امامان وارثان انبياء
حجةالاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمى سخن از زيارت جامعه بود، فرازهاى زيارت جامعه هر كدام فصلى است گسترده، در باب معرفت امامان فرازهائى مورد بحث قرار گرفت و اينك فراز ورثة الانبياء محور بحث است. «ورثة الانبياء» سلام بر شما امامان كه وارث امامان هستيد. ابتدا بايد ببينيم معناى ارث چيست؟ آنگاه بحث كنيم كه امامان از چه ناحيهاى وارث انبياء هستند. معناى ارث
ارث و تراث و وراثت هر سه مصدر «ورث يرث» است و به معناى آن است كه چيزى از آن كسانى باشد و بعد از مرگ طبق احكامى خاص بستگان نسبى و سببى مالك آن گردند.(1) بنابراين درباره ارث چند مطلب نهفته است: 1ـ آنكه «مورّث» از دنيا رفته باشد. 2ـ آنكه وارث انتساب نسبى يا سببى با مورّث داشته باشد. 3ـ آنكه انتقال با مرگ باشد نه داد و ستد و معامله. بنابراين در مواردى كه اين واژه بدون ملاحظه سه مطلب به كار رفته آنجا يا مجاز است يا استعاره. و تذكر اين نكته مفيد است كه مجاز و استعاره موجب زيبائى و صفاى معناست نه ايراد و اشكال يا تحريف!! از زيبائىهاى قرآن و نهج البلاغه به كارگيرى همين مجازات است تا جائيكه بزرگانى همچون سيد رضى مجازات القرآن، المجازات النبويه نوشتهاند. واژه «ميراث» در اصل موراث بوده واو ماقبل مكسور تبديل به ياء شده است و به معناى مصدرى است كه گفتيم و اگر از ريشه ورث باشد بمعناى مالى است كه انسان با ارث به آن دست مىيابد.(2) واژه «تراث» در اصل وارث بود واوش تبديل به تاء شده است بمعناى مالى است كه از مرده براى ورثه مىماند.وارثان انبياء
اينجا بايد به اين پرسش پاسخ داد كه امامان(ع) از چه ناحيه وارثان انبياء هستند؟ بىترديد انبياء مثل همه انسانها دو شخصيت دارند يكى شخصيت حقيقى و ديگرى شخصيت حقوقىارث از امكانات مادى
در بعد شخصيت حقيقى آنچه از امكانات مادّى انبياء پس از آنها باقى بماند به ارث به وارثان نسبى و سببى آنها مىرسد آنها هم همانند ديگر انسانها از خود ارث مادّى بجاى مىگذارند. «و زكريا اذ نادى ربّه ربّ لاتذرنى فرداً و انت خير الوارثين»(3) و زكريا را به يادآور در آن هنگام كه پروردگارش را خواند و عرض كرد پروردگارا مرا تنها مگذار(و فرزند برومندى به من عطا كن) و تو بهترين وارثانى. در سوره مريم آيه 5 مىخوانيم: «و انى خفت الموالى من ورائى و كانت امرأتى عاقراً فهب لى من لدنك وليايرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله ربّ رضيّاً»(4) و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم و همسرم نازاست تو به قدرتت ولىّ (جانشين بعد از من) به من ببخش. جانشينى كه از من ارث ببرد و همچنين وارث آل يعقوب باشد و او را مورد رضايت خود قرار ده. «ارث» در اين آيات را اگر با توجه به شواهد و قرائن ارث مادى نگيريم حداقل آن است بگونهاى معنا كنيم كه ارث مادى را هم شامل باشد چون آنچنانكه مورد مخصص نيست، نمىتوان آيات را بگونهاى معنا كرد كه مورد را شامل نباشد. استناد حضرت صديقه طاهره سلام اللّه عليها به آيه شريفه در مورد ارث فدك زندهترين سند تفسير آيه است كه مراد از ارث در آيه «ارث مادّى» است. و هيچ مانعى ندارد پيامبرى مثل حضرت زكريا نگران آن باشد كه بعد از او امكانات مادّىاش