نگاهی تطبیقی به نظریه سعادت آرای ارسطو و ملامهدی نراقی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی تطبیقی به نظریه سعادت آرای ارسطو و ملامهدی نراقی - نسخه متنی

محسن جوادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهى تطبيقى به نظريه سعادت آراى ارسطو و ملامهدى نراقى

دكتر محسن جوادى

1. اخلاق جمع «خلق » است و «خلق » (1) به آن دسته از هنجارهاى روحى و نفسانى گفته مى شود كه از استوارى نسبى برخوردار بوده و مقتضى صدور افعال به سهولت و بدون نياز به فكر و تروى است (2) . براساس اين تعريف موضوع اخلاق نوع خاصى از حالت هاى روحى و فضايل و رذايل اخلاقى همگى از جنس ويژگى هاى روحى خواهند بود; بنابراين، بحث از حسن و قبح افعال اختيارى مستقل از خواست گاه روحى آن ها جزء اخلاق نخواهد بود.

در سنت اخلاقى اسلامى معمولا در مقام تعريف اخلاق چنين محدوديتى براى آن لحاظ شده است; ولى در مقام بحث و بررسى از حدود مذكور در تعريف اخلاق، فراتر رفته و به بحث از حسن و قبح مستقل افعال هم پرداخته شده است.

شايد بحث از قبح دروغ يا سرقت، بدون توجه به خاست گاه روحى آن ها، به لحاظ تعريف، جزء اخلاق نباشد; اما به لحاظ تحقق، جزء مباحث اصلى آن است. پس بهتر است در تعريف اخلاق از معناى محدود لغوى آن فراتر رويم و آن را اعم از حالت هاى روحى و افعال رفتارى انسان به حساب آوريم تا مقام تعريف علم اخلاق با مقام تحقق آن هم گرايى يابد.

البته لازم به ذكر است كه برخى از مذاهب اخلاقى رايج در غرب اصولا به خاست گاه هاى روحى عمل آدمى بهايى نمى دهند و فعل اختيارى انسان را به صورت مستقل و فقط براساس نتايجى كه براى جامعه انسانى دارد، ارزيابى مى نمايند. براى يك سودگرا آن چه مهم است خود راست گفتن است نه نيت و انگيزه آن، اما يك عالم اخلاقى مسلمان هر دوى اين ها را در كنار هم جست وجو مى كند.

يكى از نكات مهم در سنت اخلاقى اسلامى به ويژه در آثار ملامهدى نراقى، تصور طب گونه اى است كه از علم اخلاق وجود دارد، براين اساس همان گونه كه بدن انسان گاهى از حالت طبيعى خارج شده و دست خوش بيمارى مى گردد، روح آدمى هم گاهى تعادل خود را از دست مى دهد و گرفتار بيمارى مى گردد. به نظر نراقى همان گونه كه خلقت بدن انسان به گونه اى است كه با برخى چيزها تنافر دارد و هرگونه تماس آن ها با بدن موجب بيمارى آن مى شود، خلقت روحى انسان هم با برخى چيزها تنافر دارد و آلايش به آن ها موجب بيمارى روح مى گردد. علم پزشكى عهده دار بررسى جزئيات امور منافر و ملايم با بدن است و علم اخلاق عهده دار بررسى جزئيات امور منافر و ملايم با نفس و روح آدمى است (3) . البته آن چه مهم است شناسايى امور ملايم است كه موجب شكوفايى بدنى و روحى انسان است; ولى براى نيل به آراستگى، لازم است ابتدا انواع آلودگى ها را شناخت و از آن ها پاك شد. براين اساس است كه نراقى بحث از ناروايى هاى اخلاقى را بر بررسى فضايل اخلاقى مقدم مى دارد (4) .

تاكيد بر اهميت نقش علاجى اخلاق در سنت اسلامى چنان است كه امام خمينى برخى از كتاب هاى معروف اخلاقى مانند «اخلاق ناصرى » و «طهارة الاعراق فى تحصيل الاخلاق » را به دليل بى توجهى به آن، بازدارنده آدمى از مقصد اصلى مى دانند (5) .

