امام صادق عليهالسلام داستان ميلاد را چنين بيان ميفرمايد: خديجه احساس تنهايي ميكرد. قاصدي نزد زنان قريش فرستاد در آن لحظات از آنان خواست به خانهاش آيند و همنشين خلوتش شوند. آنان پيام دادند: حرف ما را نشنيدي و زن يتيم ابوطالب شدي كه از ثروت بهرهاي نداشت. ما به خانهات نميآييم و انتظار همكاري نداشته باش. خديجه اندوهناك شد. ناگهان چهار زن گندمگون و بلند قامت، مانند زنان بني هاشم، مشاهده كرد. آنها وارد شدند. خديجه در هراس فرو رفت. يكي از آنها گفت: غمگين مباش، خداوند ما را به سوي تو فرستاده است، ما خواهرانت هستيم. من سارهام، آن ديگري آسيه دختر مزاحم، سوّمي مريم دختر عمران و چهارمي كلثوم خواهر موسي است؛ خداوند ما را فرستاده است تا هنگام زايمان ياريات كنيم. سپس در چهار سمت خديجه قرار گرفتند و حضرت فاطمه پاك و پاكيزه به گيتي گام نهاد. در اين هنگام، نوري از وي برخاست كه به خانههاي مكّه و شرق و غرب روشني بخشيد. از حوريان بهشتي، با آبريزي سرشار از آب كوثر و طشتي از بهشت، بدان سرا وارد شدند. زني كه پيش روي خديجه بود، فاطمه را در بر گرفت؛ در پارچهاي سپيدتر از شير و خوشبوتر از مُشك پيچيد؛ پارچه سفيد ديگري مقنعهاش ساخت و سپس او را به سخن گفتن واداشت. فاطمه عليهاالسلام به يگانگي خداوند و رسالت پيامبر و وصايت علي عليهالسلام و فرزندان خويش گواهي داد. در پايان زنان به خديجه گفتند: اين دختر را بگير كه طاهره مطهّره و پاكيزه است و خداوند در او و فرزندانش بركت و خير فراوان قرار داده است.10چنين امدادهاي غيبي، سنّتي است كه خداوند براي دوستانش مقرّر فرموده است. قرآن كريم درباره مريم ميفرمايد: پس مريم به آن پسر باردار شد و در جايي دور خلوت گزيد. وقتي درد زايش وي را فرا گرفت، زير شاخه خرمايي رفت. او از شدت اندوه با خود گفت: اي كاش پيش از اين مرده بودم و نامم فراموش شده بود. «فرزندش عيسي» به وي گفت: غمگين مباش كه خداي از زير گامهايت چشمه آبي روان كردهاست. [سپس خداوند فرمود:] اي مريم، شاخه درخت را حركت ده، مااز آن برايت رطب تازه فرو ميريزيم. از اين رطب تناول كن و «از اين چشمه» آب بياشام و چشم خويش به عيسي روشن دار.11 اين سنّت در خديجه نيز استمرار يافت تا با مشاهده عنايات الهي اطمينان و آرامش روحياش فزوني يابد و پرتوي از انوار معنويّت خويش و جلوهاي از ايثارش را از ملكوت اين جهان دريافت دارد. پس از اين رويداد، خانه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم با وجود فاطمه عليهاالسلام روشن شد و قلب پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و خديجه شادابي و نشاطي ديگر يافت.ميلاد فاطمه عليهاالسلام به همه دين باوران ميآموزد كه ذكر الهي و پاكي و عفاف پدر و مادر ميتواند در پيدايش فرزندي برومند و قدسي تأثير داشته باشد و توجّه روان پدر و مادر به عالم بالا در سازندگي و بالندگي فرزند مؤثر است. اين رخداد همچنين به زنان ايثارگر و مدافع حريم ولايت نويد ميدهد كه دستان پرمهر عنايت پروردگار در سختيها و مشكلات به ياريشان ميشتابد و مددهاي غيبي ياورشان خواهد بود.
