
حجت الله بيات در قسمت پيشين يادآور شديم كه قرآن كريم علاوه بر ارائه ملاكهاى ايمان و كفر و حق و باطل نمونههايى از انسانهاى مؤمن و كافر را به عنوان الگو معرفى مىكند و به آنها عينيتخارجى مىبخشد. امام حسين عليه السلام نيز به گونهاى در قيام خود حركت كرد كه ملاك واقعى حق و باطل گرديد. به اين معنا كه هر كس در انديشه با او هماهنگ و در قيام با او همراه باشد، در جبهه حق قرار مىگيرد و الا در راه باطل قدم بر مىدارد. از اين جهت نمونههايى را از افراد منفى در كربلا بازمى شناسيم. يزيد بن معاويه: الگوى اميران فاسد
او با زمينهسازىهايى كه پدرش كرده بود، بر مسند خلافت نشست. معاويه كه مسير امامت و خلافت مسلمين را رنگى سلطنتى داده بود، با نصب فرزندش اين فرهنگ خطرناك و سنتسيئه را ميان امت اسلام تثبيت كرد. او در زمان امام حسن عليه السلام براى يزيد مخفيانه بيعت مىگرفت اما پس از شهادت آن حضرت كار خود را علنى كرد. معاويه اواخر عمر خود نسبتبه آينده نگران بود. زيرا مىدانست عدهاى از جمله امام حسين عليه السلام با خلافتيزيد خالفتخواهند كرد. اگرچه او با تطميع و تهديد، گروههاى مختلفى از مردم را با خود همراه كرده بود، همواره نسبتبه بنىهاشم مدارا مىكرد. و از طريق نامه سعى مىكرد امام را متقاعد سازد، اما سالار شهيدان بدون هيچ مسامحهاى با قاطعيت تمام، جوابهاى كوبندهاى به وى مىداد و از جنايات و قتل و غارتهاى معاويه پرده برمىداشت. در پاسخ به يكى از نامهها، امام عليه السلام نقشه پليد معاويه را در نصب يزيد چنين بيان مىكند: «سپس پسرت را جانشين خود كردهاى كه جوانى شرابخوار و سگباز است. پس به امانتتخيانت كردهاى و امت را به دست نابودى سپردهاى. چگونه بر امت محمد صلى الله عليه و آله كسى را مىگمارى كه مسكر مىنوشد. در حالى كه شرابخوار از فاسقان و اشرار است. در صورتى كه چنين كسى نمىتواند نسبتبه درهمى امانتدارى كند، چگونه مىتواند بر امت اسلام امين باشد؟» (1) معاويه براى بيعت گرفتن از امام حسين عليه السلام تندى روا نمىداشت اما، با مرگ وى يزيد بر خلاف پدرش با كمال خشونت، حريصانه بيعتگرفتن از آن حضرت را دنبال مىكرد. او براى رسيدن به هدف شوم خود از هر دستآويزى استفاده مىكرد و تنها به خلافت مىانديشيد و براى برطرف كردن موانع راه خود حاضر به هر كار بود. بر اساس اين تفكر نامهاى تند به والى مدينه نوشت كه: «خذ الحسين و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابى بكر و عبدالله بن الزبير... بالبيعة اخذا شديدا و من ابى فاضرب عنقه وابعث الى براسه; (2) از حسين و... با شدت تمام بيعتبگير و هر كس كه نپذيرفت گردن بزن و سرش را برايم بفرست.» در ميان اين افراد امام حسين عليه السلام جايگاه ويژهاى داشت و براى اخذ بيعت در اولويت قرار گرفت. با وجود فشارهاى مختلف، موضع خود را با صراحت تمام اعلام كرد و در مقابل پيشنهاد وليد چنين فرمود: «ايها الامير انا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملائكة ومحل الرحمة، بنا فتح الله وبنا يختم ويزيد رجل شارب الخمر وقاتل نفس المحرمة معلق بالفسق ومثلى لا يبايع لمثله ولكن نصبح و تصبحون وننظر وتنظرون اينا احق بالخلافة والبيعة; (3) اى امير! ما اهل بيت نبوت، پايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و جايگاه رحمتيم. خدا به واسطه ما مىگشايد و به انجام مىرساند و يزيد مردى شرابخوار است