«كتاب اخلاق، موعظه كتبيه بايد باشد و خود معالجه كند دردها و عيب ها را» (6)

الگوى عمل در علم اخلاق شبيه علم پزشكى است (7) ; اما چون علم اخلاق به درمان بيمارى هاى روح مى پردازد، بسيار با ارزش تر از پزشكى است (8) .

2. نراقى در پاسخ به اين پرسش كه چرا آدمى زحمت پيراستن نفس از رذايل و آراستن آن به فضايل را بر خود هموار مى كند، مى گويد: غرض نهايى وصول به سعادت است (9) . پس بايد ديد خير و سعادت چيست؟ وى سعادت را رسيدن هر شخص به كمالى كه به صورت استعداد در نهاد او به وديعه گذاشته شده، مى داند كه از رهگذر فعاليت ارادى صورت مى گيرد و براين اساس سعادت افراد را برحسب اختلاف استعداد آن ها، متفاوت مى داند (10) .

نراقى براى توضيح ديدگاه خود ابتدا ديدگاه فيلسوفان يونانى را مطرح مى كند. وى مى گويد: ظاهر كلام «ارسطو» اين است كه فقط كمالات نفسانى را خير مطلق و سعادت مى داند; اما كمالات خارج از نفس مثل ثروت، شهرت، سلامت و قدرت بدنى را خير مضاف مى داند كه فقط در صورتى كه مقدمه تحصيل كمالات نفسانى قرار گيرند داراى ارزش اند.

وى سپس مى گويد كه: ديدگاه «ارسطو» درباره سعادت على رغم ظاهر آن، تركيبى است; يعنى همه اجزاى شخص را لحاظ مى كند و رسيدن به كمال هر جزء را سعادت مى داند. بدين ترتيب چيزهاى زيادى مانند ثروت، سلامت، شهرت و امورى از اين دست، چون همه آن ها به شخص آدمى مربوط اند سعادت جزئى به شمار مى آيند. نراقى معتقد است سعادت در نظر «ارسطو» به پنج چيز مربوط است (11) .

1- به بدن از آن رو كه بدن است مثل سلامت و اعتدال;

2- به بدن از آن نظر كه وسيله انجام كارهاى نيك است مثل ثروت و دوست;

3- به آن چه موجب شهرت است;

4- به توفيق و بخت در رسيدن به آمال;

5- به نفس و روح مثل حكمت و فضيلت هاى اخلاقى.

نراقى بعد از بيان ديدگاه «ارسطو» درباره تعلق سعادت به بدن و روح به بيان ديدگاه فيلسوفان متقدم مانند «رواقيان » مى پردازد كه از سعادت هيچ بهره اى را به بدن و امور مادى نمى داند و سعادت را فقط به روح و حالت هاى نفسانى مربوط مى دانستند (12) . وى سپس به تفصيل ديدگاه خود مى پردازد و آن را به حكيمان مسلمان نسبت مى دهد; اما پيش از بيان تفصيلى ديدگاه وى درباره سعادت لازم است توضيح مستندى درباره ديدگاه «ارسطو» و حكيمان متقدم مورد اشاره نراقى بدهيم.

3. «ارسطو» بى هيچ ترديدى، يكى از برجسته ترين عالمان اخلاق است و تاثير زيادى برانديشه اخلاقى پس از خود گذاشته است. اعتناى فراوان ملا مهدى نراقى به نقل و شرح ديدگاه هاى ارسطو، به ويژه، بيان احتمال هاى مختلف درباره نظريه سعادت او، نشان گر درك درست نراقى از جاى گاه رفيع ارسطو در عرصه پژوهش هاى اخلاقى است.

ارسطو كتاب معروف خود «اخلاق نيكوماخوس » را با بحث از سعادت شروع مى كند; زيرا آن را غايت قصوى، خير اعلى و خير مطلق براى هركس مى داند. همه افعال و اعمال آدمى براى دست پيدا كردن به سعادت است، اما به رغم توافقى كه در نام آن است، اختلاف زيادى در مورد مؤلفه يا مؤلفه هاى آن وجود دارد (13) . برخى آن را در تفريح و شادمانى مى جويند و برخى در قدرت سياسى و برخى ديگر در حكمت و فضيلت اخلاقى (14) .

