حوریه ای در سیمای انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حوریه ای در سیمای انسان - نسخه متنی

عذرا انصاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حوريه اى در سيماى انسان

عذرا انصارى

حضرت فاطمه زهرا صديقه كبرى سلام الله عليها چهره اى سفيد داشت و چون روز روشن مى درخشيد.(1)

آن حضرت در سفيدى و درخشندگى چون ماه و در طراوت و شادابى چون شكوفه و در خوشبويى بسان عطر گل ياس و گل سرخ و در زيبايى و لطافت و ماهيت مانند حورالعين اما در سيماى انسان بود.

پيامبر اكرم(ص) فرمود: ((فاطمه هى الزهره))(2) فاطمه گل است.

عطر ((به)) است, بوى حوريان بهشتب از عطر گل ياس و بوى ملائكه از عزر گل سرخ است, اما بودى دخترم فاطمه از عطر ((به)) و گل ((ياس)) و گل ((سرخ)) است.(3) آن حضرت در جاى ديگر فرمود: دخترم فاطمه حوريه اى است به صورت انسان, هرگاه مشتاق بهشت مى شوم او را مى بوسم. (4)




  • حسن تو هميشه در فزون باد
    اندر سر ما خيال عشقت
    هر سرو كه در چمن برآيد
    قد همه دلبران عالم
    چشمى كه نه فتنه تو باشد
    هر جا كه دلى است در غم تو
    هر دل كه به هجر تو نسازد
    از حلقه وصل تو برون باد



  • رويت همه ساله لاله گون باد
    هر روز كه باد, در فزون باد
    در خدمت قامتت, نگون باد
    پيش الف قدت چون نون باد
    از گوهر اشك, بحر خون باد
    بى صبر و قرار و بى سكون باد
    از حلقه وصل تو برون باد
    از حلقه وصل تو برون باد



حوريه چيست؟

((حورا)) به معنى زن يا دخترى است كه چشمان سياه و گر و پلكهاى باريك داشته باشد, يا داراى چشمانى كاملا سپيد يا سياه كامل باشد و يا داراى بدنى به تمام معنا سپيد يا داراى چشمانى مشكى همچون آهو باشد و اين در انسان نيست, با استعاره بر او اطلاق مى شود(5)




  • نبود اندر او, نيز, يك چيز زشت
    فرو هشته از مشك تا پاى موى
    به كردار حور بهشتى روى



  • تو گفتى مگر حور بود از بهشت
    به كردار حور بهشتى روى
    به كردار حور بهشتى روى



حور جمع ((حورا)) است. خداوند تعالى در چند جاى قرآن از زنان بهشتى به نام ((حور)) ياد كرده است.

((حور مقصوراتٌ فى الخيام))(6)

زنان بهشتى حوريانى هستند كه در خيمه هاى بهشت مستورند.

((و حور عيأنٌ كامثال اللولوالمكنون))(7)

آنها همسرانى از حورالعين دارند كه چون مرواريدى در صدف پنهان هستند.

و زيبايى خيره كننده آنهاست. به عبارت ديگر ((حورا)) از ((حيرت)) گرفته شده, بدين معنا كه حوريان بهشتى چنان زيبا هستند كه چشم از ديدن آنها حيران مى شود. بعضى نيز آن را به معناى سفيدى تمام اندام گرفته اند. تحرير نيز به معناى شستن و پاك و سفيد كردن آمده است.

((و زوذجناهم بحور عيأن))(8)

آنها را با حورالعين تزويج كرديم.

كه جز به همسران خود عشق نمى ورزند و هيچ انسانى با آنها تماس نداشته و چون ياقوت و مرجانند.(9) تشبيه زنان بهشتى به ياقوت و مرجان اشاره به سرخى, صفا, شفافيت و درخشندگى ياقوت و سفيدى و زيبايى شاخه مرجان است. آميزش اين دو رنگ, زيباترين رنگها را به دست مى دهد.

ناگفته نماند كه مرجان شبيه شاخه درختان است كه در عمق درياها پيدا مى شود و به رنگهاى مختلف است, اين در اينجا رنگ سفيد آن مورد نظر است. (10)

شخصيت ملكوتى حضرت زهرا(س)

خدا بر تو اى محمد. اين سيب ميوه اى از ميوه هاى بهشت است كه خداوند براى تو هديه فرستاده است. پس آن را گرفتم و به سينه چسباندم. جبرئيل گفت: آن را بخور. سيب را دو نيم كردم. نور درخشان و گسترده اى از آن پرتوافشانى كرد. از آن به هوس افتادم. جبرئيل گفت: اى محمد(ص) چرا سيب را نمى خورى, تمام آن را بخور كه اين نور منصوره در آسمان و نور فاطمه در زمين است.(11)

چون خداوند اراده كرد ما را خلق كند به كلمه اى تكلم نمود و نور ما را به وجود آورد. پس با كلمه اى ديگر, روح را خلق كرد. پس از آن نور و روح را با هم آميخت و مرا خلق كرد و بعد على و فاطمه و حسن و حسين را. ما زمانى تسبيح خدا مى گفتيم كه هيچ تسبيحى در كار نبود .

