نقش امام باقر(عليهالسلام) در بنيان گذارى اجتهاد
ابوالفضل هادى منش اشاره:
ترديدى نيست كه بزرگترين رسالت مرجعيت دينى در عصر غيبت ولى عصر (عج)، استخراج احكام شرعى از ادله و منابع دينى و در اختيار قرار دادن آن به مكلّفين مىباشد كه در زمان بسته بودن باب علم مهمترين وظيفه يك عالم دينى به شمار مىرود. اما در اين جا اين پرسش به ذهن خطور مىكند كه نخستين بار اين تلاش علمى ـ به معناى مصطلح و امروزى آن ـ توسط چه كسى انجام شد و در واقع، چه كسى باب اجتهاد را گشود و با تمسك به اصول، آن را تبيين نمود؟ و آيا در زمان باز بودن باب علم و حضور معصوم نيز اجتهاد صورت مىگرفته است يا خير؟ الف: پايهگذارى علم اصول
آن گونه كه از تاريخچه تأسيس علم اصول برمى آيد، تأسيس اين علم و گردآورى قواعد آن در زمان امام باقر (عليهالسلام) صورت گرفته است. اگر چه اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) برخى از قواعد اجتهاد را چگونه بيان كرده بودند، اما دوران امامت امام باقر (عليهالسلام) نقطه عطفى براى استفاده دانشمندان راستين اسلامى از محضر معادن علم الهى و چشمههاى جوشان دانش و بينش وحيانى بود تا در اين عرصه به كسب دانش و معرفت بپردازند. از جمله اين تلاشهاى گسترده امام در اين عصر، تبيين شيوههاى صحيح استنباط حكم شرعى از منابع دينى بود كه بيش از پيش به اعتلا و توانمندى فقه شيعه غنا و اعتلا بخشيد. امام باقر(عليهالسلام) خود، اجتهاد را بين دانشمندان اسلامى نهادينه ساخت، و با تدوين قواعد علم اصول و آموزش آن به شاگردان مكتب خويش، گام مهم و كارسازى در عرصه پيشبرد اهداف بلند اجتهاد برداشت؛ به گونهاى كه امروز شيعه مىتواند با سربلندى اذعان دارد كه ميراث دار دانش پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله) و جانشينان او در بهرهگيرى از منابع دينى در قالب اجتهاد و استنباط حكم شرعى مىباشد. مرحوم صدر در اين باره مىنويسد: «به واقع، اولين كسى كه دروازه علم اصول [و اجتهاد در احكام] را گشود و به تبيين و ترفيع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمدبن على الباقر (عليهالسلام) و پس از او فرزند برومندش ابوعبدالله الصادق (عليهالسلام) است. اين دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسيارى از شاگردان خود و آنان نيز با جمع آورى و نگاشتن آن مسائل و قواعد گام بزرگى در فقه و اصول شيعه برداشتند كه از آن جمع مىتوان كتاب «اصول آل الرسول»، «الفصول المهمة فى اصول الائمة»، «اصول الاصلية» را نام برد كه همگى آنها بنابر استناد روايت كنندگان راستگو به اهل البيت (عليهمالسلام) نسبت داده شده است.»1 علامه «سيد محسن امين» مىنويسد: مسلماً بيشترين قواعد اصولى كه از امامان معصوم (عليهمالسلام) روايت شده، از امام باقر (عليهالسلام) تا امام حسن عسكرى (عليهالسلام) مىباشد.2 ب: تبيين شيوههاى صحيح اجتهاد