پس اولين وظيفه اى كه برعهده عالمان اخلاق است تبيين درست سعادت است تا آدمى در مورد آن دچار اشتباه نگردد; زيرا خطا در تشخيص سعادت مانند اين است كه تيراندازى در ميدان مسابقه هدف را به خطا گمان كند و آن گاه تيراندازى نمايد.

اگر بخواهيم نظريه سعادت «ارسطو» را به اجمال برسى نماييم بايد به دو تفسير مهم از كلام وى در طول تاريخ فلسفه اشاره نماييم.

«سعادت » از ديدگاه ارسطو، فعاليت آدمى براساس عقل و خردورزى است، و با چنين فعاليتى است كه فرد، انسان شكوفا مى شود (15) .

تاكيد بر فعاليت ارادى انسان، كه هم در تعريف ارسطو و هم در تعريف نراقى ديده مى شود، براى توجه دادن به نقش كليدى خود انسان در تحصيل سعادت و شكوفا كردن خود است. به تعبير ارسطو آدمى با داشتن استعداد فضيلت نيك بخت نمى شود مگر آن كه آن را با فعاليت مستمر خود به فعليت برساند.

«در مسابقه هاى المپيك نيز جايزه را به كسانى نمى دهند كه تنشان بهتر از همه پرورده شده است و قوى تر از همه اند; بلكه جايزه تنها به كسانى داده مى شودكه در مسابقه شركت مى جويند; زيرا آن كه گوى سبقت از حريفان مى برد در ميان اينان است. به همين قياس تنها كسانى كه فعاليت مى كنند از مواهب نيك و شريف بهره مند مى گردند» (16) .

اما چرا ارسطو شكوفايى و سعادت انسان را در فعاليت او بر مبناى عقل و خردورزى مى داند؟ پاسخ اين پرسش را با توجه به تعريف سعادت مى توان يافت، زيرا سعادت هر چيز، چنان كه نراقى با صراحت بيان داشته است، در فعليت يافتن استعداد خاص آن چيز است; بنابراين، سعادت انسان هم در گرو فعليت يافتن استعداد ويژه او است. اين استدلال در تاريخ فلسفه به نام برهان كاركرد (ارگن) معروف است كه در اصل از «افلاطون » است، ولى «ارسطو» هم آن را پذيرفته است (17) .

با استناد به برهان كاركرد و با توجه به اين كه استعداد خاص آدمى كه موجودات ديگر از آن بى بهره اند، همان عقلانيت و خردورزى است معلوم مى شود كه شكوفايى و سعادت ويژه انسان در گرو فعاليت عقلانى است.

اما نكته مهم اين است كه از اين مفهوم فعاليت عقلانى دو برداشت شده است يكى اين كه سعادت آدمى فقط در فعاليت عقلى محض يعنى نظريه پردازى و تامل (18) است.

اين ديدگاه به عنوان تفسير عقل گرايانه يا تفسير غايت غالب (19) از سعادت، معروف است. بر اين اساس، سعادت فقط از رهگذر حكمت نظرى (سوفيا) حاصل مى شود و فقط اهل نظر و تامل يا فيلسوفان از آن بهره منداند. شواهد زيادى در كتاب دهم اخلاق نيكوماخوس است كه نشان مى دهد «ارسطو» چنين ديدگاهى دارد (20) .

اما براساس تفسير ديگر كه به تفسير غايب جامع (21) معروف است، منظور از فعاليت عقلانى، فعاليتى است كه ريشه در عقل و خردورزى دارد; بنابراين، فضايل اخلاقى مانند سخاوت، راست گويى و... همگى چون به دستور عقل صورت مى گيرند فعاليت عقلايى به شمار مى آيند و مايه شكوفايى انسان و جزء سعادت اويند. پس در اين ديدگاه، سعادت، مجموعه فعاليت محض عقلى و فعاليت اخلاقى مبتنى بر عقل است، كه هر دو جزء كمالات نفس به شمار مى آيند.

«ارسطو» در كتاب اول «اخلاق نيكو ماخوس » به صراحت از اين ديدگاه دفاع مى كند وبراين اساس در كتاب هاى بعدى به توضيح انواع فضايل اخلاقى و نيز فعاليت هاى محض عقلانى مى پردازد.

مشكل عدم سازگارى كتاب اول و دهم «اخلاق نيكوماخوس » از موضوع هاى مورد بحث در فلسفه اخلاق است (22) .

