باب دوم، در آداب مسافر از اول تا بازگشت و آن یازده چیز است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

باب دوم، در آداب مسافر از اول تا بازگشت و آن یازده چیز است - نسخه متنی

فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

باب دوم : در آداب مسافر از اول تا بازگشت و آن يازده چيز است

فيض کاشاني

مى گويم :

من نيز يك مورد بر آنها افزوده ام كه خود شامل بخشى از آداب است و از جمله سفارشهاى لقمان به پسرش مى باشد، بنابراين دوازده مورد مى گردد.

اول ، آن كه پيش از هر چيز رد مظالم بدهد و قرضهايى را كه دارد ادا كند و هزينه كسانى را كه واجب النفقه او هستند فراهم كند و اگر اماناتى در دست او هست به صاحبانش بازگرداند و جز مال حلال براى خرج سفر برندارد و آن قدر خرج سفر بردارد كه به همراهانش نيز كمك كند و بايد در مسافرت خوش سخن باشد و ديگران را اطعام كند و با آنان با اخلاق نيكو برخورد كند، زيرا مسافرت رازهاى درونى را ظاهر مى سازد، هر كس براى رفاقت در سفر شايسته باشد براى معاشرت در غير سفر نيز شايسته است ، حال آن كه گروهى در وطن كسى شايستگى معاشرت را دارد در صورتى كه شايستگى همسفرى را ندارد. از اين رو گفته اند: هرگاه معاشرين كسى در وطن او را تمجيد كردند و همسفرانش نيز او را ستودند در شايستگى او نبايد ترديد كنيد. مسافرت از عوامل دلتنگى است و هر كه در وقت دلتنگى خوش خلق باشد، (واقعا) خوش اخلاق است اگر نه در وقتى كه همه چيز بر وفق مراد است بدخويى كمتر معلوم مى شود. در حالى كه گفته اند: سه كس را به سبب بى قرارى نبايد سرزنش كرد: روزه دار، بيمار و مسافر. كمال اخلاق مسافر در نيكى به چارواداران و كمك در حد امكان به همراهان و همراهى با بى خرجى ماندگان است . به اين ترتيب كه از آنان نگذرد مگر آن كه با وسيله سوارى يا توشه راه آنان را يارى دهد و يا به سبب آنان توقف كند و با وجود اين گاهى با همراهان شوخى و مزاح كند بدون آن كه ناسزا بگويد و گناهى مرتكب شود تا اين كه بدين وسيله دلتنگى و سختيهاى سفر را جبران كند.

مى گويم :

از طريق شيعه روايتى در (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است ، مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((از بزرگوارى مرد است كه وقت رفتن به سفر، توشه راهش پاكيزه باشد.))(128)

از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: ((هرگاه مسافرت كرديد، سفره اى همراه داشته باشيد و در آن زمان با همراهان مدارا كنيد.))(129)

از نصر خادم نقل شده ، مى گويد: ((عبد صالح حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام به سفره اى كه رويش حلقه هاى فلزى داشت نگاهى كرد، فرمود: اين سفره را جمع كنيد و به جاى آن آهنى را بگذاريد، زيرا هيچ حشره اى به چيزى از آن سفره نمى تواند نزديك شود!))(130)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است : ((توشه مسافر آواز و شعرى است كه به سخن زشت نينجامد.))(131)

از ابوربيع شامى نقل شده است كه : نزد امام صادق عليه السلام بوديم و خانه پر از جمعيت بود، فرمود: ((از ما نيست هر كه با هم صحبتش ‍ معاشرت خوبى و با رفيقش رفاقت خوبى نداشته باشد و با هم خوراكش به نيكى هم خوراكى نكند و با كسى كه با او خوشخو است ، خوشخو نباشد.))(132)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است كه فرمود: ((از سنت است كه وقتى گروهى به سفر مى روند، خرج سفرشان را بپردازند كه اين گواراتر است براى خودشان و بهتر است براى اخلاقشان .))(133)

مردم در خدمت امام صادق عليه السلام راجع به جوانمردى گفتگو مى كردند، امام عليه السلام فرمود: ((شما گمان مى بريد كه جوانمردى به فسق و فجور است ، همانا جوانمردى و مروت به سفره گسترده و بذل و بخشش و انتشار نيكى و اذيت نكردن ديگران است ، اما آنچه شما گمان كرده ايد، بد ذاتى و تبهكارى است . سپس فرمود: جوانمردى چيست ؟ مردم گفتند: نمى دانيم ، فرمود: به خدا سوگند كه جوانمردى آن نيست كه مرد سفره اش را در آستانه منزل خود پهن كند، بلكه جوانمردى دو نوع است : يكى در غير سفر و ديگرى در سفر اما آن كه در غير سفر است ، عبارت است : از تلاوت قرآن و همواره در مساجد بودن و در پى حوايج برادران ايمانى رفتن و نعمتى كه بر خدمتگزارى مى بينى آن نعمت دوست را شاد و دشمن را سرافكنده مى كند. و اما جوانمردى در سفر زيادى توشه و پاك بودن و در اختيار همراهان گذاشتن آن و پس از جدايى از همسفران ، پوشيده نگاه داشتن معايب ايشان و شوخى كردن بسيار است به شرطى كه باعث خشم خداى تعالى نباشد. سپس فرمود: به خدايى كه جدم را به حق فرستاده است . خداى عز و جل به قدر مروت هر بنده اى روزى او را مى رساند، زيرا كمك الهى به قدر هزينه نازل مى شود و به مقدار سختى بلاد و مصيبت ، صبر مى رسد.))(134)

غزالى گويد: دوم اين كه همراهى براى خود انتخاب كند و به تنهايى بيرون نشود، اول همراه ، سپس راه . و بايد همراهش از كسانى باشد كه بر امور دينى او را يارى كند و هرگاه چيزى از اين امور را فراموش كرد به خاطر او آورد و كمك و يارى اش كند و چون يادآورى كرد بازوى او باشد، زيرا هر كسى به راه و روش دوستش مى باشد و مرد را جز به رفيقش نمى شود شناخت . پيامبر صلى اللّه عليه و اله نهى فرمود از اين كه مردى به تنهايى سفر كند و فرمود: ((سه نفر باشند.))(135)

و نيز فرمود: ((هرگاه سه تن با هم همسفر شديد يكى را فرمانده خود قرار دهيد.))(136) و ((اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و اله چنين رفتار مى كردند و گفتند: او فرماندهى است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله تعيين كرده است و بايد خوشخوترين و مدارا كننده ترين فرد از اصحاب و آن كه را زودتر از همه ايثار مى كند و در پى موافقت ياران است ، به فرماندهى انتخاب كنند.))(137) از آن جهت نياز به فرمانده است كه نظارت در تعيين منزلها، راه ها و مصالح سفر مختلف است ، بنابراين جز وحدت چيزى باعث نظم و جز كثرت چيزى باعث تباهى سفر نمى شود و از آن جهت منظم است كه تدبير كننده جهان يكى است ((و اگر چند خدا بود جهان فاسد مى شد)) و هرگاه اداره كننده يكى باشد، تدبير منظم خواهد بود و اداره كننده بيش از يكى باشد، تمام كارها چه در سفر و چه در غير سفر، تباه مى شود. گذشته از آن كانونهاى زندگى بدون فرمانرواى عمومى - مانند فرمانرواى كشور - يا فرمانرواى خاص - مانند سرپرست منزل - نمى شود، اما در مسافرت فرمانروايى تعيين نشده است مگر اين كه مسافران ، خود تعيين كنند، به اين سبب تعيين فرمانده لازم است كه نظرات مختلف را هماهنگ سازد، وانگهى بر فرمانده واجب است كه جز به مصلحت مسافران نينديشد و خود را نگهبان آنها قرار دهد؛ همان طورى كه از عبداللّه مروزى نقل كرده اند كه ابوعلى رباطى همراه او شد، ابوعلى گفت : تو فرمانده مى شوى يا من ؟ گفت : تو فرمانده باش . و او همچنان توشه خود و ابوعلى را بر دوش خويش حمل مى كرد، تا اين كه شبى باران باريدن گرفت ، عبداللّه تمام شب بالاى سر رفيقش سر پا ايستاد در حالى كه عبايى را با دست گرفته بود تا باران روى سر رفيقش نريزد، پس هر چه رفيقش گفت : براى خدا، براى خدا اين كار را نكن ، او مى گفت : مگر تو نگفتى كه فرمانروايى براى تو حتمى است ، پس مرا مجبور نكن و از قولت بر نگرد، تا اين كه ابوعلى گفت : كاش مى مردم و نمى گفتم كه تو فرمانروايى ، پس ‍ فرمانروا شايسته است كه چنين باشد.

پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرموده است : ((بهتر آن است كه همراهان چهار تن باشند)) و اختصاص عدد چهار از بين ساير اعداد ناگزير فايده اى دارد و آنچه در اين باره مى توان گفت اين است كه هيچ مسافرى بدون وسايل نمى شود و از طرفى بايد آن را حفظ كند و نيازهايى نيز دارد كه براى انجام آن بايد رفت و آمد كند. در حالى كه اگر سه نفر باشند، كسى كه به دنبال حاجت مى رود يك نفر است كه بدون همراه بايد رفت و آمد كند، در آن صورت به سبب نداشتن همراهى كه با او ماءنوس شود بدون خطر و دلتنگى نخواهد بود و اگر دو نفر به دنبال آن حاجت مى رود، نگهبان وسايل يك تن خواهد بود. او نيز بدون خطر و نگرانى نمى شود پس در اين صورت با كمتر از چهار تن مقصود حاصل نمى شود و بيش از چهار تن هم يك رابطه هماهنگ نمى توانند داشته باشند، در نتيجه بين آنها توافق حاصل مى شود، زيرا نفر پنجم پس از رفع حاجت ، زايد مى ماند و كسى كه نيازى به او نباشد مورد توجه نخواهد بود و همراهى با او به تمام و كمال نمى رسد. آرى ، فزونى همراهان فايده ايمنى از موارد ترس را دارد ولى چهار تن براى همراهى خصوصى بهتر است نه مسافرت جمعى و عمومى ، چه بسا همراهى كه با وجود همراهان زياد، حرف نمى زند و تا پايان راه به دليل اين كه نيازى به او نبوده با او رابطه اى بر قرار نمى شود.

مى گويم :

از طريق شيعه نيز در اين رابطه روايتى است از پيامبر صلى اللّه عليه و اله در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) كه مى فرمايد: ((اول همراه سپس ‍ مسافرت .))(138)

از امام صادق عليه السلام است كه ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: آيا به بدترين مردم ، شما را آگاه نسازم ؟ عرض كردند: چرا يا رسول اللّه ، فرمود: بدترين مردم كسى است كه به تنهايى به سفر رود، از كمك به ديگران خوددارى كند و بنده اش را كتك بزند.))(139)

و از امام كاظم عليه السلام است كه فرمود: ((در سفارش رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام آمده است : به تنهايى مسافرت نكن ، زيرا شيطان همراه شخص تنهاست ولى از دو تن دور است . يا على ! مرد اگر تنها مسافرت كند، گمراه است و اگر دو نفر باشند هر دو گمراهند، و سه تن - بعضى نقل كرده اند - مسافرند.))(140)

از آن حضرت نقل است كه فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله سه كس را لعنت ، كرده است :

كسى كه تنها توشه خود را بخورد و كسى را كه تنها در خانه اى بخوابد و كسى را كه تنها در دشتى سفر كند.))(141)

از اسماعيل بن جابر نقل شده كه مى گويد: ((در مكه خدمت امام صادق عليه السلام بودم ناگاه مردى از مدينه به حضور امام رسيد، فرمود: چه كسى همراهت بود؟ عرض كرد: كسى همراهم نبود، امام صادق عليه السلام فرمود: اما اگر همراهى داشتى من ادب تو را مى ستودم . سپس فرمود: يك نفر شيطان است و دو تن دو شيطان است و سه تن همدم و چهار نفر همراهند.))(142)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است كه فرمود: ((محبوبترين ياران در نزد خداى تعالى چهار تن هستند و هيچ گروهى از هفت بيشتر نشد، مگر غوغايش افزون گشت .))(143)

از آن حضرت است كه فرمود: ((هيچ دو نفرى با هم معاشرت نكردند مگر آن كه هر كدام كه بيشتر با همراهش مدارا مى كرد، نزد خدا اجر بيشترى يافت و محبوبتر شد.))(144)

از اميرالمؤ منين عليه السلام است كه فرمود: ((با كسى كه در تو فضيلتى نسبت به خود نمى بيند و همچنين تو نيز در او فضيلتى نسبت به خود نمى بينى ، هرگز در سفر همراهى نكن .))(145)

از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: ((هرگاه معاشرت مى كنى با مثل خودت معاشرت كن و مبادا با كسى معاشرت كنى كه عهده دار مخارج تو باشد، زيرا اين كار باعث ذلت مؤ منان است .))(146)

از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: ((با كسى معاشرت كن كه باعث افتخار و زينت تو باشد و با كسى كه تو باعث افتخار او باشى معاشرت نكن .))(147)

از شهاب بن عبدريه نقل شده كه مى گويد: ((به امام صادق عليه السلام عرض كردم : شما از حال من آگاهيد و از دست و دل بازى و بذل و بخششم به برادران دينى ام اطلاع داريد، آيا مى توانم با جمعى از آنها در راه مكه همراه باشم و بر آنها بذل و بخشش كنم ؟ فرمود :اى شهاب ، اين كار را نكن ، اگر تو امكاناتى كه دارى در اختيار آنها قرار دهى و آنها زياده خرجى كنند، به ايشان ستم كرده اى و هرگاه خوددارى كنند آنها را خوار ساخته اى ، پس با امثال خودت همسفر شو.))(148)

از آن حضرت است كه فرمود: ((حق مسافر، آن است كه اگر مريض شد برادران همسفرش تا سه روز برايش توقف كنند.))(149)

در كتاب مكارم از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است كه فرمود: ((بزرگ يك گروه در سفر، خدمتگزار آنهاست .))(150)

و از آن حضرت نقل شده است : ((كه در سفرى به اصحابش دستور داد تا گوسفندى را سر ببرند، مردى از آنها گفت : سر بريدن گوسفند بر عهده من ، ديگرى گفت : پوست كردن آن نيز با من و ديگرى گفت : قطعه قطعه كردن آن هم با من و ديگرى گفت : پختن آن هم با من ، آنگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: من هم براى شما هيزم جمع مى كنم ، گفتند: يا رسول اللّه پدران و مادرانمان فدايت شوند شما نبايد خودتان را به زحمت بيندازيد، ما به جاى شما كار مى كنيم . فرمود: من مى دانم كه شما كار مرا انجام مى دهيد اما خداى عزوجل نمى پسندد كه هرگاه بنده اش همراه اصحاب خويش باشد در بين آنها خود را جدا ببيند، پس بلند شد و براى آنها هيزم جمع كرد.))(151)

غزالى مى گويد: مورد سوم از آداب سفر، آن است كه مسافر از همراهان در وطن و فاميل و دوستان خود خداحافظى كند و در وقت خداحافظى دعاى رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را بخواند.

مى گويم :

آن دعا در كتاب اسرار حج بخش عبادات گذشت و نيازى به تكرار آن نيست .

از طريق شيعه نيز روايتى در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است مى گويد: ((وقتى كه اميرالمؤ منين عليه السلام و امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و عقيل بن ابيطالب و عبداللّه بن جعفر و عمار بن ياسر از ابوذر (( - رحمة اللّه عليه - ع(( مشايعت كردند، اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: با برادرتان وداع كنيد، زيرا كه آهنگ سفر كرده بايد برود و مشايعت كننده بايد بر گردد. پس هر كدام از آنها آنچه در دل داشت به زبان آورد، حسن بن على عليه السلام فرمود: اى ابوذر! خدا تو را بيامرزد، همانا اين مردم تو را دچار رنج و بلا كردند براى اين كه تو، براى دينت جلو آنها را گرفتى ، پس آنها مانع دنياى تو شدند. تو به آنچه ايشان را جلوگيرى كردى فرداى قيامت بسى نياز دارى از آنچه مانع شدند چقدر بى نيازى ! ابوذر - خدايش بيامرزد - گفت : خداوند به شما اهل بيت لطفش را ارزانى بدارد، من در دنيا جز شما مقصدى ندارم ، هرگاه شما را ياد مى كنم جدتان رسول خدا صلى اللّه عليه و اله را به وسيله شما به خاطر مى آورم .))(152)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله چنان بود كه : ((هر گاه از مؤ منان خداحافظى مى كرد، مى فرمود: خداوند بر تقواى شما بيفزايد و شما را متوجه كارهاى خير كند و تمام حاجتهاى شما را برآورد و دين و دنياى شما را سالم بدارد و شما را به سلامت باز گرداند.))(153)

در خبر ديگرى از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله هرگاه با مسافرى خداحافظى مى كرد، دست او را مى گرفت ، سپس مى فرمود: خداوند همسفران خوبى نصيبت كند و يارى خود را كامل و مشكل سفر را آسان و دور را نزديك و گرفتارى تو را بر طرف سازد و دين و امانت و سرانجام كار تو را به سامان برساند و راه هر خيرى را به روى تو بگشايد، تقواى الهى را رعايت كن و خودت را به خدا بسپار و به بركت خداى عزوجل حركت كن .))(154)

غزالى گويد: چهارم ، از آداب سفر، آن است كه پيش از مسافرت ، نماز استخاره را همان طورى كه در كتاب صلاة آورديم ، به جا آورد، همچنين وقت بيرون رفتن نماز بگذارد.