كه قاتل نفس محترمه و اهل فسق آشكار است و فردى مانند من با مثل او بيعت نمىكند اما صبر مىكنيم تا روشن شود كدام يك از ما به خلافت و بيعتسزاوارتريم.» امام حسين عليه السلام كه با دقت تمام تحركات دشمن و آينده جامعه اسلامى را پيشبينى مىكرد، در پاسخ مروان عمق فاجعه خلافتيزيد را براى امت اسلام اينگونه بيان فرمود: «انا لله وانا اليه راجعون على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد ولقد سمعت جدى رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: الخلافة محرمة على آل ابىسفيان» امام در مدينه با زيركى از بيعتبا يزيد امتناع كرد و از شهر رسول خدا صلى الله عليه و آله خارج شد تا در مكه دعوت خود را علنى كند. يزيد از اين كه نتوانسته بود مهمترين و جدىترين مخالف خود را متقاعد كند، هراسان براى كشتن امام حسين عليه السلام تلاش مىكرد. او براى ترور امام در ايام حج گروهى را به فرماندهى عمر بن سعيد راهى مكه كرد اما سيدالشهداء عليه السلام از نقشه شوم آنان باخبر شد و براى آن كه خون پاكش در حرم امن الهى ريخته نشود; مكه را ترك كرد. يزيد در ادامه فعاليتهاى خود با توجه به اين كه امام مسلم بن عقيل را به عنوان سفير خود به كوفه فرستاد، ابنزياد را به ولايت كوفه گماشت و به كشتن امام در آن شهر فرمان داد. سرانجام در روز عاشورا به خيال خام خود مانع مسير حكومتخود را برداشت و امام حسين عليه السلام را به شهادت رساند. يزيد بن معاويه همچون دودمانش انديشههاى الحادى داشت و مبدا و معاد و نبوت را انكار مىكرد. ابنجوزى درباره دوران حكومتيزيد چنين مىنويسد: «چگونه قضاوت مىكنيد درباره مردى كه سال اول حسين عليه السلام را به شهادت رساند; در سال دوم مدينه را دچار حشتساخت و مدينه را براى لشكريان خود مباح ساخت و در سال سوم خانه خدا را با منجنيق سنگ باران كرد و ويران ساخت» (4) عبيدالله بن حر جعفى و عمر بن قيس مشرقى: الگوهاى بهانهجويان
امام حسين عليه السلام در منزلگاه «قصر بنى مقاتل» - نزديك كربلا - خيمه عبيدالله را ديد و حجاج بن مسروق را پى او فرستاد تا براى پيوستن به كاروان كربلا از وى دعوت كند. اما او بهانه آورد و علتخروج خود را از كوفه، يارى نكردن مردم آن ديار از امام بيان كرد. وقتى امام نظر او را دانست همراه عدهاى نزد عبيدالله رفت و پس از گفتگوهايى پيرامون اوضاع كوفه خطاب به او فرمود: «وانا ادعوك فى وقتى هذا الى توبة تغسل بها ما عليك من الذنوب وادعوك الى نصرتنا اهلالبيت عليهم السلام; (5) و من تو را در اين لحظه دعوت مىكنم به توبهاى كه گناهان تو را بشويد و دعوت مىكنم كه ما اهل بيت را يارى كنى...» او دعوت و هدايت امام را نپذيرفت و با بهانهجويى پاسخ داد: «من مىدانم كسى كه تو را همراهى كند، در آخرت سعادتمند خواهد بود. اگر در كوفه يارانى داشتى و در ركاب تو مىجنگيدند، من هم استوارتر از آنان در ركاب بودم اما مىبينم شيعيان تو در كوفه از ترس بنىاميه به خانهها خزيدهاند. بنابراين اسب و شمشير بران خودم را در اختيار شما مىگذارم.» امام حسين عليه السلام در پاسخ او فرمود: «ما براى اسب و شمشير نزد تو نيامدهايم. اسب و شمشيرت ارزانى خودت ما از خودت يارى و فداكارى مىخواستيم. اگر حاضر به جانبازى نيستى، ما را به مال تو نيازى نيست.» وى پس از حادثه عاشورا از كوتاهى خود در يارى امام عليه السلام سخت پشيمان شده بود و همواره خود را ملامت