در دست نااهلان قرار گيرد خصوصاً با توجه به دو نكته: 1ـ در آن زمان بنى اسرائيل هدايا و نذورات فراوانى براى احبار(علماى يهود) مىآوردند و زكريا رئيس احبار بود (نور 323/3) و قهراً اموال فراوانى نزد او بود. 2ـ همسر زكريا از دودمان حضرت سليمان بن داود بود و با توجه به وضع مالى خوب حضرت سليمان و داود اموالى را به ارث برده بود و اينها نزد زكريا بود. بر اساس اين آيه است كه بايد حكم به جعلى بودن حديثى كه مىگويد: «نحن معاشر الانبياء لانورث»(5) ما انبياء چيزى به ارث نمىگذاريم، بنمائيم. زيرا كه اين حديث با قرآن سازگار نيست. «ابوبكر» گفت: انى سمعت رسول اللّه (ص) يقول: نحن معاشر الانبياء لانورّث ذهبا و لا فضّة ولاداراً و لا عقاراً و انما نورّث الكتاب و الحكمة و العلم و النبوة و ماكان لنا من طعمة فلاولى الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه.(6) از پيامبر شنيدم كه ما طائفه پيامبران طلا و نقره، خانه و زمينى را براى كسى به ارث نمىگذاريم بلكه تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را ارث مىگذاريم و هر آنچه از ما به جا ماند از آن ولى امر بعد از ماست و او به هر شكل كه صلاح ديد عمل مىكند. عقل و نقل هر دو حكم به جعلى بودن حديث مىكند زيرا: اولاً: اگر اين حديث درست بود هرگز حضرت صديقه طاهره ارث خود را نمىطلبيد. حضرت زهرا معصومه(س) است و فعلش همانند قولش حجت است. در همان مجلس حضرت زهرا پاسخ داد كه: فقالت سبحان اللّه ما كان ابى رسول اللّه عن كتاب اللّه صادفاً ولالاحكامه مخالفا بل كان يتبع اثره و يقفوا سوره افتجمعون الى الغدر اعتلالاً عليه بالزور و البهتان و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من الغوائل فى حياته هذا كتاب اللّه حكما عدلاً و ناطقا فصلايقول يرثنى و يرث من آل يعقوب و يقول ورث سليمان داود.(7) حضرت زهرا فرمود: پاك و منزه است خداوند (اين كلمه در مقام تعجب گفته مىشود) هيچگاه پدرم رسول خدا(ص) از كتاب خدا اعراض نمىكرد و با احكام آن مخالفتى نداشت بلكه پدرم از احكام قرآن تبعيت مىكرد و دنبالهرو سورههاى آن بود آيا همه جمع شدهايد و مىخواهيد خيانت كنيد و به حرف باطل و تهمت به پيامبر علت مىآوريد. اين خيانتى كه بعد از رحلت پيامبر مىكنيد شبيه همان ظلمها و غائله هائى است كه در زمان حياتش داشتيد اين كتاب خداست كه داورى است عادل و سخنگوئى است كه حق را از باطل جدا مىكند اين قرآن است (كه از زبان حضرت زكريا مىگويد) خدايا فرزندى به من بده كه وارث من و آل يعقوب باشد و مىفرمايد سليمان از داود ارث برد... ثانيا: اين چگونه حديثى است كه مولى على(ع) كه باب مدينة علم النبى(ص) است از پيامبر نشنيده!!حضرت زهرا نشنيده!! اينهمه مسلمان نشنيدند! فقط ابوبكر شنيده است! ثالثاً: اگر اين حديث درست بود غير از عائشه از همسران پيامبر(ص) از حضرت مىشنيدند در حالى كه آنرا از حضرت نشنيده بودند و در پى آن بودند كه ارث خود را مطالبه كنند.(8) رابعاً: عائشه خود معترف است كه اين حديث را فقط ابوبكر از پيامبر نقل كرده است.