مى گويم :

(( در من لا يحضره الفقيه ع(( از قول پيامبر صلى اللّه عليه و اله آمده است كه فرمود: ((شخص مسافر براى خانواده اش از دو ركعت نمازى كه وقت رفتن به سفر به جا آورد و بگويد: خداوندا خود و خانواده و مال و اولاد و دنيا و آخرت و امانت و پايان كارم را در نزد تو به وديعت مى گذارم ، چيز بهترى به جا نمى گذارد، و اين سخن را كسى نمى گويد مگر آن كه خداوند آنچه را كه خواسته است به او مرحمت مى كند.))(155)

غزالى مى گويد: پنجم از آداب سفر اين است كه مسافر وقتى از منزل بيرون آمد، اين دعا را بخواند.

مى گويم :

((اين دعا در اين كتاب اسرار حج گذشت و در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از صبحاح حذّاء نقل شده ، مى گويد: ((از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: اگر مردى از شما قصد سفر كرد، بر در منزلش ، رو به سمتى كه مى خواهد سفر كند، بايستد و سوره حمد را رو به جلو و به طرف راست و چپ و نيز آية الكرسى را به سمت جلو و راست و چپش بخواند، سپس بگويد: خدايا! مرا و هر چه همراه من است نگهدار و مرا با آنچه همراهم نيست سالم بدار و مرا با آنچه همراه دارم به لطف خود، به خوشى به مقصدم برسان . خداوند، او را با آنچه همراه دارد، نگهدارى مى كند و به سلامت به مقصد مى رساند. صباح مى گويد: آنگاه امام عليه السلام فرمود: اى صباح ! مگر نديده اى كه شخص مسافر محفوظ مى ماند و به سلامت مى رسد ولى آنچه همراه داشته است محفوظ نمى ماند و به سلامت نمى رسد؟ گفتم : چرا، فدايت شوم .))(156)

امام صادق عليه السلام وقتى كه آهنگ سفر داشت ، مى گفت : ((خداوندا راه ما را باز كن و مسير سفر ما را نيكو گردان و سلامتى ما را تاءمين كن .))(157)

على بن اسباط از ابوالحسن الرضا عليه السلام نقل كرده ، مى گويد: امام رضا عليه السلام به من مى فرمود: ((هرگاه از خانه ات به قصد سفر يا در غير سفر بيرون شدى ، بگو: ((به نام خدا، به خدا ايمان دارم و بر خدا توكل مى كنم ، هرچه خدا بخواهد، هيچ نيرو و توانى جز به خدا نيست . پس شياطين كه با او روبه رو مى شوند، فرشتگان به صورت آنها مى زنند و مى گويند: شما را بر او تسلطى نيست ، زيرا او نام خدا را برده و ايمان و توكل به او دارد و (( ما شاء اللّه ، لا حول و لا قوة الا باللّه )) گفته است .))(158)

ابوبصير از ابوجعفر عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((هر كس در وقت بيرون رفتن از در خانه اش بگويد: ((به خدا پناه مى برم از آنچه فرشتگان الهى از او پناه جسته اند، از شر امروز و از شر شيطان و از شر هر كسى كه براى اولياى خدا دام گسترده است و از شر جن و انس و از شر درندگان و حشرات (سمى ) و از شر ارتكاب هر نوع حرامى ، خودم را به خدا وامى گذارم خداوند او را بيامرزد و توبه او را بپذيرد و مشكل او را كفايت كند و از بدى او را باز دارد و از هر شرى نگهدارى كند.))(159)

امام صادق عليه السلام هرگاه پا در ركاب مى نهاد، مى گفت : (( ((سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين )) )) و هفت مرتبه (( سبحان اللّه )) و هفت مرتبه (( الحمدللّه )) و هفت مرتبه (( لا اله الا اللّه )) مى گفت .))(160)

در كتاب مكارم از امام رضا عليه السلام نقل شده كه مى فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرموده : هر كس از شما كه هنگام سوار شدن بر مركب ، (( بسم اللّه ((ع بگويد فرشته اى همراه او مى شود و از او نگهدارى مى كند تا فرود آيد و اگر سوار شود و نام خدا را نبرد، شيطان همراه او مى شود و به او مى گويد: آواز بخوان و اگر بگويد: آوازخوان نيستم ، مى گويد: آرزو كن ، و او همچنان آرزو مى كند تا از مركب پياده مى شود.))(161)

امام رضا عليه السلام فرمود: ((هر كس وقتى كه سوار مركب شد بگويد: (( بسم اللّه و لا قوة الا باللّه و الحمد للّه الذى سخر لنا هذا و كما له مقرنين ، )) خود و مركبش را تا وقتى كه پياده مى شود، حفظ كرده است .))(162)

در روايت ديگرى راجع به آنچه در وقت سوار شدن گفته مى شود، چنين آمده است :

(( ((الحمد اللّه الذى هدانا بالاسلام و علمنا القرآن و من علينا بحمد صلى اللّه عليه و اله سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون و الحمدللّه رب العالمين ، اللهم انت الحامل على الظهر و المستعان على الا مر و انت الصاحب فى السفر و الخليفة فى الا هل و المال و الولد، اللهم انت عضدى و ناصرى . )) وقتى كه مركبت راه افتاد، در بين راه بگو: (( خرجت بحول اللّه و قوته بغير حول منى و قوة و لكن بحول اللّه و قوته ، برئت اليك يا رب من الحول و القوة ، اللهم انى اءسئلك بركة سفرى هذا و بركة اهلى ، اللهم انى اسئلك من فضلك الواسع رزقا حلالا طيبا تسوقه الى و اءنا خائض فى عافية بقوتك و قدرتك ، اللهم الى سرت فى سفرى هذا بلاثقة منى بغيرك و لارجاء لسواك فارزقنى فى ذالك شكرك و عافيتك و وفقنى لطاعتك و عبادتك حتى ترضى و بعد الرضا.))(163)

از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: ((اگر چيزى بر تقدير الهى پيشى مى گرفت ، هر آينه مى گفتم كه تلاوت كننده (( انا انزلناه )) به هنگامى كه سفر مى رود يا از منزلش بيرون مى شود، (( ان شاء اللّه )) تعالى بزودى بر مى گردد.))

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از امام كاظم عليه السلام است كه فرمود: ((هر كس به تنهايى عازم سفرى شد بايد بگويد: (( ما شاء اللّه لا حول و لا قوة الا باللّه اللهم آنس وحشتى و اعنى على وحدتى و ادغيبتى .))(164)

از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله در سفر به هنگام پايين آمدن (( سبحان اللّه )) مى گفت و به هنگام بالا رفتن ، (( اللّه اكبر )) ))(165)

از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ((هرگاه در مسافرتى بودى ، بگو: (( اللهم اجعل مسيرى عبرا و صمتى تفكرا و كلامى ذكرا. )) رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: به خدايى كه جان من به قدرت اوست ، كسى كه (( لا اله الا اللّه و اللّه اكبر )) در جاى بلند نگويد، مگر به سبب تهليل و تكبير او، هر چه پشت سر اوست (( لا اله الا اللّه )) مى گويد و آنچه پيش روى اوست (( اللّه اكبر، )) تا اين كه به سطح خاك برسد.))(166)

در كتاب مكارم آمده است : ((هرگاه به پلى رسيدى ، موقعى كه مى خواهى پا روى آن بگذارى ، بگو: (( بسم اللّه اللهم ادحر عنى الشيطان الرجيم .))(167)

و در وقت سوار شدن به كشتى بگو: (( بسم اللّه الملك الرحمن و ما قدرو اللّه حق قدره ... بسم اللّه مجريها مرسيها ان ربى لغفور رحيم . )) (168)

غزالى گويد: ششم (از آداب سفر) آن است كه مسافر از هر منزلى صبح زود حركت كند. جابر نقل كرده است : ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله روز پنجشنبه وقتى كه عازم تبوك بود، صبح زود به راه افتاد و فرمود: (( ((اللهم بارك لامتى فى بكورها.)) )) (169)

مستحب است كه آغاز رفتن به مسافرت روز پنجشنبه باشد. نقل شده است كه ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله براى سفر بيرون نمى شد، مگر روز پنجشنبه .))(170)

شايسته نيست كه پس از طلوع فجر روز جمعه مسافرت كنند و با ترك نماز جمعه معصيتكار شوند در حالى كه آن روز به نماز جمعه مربوط است و اول روز هم از جمله مقدمات وجوب نماز جمعه مى باشد.