در اين ميان برخى از شارحان ارسطو به جمع دو مؤلفه اخلاقى و عقلانى محض سعادت، چيزهاى ديگر هم افزوده اند و مثلا وجود دوستان خوب، ثروت و شهرت را هم جزء سعادت به شمار آورده اند (23) . مستند اين برداشت از كلام «ارسطو» كتاب هاى ديگر ارسطو از جمله «خطابه » است (24) . اما با توجه به تعريف ارسطو از سعادت و نيز اولويت كتاب «اخلاق نيكوماخوس » از لحاظ استناد مطالب اخلاقى به ارسطو، نمى توان راى اخير را پذيرفت.

با توجه به اين توضيح مى توان فهميد كه نراقى فقط به تفسير جامع كلام «ارسطو» اشاره مى كند. وى ابتدا به تفسير جامع معروف كه سعادت را مربوط به دو جنبه از كمالات نفسانى مى داند، اشاره مى كند و مى گويد: ظاهر نوشته هاى «ارسطو» چنين است; اما سپس به تفسير جامع غير قابل قبول اشاره دارد كه مؤلفه هاى بسيارى را جزء سعادت آورده است. ظاهر نوشته هاى نراقى درباره ارسطو ترجيح اين برداشت است اما چنان كه اشاره كرديم اين برداشت اصولا قابل دفاع نيست. متاسفانه نراقى به تفسير عقلانى سعادت در نظر ارسطو كه اتفاقا در سنت عرفانى اسلامى به نام نظريه اتصال شهرت يافته بود، اشاره اى ندارد.

به نظر مى رسد كه تفسير جامع دو مؤلفه اى (فعاليت عقلى محض و فعاليت اخلاقى) از نظريه سعادت «ارسطو» از اعتبار بيش تر برخوردار است و شواهد زيادى در تاييد آن وجود دارد، كه مهم ترين آن ها تاكيد خود ارسطو برارزش ذاتى فضيلت هاى اخلاقى است. اگر تفسير عقلانى درست باشد بايد ارزش فضيلت هاى اخلاقى را در حد تامين امكان تامل و نظريه پردازى دانست; در حالى كه چنين چيزى با روح حاكم براخلاق ارسطويى منافات دارد.

4. منظور نراقى از متقدمان بر ارسطو، حكيمان بزرگى مانند «سقراط » و «افلاطون » است كه البته بازتاب انديشه هاى اخلاقى آن ها را در مذاهبى مانند «رواقيان » و «كلبيان » هم مى يابيم. امورى مانند ثروت، سلامت و شهرت در نظر ارسطو «خيرات بيرونى » اند; زيرا به مقدار زيادى تابع اوضاع و احوال خارج از نفس و اختيار خود انسان اند; ولى به هر حال داراى اهميت اند. چنان كه اشاره شد «ارسطو» در خطابه آن ها را جزء مؤلفه هاى سعادت مى داند اما در «اخلاق نيكوماخوس » آن ها را ابزار مناسبى براى تحصيل سعادت مى داند; ولى براى حكيمانى مثل «سقراط » اصولا «خيرات بيرونى » (25) شان و منزلتى در نيك بختى آدمى ندارد. «سقراط » در بسيارى جاها استدلال مى كند كه وجود فضيلت ها براى رستگارى انسان كافى است و بدون خيرات بيرونى هم نيك بختى قابل تحصيل است. در رساله «اوتودموس » سقراط حتى نام خيرات را هم از آن دريغ مى دارد (26) .

تصور «سقراط » از ذات انسان به عنوان گوهرى عقلانى خاست گاه چنين برداشتى از سعادت گرديده است. «افلاطون » شاگرد نام دار «سقراط » هم، كه به تعبير نراقى جزء حكماى متقدم بر «ارسطو» است، نيك بختى آدمى را در اشتغال به علم «مثل » مى داند و تفسيرى عقلانى و كلى از سعادت مى دهد و براى امور مادى مانند ثروت و شهرت در قياس با امور مجرد و كلى بهايى قائل نمى شود.