مىكرد و براى اظهار ندامتخود اشعارى سرود و آنها را زمزمه مىكرد. (6) عمر بن قيس مشرقى: او و پسرعمويش نيز در منزلگاه «قصر بنىمقاتل» با امام حسين عليه السلام برخورد كردند. وقتى حضرت از آنان پرسيد: «آيا براى يارى من آمدهايد؟» پاسخ دادند: «ما داراى اهل و عيال زيادى هستيم و اجناس مردم در دست ماست. نمىدانيم سرنوشت ما چه خواهد شد. ما از اين كه كالاهاى مردم ضايع شود نگرانيم. امام در جواب آنان فرمود: «برويد تا جايى كه صداى من را نشنويد و سياهى كاروان را نبينيد. كسى كه چنين نكند و به يارى ما برنخيزد، بر خدا حق است كه او را به رو در آتش بيفكند.» (7) عمر و پسرعمويش در حساسترين لحظه به جاى اين كه به تكليف خود عمل كنند و به يارى حجتخدا برخيزند و همراه كاروان كربلا شوند، با بهانه كردن زندگى و اشتغالات خود دست از يارى امام حسين عليه السلام كشيدند و سعادت ابدى را به شقاوت و دنيا فروختند. مروان بن حكم، الگوى معاونان ظالم
وى از سران مخالف با اهلبيت عليهم السلام و هوادار خط اموى و پسرعموى عثمان است كه در امور مالى و سياسى انحرافهاى فاحشى داشت و از محركين بر ضد آل على عليه السلام بود و از بيت المال سوءاستفادههاى بسيارى داشت. او به زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله لعنتشده بود. على عليه السلام هم روزى به او نگريست و فرمود: واى بر تو و واى بر امت محمد از دست تو و دودمانت، آنگاه كه موى سرت سفيد شود. او على عليه السلام را پرچمدار گمراهى مىدانست. (8) مروان از افراد سرشناس بنى اميه بود و پس از مرگ معاويه هنگامى كه وليد والى مدينه نامهاى مبنى بر بيعت گرفتن از امام حسين عليه السلام دريافت كرد، در مشورت با وليد پيشنهاد كرد كه شبانه او را احضار كند و به هر قيمتى از ايشان بيعتبگيرد و اگر نپذيرفت گردن او را بزند. وليد سعى داشت در اخذ بيعتسختگيرى نكند اما ابن حكم بر اجراى دستور يزيد تاكيد مىكرد و در جهت اميال شيطانى او به ويژه بيعت از امام عليه السلام از هيچ كوششى دريغ نمىكرد. حتى با زبان خيرخواهى از امام خواستبيعت كند اما آن حضرت با قاطعيت پرده از چهره پليد او و يزيد برداشت و از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد كه فرموده است: «خلافتبر آل ابى سفيان حرام است.» مروان از پاسخ شكننده امام سختبرافروخته شد و با صراحت تمام اظهار كرد: يا از من جدا نمىشوى يا با يزيد بيعت مىكنى. بغض آل ابىسفيان در نهاد شما آل ابىتراب است و حق اين است كه نسبتبه يكديگر كينه داشته باشيد.» امام در جواب او فرمود: «ويلك يا مروان! اليك عنى فانك رجس وانا اهل بيت الطهارة الذين انزل الله عزوجل على نبيه محمد صلى الله عليه و آله فقال: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهلالبيت و يطهركم تطهيرا; واى به تو اى مروان: اين را از من داشته باش كه تو فردى پليدى و ما اهلبيت عصمت و طهارتيم كه خداى عز وجل درباره آنان فرمود: خداوند اراده كرده است كه پليدى را از شما اهل بيتببردو شما را پاكيزه سازد. مروان از كلام امام سر به زير انداخت و سخنى نگفت و از اين كه به خواسته خود نرسيده بود، غضبناك نزد وليد رفت و آنچه بين او و امام عليه السلام گذشته بود به وى گفت. (9) مروان بعدها به خلافت رسيد و از كسانى بود كه به شيعه سختگيرى مىكرد و چون به حكومت رسيد هر جمعه بر منبر، على عليه السلام را لعن و سب مىكرد. عبدالله بن زبير; الگوى منافقان رياستطلب