مى گويم :

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله هميشه روز پنجشنبه مسافرت مى كرد و مى فرمود: خدا و پيامبر و فرشتگان الهى روز پنجشنبه را دوست مى دارند.))(171)

از امام صادق ع(( است كه فرمود: ((هر كه خواست سفر كند بايد روز شنبه سفر كند، زيرا اگر سنگى در روز شنبه از كوهى جدا شود، هر آينه خداوند آن را به جاى خود برمى گرداند.))(172)

از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((نبايد روز جمعه براى برآورده شدن حاجتى بيرون شوى ، پس هرگاه روز شنبه شد و خورشيد طلوع كرد به دنبال حاجت برو.))(173)

از آن حضرت است كه فرمود: ((شنبه براى ما و يكشنبه براى بنى اميه است .))(174)

و از آن حضرت است كه فرمود: ((هركس در حالى كه قمر در عقرب است مسافرت و يا ازدواج كند، خوشى نخواهد ديد.))(175)

يكى از مردم بغداد به امام رضا عليه السلام نامه اى نوشت و درباره اين مطلب كه ((بيرون رفتن روز چهارشنبه بازگشت ندارد.)) پرسيد امام عليه السلام در پاسخ نوشت : ((هر كه روز چهارشنبه به سفر رود، بر خلاف كسانى كه فال بد مى زنند (و مى گويند) بر نمى گردد، از هر آفت و گرفتارى محفوظ مى ماند و خداوند حاجتش را برآورده مى سازد.))(176)

از حماد بن عثمان نقل شده است كه : ((به امام صادق عليه السلام عرض ‍ كردم : آيا مسافرت در يكى از روزهاى مكروه مانند روز چهارشنبه و روزهاى ديگر كراهت دارد؟ فرمود: سفرت را با صدقه شروع كن و هر وقت خواستى سفر كن و آية الكرسى را بخوان و هرگاه چيزى به نظرت رسيد، حجامت كن .))(177)

و از آن حضرت است كه فرمود: ((صدقه بده و هر روزى خواستى به مسافرت برو.))(178)

از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: ((على بن حسين عليه السلام وقتى كه مى خواست براى سركشى از املاك و شتران خود را از خانه بيرون برود با هر مقدارى كه ممكن بود از خداى تعالى سلامتى را مى خريد و اين كار را وقتى انجام مى داد كه پا در ركاب مى نهاد و چون خداوند او را سالم نگاه مى داشت و بر مى گشت حمد و سپاس خدا را مى گفت و هر قدر كه ممكن بود، صدقه مى داد.))(179)

غزالى گويد: بدرقه كردن در وقت خداحافظى مسافر مستحب و سنت است . رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((هرگاه مجاهد در راه خدا را بدرقه كنم و در حمل بارش در وقت صبح يا شامگاه كمك كنم ، اين كار نزد من ، از دنيا و آنچه در آن است محبوبتر است .))(180)

مى گويم :

بدرقه اميرالمؤ منين عليه السلام و يارانش از ابوذر (( - رحمه اللّه - )) را نقل كرديم و بدرقه آن حضرت از شخص ذمى ، در بخش آداب مصاحبت و معاشرت گذشت .

روايت شده است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله : جعفر طيار را به هنگام فرستادن او به حبشه بدرقه كرد و با اين كلمات او را همراهى فرمود: (( ((اللهم الطف به فى تيسير كل عسير، فان تيسير العسير عليك يسير و اءساءلك اليسر و العافية و المعافاة الدائمة .)) )) (181)

در تهذيب به سند صحيح از امام باقر يا امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((وقتى مسلمانى برادر مسلمانش را بدرقه مى كند، بايد بدرقه را كوتاه كند. گفتم : بهتر آن است كه روزه بگيرد، يا روزه اش را باز كند و بدرقه كند؟ فرمود: بدرقه كند، زيرا وقتى كه برادرش را بدرقه مى كند خداوند روزه را از او برداشته است .))(182)

غزالى گويد: مورد هفتم از آداب سفر، آن است كه فرود نيايد مگر آن كه روز بالا آمده باشد، زيرا اين سنت است ، و همچنين بيشتر حركتش در شب انجام گيرد. پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((بر شما باد حركت در شب ، زيرا زمين شب هنگام بيش از هنگام روز، طى مى شود.))(183) و چون به نزديكى منزل رسيد، اين دعا را بخواند.

مى گويم :

آن دعا در بخش اسرار حج گذشت و همچنين دعاى فرود آمدن در جايى ، مطابق گفته غزالى در آن جا نقل شد.(184)

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) ضمن وصاياى پيامبر صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام آمده است : ((يا على چون به شهر يا روستايى رسيدى ، موقعى كه ان را ديدى ، بگو: (( اللهم انى اساءلك خيرها و اعوذ بك من شرها. اللهم حببنا الى اهلها و حبب صالحى اهلها الينا.))(185)

در همان كتاب است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله به على عليه السلام فرمود: ((هرگاه در منزلى فرود آمدى بگو: (( اللهم اءنزلنى منزلا مباركا و انت خير الرازقين ، )) تا از خير آن جا نصيب برى و از شر آن به دور مانى .))(186)

در كتاب مكارم نقل شده كه در روايتى آمده است : ((وقت ورود به جايى بگو: (( ايدنى بما ايدت به الصالحين و هب لى السلامة و العافية فى كل وقت و حين ، اعوذ بكلمات اللّه التامات من شر ما خلق و ذراء و براء. )) سپس دو ركعت نماز بخوان و بگو: ععع اللهم ارزقنا خير هذه البقعة و اعذنا من شرها اللهم اطعمنا من حياها و اعذنا من وبائها و حببنا الى اهلها و حبب صالحى اهلها الينا. )) و هرگاه خواستى كوچ كنى دو ركعت نماز بخوان و از خداوند بخواه تا تو را حفظ كند و از آن جا و اهل آن جا خداحافظى كن زيرا هر جايى از فرشتگان خدا ساكنانى دارد و بگو: (( السلام على ملائكة اللّه الحافظين السلام علينا و على عباداللّه الصالحين و رحمة اللّه و بركاته .)) )) (187)

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((بر شما باد حركت در شب ، زيرا كه زمين شب هنگام در هم مى نوردد.))(188)

از امام صادق عليه السلام نقل شده : ((زمين آخر شب درهم مى پيچد.))(189)

غزالى گويد: هشتم از آداب سفر، آن است كه از روى احتياط، روز حركت كند و جداى از كاروان ، تنها راه نيفتد، زيرا ممكن است غافلگير شود و يا درمانده گردد و شب هنگام موقع خواب مواظب باشد. رسول خدا صلى اللّه عليه و اله چنان بود كه ((در مسافرت اگر اول شب مى خوابيد، دستهايش را باز مى كرد و اگر آخر شب مى خوابيد، دستش را راست نگاه مى داشت و سرش را داخل كف دستش مى نهاد.))(190) مقصود آن حضرت اين بود كه خوابش سنگين نشود و به هنگام طلوع خورشيد در خواب و بى خبرى نماند و در نتيجه نمازى از او فوت نشود كه اين بالاتر از آن چيزى است كه هدف مسافرت اوست .

مستحب است كه همراهمان به نوبت شب را نگهبانى دهند و چون يكى خوابيد ديگرى نگهبانى كند كه اين سنت است و هرگاه دشمن يا درنده اى شب يا روز قصد حمله به او را داشت آية الكرسى و آيه ، (( شهد اللّه )) و سوره اخلاص و معوذتين را بخواند و بگويد...

مى گويم :

اين دعا در كتاب اسرار حج گذشت (191) از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

((هركس در سفر آية الكرسى را در هر شبى بخواند، خودش و هرچه دارد در امان خواهد بود، و بگويد: (( اللهم اجعل مسيرى عبرا و صمتى تفكرا و كلامى ذكرا.)) )) (192)