نامگذاري
نامگذاري در مكتب پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم بر اساس بينشي خاصّ تحقّق مييابد. نام، در اين عرصه، اهداف بلند پيامبر و ويژگيهاي شخصي فرزند را آشكار ميسازد. بر اين اساس، نام فاطمه را براي دخترش برگزيد تا همه دريابند كه او از همه بديها بركنار است.12 شيعيان راستين در پناه وي از آتش جهنّم باز داشته شدهاند13، به سبب او طمع دشمنان اسلام از وراثت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم قطع شد14 و دانش همراه شير به او ارزاني شده است.15 و اينك تقدير الهي فاطمه عليهاالسلام را براي رسالت و مسؤوليتهاي بزرگ آماده ميكند. او بايد، چون ديگر رهبران الهي كه در تاريخ نقش آفرين بودند، تلخكامي روزگار را تجربه كند تا بتواند در مقابل انبوه مشكلات پيمانهاي الهي را پاس دارد و هنگام لزوم خود را فداي ارزشهاي الهي سازد.بدين سبب، آغاز زندگياش در شعب ابيطالب رقم ميخورد و از همان كودكي سختترين لحظات را در كنار پدر و مادرش تجربه ميكند. دشواري اين سالها چنان بود كه سعد وقاص ميگويد: شبي از درّه بيرون آمدم. در حالي كه نزديك بود تمام نيرويم را از دست بدهم، ناگهان پوست خشكيده شتري ديدم. آن را برداشتم، شستم، سوزاندم، كوبيدم، با آبي اندك خمير كردم و به ياري آن سه روز به سر بردم.16اين محاصره سه سال تمام به درازا كشيد. در اين مدت ناله فرزندان خردسال و گرسنه بنيهاشم بلند بود و فاطمه عليهاالسلام در سايه پدر گرانقدرش درس پايداري و ايثار آموخت. سرانجام اين مدت پايان پذيرفت و پيامبر و همراهان سربلند از شعب برون آمدند. هنوز مدتي از اين روزگار نگذشته بود، فاطمه عليهاالسلام مادرش را از دست داد. دختر به انس با مادر نيازمند است؛ ولي تقدير هدفي عظيمتر براي او در نظر گرفته بود. اينجاست كه همه دختران و زنان بايد از او درس مقاومت فرا گيرند و مشكلات را نردبان ترقّي و حركت به سوي كمال و پاكيها به شمار آورند. البته فاطمه عليهاالسلام گاه از مادر سراغ ميگرفت. در يكي از روزها كه فاطمه با اصرار بيشتر مادر را طلب كرد، جبرئيل فرود آمد و به پيامبر گفت: سلام الهي را به فاطمه برسان و به او بگو كه مادرت، در بهشت در كنار آسيه و مريم، است. فاطمه خوشحال شد و گفت: انّ اللّه هو السّلام و منه السّلام و اليه السّلام.17
فاطمه امّ ابيها
يكي از مسائل مهمّ دوران كودكي فاطمه عليهاالسلام اين است كه توانست آرامش خاطر پدر را فراهم كند و موجب زدودن غم و اندوه از قلب پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم شود؛ بويژه وقتي كه پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم در مكّه بي ابوطالب و در خانه بي خديجه وارد شده بود. او چون مادري مهربان غم و تنهايي را از پدر دور ساخت، با شيرين زبانيهاي كودكانهاش زندگي پدر را رونقي ديگر ميبخشيد و چون شمع روشني بخش محفل انس او ميشد. بدين جهت، در روايات از آن حضرت با كنيه امّ ابيها ياد شده است.18 فاطمه عليهاالسلام در بيرون نيز نگران حال پدر بود! روزي پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم در مقابل كعبه در سجده بود. شتري از ابوجهل كشته بودند. بچّهدان شتر را آوردند و بر پشت حضرت افكندند.