پس از آن پيامبر طرز ايجاد عرش را كه از نور حضرتش بوده و خلقت ملائكه را كه از نور على(ع) بوده بر شمرد تا به اين مطلب رسيد:

سپس خداوند نور دخترم فاطمه را شكافت و از آن آسمان و زمين را خلق كرد. بنابراين آسمان و زمين از نور دخترم فاطمه روشن است و نور فاطمه از خداست و مقام فاطمه از آسمان و زمين برتر است.(12)

كيفيت تولد حضرت فاطمه(س) بسى شگفت است, همان گونه كه كيفيت خلقت هيچ يك از معصومين مانند خلقت ايشان نبوده است.

وحى الهى شكل گرفت. حضرتش تحت تاثير خلق و خوى و سجاياى رفتارى رسول اكرم(ص) كه خود, قرآن ناطق بود, رشد و نمو كرد. از اصالت و شرافت خانوادگى اش همين بس كه پدرش پيامبر بود, و خداوند, جهان را به بركت وجودش آفريد و اشرف مخلوقات است و مادرش نيز حضرت خديحه(س).

عظمت پيامبرچنان محرزومسلم است كه دليلى بر اثبات نمى خواهد همان گونه كه عسل براى شيرينى و خورشيد براى روشنايى نيازى به دليل ندارد.




  • آفتاب آمد دليل آفتاب
    گر دليلت بايد از وى رو متاب



  • گر دليلت بايد از وى رو متاب
    گر دليلت بايد از وى رو متاب



دى از برجستگى خاصى برخوردار بود. ايشان با زيركى به شخصيت, راستگويى, امانت و بزرگوارى پيامبر پى برد, و از آن حضرت خواست كه با اموالش در تجارت شام رفت وآمد كند. رسول خدا(ص) نيز پذيرفت و حضرت خديجه غلام مخصوص خود, ((ميسره)) را همراه پيامبر به شام فرستاد.(13 )

نقش اقتصادى حضرت خديجه در حيات اسلام به اندازه اى بود كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: هيچ سرمايه اى چون اموال خديجه براى من سودمند نبود.(14) آن حضرت در جاى ديگر فرمود: اسلام فقط بر دو پايه قوام و بقا يافت يكى شمشير على(ع) و ديگرى اموال خديجه.(15)

قانون وراثت از قوانين قطعى علم ژنتيك است كه بر اساس آن خصوصيات روحى و جسمى پدر و مادر و اجداد, به جنس منتقل شده و در شكل گيرى صفات و عملكرد و سرنوشت فرزند تاثير مى گذارد.

خواص ارثى مربوطبه عواملى به نام ژن مى شود كه عدد آنها بسيار است و مانند دانه هاى تسبيح در كروموزومهاى هسته قرار دارند. ژنها روى يكديگر اثر مى گذارند. ممكن است يك صفت به چندين ژن ارتباط پيدا كند, بدين معنى كه هريك ازآنهايك بخش ازخواص وصفات معينى را توليد مى كنند.(16)

ژن در فرهنگ و روايات به نام ((عرق)) معرفى شده است و پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) آن را عامل وراثت خوانده اند. رسول اكرم(ص) فرمود:

((انظر فى أ اى شىس تصنع ولدك فانذالعرق دساسٌ))

ببينيد نطفه خودتان را در كجا مستقر مى كنيد, زيرا شير و ريشه عامل موثرى مى باشد.

حضرت على(ع) فرمود:

((حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق))(17)

خوبى اخلاق, دليل پاكى وراثت و فضيلت بنيان خانوادگى است.

است. علاوه بر اين, چهل روز عبادت رسول خدا(ص) و خوردن آن ميوه بهشتى و سپس انعقاد نطفه حضرت فاطمه(س) در مجموع نشان مى دهد كه نطفه ايشان در چه شرايط استثنايى و منحصر به فردى منعقد شده و بدين وسيله شخصيت ملكوتى حضرتش از عالم بالا به جهان ماده منتقل شده است.