از آن حضرت است كه فرمود: ((دو برادر نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و اله آمدند و عرض كردند: ما قصد داريم براى تجارت به شام برويم ، به ما بياموزيد چه بگوييم ؟ فرمود: پس از آن كه به منزلى وارد شديد نماز عشاء را بخوانيد و چون هر يك از شما بعد از نماز به بستر خواب رفت اگر تسبيح فاطمه عليهماالسلام را بگويد و سپس آية الكرسى را بخواند، از هر چيزى محفوظ خواهد بود. دو برادر دستور پيامبر صلى اللّه عليه و اله را به كار بستند، چند دزد كه آنها را تعقيب مى كردند همين كه آن دو برادر در منزلى فرود آمدند غلامى را فرستادند تا ببيند آنها خوابند يا بيدار، غلام هنگامى به نزد آنها رسيد كه يكى از آنها داخل بستر بود و آية الكرسى مى خواند و تسبيح حضرت فاطمه عليهما السلام را مى گفت ؛ به نظر غلام آمد كه دو ديوار جلو آنها ساخته شده است ، دور آنها را گشت و هر چه دور زد جز دو ديوار هيچ چيز نديد. نزد دزدان برگشت و گفت : به خدا سوگند جز دو ديوار استوار هيچ چيز نديدم گفتند: خدا تو را ذليل كند، دروغ مى گويى ، ناتوان بوده اى و ترسيده اى ! همگى از جا برخاستند و رفتند تا خود ببينند و چون رسيدند جز دو ديوار استوار چيزى نديدند، اطراف ديوارها را گشتند و كسى را نديدند و به جاى خود برگشتند. فرداى آن روز نزد ايشان رفتند و گفتند: شما كجا بوديد؟ گفتند: جز اين جا جايى نرفته ايم . دزدان گفتند: اما ما آمديم و جز دو ديوار استوار چيزى نديديم ، براى ما بگوييد داستان شما چيست ؟ گفتند: ما خدمت رسول خدا صلى اللّه عليه و اله رسيديم و آن حضرت آية الكرسى و تسبيح فاطمه عليهماالسلام را به ما تعليم داد و ما انجام داديم . دزدان گفتند: برويد به خدا سوگند هرگز دنبال شما نمى آييم و دست هيچ دزدى بعد از اين سخن پيامبر به شما نمى رسد.))(193)

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه ، از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: ((هرگاه راه را گم كردى فرياد بزن : يا صالح ! يا صدا بزن : يا ابا صالح ! لطف خدا بر تو باد! مرا راهنمايى كن .))(194)

نقل شده است كه ((صالح بر بيابان و حمزه بر دريا گمارده شده است .)) (195) از آن حضرت است كه فرمود: ((هرگاه غولى شما را گمراه كرد، اذان بگوييد.))(196)

از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است : ((مبادا در وسط راه و ميان دشت استراحت كنيد زيرا آن جاها محل آمد و رفت درندگان و لانه مارهاست .))(197)

از آن حضرت است : ((هركه در منزلى فرود آيد كه در آن جا بيم درندگان مى رود، بگويد: (( اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد بيده الخير، و هو على كل شى ء قدير، اللهم انى اعوذبك من شر كل سبع . )) از شر هر درنده اى تا وقتى كه از آن منزل حركت كند (( ان شاء اللّه )) در امان خواهد بود.))(198)

غزالى گويد: نهم از آداب مسافرت ، آن است كه اگر سواره است با مركبش ‍ مدارا كند و بيش از اندازه بر آن بار نكند و به صورتش نزند زيرا اين عمل نهى شده و نبايد روى مركب بخوابد زيرا با خواب سنگين مى شود و حيوان را مى آزارد.

مى گويم :

بيان كامل اين آداب ، چنانكه غزالى در اين جا ذكر كرده است قبلا در بخش ‍ اسرار حج گذشت و نيازى به تكرار آن نيست ، اما از طريق خاصه (شيعه ) در كتاب (( من لا يحضره الفقيه ، )) اسماعيل بن ابى زياد به اسناد خود نقل كرده ، مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: حيوان سوارى نسبت به صاحبش حقوقى دارد؛ هر وقت جايى فرود آمد مى بايد اول او را علف دهد و چون از كنار آب گذر كرد، آب را بر او عرضه كند و به صورت حيوان نزند، زيرا كه او تسبيح و سپاس پروردگار را مى گويد و جز در راه خدا بر پشت آن سوار نشود و بيش از حد توان بر او بار نكن و بيش از حد طاقتش او را راه نبرد.))(199)

مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: ((چه وقت مى توانم حيوانى را كه سوار شده ام بزنم ؟ فرمود: هنگام كه مثل راه رفتن به سمت اسطبلش راه نرود.))(200)

نقل شده است كه فرمود: ((حيوان سوارى را براى لغزشش بزنيد ولى به سبب رم كردنش نزنيد، زيرا چيزى را مى بيند كه شما نمى بينيد.))(201)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((هرگاه حيوان سوارى بلغزد و صاحبش بگويد: لغزيدى مى گويد: كسى لغزيده كه بيشتر نافرمانى صاحبش ‍ را كرده باشد.))(202)

على عليه السلام درباره حيوانات سوارى فرمود: ((به صورت حيوانات نزنيد و آنها را لعنت نكنيد، زيرا كه خداى تعالى لعنت كننده آنها را لعنت مى كند.)) و در خبر ديگرى آمده است : ((عمل حيوانات را بد نشماريد.))(203)

پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((حيوانات سوارى هرگاه لعنت شوند، گرفتار لعن مى شوند.))(204)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((بر روى حيوانات سوارى به طورى كه هر دو پا را به يك طرف حيوان آويخته باشيد، سوار نشويد و پشت آنها را جاى نشستن خود قرار ندهيد.))(205)

امام باقر عليه السلام فرمود: ((هر چيزى حرمتى دارد و حرمت حيوانات در صورت آنهاست .)) از ابوذر - رض - نقل شده است از پيامبر صلى اللّه عليه و اله شنيدم كه مى فرمود: ((چهارپايان سوارى مى گويد: (( اللهم ارزقنى مليك صدق يشبعنى و يسقينى و لا يحملنى ما لا اطيق .)) )) (206)

امام صادق عليه السلام فرمود: ((كسى كه حيوان سوارى نمى خرد مگر اين كه آن حيوان مى گويد:

(( اللهم اجعله بى رحيما.)) )) (207)

عبداللّه بن سنان از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود: ((مركب سوارى داشته باشيد كه هم زينت است و هم بدان وسيله نيازهايتان را بر مى آوريد و روزى آنها نيز با خداست .))(208)

سكونى به اسناد خود روايت كرده ، مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: خداى تعالى مدارا را دوست مى دارد و كننده آن را يارى مى كند، بنابراين چهار پايان لاغر را وقتى كه سوار شديد در منزلهايى كه فرود مى آيند اگر زمين خشك بود آنها را راحت بگذاريد (بار از پشت آنها برداريد) و اگر زمين سرسبز بود، بگذاريد تا بهره مند شوند.))(209)

على عليه السلام فرمود: ((هر كه از شما با چهارپايى مسافرت كرد، در هر منزلى كه فرود مى آيد، پيش از هر چيز مى بايد به آب و علف آن بپردازد.))(210)

امام باقر عليه السلام فرمود: ((هرگاه در زمين سرسبزى مسافرت مى كنيد با مدارا حركت كنيد، هرگاه در سرزمينى خشك سير مى كنيد، با شتاب حركت كنيد.))(211)

سكونى به اسناد خود روايت كرده است : ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله شترى را ديد كه دستهايش را بسته اند و جهازش را برنداشته اند، فرمود: صاحب اين شتر كجاست ؟ آن را آزاد كنيد. صاحبش بايد براى پاسخگويى اين عمل خصمانه خود در فرداى قيامت آماده شود.))(212)

در خبر ديگرى آمده است ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: بارها را به قسمت آخر پشت حيوانات بار كنيد چون دستها آويخته و پاها استوار است .))(213)

ابن فضال از حماد لحّام روايت كرده ، مى گويد: ((قطار شترى از كنار امام صادق عليه السلام گذر كرد، شتر باركشى را ديد كه بارش كج شده بود، فرمود: اى غلام ! با اين شتر به عدالت رفتار كن ، زيرا خداى تعالى عدالت را دوست مى دارد.))(214)

ايوب بن اعين روايت كرده ، مى گويد: شنيدم كه وليد بن صبيح به امام صادق عليه السلام عرض كرد: ابوحنيفه هلال ماه ذى الحجه را در قادسيه ديده روز عرفه هم با ما بود، فرمود: نماز اين (مرد صحيح ) نيست ، نماز اين (مرد صحيح ) نيست .))(215)

امام على بن حسين عليه السلام با شترى چهل مرتبه سفر حج رفت و يك تازيانه بر او نزد.(216)

على عليه السلام فرمود: ((بالاى هر شترى ، شيطانى است ، او را سير كن و به كار وادار كن .))(217)

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله از راه بردن شتران به صورت قطار نهى كرد، از علت آن پرسيدند؟

فرمود: ((هيچ قطارى نيست مگر اين كه بين هر شتر تا شتر ديگر يك شيطان است .))(218)

در كتاب مكارم از قول ابوعبيده به نقل از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ((هر مركبى كه ناهموار باشد و از صاحبش لجام بكشد يا رم كند، بايد در گوش او يا بر آن بخوانند: (( اءفغير دين اللّه يبغون و له اءسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه ترجعون .))(219)

از امام رضا عليه السلام است كه فرمود: ((در هر بينى حيوانات سوارى يك شيطان است ، بنابراين هرگاه كسى از شما خواست آن را لجام كند بايد (( بسم اللّه )) بگويد.))(220)

غزالى گويد: سزاوار است مسافر همه بار خود را مشخص كند و به چاروادار نشان دهد. و مركب را به عقد صحيح اجاره كند تا بين آن دو اختلافى بروز نكند كه باعث رنجش قلبى گردد و از سخن گفتن زياد و لجبازى با چارواداران خوددارى كند و شايسته نيست از آن چه شرط كرده اند چيزى بيشتر بار كند، هرچند سبك باشد، زيرا هر چيز اندك به زياد مى انجامد و هر كه اطراف قرقگاه بگردد، ممكن است در آن بيفتد.