امام باقر (عليهالسلام) به عنوان مبتكر و تدوين كننده علم اصول، در جايگاه برترين مرجع دينى شيعه، در روزگار خويش، بر خود مىدانست تا با تبيين شيوههاى صحيح اجتهاد به نهادينه ساختن فرهنگ اجتهاد بين دانشمندان علوم اسلامى مبادرت ورزد. از اين رو، اقدام به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستاى اجتهاد، با بهرهگيرى از شيوههاى صحيح نمود كه در كتابهاى اصولى نمونههاى فراوانى از آن به چشم مىخورد. به عنوان مثال، زراره مىگويد: از امام باقر (عليهالسلام) پرسيدم: شما در مسح پا و سر، مسح تمام سر و پا را لازم نمىدانيد، بلكه مسح مقدارى از آنها را كافى برمى شماريد. آيا ممكن است بيان كنيد كه اين حكم را چگونه و از كجا بيان مىفرماييد؟ امام با تبسمى پاسخ دادند: اين همان مطلبى است كه پيامبر(صلىاللهعليهوآله) نيز بدان تصريح دارد و در قرآن نيز آمده است. به درستى كه خداوند مىفرمايد: «فَاغْسِلوا وُجُوهَكُم»؛3 صورتهايتان را بشوييد. از اين جمله فهميده مىشود كه شستن صورت واجب است. پس خداوند شستن دستها را عطف بر صورت نمود و فرمود: «وَ اَيدِيَكُم إلى الْمَرافِقِ»؛ و دستانتان را تا آرنج بشوييد. بنابراين خداوند شستن دو دست را تا آرنج، به صورت متصل [و معطوف] نمود. پس دانستيم كه شستن تمام دست تا آرنج لازم است. سپس خداوند بين اين دو كلام [مورد نظر [را جدا كرده و جمله، از ماقبل [خود [جدا شده و با فعل جديدى آغاز مىشود، كه خداوند مىفرمايد: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُم»؛ و سرهايتان را مسح نماييد. پس مىفهميم كه هنگامى كه فرمود: «بِرُؤُسِكُم» مقدارى از مسح سر كافى است و [اين مطلب] از مكان باء فهميده مىشود [كه مراد مسح برخى از سر است؛ چرا كه نفرموده «وَ امْسَحُوا رُؤُسَكم» و آن را مانند «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُم وَ اَيدِيَكُم»، بدون باء نياورده است و در واقع امام باء را باء تبعيضيه گرفتهاند]. پس خداوند رجلين را به رأس وصل [و عطف] نمود؛ همان گونه كه يدين را به وجه وصل [و عطف]نموده است. و هنگامى كه فرمود: «وَ أرجُلَكُم إلى الْكَعبَينِ»، از اين كه رجلين را به رأس وصل كرده، مىفهميم كه مسح بر برخى از قسمتهاى پا نيز كافى است.[اين همان چيزى است كه] رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) آن را براى مردم تفسير كرده بودند، اما مردم سخن او را تباه ساختند.4 به خوبى آشكار است كه امام با تأسى به دو نكته ادبى در تغيير آيه شريفه (اول عدم انشاء امر جديد براى شستن دستها و عطف ايديكم به وجوهكم با يك صيغه امر «فَاغْسِلوا» و دوم تبعيضيه گرفتن باء جارّه در «برؤسكم» و عطف «ارجلكم» به آن) سعى در باز گو كردن چگونگى برداشت اين حكم از آيه دارند. پر واضح است كه ايشان مىتوانستند بدون اين كار، حكم شرعى را براى مخاطب روشن سازند، اما آشكار است كه ايشان تلاش در آموزش شيوههاى اجتهاد به فرد پرسش كننده دارند. در روايتى ديگر، زراره و محمد بن مسلم از امام باقر (عليهالسلام) مىپرسند: نظر شما در مورد نماز مسافر چيست و چگونه است؟ امام فرمودند: خداوند بلند مرتبه بزرگ مىفرمايد: «وَ إذا ضَرَبتُم فى الأرضِ فَلَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ أن تَقصُروا مِنَ الصَّلوة»؛ و چون به سفر مىرويد، اگر مىهراسيد كافران شما را بيازارند، گناهى بر شما نيست كه از نماز بكاهيد. (نساء/101). پس تقصير در سفر واجب شده است؛ همانند وجوب تمام خواندن آن در «حَضَر». به امام عرض كرديم: خداوند فقط فرموده: بر شما «جُناحى» نيست و نفرموده: «افعلوا» (كه ظهور در وجوب داشته باشد)، پس چگونه [از اين آيه فهميده مىشود كه [واجب گردانيده است؟ امام فرمود: آيا خداوند بلند مرتبه در [مورد] صفا و مروه نفرموده است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيهِ أن يَطَّوَّفَ بِهِما»؛ پس هر كس حج خانه (كعبه) به جاى آورد يا عمره بگزارد بر او گناهى نيست كه ميان آن دو را بپيمايد. (بقره/158) آيا نمىبينيد طواف آن دو واجب فرض شده است؟ چون كه خداوند در كتاب خود آورده و پيامبر او(صلىاللهعليهوآله) نيز بدان عمل نموده است. تقصير در سفر نيز همين گونه است كه پيامبر(صلىاللهعليهوآله) بدان عمل كرده است و پروردگار متعال نيز آن را در كتابش آورده است.5 مرحوم امام خمينى (ره) درباره دلايل وجود اجتهاد در عصر معصومان مىنويسند: از آن دلايل، رواياتى است كه به چگونگى حكم شرعى از كتاب خدا اشاره مىكند و به عنوان نمونه، مىتوان به روايت زراره اشاره نمود كه چگونگى آموزش به زراره در راستاى استنباط حكم شرعى از قرآن را بيان مىكند.6 ج. دستور به فتوا دادن
گام مهم ديگرى كه امام باقر(عليهالسلام) در راستاى تحكيم بنيادهاى اجتهاد برداشتند، اين بود كه به شاگردان برجسته خود كه آشنايى كامل به اصول و مبادى فقه و اجتهاد داشتند، دستور داد كه فتوا دهند تا بدين وسيله راه اجتهاد در فقه، هر چه بيشتر براى شيعه هموار گشته و از سويى، بسترى مناسب براى مرجعيت ياران فقيه خود و نيز رجوع مردم كه گاه دسترسى به امام ندارند، به آنان فراهم شود. از جمله افرادى كه از سوى امام باقر (عليهالسلام) مأموريت مستقيم مبنى بر فتوا دادن يافت، «ابان بن تغلب» مىباشد. امام باقر(عليهالسلام) آشكارا به او فرمود: «اِجلِس فى المسجِد و أفتِ للنّاس فَإنّى أُحِبُّ أن يُرى فى شيعَتى مِثلُكَ»؛ در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا صادر كن. همانا كه من دوست دارم بين شيعيانم [بسيار [مانند تو ديده شود.7 حتى در روايت ديگرى كه به سند معتبر «مسلم بن ابى حبّة» وارد شده است، آمده كه راوى مىگويد: نزد امام صادق(عليهالسلام) رفتم و [لحظاتى] در خدمت ايشان بودم. هنگامى كه خواستم برخيزم و بروم، ضمن خداحافظى، به امام عرض كردم: دوست دارم [دانش و بينش] مرا زياد گردانى. امام فرمود: «أيتِ أبانَ بن تَغلِب فَإنّه قَد سَمِعَ مِنّى حَديثاً كثيراً فَما رَوى لَكَ فَأروهُ عَنّى»؛ نزد ابان بن تغلب برو كه او سخنان بسيارى از من شنيده است و او چيزى از من روايت نمىكند، مگر آن چه را خودم برايش گفتهام.8 د. مبارزه با شيوههاى نادرست اجتهاد
تلاش مهم امام باقر(عليهالسلام) در اين زمينه در دو جنبه شكل گرفت. ابتدا به اصحاب و ياران نزديك خود خطر آسيبپذيرى اجتهاد با واسطه شيوههاى نادرست را گوشزد نموده و آنان را از خطر افتادن در دام آن دور داشتند و در گام ديگر، خود به مبارزه با اين شيوههاى نادرست پرداختند. اين شيوهها كه از سوى اين گونه عناصر، سامان دهى و گاه از سوى حاكميت جامعه نيز حمايت و تقويت مىشد را مىتوان در عناوينى چون «قياس»، «استحسان»، «اجتهاد در مقابل نص» و برخى گونههاى «اجماع»9 