«ارسطو» كوشيد تا با واقع نگرى، سهم خيرات بيرونى و حتى بخت و اتفاق را در نيك بختى آدمى نشان دهد; ولى بعدها در دوره يونانى مآبى گروه هاى مختلفى مانند «رواقيان » به شدت به دفاع از ديدگاه «سقراط » پرداختند و حتى خيرات بيرونى را مانع نيك بختى آدمى قلمداد كردند (27) .

5. اينك به بررسى تطبيقى ديدگاه نراقى و ارسطو درباره سعادت مى پردازيم:

ديدگاه كلى اخلاقى نراقى مانند «ارسطو» فضيلت گرايانه است. هر چند اخلاق فضيلت گرايانه در فلسفه اخلاق جديد براى اشاره به ديدگاه خاصى در ميان نظرهاى مختلف اخلاقى به كار مى رود، اما همان طور كه «السدير مك اينتاير» مى گويد در فلسفه يونانى فضيلت همان شكوفايى و مزيت است. و اخلاق هم چيزى جز شكوفايى و برترى شخصيت انسان نيست; در نتيجه، هر نظريه اخلاقى، ساختار فضيلت گرايانه دارد. «مك اينتاير» مؤلفه هاى اصلى اخلاق ارسطو (فضيلت گرايانه) را چهار چيز مى داند (28) كه در اين جا ما به مقايسه برخى از آن ها با ديدگاه نراقى مى پردازيم:

الف) سعادت، كه هدف نهايى هر انسانى است، بدون فضيلت حاصل نمى آيد ربط فضيلت و سعادت يكى از مشخصه هاى اساسى اخلاق «ارسطو» است. براى ارسطو سعادت كه همان شكوفايى ويژگى خاص انسان يعنى خردورزى است در فضيلت هاى مختلف ظهور و نمود مى يابد; از اين رو، جز از راه آراستگى به فضيلت ها نمى توان به سعادت دست يافت.

ملامهدى نراقى دقيقا براين نكته تاكيد دارد:

«فضيلت هاى اخلاقى از عوامل نجات و رساننده به رستگارى اند و رذيلت هاى اخلاقى از عوامل تباهى انسان و موجب شقاوت و بدبختى ابدى اند، پس پاكى از رذيلت و آراستگى به فضيلت، جزء مهم ترين وظايف است و حيات سزاوار آدمى بدون آن ها ممكن نيست، پس بر هر خردمند كوشايى لازم است در كسب فضيلت هاى اخلاقى كه همان حد وسطهاى مورد تاييد شرع است و نيز اجتناب از رذيلت ها كه همان انحراف هاى از حد وسط است، كوشش نمايد. اگر در اين جهت كوتاهى نمايد به هلاكت ابدى گرفتار خواهد شد» (29) .

ب) فضيلت ها به دو بخش تقسيم مى شوند: فضيلت هاى عقلى مانند حكمت عملى (فرونسينر)، تدبير و حكمت نظرى و فضيلت هاى اخلاقى مانند شجاعت و عفت و...

ارسطو براساس انسان شناسى خود كه نفس و روح آدمى را داراى دو شان و به تعبير مسامحى دو جزء مى دانست به تفكيك فضيلت ها مى پردازد. قواى انسان در اصل به دو بخش عقلانى و غير عقلانى (ارادى) تقسيم مى گردد و فضيلت هاى عقلى به كاركرد قواى عقلانى و فضيلت هاى اخلاقى به كاركرد قواى غيرعقلانى مانند غضبيه يا شهويه مشروط به مطابقت با اصول عقل، مربوط است.

«مك اينتاير» معتقد است كه نقش عقل عملى (فرونسينر) براى «ارسطو» ايجاد ربط بين قواى عقلى و قواى غير عقلى روح است. اين ربط از ره گذر شناسايى و معرفى صواب و خطاهاى افعال و حالات آدمى، صورت مى گيرد. نراقى عين اين مطلب را به «ابن سينا» نسبت مى دهد و مى گويد: نقش عقل عملى، شناسايى فضيلت ها و رذيلت ها است. خود نراقى اين ديدگاه را نمى پذيرد و معتقد است هر نوع ادراكى چه مربوط به هست ها و چه مربوط به ارزش ها جزء وظايف و اختيارات عقل نظرى است و عقل عملى قدرت چنين كارى را ندارد. در نظر نراقى عقل عملى يك نيروى اجرايى است و نه ادراكى و كار او اجراى تشخيص هاى عقلى است و البته زمينه اجراى دستورهاى عقل نظرى كه به وسيله عقل عملى صورت مى گيرد. قواى غير عقلانى انسان است:

«حق اين است كه هر نوع راه نمايى و ادراكى از ناحيه عقل نظرى است و او است كه راه نماى خيرخواه است و عقل عملى فقط نقش اجرا كننده دستورهاى آن را دارد و حوزه اجرايى عقل عملى قواى غضبيه و شهويه است » (30) .

