بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
«ردّ پادري» كتابي است كه سيّد محمّد حسين بن مير عبدالباقي خاتون آبادي (متوّفي 1233/1818) بر ضدّ مارتين نوشته است. مؤلّف الذريعه نام شش كتاب ديگر، از نويسندگان مختلف را ذكر ميكند كه به همين نام هستند (آغا بزرگ تهراني، 10/5-214).اثبات النّوة الخاصّة ديدگاههاي يهوديان و مسيحيان را درباره اسلام و پيامبر آن نادرست ميخواند. نويسنده اين كتاب ظاهراً حاج محمّد جعفر همداني ملّقب به مجذوبعلي شاه كبوتر آهنگي (متوفي 1239/1823) است.نصرة الدّين از حاج محمّد كريم خان (متوّفي 1288/1871) كتابي است بر ضدّ عقايد مسيحيان از جمله مارتين و يك پادري ديگر كه در سال 1252 قمري نوشته شده است (كرماني، 4).هداية الجاحدين و هداية المسترشدين دو كتاب از ملاّ تقي كاشاني هستند كه بر ضدّ تبليغات پادريان و سؤالاتي كه آنان در ذهن مردم القاء كردهاند، ميباشد. كاشاني از فقهاي شيعه بود كه به زبان عبري و يوناني آشنائي داشت. كتاب هداية الجاحدين را در سال 1305/1887 تأليف كرد و در آن به هفت سؤال پاسخ داد كه برخي از سؤالات در كتاب پادري فرنگي ميزان الحقّ مطرح شده بود (فاضل كاشاني، هداية الجاحدين، چاپ سنگي). كتاب هداية المسترشدين هم در جواب مارتين و پادري فيليپ است كه سيصد سال قبل رسالهاي بر ردّ قرآن و دين نگاشته بود (همو، هداية المسترشدين، 4).يكي ديگر از مبلّغين اروپائي كه در نوشتههاي اسلامي به نام فاندر يا فندر21 ياد شده است، كتابي به نام ميزا الحقّ يعني همنام كتاب هنري مارتين دارد.22 اين كتاب و كتاب ديگر فاندر به نام طريق الحياة و مفتاح الاسرار، كه در اثبات دين مسيح بودند، مورد نقد علماي مسلمان قرار گرفتند. چون اي دو كتاب ابتدا در كلكته چاپ شدند، نخست علماي ساكن هند به پاسخگوئي پرداختند. سيّد علي حسن از انديشمندان ساكن هند كتابي به نام استفسار بر ردّ فندر نوشت كه در سال 1261/1844 چاپ شد.فعاليّتهاي فاندر در هندوستان سبب گرديد كه شيخ رحمت الله هندي از او دعوت به مناظره كند. مجلس مناظره در شهر اكبرآباد در سال 1270 ه··/ 1853 م. برقرار گرديد. كتاب اظهار الحقّ حاصل اين مناظرات است كه به زبان اردو تنظيم شده بود و بوسيله شيخ رفاعي الخولي به عربي ترجمه گرديد. اساس بحث دربارؤ تحريف و نسخ است (اظهار الحق، چاپ 1412 ق).در ايران هم افرادي به كتاب فاندر پاسخ گفتند از جمله ميرزا يوسف قرهداغي تبريزي است كه كتابي به نام لسان الحقّ في اثبات مظالم المسيحين به زبان فارسي نوشت و در سال 1336 قمري در ايران چاپ شد. مطالب آن در نقد و ردّ سخنان فندر و كتاب ميزان الحقّ او و نورتن23 يكي ديگر از پادريان فرنگ است.فعاليّت مبلّغان اروپائي در دوران پنجاه سال سلطنت ناصرالدين شاه همچنين در عصر مظفرالدّين شاه ادامه داشت. كتابهائي هم بر ضدّ اسلام پراكندند. كه اين بحث مجال پرداختن به آنها را ندارد. ولي نكتهاي كه لازم است تذكّر داده شود اين است كه: آنچه ذكر شد مربوط به فعاليّت مبلّغان مسيحي بود و نامي از يهوديان برده نشد. مشخص است كه دين يهود جزء اديان غير تبليغي24 است كه بيشتر جهت حفظ و نگهداري خود كوشش ميكند و تأكيد دارد كه نژادها و اديان ديگر آميخته با يهوديان نگردند.25 به اين علّت نامي از مبلّغين يهودي برده نشد، البّته مأمورين روحاني يهود در دوران صفويّه و قاجاريّه به ايران آمدند و با يهوديان تماس گرفتند. چنانچه ربي مشه اهل صفات در سال 1002/1593 ابتداي حكومت شاه عباس اوّل به ايران آمد و با يهوديان ايران قرار گذاشت كه هر مرد يهودي از بيست سال به بالا سالي نيم مثقال نقره براي امور مذهبي به نام (حص شقل) بپردازد. اين موضوع تا اواخر عصر احمد شاه باقي بود (لوي، 3/515).در سالهاي بعد هم افراد ديگري آمدند از جمله در سال 1193/1779 م مأمورين روحاني يهودي كه به ايران آمدند در مورد نماز به يهوديان تعليماتي دادند (همو، 3/485). يكسال قبل از سلطنت آقا محمّد خان قاجار هم يكي از مأمورين روحاني ارض مقدّس وارد ايران شد و اصلاحاتي در ارتباط با دين يهوديان انجام داد كه اثرات آن تا امروز باقي مانده است (همو، 3/511، 7-514).گرچه خود يهوديان به تبليغ دين خويش نپرداختند امّا با توجّه به اينكه مسيحيان تورات را قبول دارند، تبليغگران مسيحي در بحثهاي خود به تورات هم استناد ميكردند.غير از علماي مسلمان كه در صدد پاسخگوئي به تبليغات پادريان اروپائي برآمدند و آثاري در زمينه ردنويسي آفريدند، نو مسلمانان كه ابتدا مسيحي يا يهودي بودند هم به خلق كتبي در اين زمينه پرداختند.