برشمرد. امام باقر(عليهالسلام) در ميدان اول مبارزه، همواره اطرافيان خود را از افتادن در دام اين گونه شيوهها، بر حذر مىداشتند و آنان را حتى از مراوده با افرادى كه در اين عرصه گام مىزنند و آن را دست مايه رسيدن به احكام شرعى مىدانند، دور مىداشتند. امام در گفتارى به زراره، اين دانشمند متعهّد و بلندآوازه اسلامى، فرمودند: «اى زراره! بر تو باد از كسانى كه در دين قياس مىنمايند، دورى گزينى؛ زيرا آنان از قلمرو تكليف خود پا فراتر نهاده و آن چه را بايد مىآموختند، واپس نهادهاند. و به آن چه از آنان خواسته نشده، روى آورده و خود را به سختى انداختهاند. روايات و احاديث را بنابر ذوق خود معنى نموده (استحسان) و بر خدا نيز دروغ بستهاند (اجتهاد در برابر نص) و در نظر من به سان كسانى هستند كه در مقابلشان، آنان را صدا مىزنى، اما نمىشنوند و سرگشته و سرگردان در دين و دنيا هستند».10 و نيز مىفرمود: «سنت و احكام شرعى قياس بردار نيست. چگونه مىتوان قياس كرد [و ملاك حكم شرعى قرار داد]، در حالى كه زن حائض پس از دوران حيض مىبايست روزه خود را قضا كند، ولى قضاى نماز بر او واجب نيست؟»11 ايشان فتوايى كه برخاسته از عدم آگاهى و هدايت الهى بوده، را به شدت مردود شمرده و مىفرمودند: «هر كس براى مردم، بدون علم و هدايت الهى فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرين نموده و گناه آنان كه نظر خطاى او را به كار بندند، بر عهده اوست؟»12 و نيز در حديثى ديگر، به كار بستن اين راه كارهاى نادرست را دشمن با خدا تلقى نموده و فرمودند: «هر كس با رأى شخصى خود براى مردم فتوا بدهد، در دين خدا بدون دانش گام برداشته و هر كس دين خدا را بدون علم بپيمايد، با خدا به دشمنى برخاسته است؛ چرا كه بدون علم، حكم به حلال و حرام داده است.»13 امام بهترين راه را براى جلوگيرى از خطر ابتلا بدان ضرورت احتياط در مسائل پيچيده و واگذارى آن به اهلش مىدانست. در اين مورد، امام همواره به شاگردانى كه زياد به بحث و بررسى پيرامون موضوعات فقهى و اصولى مىپرداختند، اين نكته را گوشزد مىفرمود. «محمد بن طيار» مىگويد: ابا جعفر(عليهالسلام) به من فرمود: آيا تو با مردم [در مورد مسائل فقهى و اصولى] بحث مىكنى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: و تو در برابر هر پرسشى، پاسخى ارائه مىنمايى؟ گفتم: بلى [همين طور است]. امام با ناراحتى فرمود: پس تو كى [سكوت مىكنى و آن را به اهلش كه ما باشيم] واگذار مىنمايى؟»14 در همين راستا، داستان جالب ديگرى را «ابوحمزه ثمالى» روايت مىكند كه روزى در مسجد الرسول نشسته بودم كه مردى داخل شد مدتى نگذشت كه ابوجعفر(عليهالسلام) نيز وارد مسجد شد، در حالى كه جماعتى از اهل خراسان و ديگر بلاد او را همراهى مىكردند و از او پرسشهايى راجع به حج مىپرسيدند. رفت تا در جايگاه خود بنشيند. مرد دانشمند نيز نزديك او نشست. من نيز [به دليل كنجكاوى از پرسشهاى او] در محلى نشستم كه صدايشان را [به خوبى] بشنوم. چند تن از دانشمندان نيز حضور داشتند. وقتى امام پرسشهاى آنان را پاسخ داد، متوجه مرد شد و پرسيد: كيستى؟ گفت: من قتادة بن دعامة بصرى هستم. امام پرسيد: آيا همان فقيه اهل بصره نيستى؟ گفت: آرى. ابوجعفر(عليهالسلام) فرمود: واى بر تو اى قتاده! به درستى كه خداوند بلند مرتبه و بزرگ دستهاى از آفريدگان خود را آفريد و آنان را حجت بر ديگر آفريدگان قرار داد. آنان «اوتاد» روى زمين هستند كه برابر پروردگارشان ثابت قدم و برگزيدگان علم الهى مىباشند كه خدا آنان را پيش از آفريدن انسانها برگزيد و در سايه سار عرش خود جاى داد. قتاده مدتى طولانى سكوت كرد و سر فرو افكند. پس گفت: پروردگار تو را آرامش بخشد. به خدا قسم كه من پيش روى بسيارى از دانشمندان نشستهام و حتى ابن عباس را هم درك كردهام، ولى هرگز اين گونه كه در محضر شما مضطرب و پريشانم، نزد هيچ كدام آنها نبودهام. سپس گفت: اكنون بفرماييد حكم پنير چيست؟ امام باقر(عليهالسلام) لبخندى زد و فرمود: سؤالت فقط همين بود؟ پاسخ داد: همه را اكنون فراموش كردهام. امام فرمود:[خوردن آن] اشكالى ندارد.15 امام اگر چه مسير را براى اجتهاد اصحاب و دانشمندان مىگشود، اما همواره سعى مىكرد تا تلاشهاى آنان را نيز در اين راستا زير نظر داشته باشد. جايگاه خردورزى دينى از نگاه امام باقر(عليهالسلام)
امام باقر(عليهالسلام) جايگاه ويژه و وارستهاى براى فقه و تعميق در آن و به اصطلاح تفقه در دين انگاشته و فرد فقيه در دين را شخصيتى ممتاز و برجسته در دين معرفى مىنمودند و مىفرمودند: «مُتِفَقِّهٌ فى الدّينِ أشَدُّ عَلَى الشَّيطانِ مِن عِبادةِ ألفَ عابِدٍ»؛ يك فقيه در دين براى شيطان از عبادت هزار عابد بالاتر و خطرناكتر است.16 ايشان ضمن تشويق و ترغيب ديگران به تفقه در دين مىفرمودند: «در حلال و حرام [خدا] تفقه كنيد تا از «اعراب» [باديه نشين] نباشيد.»17 همچنانكه خداوند متعال در رابطه با نادانى و جهل اعراب باديه نشينى كه به سختى اسلام را مىپذيرفتند، فرمود: «الأعرابُ أشَدُّ كُفراً وَ نِفاقاً»؛18 اعراب [باديه نشين] كفر و دورويى شان بيشتر است. اگر چه اين روايت به طور مستقيم دلالت بر اجتهاد ندارد، اما از آن جا كه بن مايه اصلى آن تفقه در دين است، مىتوان گفت كه به گونهاى تلويحى به ترغيب و تشويق مردم براى به دست آوردن آن اشاره دارد. از اين رو، امام باقر(عليهالسلام) نسبتاً در اين زمينه به اصحاب و نزديكان خود سخت گير به نظر مىرسيدند و گاه با تهديد زمينههاى تحريك آنان را براى دنبال كردن اين سنت فراهم مىآوردند و مىفرمودند: «اگر جوانى از جوانان شيعه را نزد من آورند كه دنبال تفقه در دين نباشد، او را تنبيه خواهم كرد».19 كه از اين مطلب به خوبى حساسيت و اهميت موضوع فهميده مىشود. امام با تبيين شرايطى خاص براى تفقه و چار چوب ايفاى نقش يك فقيه، فقيه راستين را فردى ساده زيست و متمايل به آخرت معرفى نمودند. در اين راستا، روزى فردى از امام مسألهاى را مىپرسد و امام پاسخ او را مىگويد. مرد از پاسخ امام تعجب كرده و مىگويد: نظر فقها چيزى غير از اين است[ كه شما فرموديد]. امام در پاسخ مىفرمايند: «وَيْحَكَ إنَّ الفَقِيهَ الزّاهِدُ فى الدّنيا، الرّغبُ فى الآخِرة و المُتَمَسِّكُ بِسُنَّةِ النَّبى(صلىاللهعليهوآله)»؛ واى بر تو! (آيا فقيه را اين گونه مىپندارى؟) فقيه راستين كسى است كه دورى گزين از دنيا، راغب به امر آخرت و تمسك كننده به سنت پيامبر(صلىاللهعليهوآله) است.20 1ـ سيد حسن صدر، الشيعة و فنون الاسلام، تهران، مطبعة العرفان، بى چا، 1331 ه . ش، ص 95. 