دهم از آداب سفر آن است كه شش چيز همراه داشته باشد. عايشه مى گويد: رسول خدا وقتى كه مسافرت مى كرد، پنج چيز به همراه خود مى برد: آيينه ، سرمه دان ، شانه كوچك (براى محاسن )، مسواك و شانه سر.(221)

امّ سعد انصارى مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله در مسافرت ، آيينه و سرمه دان را از خود دور نمى كرد.(222)

از آن حضرت است كه فرمود: ((در موقع خواب از اثمد (223) استفاده كنيد كه باعث فزونى قوه بينايى و رويش مو مى گردد.))(224)

روايت كرده اند كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله به هر چشمش سه مرتبه سرمه مى كشيد، و در روايتى آمده است : ((كه آن حضرت به چشم راست سه مرتبه و به چشم چپش دو مرتبه سرمه مى كشيد.))(225)

يكى از اهل توكل ، چهار چيز را در سفر و حضر از خود جدا نمى كرد: قمقمه ، ريسمان ، سوزن با نخ و قيچى ، و مى گفت : اينها مربوط به دنيا نيست .

مى گويم :

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) آمده است كه سليمان بن داوود منقرى از حماد بن عيسى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: ((در وصيت لقمان به پسرش آمده است : پسرم ! شمشير و كفش و عمامه و ريسمان و مشك آب و نخ خياطى و درفش ، در سفر همراه داشته باش و داروى بيشترى همراه ببر كه هم خودت از آن استفاده كنى هم همراهانت . و در هر كارى كه معصيت خدا در آن نباشد، با همسفران موافق باش . بعضى در اين روايت ، اسب را نيز افزوده اند.))(226)

در همان كتاب از قول اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: هر كه راهى سفرى شود و به همراهش عصايى از چوب درخت بادام تلخ باشد و اين آيه را بخواند: (( و لما توجه تلقاء مدين - تا - واللّه على ما تقول وكيل ، )) خداوند او را از هر درنده زيانبخش و از هر دزد تجاوزگر و از هر موجود بيمناك ، ايمن دارد تا وقتى كه به خانه برگردد، در حالى كه همراهش هفتاد و هفت فرشته است كه تا برمى گردد، براى او طلب مغفرت مى كنند.))(227)

على عليه السلام فرمود: ((پيامبر صلى اللّه عليه و اله مى فرمايد: همراه داشتن عصا تنگدستى را از بين مى برد و شيطان را از او دور مى سازد.))(228)

و آن حضرت فرمود: ((هر كه مايل است ، زمين زير پايش در هم بپيچد، عصايى از چوب درخت بادام تلخ همراهش بردارد.))(229)

آن حضرت فرمود: ((عصا داشته باشيد كه عصا داشتن از سنتهاى برادران من از پيامبران است ، بنى اسرائيل از كوچك و بزرگ با عصا راه مى رفتند تا در راه رفتنشان تكبر نورزند.))(230)

حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: ((من ضمانت مى كنم ، كسى كه به قصد سفر از خانه بيرون شود در حالى كه عمامه بر سر دارد و دنباله عمامه را سه بار دور گردنش پيچيده است ، او را دزد نزند و از غرق شدن و سوختن محفوظ بماند.))(231)

در كتاب (( ثواب الاعمال )) از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ((من آن كسى را كه با عمامه از خانه اش بيرون آيد، ضمانت مى كنم كه سالم برگردد.))(232)

از آن حضرت است : ((هركه به قصد مسافرت بيرون رود و از عمامه اش ، چيزى دور گردنش نپيچيد، اگر به درد بى درمانى مبتلا شود نبايد كسى را جز خودش سرزنش كند.))(233)

يازدهم (از آداب سفر) كه ما آن را افزوده ايم ؛ روايتى است در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از سليمان بن داوود منقرى به نقل از حماد بن عيسى از امام صادق عليه السلام كه فرمود: ((لقمان به پسرش گفت : هرگاه با گروهى مسافرت كردى با آنها در كار خودت و كارهاى جمعى ، مشورت كن و با لبخند با آنها برخورد كن و از توشه اى كه دارى سخاوتمندانه به ايشان ببخش ، هرگاه تو را خواستند پاسخ بده و اگر از تو يارى طلبيدند، يارى كن . زياد خاموش باش و نماز بخوان و درباره مركب سوارى و آب و توشه اى كه دارى دست و دلباز باش و هرگاه از تو شهادت بر حق خواستند، شهادت بده و هرگاه مشورت خواهى كردند؛ با دقت نظر جواب بده وانگهى پيش از اين كه درباره امرى بينديشى و چگونگى آن بر تو مسلم شود، تصميم نگير و قبل از آن كه برخيزى و بنشينى ، بخوابى و بخورى و نماز بخوانى و نيز قبل از آن كه فكر و حكمت خود را در مشورت به كار اندازى ، پاسخ مشورتى را بازگو نكن ، زيرا هر كه خالصانه براى طرف مشورت خيرخواهى نكند، خداوند انديشه اش را مى گيرد و امانتدارى را از او دور مى سازد.

و هرگاه ديدى همراهانت راه مى روند تو هم راه برو و اگر ديدى كار مى كنند تو هم با ايشان كار كن و هرگاه تصدق كردند يا وامى به كسى دادند تو نيز با ايشان عطا كن و از كسى كه بزرگسالتر از تو است ، حرف شنوايى داشته باش ‍ و هرگاه همراهانت به تو دستورى دادند و يا چيزى پرسيدند، بگو: آرى و نگو: خير، زيرا گفتن خير، نقص و عيب است و هرگاه در راه سرگردان مانديد، فرود آييد و هرگاه ترديد داشتيد بايستيد و مشورت كنيد و هرگاه يك نفر را تنها ديديد از او راه را نپرسيد و راهنمايى نطلبيد، زيرا وجود فردى تنها در ميان بيابان مشكوك است ، شايد جاسوس دزدان باشد و يا شيطانى باشد كه مى خواهد شما را سرگردان كند و از دو نفر نيز بترسيد مگر اين كه شما چيزى را ببينيد كه من نمى بينم ، زيرا كه عاقل هرگاه به چشم خود چيزى را ببيند، حق را باز شناسد و شاهد چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند. پسرم ! هرگاه وقت نماز فرا رسيد براى هيچ كارى آن را به تاءخير نينداز، نماز را بخوان و از آن راحت شو كه آن دينى است به گردن تو، و نماز را با جماعت بخوان هر چند بر سر نيزه باشد و روى مركبت نخواب ، زيرا كه خواب باعث مى شود كه زودتر پشت حيوان زخم شود و اين كار حكيمانه نيست ، مگر آن كه در كجاوه اى باشى كه امكان رفع خستگى و انبساط عضلات و مفاصل فراهم گردد، و چون نزديك منزلت رسيدى از مركبت فرود آى و پيش از آن كه به خودت برسى به علف او برس زيرا وجود تو به او بستگى دارد و هرگاه خواستيد جايى منزل كنيد در جايى از زمين فرود آييد كه خوش منظرتر و خاكش نرم تر و پر علف تر باشد و چون فرود آمدى پيش از آن كه بنشينى دو ركعت نماز بخوان و هرگاه قصد رفع حاجت كردى ، از آن جا دور شو، و چون خواستى كوچ كنى دو ركعت نماز بخوان ، سپس آن زمينى را كه فرود آمده بودى وداع كن و بر آن زمين و اهل آن جا درود فرست ، زيرا هر سرزمينى ساكنانى از فرشتگان دارد و اگر توانستى غذايى نخور مگر آن كه نخست قدرى از آن را انفاق كرده باشى و تا مى توانى در مدتى كه سواره اى از قرآن تلاوت كن و تا وقتى كه مشغول كارى هستى ، تسبيح بگو و تا فراغت دارى دعا كن و مبادا سر شب حركت كنى ، بلكه آخر شب سير كن و مبادا صدايت را در بين راه بلند كنى .))(234)

غزالى گويد: دوازدهم ، در آداب رجوع از سفر آن است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله به جاى مى آورد. آن حضرت هرگاه از حج يا جبهه جنگ و يا سفر ديگرى بر مى گشت ، به هر جاى بلند زمين كه مى رسيد سه تكبير مى گفت و اين دعا را مى خواند: (( ((لا اله الا اللّه وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت ، و هو على كل شى ء قدير. آئبون تائبون عابدون ساجدون لربنا حامدون ، صدق اللّه وعده ، و نصر عبده ، و هزم الاحزاب وحده .)) )) (235)

مى گويم :

در مكارم از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است ، وقتى كه آن حضرت از خيبر برگشت فرمود: (( ((آئبون تائبون ان شاء اللّه عابدون راكعون ساجدون لربنا حامدون اللهم لك الحمد على حفظك اياى فى سفرى و حضرى ، اللهم اجعل اوبتى هذه مباركة ميمونة مقرونة بتوبة نصوح توجب لى بها السعادة يا ارحم الراحمين .))(236)

غزالى گويد: مسافر چون به نزديك شهرش رسيد، بايد بگويد: (( اللهم اجعل لنا بها فرارا و رزقا و حسنا، )) آنگاه كسى را نزد بستگانش بفرستد كه ورودش را به اطلاع ايشان برساند تا ناگهانى بر ايشان وارد نشود و چيزى را بر خلاف ميلش نبيند. و سزاوار نيست كه شبانه بر ايشان وارد شود كه از آن نهى شده است .