ج) نكته سومى كه «مك اينتاير» به عنوان مؤلفه اخلاق فضيلت گرا و به ويژه اخلاق ارسطو مى داند، تاكيد بر يك پارچگى فضيلت ها است. البته مصدر اين كليت، عقل عملى (فرونسينر) است; زيرا وجود آن به معناى تشخيص درست صواب و خطا (در ديدگاه ارسطو و ابن سينا - و يا ضمانت اجراى صواب و اجتناب از خطا در ديدگاه نراقى) است و در هر دو صورت مصدر يك كليت است.

نراقى براى توضيح اين نظر، به يك نكته مهم اشاره مى كند و آن اين كه صرف انجام عمل خوب فضيلت نيست، بلكه براى داورى درباره فضيلت بايد از سطح ظاهرى عمل فراتر رفت. عملى فضيلت به حساب مى آيد كه در عمق روح آدمى ريشه داشته باشد (31) ، يعنى مصدر گرفته از عقل عملى باشد. و البته روشن است كه با وجود عقل عملى، فضيلت هاى ديگر هم در انسان تحقق خواهد يافت. فضيلت واقعى در صورتى حاصل مى گردد كه تمام قواى انسان در حالت اعتدال كار كند.

در نظر نراقى سعادت كه غايت تهذيب اخلاق و آراستگى به فضايل است تنها در صورتى حاصل مى گردد كه آدمى كاركرد تمام قواى خود را اصلاح كرده باشد، هم چنان كه سلامت در صورتى حاصل مى آيد كه كليه اجزاى بدن به درستى كار كنند (32) .

د) پس از اشاره به برخى از وجوه تشابه ديدگاه نراقى با ارسطو و اخلاق فضيلت گرا، اينك به برخى نكات اختلافى نراقى با ارسطو اشاره مى كنيم:

- نراقى مى گويد:

«حكما گفته اند كه برترين مرتبه سعادت آن است كه صفات آدمى شبيه خداوند شود; يعنى مانند خداوند فعل نيك را صرفا براى نيكى آن انجام دهد و هيچ هدف و غرض ديگرى مانند جلب منفعت و دفع ضرر نداشته باشد و با تبديل شدن به عقل محض به خداوند سبحان اقتدا نمايد» (33) .

كتاب دهم «اخلاق نيكوماخوس » مى گويد:

«از ميان فعاليت هاى انسانى آن فعاليتى كه به فعاليت خدايان شبيه تر از همه است بايد بيش از همه چيز داراى طبيعت نيك بختى باشد» (34) .

ارسطو برخلاف ديدگاه اوليه اش درباره سعادت، در كتاب دهم فقط نظريه پردازى و تامل را سزاوار خداوند مى داند، زيرا فقط آن است كه ارزش ذاتى دارد و براى تحصيل چيزى صورت نمى گيرد. وى با صراحت انجام افعال اخلاقى را از ويژگى هاى انسان مى داند و توصيف خداوند به اوصاف اخلاقى را بى معنا مى داند (35) .

در نتيجه، به نظر ارسطو «حق داريم كه نيك بختى را عبارت از زندگى وقف نظر بدانيم » (36) .

مرحوم نراقى دليل «ارسطو» براى رجحان نظريه پردازى بر فعاليت اخلاقى متعارف را نمى پذيرد و اصولا در اين كه بتوان از شباهت آدمى با خداوند سخن گفت ترديد مى نمايد. منشا ترديد نراقى در اين خصوص ظواهر شرعى است كه دلالت برنفى هرگونه مشابهتى بين انسان و خداوند دارد (37) . براين اساس آدمى اصولا نمى تواند به مرتبه اى برسد كه از دل بستگى به منفعت خود و اجتناب از ضررهاى پيش روى رها گردد و البته چنين چيزى نيك بختى انسان نخواهد بود.

