امامان كانون رحمت الهى
حجةالاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمى در اين سلسله مقالات به گلستان معرفت امامان - عليهمالسلام - نگاهى داريم; معرفتى كه امامان - عليهمالسلام - فرمودند: آن كس كه آن را نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلى خواهد بود. بهترين متن برگزيده امامشناسى، زيارت جامعه كبيره است كه ما در اين مقالات به شرح و توضيح اجمالى (در حد فهم قاصرمان) از جملات بلند آن داريم. در اين مقاله به توضيح جمله «معدن الرحمة» مىپردازيم: از ويژگى هايى كه براى امامان - عليهمالسلام - در زيارت جامعه آمده، «معدنالرحمة» (درود بر شما اى) مراكز و مخازن رحمت الهى است. «معدن» (به فتح ميم و سكون عين و كسر دال، بر وزن «مجلس») اسم مكان و به معناى استقرار اشياى نفيس است. معناى «رحمت» روشن است ; در انسانها به معناى دلسوزى مىباشد كه زمينه ساز احسان به مرحوم است ; «الرحمة رقة تقتضى الاحسان الى المرحوم» (1) و در مورد ذات مقدس ربوبى، از آن جا كه جسم نيست تا لوازم آن مانند دلسوزى و... را داشته باشد، به معناى حاصل آن است، يعنى احسان به مخلوق با افاضه وجود و توابع آن. اينك بايد ديد كه مقصود از اين كه امامان «معدن رحمت الهى» اند چيست ؟ رحمتخداوند
در قرآن كريم، خيلى از «رحمت الهى» ياد شده است: 1. به غير از «بسم الله الرحمن الرحيم» كه 114 بار در قرآن كريم ذكر شده، واژه «رحمن» 57 بار و واژه «رحيم» 95 بار در توصيف ذات مقدس ربوبى ذكر شده است. اين كه تفاوت اين دو چيست، مفسران وجوهى ذكر كردهاند. يك وجه آن اين است كه «رحمن» اسم خاص خداوند و به معناى «رحمت گسترده الهى در دنيا» مى باشد كه همه را تحت پوشش قرار داده، هم مؤمن و هم كافر را. اما واژه «رحيم» نام اختصاصى خداوند نيست و به معناى رحمت ويژه خداوند به مؤمنان است.امام صادق - عليهالسلام - مىفرمايد: «الرحمن اسم خاص بصفة عامة الرحيم اسم عام بصفة خاصة» ، (2) يعنى رحمن اسم خاص خداوند استبا صفتى عام و رحيم اسم عام بوده و بر غير خداوند هم اطلاق مىشود، اما اختصاص به مؤمنان دارد. 2. دو بار با «خيرالراحمين» توصيف شده است . (مؤمنون، آيات 109و 118) 3. دو بار به عنوان «ذوالرحمة» خوانده شده و در حقيقت اسم ذات مقدس ربوبى قرار گرفته است. (كهف، آيه 58 و انعام، آيه 133) . در مواردى هم به عنوان وصف آمده است (از جمله سوره انعام، آيه 147) . 4. چهار بار «ارحم الراحمين» وصف ذات مقدس ربوبى قرار گرفته است. (اعراف آيه 151، يوسف، آيات 64و92 و انبياء 83) . 5. دو بار واژه «ودود» وصف ذات مقدس ربوبى قرار گرفته است. (هود، آيه 90 و بروج، آيات 13 و 14) . به معناى محبت است ; يا به معناى مفعولى، يعنى ذات مقدس ربوبى محبوب اوليا و مؤمنين استيا به معناى فاعلى كه او بندگان صالحش را دوست دارد. 6. يازده بار واژه «رؤف» اسم ذات مقدس ربوبى قرار گرفته است. (آل عمران، آيه 30، بقره آيه 143 و..). مرحوم شيخ صدوق مىگويد: «الرؤف معناه الرحيم و الرافة الرحمة; معناى رؤف همان معناى رحيم است و رافت همان رحمت است (3) » ; از اين حجم وسيع كاربرد واژه «رحمت» و مرادفات آن در قرآن كريم ، مىتوان اين نكته را دريافت كه ذات مقدس ربوبى دوست مىدارد بندگانش او را به اين صفتبشناسند در مشكلات سخت و پيچيده به اين وصف اميد بخش الهى پناه ببرند و از سويى ديگر، بكوشند كه قطرهاى از اين دريا را در وجودشان تجلى بخشيده اهل مهر و رحمتبه بندگان خداوند باشند.رحمت گسترده الهى