(9) خامساً: بر فرض كه حديث از حيث سند بى مشكل باشد مضمون خبر است نه انشاء (آنچنانكه ابوبكر به آن استناد مىكرد) يعنى انبياء به مناسبت مقام زهد و ورعى كه دارند آنچه از مال دنيا در اختيار دارند و در راه خدا به مصرف مىرسانند و چيزى از امكانات مادّى خود به جاى نمىگذارند نه آنكه مراد آن باشد كه آنان از قانون كلى ارث مستثنا هستند. اگر مقام انشاء بود مناسبت مقام اقتضاء مىكرد كه حقيرترين مال را ذكر كند و بفرمايد: نحن معاشر الانبياء لانورّث حتى التافة القليل؛ ما طايفه انبياء ارث نمىگذاريم حتى اشياء بى ارزش و قليل را نه آنكه طلا و نقره و خانه و ملك را اسم ببرد.(10) ممكن است اين سؤال مطرح شود كه نظير اين حديث در كتابهاى معتبر شيعى مثل اصول كافى آمده است در روايتى از حضرت امام صادق (ع) رسيده كه حضرت فرمود: «انّ العلماء ورثة الانبياء و ذاك انّ الانبياء لم يورثوا درهما و لاديناراً و انما اورثوا احاديث من احاديثهم...(11) عالمان دينى وارثان انبياء هستند بدينجهت كه پيمبران پول، طلا و نقره به ارث نمىگذارند و تنها حديثهائى از احاديثشان را به جاى مىگذارند.» پاسخ آن است كه اولاً حديث از جهت سند ضعيف است چون در سند ابى البخترى هست كه كنيه وهب بن وهب است در مواردى حضرت امام رضا(ع) او را تكذيب كرده تا جائيكه درباره او گفته شده «من اكذب البريه» دروغگوترين مردم است.(12) مرحوم مجلسى در مرآةالعقول فرموده الحديث ضعيف(13) و اينگونه نيست كه تمام احاديث كتاب كافى را بتوان اصطلاحاً صحيح ناميد. ثانيا: با صرف نظر از سند معناى روايت اين نيست كه اگر پيامبرى مالى داشت به ارث برده نمىشود بلكه معناى روايت اينست كه پيامبران مال قابل توجهى نداشتند آنان علمشان را براى امت باقى گذاشتند و چيزى هم كه مردم بايد از پيامبران انتظار داشته باشند دانش و حكمت و آثار نبوت است نه مال و ثروت و بخشيدن فدك به حضرت زهرا(س) و تمليك به حضرت نمودن و آنرا ملك شخصى حضرت زهرا(س) قرار دادن بدينجهت بود كه اين اموال در بيت امامت و ولايت باشد و علاوه بر تأمين زندگى شخصى در جهت پيشرفت امر ولايت به كار گرفته شود. اين ارث انبياء در بعد حقيقى لكن در مقام بحث نظر به ارث از اين نگاه نيست. بلكه مراد ارث از نگاهى ديگر است.وراثت معنوى
مراد از ارث در اينجا در ابعاد شخصيت حقوقى پيامبران است برخى از اين ابعاد عبارتند از: الف ـ انبياء به اذن خداوند ولايت تكوينى داشتند. يعنى مىتوانستند با اذن خداوند در جهان آفرينش و تكوين تصرف كنند و برخلاف عادت و جريان طبيعى عالم اسباب حوادثى را به وجود آورند مانند زنده كردن مردگان و بازگرداندن بينائى به كور مادرزاد توسط حضرت عيسى(14) باد در اختيار حضرت سليمان قرار گرفتن(15) با يك چشم بهم زدن احضار تخت بلقيس. (16) اين اختيارات را خداوند به امامان نيز داده است نمونهها در اين عرصه آنقدر زياد است كه محتواى كتابهاى بزرگ را تشكيل مىدهد ما تنها به ذكر يك روايت بسنده مىكنيم: ابوبصير مىگويد بر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم آيا شما ورثه پيامبر اكرم هستيد امام فرمود آرى پرسيدم آيا رسول خدا وارث انبياء بود و آنچه آنها مىدانستند رسول اكرم(ص) مىدانست فرمود آرى ، گفتم: آيا شما مىتوانيد مردگان را زنده كنيد و كورهاى مادرزاد و مبتلايان به برص را شفا دهيد حضرت فرمود آرى به اذن الهى مىتوانيم آنگاه فرمود نزديك بيا وقتى جلو رفتم دستى بر چشم و صورتم كشيد ديدگانم باز شد و خورشيد و آسمان، زمين، خانهها و آنچه در خانه بود را ديدم سپس فرمود آيا دوست دارى به همين صورت بينا باشى و در قيامت مانند ديگران حساب پس دهى يا اينكه مثل سابق نابينا باشى و بهشت از آن تو باشد. گفتم دوست دارم به حال سابقم باشم آنگاه دستى به چشمم كشيد و به حالت اوليهام برگشتم.