نيك بختى در رهايى از تمايلات و انگيزه هاى فطرى و طبيعى نيست، بلكه در استفاده درست از آن ها براى تعالى و شكوفايى خود است. راست گفتن براى تحصيل سعادت اگر چه سزاوار خداوند نيست ولى كاملا شايسته آدمى است. و نيك بختى انسان بايد با توجه به محدوديت هاى انسانى او تعريف شود و نبايد آن را با بهجت و سرور الهى مقايسه كرد.

شايد دليل بى اعتنايى نراقى به تفسير عقلانى سعادت همين نكته باشد كه وى آن را با حد و مرزهاى قواى انسان نامناسب مى يابد و به استناد آموزه هاى وحيانى، نيك بختى آدمى را در اطاعت از خداوند و نه تشبه به او مى جويد.

در هر حال شهامت نراقى در رد ديدگاه «خداوندگار دانايان » (38) ستودنى است.

- خداوند در اخلاق ارسطو فقط از آن رو به رستگارى آدمى مربوط است كه موضوع تامل و نظريه پردازى فيلسوفانه است، اما براى نراقى نقش آفرينى خداوند در سعادت آدمى بسى بيش تر است. يكى از مهم ترين جنبه هاى ربط خداوند به نيك بختى آدمى عواطف و احساسات انسان است.

تاكيد بر محبت به خداوند و يا خوف و خشيت از او همگى از آموزه هاى وحيانى اند كه «خداوندگار دانايان » بدان ها اشاره اى ندارد.

وجود اين آموزه ها است كه حكيمان مسلمان را به نقصى بزرگ در نظريه سعادت «ارسطو» ره نمون شده است. درست است كه «ارسطو» بر اهميت فضيلت هاى اخلاقى در سعادت تاكيد دارد; اما تصور او از فضيلت هاى اخلاقى محدود به امورى مانند شجاعت، عفت و عدالت است; در حالى كه بخش مهمى از فضيلت هاى مورد نياز براى رستگارى انسان اصولا محصول مواجهه و ارتباط انسان با خداوند است. بى ترديد دخالت عشق و محبت خداوند و يا خوف و خشيت از او و يا اعتماد و توكل بر او، هيچ كم تر از دخالت عدالت يا عفت در سعادت آدمى نيست. حال آن كه در اخلاق «ارسطو» جاى گاهى براى اين فضيلت ها در نظر گرفته نشده است.

هر چند نراقى مانند حكيمان مسلمان ديگر به اخلاق ارسطو با ديده تكريم و احترام مى نگرد، هيچ گاه آن را جاى گزين تعليمات اخلاقى اسلام نمى كند. «ارسطو» براى نراقى حكيم بزرگى است; اما سعادت و رستگارى علاوه بر حكمت، به وحى نياز دارد.

در اين مقاله مختصر نمى خواهم به تفصيل به آن فضيلت ها كه نراقى بدان ها پرداخته است «فضل الاهياتى » ولى ارسطو به اهميت آن ها در نيك بختى آدمى وقوف نيافته است، بپردازم ولى براى نمونه به دو مورد از فضيلت هاى دينى اشاره مى نمايم.

نراقى درباره خوف از خداوند مى گويد:

«اين برترين فضيلت روحى است، زيرا مرتبه هر فضيلتى را براساس نقشى كه در سعادت انسان دارد ارزيابى مى نمايند و روشن است كه برترين سعادت ها قرب و نزديكى به خداوند است و آن جز از ره گذر محبت و انس به او حاصل نمى شود كه خود آن هم از مداومت در تفكر برمى خيزد. اما مداومت بر تفكر در صورتى ممكن است كه آدمى دل خود را از محبت به دنيا و مظاهر گذراى آن كنده باشد و در اين زمينه است كه خوف و خشيت از قهر الهى و جهنم نقش به سزايى دارد» (39) .