نكتهاى كه در برخى از آيات به آن تصريح شده، رحمت گسترده الهى است. «و رحمتى وسعت كل شىء... (4) » و رحمت من همه چيز را فرا گرفته است ; تمام جهان هستى در حقيقت جلوهاى از رحمت گسترده ذات مقدس ربوبى است. امام على - عليهالسلام - مىفرمايد: «الله رحيم بعباده و من رحمته انه خلق ماة رحمة جعل منها رحمة واحدة فى الخلق كلهم فيها يتراحم الناس و ترحم الوالدة ولدها...فاذا كان يوم القيامة اضاف هذه الرحمة الواحدة الى تسع و تسعين رحمة فيرحم بها امة محمد - صلىالله عليهو آله - (5) » ; خداوند نسبتبه بندگانش رحيم است و از رحمت او اينست كه يكصد شاخه رحمت آفريده يكى از آن را بين تمام بندگان تقسيم كرده و به واسطه آن مردم نسبتبه يك ديگر مهربانند و مادر نسبتبه فرزند خود مهر مىورزد... و روز قيامت اين رحمت را به نود و نه قسمت ديگر اضافه مىكند و با همه آنها امت پيغمبر اسلام را مشمول رحمتش قرار مىدهد. امام صادق - عليهالسلام مىفرمايد: «اذا كان يوم القيامة نشر الله تعالى رحمته حتى يطمع ابليس فى رحمته; هنگامى كه روز قيامت مىشود، خداوند آن چنان رحمتش را مىگستراند كه حتى ابليس در رحمت او طمع مىكند (6) . ناگفته نماند كه رحمتحق گسترده است، لكن بايد زمينه گيرندگى آن را فراهم كرد «...فساكتبها للذين يتقون ويؤتون الزكاة... رحمت را براى كسانى خواهم نوشت كه اهل تقوا و دادن زكات باشند... (7) » ; يعنى اگر در مواردى شاهد رحمت مورد انتظار نيستيد، در فاعليت رحمتشك نكنيد، بلكه از خود انتقاد كنيد كه چرا نتوانستيد، آن را جلب كنيد ! گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست! نور خورشيد تابندگى دارد ولى اگر شما به پنجرهها پردهاى ضخيم و تيره زديد، نور خورشيد به اتاق شما نخواهد آمد. اين اشكال از خورشيد نيست، از شماست كه جلو تابندگى آن را گرفتهايد.امامان معادن رحمتند
اينك بايد ديد معناى اين وصف در امامان - عليهمالسلام - كه «معدن رحمت» هستند، چيست ؟ يك معناى اين جمله آن است كه امامان - عليهمالسلام - جلوههاى رحمت گسترده الهىاند; هم در اين جهان و هم در آن جهان! ايشان نسبتبه دوستان و ارادتمندان خود مهر مىورزند. روايتشده است: «ان اعمال الشيعة تعرض عليهم فى كل يوم جمعة وعشيتها فما كان من حسنة اسرتهم و طلبوا من الله الزيادة و ما كان من سيئة اخرنتهم و استغفرواالله عزوجل لهم; اعمال شيعيان هر شب و روز جمعه بر امامان - عليهمالسلام - عرضه مىشود . اگر در پرونده آنها اعمال خوب ببنند مايه مسرت و شادى آنان خواهد شد و از خداوند توفيق بيشتر شيعيان را در انجام اين اعمال درخواست مىكنند و اگر در پرونده آنها اعمال بد ببينند، ناراحت مىشوند و براى آنها اشتغفار مىكنند (8) » ; اين در دنيا، امادر قيامت هم با شفاعتخود گره گشاى غم شيعيان خود هستند. امام صادق - عليهالسلام - مىفرمايد: «و الله ما اضاف عليكم الا البرزخ فاذا صار الامر الينا فنحن اولى بكم; به خدا قسم! تنها نگرانىام در مورد شما برزخ است; اگر از آن جا عبور كرده به قيامت آمديد، اولاى به شما هستيم (سرنوشتشما به دست ما رقم مىخورد) (9) » . اين معنا صحيح است، ولى به نظر مىرسد بايد براى اين جمله معناى گستردهترى بيابيم و آن اين است كه اصلا