(17) ب ـ انبياء داراى علم گسترده بودند. علم به حقايق جهان هستى كه خداوند به آنها اعطاء كرده بود. اين علم را براى امامان (ع) به ارث گذاشتند در گذشته در اين باره بحث كرديم و به يارى خداوند در آينده نيز به مناسبت فرازهائى كه سخن از علم امامان دارد سخن خواهيم گفت اينجا فقط يك روايت را ذكر مىكنيم و آن اينكه امام صادق(ع) فرمود: سليمان از داود ارث برد، محمد از سليمان ارث برد و ما از محمد ارث برديم از اين جهت علم به تورات و انجيل و زبور و بيان آنچه در الواح موسى بود نزد ماست.(18) ج ـ انبياء مصطفا و مجتباى خدا بودند يعنى خداوند آنها را جهت نبوت برگزيده بود: «و انّهم عندنا لمن المصطفين الاخيار»(19) آنها (ابراهيم، اسحق و يعقوب) نزد ما از برگزيدگان و نيكانند. «فاجتباه ربّه فجعله من الصالحين»(20) ولى پروردگارش (يعنى پروردگار يونس) او را برگزيد و از صالحان قرار داد. امامان سلام اللّه عليهم اجمعين نيز مصطفا و مجتباى خدايند. همانگونه كه در اصطفاى نبوت سن بالا شرط نبود و كودك در گهواره هم به پيامبرى برگزيده شد. «قال انى عبداللّه آتانى الكتاب و جعلنى نبياً...(21) حضرت عيسى گفت من بنده خدايم به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر قرار داده است... و در مورد حضرت يحيى مىخوانيم:... و آتيناه الحكم صبياً...(22) و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم. همينگونه اعطاى منصب رفيع امامت در كودكى به حضرت امام جواد(ع) و حضرت امام هادى(ع) و حضرت امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف جاى استبعاد ندارد. در روايتى از يكى از ياران امام جواد(ع) بنام على بن اسباط مىخوانيم: كه او مىگويد خدمت حضرت رسيدم در حالى كه سن امام كم بود، درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خويش بسپارم و به هنگامى كه به مصر باز مىگردم كم و كيف مطلب را براى دوستان امام نقل كنم. درست در همين هنگام كه در چنين فكرى بودم آنحضرت نشست (گوئى تمام فكر مرا خوانده بود) روبه سوى من كرد و گفت: اى على بن اسباط! خداوند كارى را كه در مسئله امامت كرده همانند كارى است كه در نبوت كرده است گاه مىفرمايد و آتيناه الحكم صبيا ما در كودكى فرمان نبوت به او داديم و گاه مىفرمايد...، بنابراين همانگونه كه ممكن است خداوند حكمت را به انسانى در كودكى بدهد، قدرت اوست كه آن را در چهل سالگى بدهد.(23) د ـ انبياء در مسير ابلاغ رسالت خويش رنجها را به جان خريدند، اهانتها، تحقيرها، شكنجههاى جسمى و... فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل...(24) بنابراين صبر كن آنگونه كه پيامبران اولواالعزم شكيبائى كردند...از همه پيامبران اولواالعزم تنها به عنوان نمونه، گوشهاى از رنجهاى پيامبر اكرم(ص) را در مسير ابلاغ رسالت ياد مىكنيم:الف ـ به پيامبر اكرم تهمت و اهانت روا داشتند.