او از مخالفتكنندگان بيعتبا يزيد و مخير بين بيعت و مرگ بود. براى رهايى از بيعت از مدينه به مكه پناهنده شد. مخالفت وى با يزيد به آن جهتبود كه خود داعيه حكومت داشت و با امام حسين عليه السلام هم ميانه خوبى نداشت و از ايشان هم حمايت نمىكرد. ابن زبير به جاى پيوستن به كاروان كربلا و اطاعت از امام زمان خويش به تشكيل جبههاى جديد دست زد و تلاش كرد در ايام حج «اميرالحاج» باشد و مردم را اطراف خود جمع كند. او وقتى از اشتياق شيعيان و نامههاى كوفيان به امام حسين عليه السلام آگاه شد، براى خالى كردن رقيب خود از صحنه و رسيدن به حكومتبه آن حضرت چنين گفت: «اگر من هم در عراق شيعيانى همچون طرفداران شما داشتم، آنجا را ترجيح مىدادم.» اما براى آن كه متهم نشود، منافقانه اظهار داشت: البته اگر در حجاز هم بمانى و بخواهى در اين جا حكومت تشكيل دهى، علم مخالفت عليه تو برداشته نمىشود.» امام حسين عليه السلام كه از نيت پليد و حركت منافقانه او آگاه بود، فرمود: «آگاه باشيد كه براى او چيزى محبوبتر از اين نيست كه من از حجاز راهى عراق شوم. او مىداند كه با وجود من موقعيتى نخواهد داشت و مردم مرا با او عوض نمىكنند. براى اين است كه دوست دارد، من بروم و ميدان براى او خالى شود.» (10) عمر بن سعد; الگوى دنياطلبان
او قبل از حادثه عاشورا به علت آن كه حكمرانى «رى» را به وى داده بودند، آماده حركتبه سوى آن ديار بود ولى با موقعيت ويژهاى كه پيش آمده بود، ابنزياد به او دستور داد همراه سپاهى متشكل از چهارهزار نفر به سوى امام حسين عليه السلام حركت كند و مانع ورود امام به كوفه شود و از او براى يزيد بيعتبگيرد و در صورت امتناع او را بكشد. وقتى ماموريت او معلوم شد، عدهاى از جمله پسر خواهر او «حمزة بن مغيره» او را از جنگيدن با امام حسين عليه السلام برحذر داشت و اصرار كرد دستخود را به خون آن حضرت نيالايد. ابن سعد كه مردد شده بود، ملك «رى» او را وسوسه مىكرد و مىگفت:
«ااترك ملك الرى والرى رغبتى
و فى قتله النار التى ليس دونها
حجاب وملك الرى قرة عينى; (11)
ام ارجع مذموما بقتل حسين
حجاب وملك الرى قرة عينى; (11)
حجاب وملك الرى قرة عينى; (11)
«املا ركابى فضة او ذهبا
وخيرهم من يذكرون النسبا
قتلتخير الناس اما و ابا;
انى قتلت السيد المحجبا
قتلتخير الناس اما و ابا;
قتلتخير الناس اما و ابا;
1) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 258. 2) مقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 129. 3) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 283. 4) جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، ص 483. 5) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 365. 6) مقرم، مقتل الحسين، ص 189. 7) موسوعة كلمات الاما الحسين عليه السلام، ص 369. 8) جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، ص 284، به نقل از الغدير، ج 8. 9) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 284- 285. 10) همان، ص 319. 11) مقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 197. 12) همان، ص 204. 13) همان، ص 205. 14) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 390- 392. 15) همان، ص 237. 16) مقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 277. 17) همان / 302. 18) همان، ص 304.