همه انسانها بر سر سفره احسان اهل بيت نشستهاند. به بركت وجود آنها آفريده شدند و طفيل وجود آنها است كه روزى مىخورند پيامبر - صلىاللهعليهو آله - و امامان - عليهمالسلام - علت غايى جهان هستى اند ; علت فاعليت فاعل، «غايت» است. كسانى كه در كار پرورش و تجارت «گل» هستند، به اميد گلهاى سر سبد گل را پرورش مىدهند. آن گلهاى زيباى چشم نوازى كه روى سبد و در معرض ديد مشتريان گذاشته مىشود. اگر ببينند كه هر چه تلاش كنند ، جز گلهاى كم ارزش به بار مىنشيند، قطعا دستبه اين كار نمىزنند. اين جاست كه به حقيقتحديث «لولاك لما خلقت الافلاك; اگر شما كه پيغمبر ما هستى، نبودى، افلاك را نمىآفريديم» اهل بيت هم تجلى وجودى پيامبر اكرم - صلىاللهعليهو آله - هستند. معناى حديث اين است كه اگر در عالم خلقت پيامبران و امامان معصوم و حضرت صديقه طاهره - سلاماللهعليهماجمعين - نبودند، اصلا نمىارزيد كه جهانى آفريده شود. اينها گلهاى بى خار و معطر جهان هستى اند. خالق جهان هستى و باغبان وجود، طفيل وجود آنان، جهان هستى و ديگر انسانها را آفريد. قبل از آن كه انسانها آفريده شوند، خداوند اين موضوع را با فرشتگان در ميان گذارد كه «و اذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة» فرشتگان اعتراض كردند: «اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء;» مىخواهى انسانهايى بيافرينى كه در روى زمين فساد و خون ريزى كنند؟ از كجا فرشتهها فهميدند؟ محل كلام است; برخى گفتهاند آنها از ماهيتخلقت انسان با اين ويژگى پى بردند و بعضى گفتهاند قبل از خلقت آدم، انسان هايى بودند به نام «نسناس» ; اينها اهل فساد و خون ريزى بودند كه نسل آنها منقرض شد. فرشتگان با توجه به عملكرد آنها چنين اعتراضى كردند. به هر حال، خداوند در پاسخ آنها فرمود: (انى اعلم ما لا تعلمون (10) ; من چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد). آن چه آنها نمىدانستند چه بود و آن چه خداوند مىدانست چه؟ در اين جا تفسيرهاى مختلفى عرضه شده است. به نظر مىرسد تفسيرى كه از روايات اهل بيت - عليهمالسلام - هم استفاده مىشود، آن است كه فرشتگان تنها پرونده سياه انسانها را ديده بودند (فرعونها، نمرودها ، معاويهها، يزيدها و..). ، اما آن سوى مساله، پروندههاى سفيد و كاملا درخشان را نديده بودند. آنها چهره منور انبيا را نديده بودند! ! آنها چهره منور حضرت صديقه طاهره - سلام الله عليها - را نديده بودند! ! آنها چهره نورانى امامان معصوم - عليهمالسلام - را نديده بودند! ! لذا لب به اعتراض گشودند. در حديثى از امام صادق - عليهالسلام - آمده است كه فرشتگان بعد از آگاهى از مقام آدم، دانستند كه او و فرزندان «معصومش» سزاوارترند كه خلفاى الهى در زمين و حجتهاى او بر خلق بوده باشند (11) . آرى، امامان - عليهمالسلام - «معدن رحمت» اند. چه رحمتى بالاتر از رحمت اصل وجود و هستى! اين انوار تابناك، زمينه ساز اين فيض والا و برجسته الهى اند. پس سلام بر امامان كه معادن رحمت الهىاند.1. مفردات راغب، واژه «رحم» 2. مفاهيم القرآن، ج6، ص 266. 3. التوحيد، ص 204. 4. اعراف، آيه 156. 5. مستدرك سفينة البحار، ج 4، ص 135. 6. بحارالانوار، ج 7، ص 287. 7. اعراف، آيه 156. 8 . الانوار الطالعة، ص 46. 9. بحارالانوار، ج 23، ص 333. 10. بقره، آيه 30 . 11. تفسير الميزان، ج 1، ص 121.