1ـ او را كاهن(كسى كه با اجنه مرتبط است و غيبگوئى مىكند) خواندند.(25) 2ـ او را ساحر(جادوگر) خواندند.(26) 3ـ او را مسحور(كسى كه جادوگرى ديگران در او اثر كرده و عقلش را ربوده) خواندند.(27) 4ـ او را مجنون خواندند.(28) 5 ـ او را معَلَّم به فتح لام (يعنى كسى كه ديگرى به او تعليم مىدهد) خواندند.(29) 6ـ او را كذّاب (دروغگو) ناميدند.(30) 7ـ او را مفترى(يعنى كسى كه قرآن را خود ساخته و به خدا نسبت مىدهد) خواندند.(31) 8 ـ يا مفترى يا مجنون.(32) 9ـ او را شاعر(كسى كه خيال پردازانه سخن مىگويد) خواندند.(33) 10ـ او را كسى خواندند كه افكار آشفته و پريشان دارد «اضغاث احلام».(34)ب ـ بهانه جوئيها كردند:
1ـ چرا قرآن بر ثروتمندى از ثروتمندان قريش نازل نشد.(35) 2ـ چرا پيامبر بشر است بايد فرشته باشد!!(36) 3ـ چرا دعوتش بر خلاف راه نياكان است.(37) 4ـ چرا دم از خداى واحد مىزند(38) و سخن از زندگى پس از مرگ دارد!(39) 5 ـ چرا معجزاتى همانند پيامبران پيشين ندارد؟(40) 6ـ چرا فرشتهاى همراه او نيست؟(41)ج ـ آزارهاى جسمى و فشارهاى روحى و اقتصادى و...:
1ـ سنگسارش كردند آنچنان كه از بدن مباركش خون مىريخت. هنگامى كه براى دعوت مردم به اسلام به سوى طائف آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلكه آنقدر سنگ بر او زدند كه خون از پاى مباركش جارى شد. ب ـ افراد نادان را تحريك مىكردند كه فرياد زنند و پيامبر را دشنام دهند. ج ـ همسر ابولهب كه خواهر ابوسفيان بود و عمه معاويه محسوب مىشد بوتهاى خار را بر دوش مىكشيد و بر سر راه پيغمبر اكرم مىريخت تا پاى مباركش آزرده شود. د ـ او و يارانش را تحت فشار شديد اقتصادى قرار دادند سه سال تمام در شعب ابىطالب محصور بودند با گرسنگى شديد، با اينكه ناله جگر خراش گرسنگان به گوش سنگدلان مكّه مىرسيد ولى در دل آنها اثر نمىگذاشت. جوانان و مردان با خوردن يك دانه خرما در شبانه روز زندگى مىكردند و گاهى يك دانه خرما را دو نيم مىكردند و با آن روز را به شب مىآوردند «ابولهب» عموى ملعون پيامبر در ميان بازار فرياد مىكشيد و مىگفت مردم قيمت اجناس را بالا ببريد تا از پيروان محمد قوه خريد را سلب كنيد و براى تثبيت قيمت اجناس را گرانتر خريدارى مىكرد.(42) هـ. و سرانجام توطئه كينه توزانه قتل پيامبر(ص) كه با عنايت حضرت حق خنثى شد. اين تنها گوشهاى از رنجهاى پيامبر(ص) در مسير ابلاغ رسالت بود. امامان (ع) ورثة الانبياء هستند آنها هم به سهم خود انواع و اقسام رنجها را به جان خريدند تا جائى كه هيچكدام از آنها با مرگ طبيعى نمردند بلكه يا با شهادت سرخ(سالار شهيدان ابىعبداللّه الحسين(ع)) و يا با شهادت سبز(مسموم شدن) به ديدار خدا رفتند. در روايتى از حضرت اميرمؤمنان على (ع) مىخوانيم: «ان الصبر على ولاة الامر مفروض لقول اللّه عزوجل لنبيّه فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل و ايجابه مثل ذلك على اوليائه و اهل طاعته بقوله: لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة».(43) صبر و استقامت بر رهبران و زمامداران جامعه اسلامى فريضه است زيرا خداوند آنرا بر پيامبرش واجب كرده است. و همين را از پيروانش مىخواهد زيرا كه مىگويد براى شما در زندگى پيامبر سرمشقى نيكوست و همگى بايد به او اقتداء كنيد. آرى امامان ورثة الانبياء هستند چون آنها هم هر آنچه ابلاغ وظيفه هزينه مىطلبيد پرداختند. آنجا كه جاى صبر و سكوت و خون دل خوردن بود صبر كردند، صبرى كه همانند استخوان در گلو، خاشاك در چشم، قرار گرفتن نوك تيز شمشير بر قلب و تلختر از تلخترين ميوهها «علقم» بود.