پيامبر صلى اللّه عليه و اله هرگاه وارد مى شد، نخست به مسجد مى رفت و دو ركعت نماز مى خواند (237)، سپس وارد خانه مى شد و چون وارد مى شد، مى گفت : (( ((توبا توبا لربنا اءوبا لايغادر علينا حوبا.)) (238)))

شايسته است كه براى خانواده و بستگانش ارمغانى از خوردنيها يا چيز ديگرى به قدر امكانش بياورد، زيرا اين سنت است و روايت شده است كه ((اگر مسافر چيزى نيافت ، بايد سنگى را در خرجينش بگذارد.))(239)

گويا اين سخن مبالغه اى است در واداشتن بر اين كار نيك ، زيرا چشمها به طرف مسافرى كه تازه از راه مى رسد دوخته شده و دلها به ره آورد او شاد مى شود. از اين رو مستحب مؤ كد است كه حتما آنها را خشنود سازد و با ره آورد براى ايشان ، توجه قلبى خود را به آنان و يادشان در مدت سفر ابراز دارد.

مى گويم :

در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده ، مى گويد: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله نهى فرمود كه كسى پس از مدتى غيبت شبانه بر خانواده خود وارد شود مگر اين كه قبلا ورودش را به اطلاع ايشان برساند.))(240)

پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((مسافرت نوعى از عذاب است بنابراين هرگاه سى از شما سفرش به پايان رسيد بايد هر چه زودتر به نزد خانواده برگردد.))(241)

امام صادق عليه السلام فرمود: ((سفر در چندين منزل زاد و توشه را تمام مى كند و مسافر را بد اخلاق مى گرداند و لباسها را مندرس مى كند، و سفر كامل هيجده منزل است .))(242)

در كافى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((رابطه بين برادران در وطن به ديد و بازديد است و در سفر به نامه نگارى .))(243)

از آن حضرت است كه فرمود: ((پاسخ نامه مثل جواب سلام واجب است ، و آن كسى كه آغازگر سلام است نزد خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و اله شايسته تر است .))(244)

فصل :

غزالى گويد: اين بود بخشى از آداب ظاهرى سفر و اما آداب باطنى ، در باب اول اين كتاب ، بيان بخشى از آنها گذشت و خلاصه اش اين بود كه انسان جز براى تقويت دين خود مسافرت نكند و هرگاه در دلش احساس كاستى (در دين ) كرد بايد بايستد و از سفر برگردد و سزاوار نيست كه اصرار بر عبور از منزلى داشته باشد بلكه هر جا دلش خواست منزل كند و قصد كند كه در هر شهرى علما و بزرگان آن جا را ببيند و بكوشد تا از هر كدام يك مطلب ادبى و يا حكمتى را كسب كند كه به حال او مفيد باشد، نه فقط براى اين كه نقل كند و بگويد با بزرگان آن جا ملاقات كرده است ، و در هيچ شهرى بيش از يك هفته يا ده روز نماند مگر آن كه آن عالم مورد نظر از او بخواهد كه توقف كند و با كسى همنشينى نكند - در مدت توقفش - مگر با فقراى راستين و اگر هدفش ديدار با برادرى است ، بيش از سه روز نماند كه حد مهمانى همان است ، مگر آن كه جدايى وى بر برادرش دشوار باشد؛ و هرگاه هدفش ‍ ديدار شخى باشد بيش از يك روز و يك شب نبايد پيش او بماند و نبايد به خوشگذرانى بپردازد، زيرا اين عمل بركت سفرش را از بين مى برد. و هرگاه وارد شهرى مى شود نبايد به كارى جز ديدار شيخ در خانه اش اقدام كند؛ اگر شيخ در خانه اش بود حق ندارد در خانه را بزند و نبايد اجازه ورود بخواهد؛ تا وقتى كه او خود بيرون بيايد، و هنگامى كه بيرون آمد با ادب جلو برود و در برابر او نبايد حرف بزند مگر او سؤ ال كند. پس اگر از او چيزى پرسيد به مقدار سؤ ال ، پاسخ دهد و تا اجازه نداده است نبايد او آغاز به سؤ ال كند. و هرگاه در سفر است نبايد از خوردنيها و اهل بذل و بخشش شهرها و دوستانش در آن جاها زياد ياد كند بلكه از مشايخ و فقراى آن جا نام ببرد و در سفرش از زيارت قبور صالحان غفلت نكند بلكه در هر روستا و شهرى جوياى آنها باشد، و تنها به مقدار ضرورت و به كسى كه توان برآوردن حاجت او را دارد اظهار حاجت كند، و در بين راه همواره مشغول ذكر و قرائت قرآن باشد به طورى كه ديگران نشنوند و هرگاه كسى با او حرف زد، ذكرش را ترك كند و تا او سخن مى گويد جواب او را بدهد، سپس به حال اول برگردد و اگر نفسش از مسافرت يا اقامت در جايى آزرده شد بايد با آن مخالفت كند، زيرا بركت با مخالفت نفس است و هرگاه ممكن بود كه به گروهى از صالحان خدمتى كند، سزاوار نيست كه با ناراحتى ناشى از سفر، خدمت كند، زيرا اين خود كفران نعمت است و هرگاه در نفس خويش ‍ نقصانى نسبت به آنچه در وطن داشت احساس كرد، بايد بداند كه سفرش ‍ معلول است و بايد برگردد، زيرا اگر سفر به حق باشد اثرش ظاهر مى گردد.

مردى به عثمان مغربى گفت : فلانى به مسافرت رفته است . او گفت : سفر غربت است و غربت ذلت و خوارى دارد و مؤ من حق ندارد خودش را ذليل كند. بدين وسيله اشاره به كسى نموده است كه در مسافرت رشد دينى ندارد، اگر نه كسى به عزت دين نمى رسد مگر با ذلت غربت . بنابراين ، بايد مريد از وطن براى مخالفت با هواى نفسش و براى مرادش سفر كند تا در اين غربت ، عزت يابد و ذليل نشود، زيرا كسى كه در سفرش از هواى نفس ‍ پيروى كند، ناگزير يا در اين دنيا و يا در آخرت ذليل و خوار مى گردد.


128- همان ماءخذ، (( باب الزاد فى السفر، )) ص 227.

129- همان ماءخذ (( باب اتخاذ السفرة فى السفر، )) ص 226.

130- همان ماءخذ، ص 226.

131- همان ماءخذ، ص 226.

132- همان ماءخذ، (( باب ما يجب على المسافر فى الطريق ، )) ص 224.

133- همان ماءخذ، (( باب الرفقاء فى السفر، )) ص 226.

134- همان ماءخذ، (( باب المروة فى السفر، )) ص 230.

135- به (( موطا ملك ، )) ج 2، ص 247 و مسند احمد، ج 2، ص 24 و 34 و 86و 81 آمده است سه سواره ولى در (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 225 مطابق متن است.

136- اين حديث را ابوداوود در ج 2، ص 34 از ابوهريره و طبرانى از ابن مسعود،به طورى كه در (( المغنى )) آمده - به سند حسن روايت كرده است .

137- اين حديث را ابوداوود در سنن خود، ج 2، ص 35 ضمن حديثىنقل كرده است .

138- (( من لا يحضره الفقيه ، باب كراهة الوحدة فى السفر، )) ص 225.

139- (( من لا يحضره الفقيه ، باب كراهة الوحدة فى السفر، )) ص 225.

140- (( من لا يحضره الفقيه : باب كراهة الوحدة فى السفر، )) ص 225.

141- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .

142- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .

143- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .

144- همان ماءخذ (( باب الرفقاء فى السفر و وجوب حق بعضهم على بعض ،)) ص 226. و محاسن برقى ، ص 357.