فاطمه ثمره چهل روز عبادت

روزى پيامبر اكرم(ص) با على(ع) و عده اى از اصحاب از جمله عمار ياسر, حمزه و عباس در ابطح نشسته بودند. جبرئيل به صورت اصلى خود نازل شد, و گفت: اى محمد(ص) خداوند به شما سلام رسانده, مى فرمايد: ((بايد چهل روز از خديجه كناره گيرى كنى.))

مر مهمى در كار است. نگران مباش كه شما در نيكى برترى دارى و زن شايسته اى هستى, خداوند تعالى روزى چند بار به تو بر ملائكه افتخار مى كند. هر شب در خانه را ببند و در بستر خود بياساى. من تا پايان مدت تعيين شده از سوى خداوند حكيم در خانه فاطمه بنت اسد خواهم بو د.

حضرت خديجه(س) روزها از فراق شوى مهربان خود مى گريست از اينكه تا مدتى سيماى مباركش را زيارت نمى كرد بسيار اندهگين بود.




  • در وفاى عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
    بى جمال عالم آراى تو روزم چون شب است
    روزوشب خوابم نمىآيد بچشم غم پرست
    در ميان آب و آتش همچنان سرگرم تست
    همچو صبحم يك نفس باقيست بى ديدار تو
    در شب هجران مرا پروانه وصلى فرست
    سرفرازم كن شبى از وصل خود اى نازنين
    تا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع



  • شب نشين كوى سربازان و رندانم چو شمع
    با كمال عشق تو در عين نقصانم چو شمع
    بس كه در بيمارى هجر تو گريانم چو شمع
    اين دل زار و نزار اشكبارانم چو شمع
    چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
    ورنه از دردت جهانى را بسوزانم چو شمع
    تا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع
    تا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع



حافظ

ل شد و عرض كرد: اى محمد(ص)! خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: امشب خود را براى هديه و كرامت من مهيا ساز. پس از آن ميكائيل طبقى را كه دستمالى ازحرير بهشتى روى آن كشيده شده بود, پيش روز آن حضرت گذاشت و عرض كرد: پروردگارت فرمود: امشب با اين خوراك افطار كن.

اكرم(ص) براى نماز آماده شد, جبرئيل عرض كرد, دى اين هنگام لازم نيست نماز مستحبى به جاى آرى, همين الاذن به خانه خديجه برو و در كنار او باش, زير حق تعالى اراده كرده است در اين شب از نسل تو ذريه پاكيزه اى خلق كند. از اين رو پيامبر(ص) روانه خانه خديجه شد.




  • روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
    آن پريشانى شبهاى دراز و غم دل
    صبح اميد كه شد معتكف پرده غيب
    گو برون آى كه كار شب تار آخر شد



  • زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد
    همه در سايه گيسوى نگار آخر شد
    گو برون آى كه كار شب تار آخر شد
    گو برون آى كه كار شب تار آخر شد



حافظ

حضرت خديجه(س) ماجراى چهل روز هجران, و وصال دوباره اش را چنين بازگو كرده است:

ال كردم: چه كسى در خانه مرا مى زند, در حالى كه جز وجود مقدس پيامبر(ص) كسى حق ندارد كوبه در را به صدا در آورد. ناگاه پشت در صداى دلنوازى شنيدم كه فرمود: منم محمد(ص) در را باز كن. چون آن صداى روح بخش را شنيدم با اشتياق بسيار از جا برخاستم و در را گشودم.




  • سحرم دولت بيدار به بالين آمد
    مژدگانى بده اى خلوتى نامه گشاى
    شب وصل است و طى نامه هجر
    بر آى اى صبح روشن دل, خدا را
    كه بس تاريك مى بينم شب هجر



  • گفت برخيز كه آن خسرو شيرين آمد
    كه ز صحراى ختن آهوى مشكين آمد
    سلامٌ فيه حتى مطلع الفجر
    كه بس تاريك مى بينم شب هجر
    كه بس تاريك مى بينم شب هجر



حافظ

پيامبر(ص) وارد شد و اين بار بر خلاف عادت ديرينه اش كه هنگام خواب آب طلبيده و تجديد وضو مى كرد و دو ركعت نماز خوانده, سپس وارد بستر مى شد, يكراست به بستر آمد. طولى نكشيد كه من نور حضرت فاطمه(س) را درون خود يافتم.(18)

در سرگذشت زيباى ولادت حضرت زهرا(س) چندين نكته قابل دقت وجود دارد كه بدان اشاره مى كنيم:

1ـ ظاهر شدن جبرئيل در هيبت و هيكل اصلى خودـ همان گونه كه در مبعث رسول اكرم(ص) اتفاق افتادـ دليل عظمت و اعجاب خلقت صديقه طاهره(س) است.

