حماسه فضيلت
به مناسبت سالروز ولادت حضرت زينب كبرا(س)
جواد محدثى در آستانه عظمت شخصيت بانويى قرار گرفته ايم كه به ((زن بودن)), معنا و غنا بخشيد و مردان بسيارى را در ركاب جوانمردى خويش پروريد, تجسمى از ((شجاعت)) و ((صبر)) بود, و معلمى براى ((عفت)) و ((آگاهى)) و سرمشقى براى پيروان ((ولايت)) و ((رهبرى)).سيماى فضيلت
آرى ... سخن از ((زينب)) است, بانوى بانوان و اسوه شيرزنان قهرمان.پدرى همچون ((على بن ابى طالب(ع))) داشت كه سرور يكتاپرستى و مولاى متقيان است, و مادرش ((فاطمه(ع))) بود, آنكه تاريخ را در آستان علم و عفاف و كمالش به خضوع وا داشته است.((زينب كبرا)), گلى بود كه در اين بوستان روييده و عطر محمد(ص) و خوى على(ع) و خلق فاطمه(س) را داشت.در خرد و فرزانگى, در شجاعت و متانت, در زهد و عبادت, وارث پدرش على(ع) و مادرش زهرا(ع) بود و بحق, آيينه اى بود كه آن خصلتهاى شايسته و گرانبها را در خود جلوه گر ساخته بود.هنوز پنج سال به رحلت جانسوز پيامبر خدا(ص) مانده بود كه اين گل, بر شاخه وجود فاطمه(س) روييد و جوانه زد و بالنده گشت. هوش و درايتش به او برجستگى خاصى مى داد. حضرت زينب(س), از كسانى بود كه از فاطمه زهرا(س) حديث روايت مى كرد و گوهرهاى آن دريا را به شيفتگان معارف اين ((خاندان)) مى رساند.زينب, با پسر عموى خود ((عبدالله بن جعفر)) ازدواج كرد. از اين وصلت فرخنده, پنج گل خوشبو پديد آمد, به نامهاى: محمد, على, عباس, ام كلثوم و عون.اين بانوى بزرگ, زينت پدر بود و افتخار دودمان و مدافع امام عصر خويش و مادر شهيد بود و دختر شهيد و خواهر شهيد و عمه شهيد. كربلا, روح زينب را بيشتر متجلى ساخت و به بشريت شناساند, و گرنه فضايل او پيش از عاشورا هم درخشان بود.از امام چهارم, حضرت سجاد(ع) سخن نقل كنيم كه نسبت به نيايش و تهجد و شب زنده دارى عمه اش زينب, چنين مى گويد: من هرگز عمه ام زينب را نديدم كه ((نماز شب)) را نشسته بخواند, مگر شب يازدهم محرم, حتى در آن شب غمبار هم نماز شب خود را خواند, ولى نشسته, چرا كه آن همه عزيزان را از كف داده و آن همه مصيبتها را ديده بود. حتى اباعبدالله الحسين(ع) در آخرين وداعى كه با خانواده و فرزندان خود در روز عاشورا انجام داد و به قصد رفتنى بى برگشت, از آنان جدا شد, به زينب كبرا فرمود:((خواهرم! در نافله شب مرا فراموش مكن))سيره نويسان نوشته اند كه زينب بزرگ, مجلس ويژه اى براى تفسير قرآن داشت كه زنان در آن شركت مى كردند. و اين جايگاه و پايگاه علمى و معنوى, از آن بانوى والاقدر بعيد نيست, چرا كه در دودمانى بزرگ شده بود كه قرآن و وحى الهى در آن نازل مى شد و در سايه ((اصحاب كسا)) رشد يافته بود, ادب و دانش اين ((بيت)) را فرا گرفته و روح قرآن واسلام را در كالبد خويش جارى ساخته بود.اين كلام جاودانه امام زين العابدين(ع) در باره او در كربلا, نشان مى دهد كه تا چه حد و پايه, به زلالى روح و كمال معنوى و قرب به خدا رسيده بود. حضرت خطاب به عمه اش فرمود:((انت بحمدالله عالمه غير معلمه, و فهيمه غير مفهمه))تو, بحمدالله, داناى بى معلم و فهميده بىآموزگارى. (به مكتب نرفته, داناى رازها و محرم اسرار شده اى)هر چند معصومان ما از دودمان رسالت, چهارده ماه فروزان و خورشيد درخشانند, ليكن حضرت زينب را مقامى است در ((مرز عصمت)). زندگيش نيز گوياى اين رتبه والاى قرب و كمال است. كدام نقطه ضعف يا نشانه خلاف را مى توان در زندگى سراسر ايمان, نور, جهاد, صبر و وفايش يافت؟ ... هيچ!قهرمان صبر