145- همان ماءخذ (( باب الرفقاء فىالسفر و وجوب حق بعضهم على بعض ، )) ص 226. و محاسن برقى ، ص 357.

146- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص 357.

147- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص 357.

148- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص 357.

149- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص 357.

150- (( المكارم ، )) ص 288.

151- همان ماءخذ، همان ص .

152- (( من لا يحضره الفقيه ، باب تشييع المسافر و توديعه ، )) ص 225.

153- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص 357.

154- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص . و نيز محاسن ابوعبداللّه برقى ، ص 357.

155- همان ماءخذ (( باب يستحب للمسافر من الصلاة اذا اراد الخروج )) ص 223و محاسن برقى ، كتاب السفر،ص 358 - 345.

156- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 224 - 222.

157- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 224 - 222.

158- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 224 - 222.

159- (( من لا يحضره الفقيه ، ص 224 - 222.

160- (( المكارم ، )) ص 284.

161- همان ماءخذ، ص 284، تمام اين اخبار در كتاب (( محاسن باب السفر، ))ص 350، با سند آمده است .

162- همان ماءخذ، ص 284، تمام اين اخبار در كتاب (( محاسن باب السفر، ))ص 350، با سند آمده است .

163- همان ماءخذ، همان ص ، همان شرح .

164- همان ماءخذ، (( باب ذكر اللّه عز وجل و الدعاء فى المسير، )) ص 224.

165- همان ماءخذ، (( باب ذكر اللّه عز وجل و الدعاء فى المسير، )) ص 224.

166- همان ماءخذ، (( باب ذكر اللّه عز وجل و الدعاء فى المسير، )) ص 224.

167- همان ماءخذ، ص 229.

168- همان ماءخذ، ص 229.

169- اين حديث را خرائطى - به طورى كه در كتاب (( المغنى )) آمده - از جابرنقل كرده و دارمى در ج 2، ص 214 و تمام صاحبان سنن از حديث صخر غامدى روايت كردهاند.

170- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 34 و احمد در ج 3، ص 455 از حديث كعببن مالك نقل كرده اند.

171- (( من لا يحضره الفقيه ، باب الايام و الاوقات التى يستحب فيه السفر،)) ص 211.

172- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص 221.

173- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص 221.

174- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص 221.

175- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص 221.

176- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص 221.

177- همان ماءخذ، (( باب افتتاح السفر بالصدقة ، )) ص 222.

178- همان ماءخذ، (( باب افتتاح السفر بالصدقة ، )) ص 222.

179- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص ، 222.

180- اين حديث را ابن ماجه با سند ضعيف به شماره 2824 در كتاب خود آورده است .

181- اين حديث را طبرسى در كتاب مكارم ، ص 285 به طورمرسل نقل كرده است .

182- (( التهذيب ، )) ج 1، ص 316. بديهى است كه مقصود، روزه استحبابىاست نه واجب - م .

183- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 1، ص 445نقل كرده و صدوق در كتاب (( من لا يحضره الفقيه )) ص 222. و ابويعلى ، بزاز وابوداوود به طورى كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 3، ص ‍ 213 آمدهنقل كرده اند.

184- ج 2، ص 165، همين كتاب .

185- (( من لا يحضره الفقيه )) ، ص 232.

186- همان ماءخذ، همان ص .

187- مكارم ، ص 298؛ اين روايت را پيامبر صلى اللّه عليه و الهنقل كرده است كه به على عليه السلام فرمود و به او تعليم داد.

188- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 222، شماره 5 و 6.

189- (( من لا يحضره الفقيه ، )) ص 222، شماره 5 و 6.

190- اين حديث را ترمذى از قول ابوقتاده در كتا ((الشمائل ، )) ص 19، چاپ لكنهو كه به ضميمه سنن چاپ شده ،نقل كرده است و در ج 2، ص 165 گذشت .

191- ج 2، ص 165.

192- اين حديث را مرحوم طبرسى در كتاب مكارم ، ص 292نقل كرده است .

193- اين روايت را طبرسى در كتاب مكارم ، ص 292نقل كرده است .

194- (( من لا يحضره الفقيه ، باب دعاءالضال عن الطريق ، )) ص 232.

195- (( من لا يحضره الفقيه ، باب دعاءالضال عن الطريق ، )) ص 232.

196- اين حديث را طبرسى در كتاب مكارم و ابنسنى در كتاب (( عمل اليوم و الليله ، )) ص ‍ 140نقل كرده است . غول نوعى از جن و شيطان است و همچنين به معنى معصيت و هلاكت آمده ،بعضى تصور مى كنند كه در بيابانها غول وجود دارد و آنها را از راه گمراه مى سازد وهلاك مى كند.

197- (( من لا يحضره الفقيه ، باب ارتيادالمنازل و الامكنه ، )) ص 230.

198- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص .

199- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

200- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

201- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

202- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

203- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

204- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

205- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

206- همان ماءخذ، (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

207- همان ماءخذ، (( باب حسن القيام على الدوات ، )) ص 229.

208- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

209- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

210- همان ماءخذ (( باب حق الدابة على صاحبها، )) ص 228.

211- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص 330.

212- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص 330.

213- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص 330.

214- همان ماءخذ، (( باب ما يجب من العدل علىالجمل ، )) ص 330.

215- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص 330.

216- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص 330.

217- همان ماءخذ (( باب ما يحب من العدل علىالجمل ، )) ص 330.

218- همان ماءخذ، (( باب ماجاء فى الابل ، )) ص 229.

219- مكارم ، (( باب الخيل من كتاب السفر، )) ص 303.

220- مكارم ، (( باب الخيل من كتاب السفر، )) ص 303.

221- اين حديث را طبرانى در (( الاوسط ع(( و بيهقى در (( السنن )) وخرائطى در (( مكارم الاخلاق )) نقل كرده اند - به طورى كه در (( المغنى )) آمدهاست - طرق حديث در همه آنها ضعيف است . و عقيلى در كتاب (( الضعفاء )) - به طورىكه در (( الجامع الصغير باب الشمائل )) آمده - آن رانقل كرده است .

222- اين حديث را خرائطى در (( المكارم الاخلاق )) - به طورى كه در ((المغنى )) آمده - به سند ضعيف نقل كرده است .

223- سنگى است كه نرم كرده و به چشم مى كشند، دانشمندان شيعى به آن آنتيمو آنمى گويند - م .

224- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3495 و 3496 بدون ذكر مضجع (هنگام خواب) از حديث جابر نقل كرده و خرائطى در مكارم از حديث صهيب - به طورى كه در (( المغنى)) آمده - به سند ضعيف نقل كرده است .

225- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3495 و 3496 بدون ذكر مضجع (هنگام خواب) از حديث جابر نقل كرده و خرائطى در مكارم از حديث صهيب - به طورى كه در (( المغنى)) آمده - به سند ضعيف نقل كرده است .

226- (( من لا يحضره الفقيه ، باب حمل الا لات و السلاح فى السفر، )) ص227.

227- همان ماءخذ، (( باب حمل العصا فى السفر، )) ص 223.

228- همان ماءخذ، (( باب حمل العصا فى السفر، )) ص 223.

229- همان ماءخذ، (( باب حمل العصا فى السفر، )) ص 223.

230- همان ماءخذ، همان باب ، همان ص 223.

231- (( مكارم الاخلاق ، )) ص 281.

232- (( ثواب الاعمال ، )) ص 280.

233- (( ثواب الاعمال ، )) ص 280.

234- (( من لايحضره الفقيه ، باب آداب المسافر، )) ص 231.

235- اين حديث را بخارى در ج 3، ص 8 كتاب خود از حديث ابن عمر، و ابن سنى دركتاب (( فى عمل اليوم و الليلة ، )) ص 142 آورده است .

236- (( مكارم الاخلاق ، باب الدعاء عند الرجوع من السفر، )) ص 298.

237- اين حديث را بيهقى در سنن ، ج 5 ص 261 از كعب بن مالكنقل كرده ، و مى گويد: بخارى آن را در صحيح خود از ابوعاصم و مسلم از ابوموسى بهنقل از ابوعاصم ، روايت كرده است .

238- اين حديث را ابن سنى دركتاب ((عمل اليوم و الليلة ، )) ص 142 نقل كرده است .

239- اين حديث را دارقطنى از عايشه - به طورى كه در (( المغنى )) آمده - بهسند ضعيفى نقل كرده است .

240- (( من لا يحضره الفقيه ، باب النوادر، )) ص 232.

241- (( من لا يحضره الفقيه ، باب النوادر، )) ص 232.

242- (( من لا يحضره الفقيه ، باب النوادر، )) ص 232.

243- كتاب كافى ، ج 2، ص 670.

244- كتاب كافى ، ج 2، ص 670.

/ 1