2ـ سيد محسن امين، أعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا، ج 1، ص 137. 3ـ مائده/ 6. 4ـ محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، بيروت، دار احياء التراث العربى، چاپ پنجم، 1403 ق، ج 1، ص 290. 5ـ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، چاپ اول، 1362 ه. ش، ج 2، ص 276. 6ـ روح الله الخمينى، الرسائل، قم، اسماعيليان، 1385 ق، ج 2، ص 128. 7ـ شيخ محمد التسترى، قاموس الرجال، قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، چاپ دوم، 1410 ق، ج 1، ص 97. 8ـ همان، ص 100. 9ـ به ياد داشته باشيم كه اهل سنت هر گونه اجماع را معتبر مىدانند كه همه آنها در فقه شيعه معتبر نبوده و فقط اجماعى كه كاشف از قول معصوم باشد، حجيت دارد. ر.ك: محمد دشتى، اجتهاد و تقليد، قم، نشر مؤسسه تحقيقاتى اميرالمؤمنين(عليهالسلام) چاپ اول، 1374 ش، ص 119. 10ـ وسائل الشيعه، ج 18، ص 39: «يا زُرارَة إيّاكَ وَ أصحابَ القِياسِ فِى الدِّينِ، فَإنَّهُمْ تَرَكُوا عِلْمَ ما وُكِّلُوا بِه و تَكَلَّفُوا ما قَدْ كَفَّوهُ يَتَأَوّلُونَ الأَخْبارَ وَ يُكَذِّبُونَ عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ كَأنَّ بِالرَّجُلِ مِنْهُم يُنادِى مِنْ بَيْنِ يَدَيْه فَيُجيبُ مِنْ خَلْفِهِ و يُنادِى خَلْفَهُ فَيُجِيبُ مِنْ بَينِ يَدَيْهِ قَدْ تاهُوا وَ تَحَيَّرُوا فِى الأرضِ وَ الدِّينِ». 11ـ بحارالانوار، ج 2، ص 308: «انَّ السُّنَّةَ لا تَقاسُ و كَيْفَ تَقاسُ السُّنَّةُ وَ الحائِضُ تَقضِى الصِّيامَ و لا تَقضِى الصَّلاةَ؟!» 12ـ بحارالانوار، ج 2، ص 118: «مَن أفْتَى النّاسَ بِغيرِ عِلمٍ و لا هُدىً مِنَ اللهِ لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ الرَّحمةِ و مَلائِكَةُ العُذابِ و لَحِقَه وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفَتْياهُ». 13ـ وسائل الشيعه، ج 18، ص 25: «مَن أفْتَى النّاسَ بِرَأيِهِ فَقَدْ دانَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ، وَ مَنْ دانَ اللّهُ بِما لايَعْلَمُ فَقد ضادَّ اللّهَ حيثُ أحَلَّ و حرَّمَ فِيما لا يَعْلَمُ». 14ـ بحارالانوار، ج 2، ص 307. 15ـ شيخ عباس قمى، أنوار البهيه فى تواريخ الحجم الإلهية، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، چاپ اول، 1418 ق، ص 136؛ بحارالانوار، ج 46، ص 358. 16ـ ابوجعفر بن الحسين بن فرّوخ صفار القمى، بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد(صلىاللهعليهوآله)، قم، منشورات مكتبة آيةالله العظمى مرعشى نجفى، 1404 ق، ص 7. 17ـ بحارالانوار، ج 1، ص 214: «تَفَقَّهوا فى الحَلالِ و الحَرامِ و إلّا فَأنتُم أعرابٌ». 18ـ توبه / 98. 19ـ بحارالانوار، ج 1، ص 214: «لَو أتَيْتُ بِشابٍ مِنْ شَباب الشَّيعَةِ لا يَتَفَقَّه فى الدِّينِ لأوْجَعْتُهُ». 20ـ همان، ج 2، ص 51؛ علاء الدين المتقى بن حسام الدين الهندى، كنز العمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق، چاپ دهم، ج 10، ص 182.