(44) آنجا كه وظيفه تشخيص دادند مسئوليت حكومت را بپذيرند آنرا با رنجهاى فراوانش پذيرفتند. آنجا كه وظيفه تشخيص دادند نرمش قهرمانانه داشته باشند آنرا با تمام نيشهائى كه از سوى خودى و غيرخودى زده مىشد، انجام دادند. آنجا كه جاى جانبازى و ايثار جان خويش و عزيزانشان بود به استقبال آن شتافتند آنجا كه وظيفه تحمل حبسهاى طولانى بود آنرا بجان خريدند و...و... و اگر بخواهيم رنجهاى امامان را در مسير انجام رسالت امامت فهرست كنيم فهرستى طولانى خواهد شد كه از عهده اين مقاله بيرون است. و در يك كلام امامان آئينه تمام نماى فضائل و مناقب پيامبران هستند و اگر كسى بخواهد همه آنها را در قالب يك انسان ببيند او امام معصوم است. در روايتى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم: «يا عباد اللّه من اراد ان ينظر الى آدم فى جلالته و الى شيث فى حكمته و الى ادريس فى نباهته و مهابته والى نوح فى شكره لربّه و عبادته و الى ابراهيم فى وفائه و خلّته و الى موسى فى بغض كل عدوّلله و منابذته و الى عيسى فى حبّ كل مؤمن و معاشرته فلينظر الى على بن ابى طالب؛(45) اى بندگان خدا كسى كه مىخواهد به آدم در جلالتش، به شيث در حكمتش، به ادريس در نامآورى و مهابتش، به نوح در شكرگزارى و عبادتش، به ابراهيم در وفادارى و دوستى اش با خدا، به موسى در بغض دشمنان خدا و بريدن از آنان، به عيسى در دوستى مؤمنان و معاشرت با آنان نگاه كند پس بنگرد به على بن ابى طالب!.1. مقائيس اللغة ، ج 6، ص 105 «ابى فارس تصريح به مسئله مرگ در ارث ندارد ولى از محتواى آن استفاده مىشود اما ديگر لغويين تصريح دارند رجوع كنيد به التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج13 و 14 ص 77 تا 83، نيز به مفردات راغب كلمه ورث. 2. مجمع البحرين، ج 3، ص 1924 «ورث». 3. سوره انبياء، آيه 89. 4. سوره مريم، آيه 5 و 6. 5. اللئالى المصنوعه، ج 2، ص 422. 6. 7. خطبه فدكيّه مصادر اين خطبه را بنگريد به نهج الحياة چاپ چهاردهم، ص 123 تا 129. 8. صحيح مسلم، ج 6، ص 152. 9. قتح البارى، ج 6، ص 242. 10. شرح خطبه حضرت زهرا(س)، ج 2، ص 295. 11. اصول كافى، ج 1، ص 32. 12. قاموس الرجال، ج 10، ص 457. 13. مرآة العقول، ج 1، ص 103. 14. سوره آل عمران، آيه 49. 15. سوره ص، آيه 36. 16. سوره نمل، آيه 40. 17. بصائر الدرجات، ص 289. 18. اصول كافى، ج1، ص 224. 19. سوره ص، آيه 45. 20. سوره قلم، آيه 50. 21. سوره مريم، آيه 30. 22. همان، آيه 12. 23. اصول كافى، ج 1، ص 384 به ساير مصادر حديث بنگريد، موسوعة الامام الجواد(ع)، ج 1، ص 208 ـ 209. 24. سوره احقاف، آيه 35. 25. سوره حاقه، آيه 42. 26. سوره ص، آيه 4. 27. سوره فرقان، آيه 8 ـ سوره شعراء، آيه 152. 28. سوره حجر، آيه 6 ـ سوره تكوير آيه 22، سوره طور، آيه 29. 29. سوره دخان، آيه 13 ـ 14، سوره نحل، آيه 103. 30. سوره ص، آيه 4. 31. سوره نحل، آيه 101 ـ سوره هود، آيه 13 ـ سوره فرقان، آيه 4. 32.سوره سباء، آيه 8. 33. سوره يس، آيه 69. 34. سوره انبياء، آيه 5. 35. سوره زخرف، آيه 31. 36. سوره اسراء، آيه 94 ـ 95. 37. سوره مائده، آيه 106. 38. سوره ص، آيه 4 و 5. 39. سوره سجده، آيه 10. 40. سوره انعام، آيه 124 ـ سوره قصص، آيه 48. 41. سوره انعام، آيه 8. در اين دو بخش (بند الف و ب) بحث مبسوطى در منشور جاويد قرآن ج 6 آمده است. 42. فروغ ابديت، ج 1، ص 354. 43. تفسير نورالثقلين، ج5، ص 23. 44. تعبيرات مولى على(ع) از صبرخود در نهج البلاغه، خطبه 3 ـ خطبه 26 و خطبه 217. 45. بحارالانوار، ج 17، ص 419. <\font>