تغيير كيش و نوع تفكّر جديد الاسلامها
برغم فعاليّت گسترده مبلغان اروپائي و مسيحي كه ذكر شد، تغيير كيش دسته جمعي و خانوادگي از سوي مسلمانان به مسيحيّت ديده نشده است. فقط افراد انگشت شماري مسيحي شدند. آن هم كساني بودند كه به اروپا رفته تحت تأثير فرهنگ آنجا قرار گرفتند. عكس قضيه يعني مسلمان شدن مسيحيان و يهوديان در تاريخ ايران مكرر اتّفاق افتاده است. در عصر صفويّه و بعد از آن نيز همچنان تغيير كيش وجود داشت. اين افراد ملّقب به جديد الاسلام ميگرديدند. در مورد اينكه چه عواملي سبب تغيير كيش اين افراد گرديده ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد. برخي عامل فشار را علّت اصلي اسلام آوردن اين اقليتها بويژه يهوديان در عصر صفويّه و قاجاريّه دانستهاند. مسيحيان اگرچه در اواخر عصر صفويّه گاه فشارهائي را متحمّل ميشدند، ولي در مجموع، منابع از آزادي نسبي ارامنه در ايران سخن گفتهاند. اين آزادي در زمان قاجاريّه نيز وجود داشت. پيتر دولاواله، رافائل دومان و شاردن جهانگردان و مأموران اهل اروپا هستند كه از ايران در عصر صفويّه ديدن كردهاند و وضع مسيحيان را خوب توصيف كردهاند (رائين، 34-30)26. مادام ديولافوا كه در عصر قاجاريّه در ايران بوده است نيز از آزادي نسبي مسيحيان سخن گفته است (آريان، 95).يهوديان در ايران كمتر مورد توجّه بودند. شايد خصومت اروپائيان با يهوديان و حمايت دولت عثماني از يهوديان در اين مورد نقش داشته است (ملكم، 2/149). ولي آنچه برخي از نويسندگان چون حبيب لوي در مورد بدي وضع يهوديان در ايران نوشتهاند بدون شك خالي از اغراق نيست. لوي از مسلمان شدن اجباري مردم شهرهاي مختلف بويژه در زمان شاه عباس دوّم ياد ميكند (3/322-313). وي به اشعار بابايي لطف كه از يهوديان عصر شاه عباس ثاني بود و كتابش را در سال 1655 م / 1066 نوشته است، استناد ميكند. در صورتيكه اشعار بابائي لطف با توجّه به اسناد تاريخي چندان درست نميباشد. منابع روابط شاه عباس اوّل را با اقليتهاي مذهبي خوب ذكر كردهاند. در مورد شاه عباس ثاني بيشتر منابع از عدم تعصّب او صحبت كردهاند. سرجان ملكم نوشته است كه نسبت به هيچ يك از مذاهب تعصّب نداشت. كروسينسكي نيز عدم تعصب شاه عباس دوم را در مسائل مذهبي ستوده است. لكهارت هم درباره آنچه در تاريخ يهود اثر منظوم لطفي و فرهاد از تعقيب و آزار كليميها و اسلام آوردن اجباري آنها آمده، مينويسد: «چون اين نويسندگان كليمي مطالب را به زبان شعر گفتهاند، لذا در بيان تعقيب و آزار يهوديان در زمان شاه عباس دوّم مبالغه كردهاند.» (ص 33-32).آنچه مسلم است تغيير مذهبي كه از روي فشار باشد حقيقي نيست و اين افراد تمايلي به نوشتن كتاب بر ضدّ دين خود و حقّانيّت دين جديد ندارند و هر زمان كه آزادي پيدا كنند دوباره به دين اجدادي خود برخواهند گشت.يادآوري اين نكته لازم است كه علل مذهبي تنها محرّك تعقيب كليميها نبود. همانطور كه شاردن جهانگرد فرانسوي نوشته است، اين عدّه گاهي متّهم به جادوگري ميشدند (لوي، 3/420).