مه(س) است. چنانچه قبل از بعثت نيز پيامبر خدا(ص) از مردم كناره گرفت و در غار حرا به عبادت و مناجات با خدا پرداخت. همچنين اشتياق حضرت خديجه(س) به ديدار پيامبر و قبول هديه حق در دوران رياضت رسول خدا(ص) و بركاتى كه اربعين دارد, قابل توجه است, چنانچه فرمود: ((من اخلص لله اربعين صباحا جرى اللذه ينابيع الحكمه فى أ قلبه و من قلبه على لسانه))

پس فاطمه حاصل عبادت و رياضت اربعين است.

3ـ اين گونه دورى از خلق و نزديكى به حق و ترك تمايلات, هم براى حامل و هم براى محمول, ميمنت ويژه اى دارد و باعث هدايت قافله بشرى و خرمى جهان مى شود.

ائيل و بخصوص اسرافيل كه هيچ گاه به زمين نيامده بود, مگر هما يك بار, آن هم با مقدمات و تشريفات بسيار و همراه با طبق خوراك از بهشت, كرامت ويژه اى براى پيامبر(ص) و به منظور بزرگداشت مقدم فاطمه(س) به اين دنياست. اين سه ملك به خدمتگزارى پدر و فرزند مفتخر شدند .

5ـ تعددميوه هاى بهشتى و تنوع آنها دليل بركت و آثار مخصوص آن است.

6ـ محسوس شدن نور حضرت فاطمه(س) براى خديجه, در همان لحظه انعقاد نطفه, دليل بر حيات نطفه پاك حضرت زهرا(س) است كه چون از جهان زنده آمده بود, ابتدا و انتهايش هيچ گونه مغايرتى نداشت و بعد از يك شبانه روز مانند امام, در رحم مادر مى ديد و مى شنيد.

7ـ سخن گفتن فاطمه زهرا(س) با مادر خود از داخل رحم در دفعات مختلف يكى از معجزات آن حضرت بود.

8ـ بشارت دادن به پيامبر به وجود دخترى مبارك و آمدن چهار زن برجسته عالم هنگام تولد و نيز ورود ده حوريه و آوردن آب كوثر و ظشت و پارچه از بهشت.

9ـ شهادتين گفتن مولود و بر شمردن نام امامان معصوم در هنگام تولد.

10ـ ترك اعمال مستحبى پيامبر(ص) به منظور تحقق امرى مهمتر كه آفرينش حضرت فاطمه(س) بود.

11ـ ظهور نور حضرت زهرا(س) در آسمان و تعجب ملائكه از آن, زيرا كه تا آن لحظه هرگز چنين نورى را نديده بودند و سپس سجده ملائكه در برابر آن و مژده دادن آنها به يكديگر به واسطه ولادت حضرت صديقه كبرى(س).

حديث زمخشرى (هولاالذين امرالله تعالى بمودتهم...) كه گويد: اينان (على, فاطمه, حسن و حسين) كسانى هستند كه خداوند ما را به دوستى و محبت آنان امر كرده است و فاطمه, پاره قلب من است و اين قلب, مايه اميد و توسل به پدران و اجداد پاكش در هنگام سختى و بلاست.

حضرت على(ع) فرمود: در شب تولد نور پاك فاطمه, زلزله عظيمى در مكه اتفاق افتاد و سنگهاى بزرگى از كوه ابوقيس جدا شد و بر زمينهاى پست و بلند غلطييد و آن قدر ادامه داشت كه ابوطالب بر بالاى بلندى رفت و گفت:

((الهى و سيدى اسالك بالمحمديه المحموديه و بالعلويه العاليه و بالفاطميه البيضا الانفصلت على اهل التهامه بالرحمه والراقته))

بدين ترتيب, ابوطالب به ساحت مقدس پيامبر(ص) و على(ع) و فاطمه(س) توسل جست از بركت نام حضرت زهرا(س) همان لحظه زمين آرام شد.(19)

همراهان اعتراض كرد. پيامبر(ص) فرمود: به آسمان رفتم, داخل بهشت شدم. جبرئيل مرا نزديك درخت طوبى برد. سپس از آن درخت, ميوه چيد و به من داد. من آن را خوردم و در صلبم جاى گرفت از آن نطفه فاطمه منعقد شد. هرگاه فاطمه را مى بوسم, بوى درخت طوبى به مشامم مى رسد. در اين حديث, مشخص نشده كه ميوه درخت چه بوده است, اما در روايتى كه قبلا گذشت, پيامبر اكرم(ص) از سيب ياد كرده و در روايت ديگر فرمود:

در آسمان چهارم با اهل آسمان نماز گزاردم. جبرئيل دست مرا گرفت و به بهشت برد و از آنجا رطبى به من داد كه از كره نرمتر و از مشك خوشبوتر

و از عسل شيرين تر بود. من آن را خوردم و فاطمه ثمره آن رطب است. فاطمه حوريه انسيه است.(20)

در رواياتى كه در زمينه شكل گيرى نطفه حضرت زهرا(س) وارد شده است از چند ميوه مانند سيب, رطب, انگور, ميوه اى از درخت طوبى و آب كوثر سخن به ميان آمده است.

نطفه حضرت زهرا(س) در بهترين حالات جسمى و روحى و با بيشترين اشتياق پيامبر(ص) نسبت به خديجه كبرى منعقد شده است.

مژده كه مولود دختر است

فت و بدين گونه با او انس مى گرفت. روزى خديجه با فرزندش مشغول گفتگو بود كه پيامبر اكرم(ص) متوجه موضوع شد و فرمود: اى خديجه! اين جبرئيل است كه آمد و به من مژده داد كه نوزادت دختر است, دخترى كه بسيار پاكيزه و مبارك است و خداوند نسل مرا از او قرار داد ه است.

درگاه خدا تضرع كرد. ناگهان چهار زن گندمگون و بلندقامت بر او وارد شده, كيى از آنان گفت: نگران مباش! ما از طرف خدا براى كمك تو آمده ايم. ما خواهران توايم. پس از آن از خود را معرفى كرده, گفت: من ساره و آن يكى آسيه و سومى مريم و چهارمى كلثوم خواهر موسى است.

مكه روشن گرديد. شعاع نور فاطمه از خانه خديجه به شهر مكه رسيد. پس از آن, ده حوريه از بهشت با كوزه اى از آب كوثر و طشت وارد شدند و نوزاد را با آب كوثر شستشو دادند. بعد دو پارچه به صورت مقنعه قرار دادند. فاطمه(س) به سخن آمد و اين كلمات را بر زبان جارى كرد:

((اشهد ان لااله الاالله و ان ابى أ رسول الله سيدالانبيا و انذ بعلى أ سيدالاوصيا و ولدىأ ساده الاسباط))

وريان از خوشحالى خنديدند. سپس فاطمه را به خديجه داده و گفتند: او طاهر و مطهر و زكيه و مبارك است, هم خود و هم نسلش. اى خديجه! او را در آغوش گير كه امان و پيشوايان امت از نسل او هستند. خديجه مولود عزيز خود ره دامن گرفت و از شيره جانش به به او نوشاند.(21)


1ـ اقتباس از فاطمه من المهد الى اللحد, ص25 ـ مستدرك الحاكم, ج3, ص161.

2ـ فاطمه من المهد الى اللحد, ص25.

3ـ رياحين الشريعه, ج1 ص208.

4ـ فاطمه من المهد الى اللحد.

5ـ دهخدا, واژه حا, ص835.

6ـ الرحمان, آيه72.

7ـ واقعه, آيه22.

8ـ دخان, آيه54.

9ـ پيام قرآن, ج6, ص261.

10ـ براى اطلاع بيشتر به كتابهاى تفسير رجوع كنيد.

11ـ بحارالانوار, ج43, ص4 ـ رياحين الشريعه, ج1, ص46.

12ـ فاطمه بهجه قلب المصطفى. ـ بحارالانوار, ج15, ص10.

13ـ سيره ابن هشام, ج1, ص199 ـ بحارالانوار, ج16, ص9.

14ـ فاطمه من المهد الى اللحد, ص39.

15ـ همان مدرك, ص38.

16ـ كودك از نظر وراثت, ص64.

17ـ همان مدرك.

18ـ فاطمه من المهد الى اللحد, ص54 ـ رياحين الشريعه, ج1, ص52 ـ فاطمه بهجه قلب المصطفى, ص140.

19ـ رياحين الشريعه, ج1 ص58.

20ـ رياحين الشريعه, ج1, ص51 ـ فاطمه بهجه قلب المصطفى, ص134.

21ـ مناقب, ج3, ص340 ـ رياحين الشريعه, ج1, ص64 ـ بحارالانوار, ج16, ص80 ـ بحارالانوار, ج43, ص3 ـ دلايل الامامه, ص8 ـ فاطمه بهجه قلب المصطفى, ص138.

/ 1