آرى مفاهيمى مانند خوف و خشيت الهى يا زهد و پرهيزگارى در كتاب اخلاق «ارسطو» مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است; اما در كتاب ارزش مند «جامع السعادات » نراقى به تفصيل و به تناسب شان و منزلتى كه دارند مورد بحث قرارگرفته است. مثلا نراقى به تفصيل به تحليل معناى زهد و انواع آن مى پردازد (40) زيرا مى داند كه:

«منزلت زهد و اعراض از دنيا و از ما سوى الله كه زهد حقيقى است، نسبت به سلوك انسانى معلوم گرديد و محقق شد كه اعراض از غير حق، مقدمه است از براى وصول به جمال جميل و استغراق در بحر معارف و توحيد» (41) .

با توجه به بهره مندى نراقى از آموزه هاى وحيانى است كه كتاب «جامع السعادات » وى را مى توان به درستى يك كتاب اخلاق ناميد.

«كتاب اخلاق آن است كه به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غير مهذب، مهذب، و ظلمانى، نورانى شود» (42) .

در حالى كه به سختى مى توان كتاب «اخلاق نيكوماخوس » ارسطو و آثار مقلدان بى فكر او را كه به قول «ابن سينا» گمان مى برند حق فقط در اختيار «ارسطو» است (43) كتاب اخلاق به معناى مذكور دانست.

1) به گفته «راغب اصفهانى » خلق و خلق از ريشه واحدى هستند كه اولى به حالت هاى ظاهرى خلقت انسان و دومى به حالت هاى روحى او گفته مى شود. ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، ص 159.

2) نراقى، محمدمهدى، جامع السعادات، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، ج 1، ص 22.

3) همان، ص 5.

4) همان، ص 10.

5) امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ سوم، 1377، ص 12.

6) همان، ص 13.

7) نراقى، جامع السعادات، ص 95.

8) همان، ص 5.

9) همان، ص 36.

10) همان.

11) همان، ص 37.

12) همان.

13) ارسطو، اخلاق نيكوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفى، انتشارات طرح نو، 1378، ص 17.

14) همان، ص 21.

15) همان، ص 31.

16) همان، ص 36.

17) همان، ص 30 و 31.

18. contemplation.

برخى از شارحان ارسطو در عصر جديد مانند هاردى وكنى و هينامن از اين ديدگاه دفاع مى كنند ر.ك:

Hardi, W.F.R, The Final Good in Aristotle|s Ethics in Aristitle : A collection of critical Essas, ed.

J.M.E. Moravcsil, New York, 1967.

19. dominant end.

20) ر.ك: ارسطو، اخلاق نيكوماخوس، كتاب دهم (فصل 7 و 8)، ص 388- 394.

21. inclusive end.

22) ر.ك: نوسبان، مارتا، ارسطو، ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، 1374، ص 99 و 100.

23. Cooper, John, Aristotle on the Goods of Fortune, Philosophical Review, N. 94,1985. p. 283-288.

24. see Rhe, 1360, b 14-25.

25. External Good.

اصطلاحى كه ارسطو براى تفكيك خيرات روحى و درونى از خيرات ديگر به كار مى برد. ر.ك: ارسطو، اخلاق نيكوماخوس، ص 34.

26. see: Plato, Euthydemus, 280 b - 281 b.

27) براى آشنايى اجمالى با ديدگاه هاى فيلسوفان يونانى درباره اخلاق ر.ك:

تاريخ فلسفه اخلاق غرب، ويراسته لارنس سى بكر، ترجمه گروهى از مترجمان، انتشارات مؤسسه پژوهشى و آموزشى امام خمينى، 1378، ص 13 تا 57.

28) السيدير مك اينتابر، اخلاق فضيلت مدار، ترجمه حميد شهريارى، مجله نقد و نظر، سال چهارم، شماره اول و دوم، زمستان و بهار 1376- 1377، ص 300- 386.

29) نراقى، جامع السعادت، ج 1، ص 9.

30) همان، ص 57.

31) همان، ص 40.

32) همان، ص 39.

33) همان، ص 41.

34) ارسطو، اخلاق نيكوماخوس، ص 393.

35) همان، ص 392.

36) همان، ص 393.

37) نراقى، جامع السعادات، ص 41.

38) اين تعبير از دانته شاعر معروف آلمانى است. به نقل از نوسبام، ارسطو، ص 15.

39) نراقى، جامع السعادت، ص 223.

40) همان، ج 2، ص 55 تا 75.

41) امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 298.

42) همان، ص 13.

43) ابن سينا، منطق المشرقيين.

/ 1