شگفت نيست كه او را ((ام المصائب)) ـ مادر ناگواريها و مصيبتها ـ لقب داده اند!كوه كوه اندوه مىآمد و زينب, صبورانه همه را تحمل مى كرد. امواج سختيها و مصيبتها يكى پس از ديگرى درياى دلش را به تلاطم مىآورد, اما گام استوارش از راه خدا نمى لغزيد و در راه ايمان, ذره اى نمى ترسيد و نمى لرزيد.مگر مصيبت جدش رسول الله(ص), ضربه كوچكى بر قلب نازنين او بود؟مگر فقدان پر درد و داغ مادرش حضرت زهرا(س), زلزله كوچكى در روح او بود؟مگر داغ پدرى همچون على مرتضى(ع), كم مصيبتى بود كه زينب, شاهدش بود؟مگر لبهاى مسموم و جگر پاره پاره و پيكر تيرباران شده برادر مظلومش امام مجتبى(ع), قضيه ساده اى بود؟حادثه عظيم كربلا, شهادت برادرش حسين و عباس و ديگر آل ابى طالب و نيز فدا شدن دو پسرش ((محمد)) و ((عون)) در ركاب سيدالشهدا و پرپر شدن اين دو گل و آن همه غنچه هاى پرپر ديگر در برابر چشمانش, در آن روز سرخ و آتشگون, مگر مصيبتى بود كه با روح عادى بتوان تحملش كرد؟اين زينب بود كه اين همه داغ را ديد, فرداى آن عاشوراى خونين, خودش همراه كودكان و زنان كاروان حسينى به اسارت به كوفه و شام برده شد. در مجلس ((ابن زياد)), او و ديگر اسيران را وارد جمع مردان و رجالگان ساخته و آن همه زخم زبان زدند و شماتت گفتند, آنگاه همراه با سرهاى بر فراز نيزه ها تا دمشق رفت, در حالى كه كاروان سالارى اين داغديدگان مظلوم و اطفال بى پناه و دلشكسته را داشت. و در همه حال, همچون كوه پا بر جا, همچون دريا آرام, همچون شير دربند, پر خروش, همچون يك فاتح پيروز, سخنور و زبانآور, مردانه با آن نامردان صحبت مى كرد و شجاعانه در جمع آن حراميان و تيره دلان, به ايراد خطبه مى پرداخت و رسوايشان مى كرد.چه صبرى در دل او نهفته بود؟
پا به پاى برادرش در صحنه هاى كربلا حضور داشت, پرستارى بيماران را عهده دار بود, لحظه به لحظه مراقب حال سيدالشهدا بود, دم به دم به او سخن مى گفت و از رازها و حادثه ها و آينده ها و چه بايد كردها مى پرسيد, به كار زنان و كودكان مى رسيد, در مجلس ابن زياد, مدافع امام سجاد(ع) بود, در كاخ يزيد, با صلابت سخن گفت و پايه هاى حكومتش را لرزاند.در حماسه عاشورا, زينب به خاطر دين و عقيده و رهبر, حاضر شد از همسرش ((عبدالله جعفر)) خداحافظى كرده و در ركاب برادرش, سفر پرماجراى كربلا را پيش گيرد. نه تنها خود, فدايى برادرش حسين(ع) بود, به دو پسرش محمد و عون هم ـ كه در عاشورا شربت شهادت نوشيدند ـ سفارش مى كرد كه دست از دايى خودشان حسين(ع) نكشند و پيش روى او و در ركابش جهاد كنند. آرى ... بانويى كه برادرى همچون ((حسين)) دارد, سزاست كه برادر را بر شوهر مقدم بدارد و دو فرزند خود را قربانى راه برادر كند.امروز, مگر نه اين است كه در جامعه ما هم, زنان دلير و صبور, كه مادر و خواهر و همسر شهيدند, از ((زينب)) الگو و سرمشق مى گيرند؟ مگر درسهاى عاشورايى زينب, تمام شدنى است؟! كلاس زينب, هنوز و تا هميشه به روى آزادگان و حق جويان و شرف خواهان باز است و ... ((رهروان تازه مى خواهد!))زينب و حماسه عاشورا
زينب آمد شام را يكباره ويران كرد و رفت
از زمين كربلا تا كوفه و دشت بلا
هر كجا بنهاد پا, فتحى نمايان كرد و رفت
اهل عالم را ز كار خويش حيران كرد و رفت
هر كجا بنهاد پا, فتحى نمايان كرد و رفت
هر كجا بنهاد پا, فتحى نمايان كرد و رفت
آنقدر گفت, تا كه همه اشك ريختند.
از حسرت و ندامت خود, ناله ها زدند.
از حسرت و ندامت خود, ناله ها زدند.
از حسرت و ندامت خود, ناله ها زدند.