اصلاح جامعه در انديشه سيدجمال - محمود اسماعيل نيا
بيداري اسلامي اشاره
ميتوان از مقالة حاضر بعنوان نمونة مناسبي که با استفاده از روش تيپولوژي به موضوع احيأ و اصلاح جامعه مسلمين نظر ميکند، ياد کرد. مؤلف سعي کرده است با استفاده از منابع متنوع و فراواني که فراهم آورده است، خطوط کلي و محورهاي اصلي انديشه سيدجمال الدين اسدآبادي درباره اصلاح جامعة مسلمين را به تصوير بکشد. از اين رو به زعم نويسنده محترم، مهمترين محورهاي فعاليت سيدجمال در راستاي رسيدن به هدف اصلاح عبارتند از: 1 - جامعه (عوامل قوام، مناسبات فرد و جامعه، نقش نخبگان) 2 - تبيين تحولات اجتماعي (اولويت فرهنگ، تقدم تغيير در افراد، نخبهگرايي، واقعنگري) 3 - تبيين رکود جامعه اسلامي (مسخ انديشة ديني، فقدان دانش تجربي، رهبران نالايق، استعمار غرب، فقدان همبستگي اجتماعي) 4 - تبيين علل پيشرفت غرب (اصلاحات ديني، علوم جديد، جامعه مدني) 5 - نقد جهان غرب (استعمار، فرهنگ) 6 - جامعه و حکومت مطلوب 7 - تبيين تجديد حيات اسلام (اولويت تحولات سياسي، رستاخيز فکري، خيزش عملي) 1 - مدخل: عصر سيد جمال
سيد جمال الدين اسدآبادي (1314 1254 - ه'' ق / 1897 1838 - م) معروف به افغاني، متفکر و مصلح مسلمان، فرزند عصري بود که امواج تغييرات ساحتهاي ذهني و عيني حيات بشر را متأثر ساخته بود. از يک سو جهان غرب بااتکأ به پيشرفتهاي علمي و فني و تحت رهبري طبقه نوپاي بورژوازي، بدنبال گسترش مرزهاي نفوذ خود در جهان، دست اندازيهاي استعماري خود را در سرزمينهاي شرقي و اسلامي آغاز کرده بود. و از سويي ديگر، کشورهاي شرقي و اسلامي، اسير بيخبري و رکود و انحطاطي گسترده بوده و در اين رويارويي تاريخي، شاهد دگرگوني حيات مادي و فکري خويش بودند. هم از اين روست که اين سده را (قرن سيزدهم هجري قمري/نوزدهم ميلادي) «سدة استعمار»(1) ناميدهاند. اين رويارويي تاريخي، از جمله باعث به خود آمدن جهان شرقي و اسلامي شد، و بارقههايي از خودآگاهي نسبت به واماندگي خود و برتري و سلطهجويي استعمار، درخشيدن گرفت. تلاشهايي نيز در جهت اصلاح امور آغاز شده بود (از جمله در ايران، مصر و عثماني)(2) که بتدريج آثار خود را بر جاي مينهاد. 2 - حيات و شخصيت سيد جمال
سيد جمال شخصيتي جامعالاطراف و زندگي پر حادثهاي داشت. او عمر شصت ساله خويش را مصروف شاخت عصر خويش و تلاش در جهت ارتقاي وضعيت مسلمانان نمود. وي که پروردة فرهنگ اسلامي بود با سفر به کشورهاي مختلف اسلامي و اروپايي، هم به تفاوت عميق ميان وضعيت دو جهان شرق و غرب وقوف يافت، و هم با انديشهها و مکاتب عصر خود آشنايي پيدا کرد. اين مهاجرتهاي مادي و فکري ذهن جستجوگر و روح بيقرار سيدجمال را واداشت تا در «احوال ملل سابقه و دول لاحقه و سبب صعود و نزول و باعث طلوع و افول آنها»(3) تأمل نمايد تا مگر «درد اصلي شرق»(4) و درمان آن را بيابد. سيد جمال به فراست دريافت که مهمترين مشکل جهان اسلام خطر استعمار (بويژه انگلستان) است و مهمترين راه دفع اين خطر، دعوت مسلمانان به اتحاد و وحدت کلمه.(5) از اين رو تمام نيرو و نبوغ خود را مصروف بيداري و آگاهي مسلمانان نمود و فارغ از تعلقات معمول و بدون انتساب خويش به سرزمين و ملتي خاص، به کشورهاي مختلف سفر کرد و از انواع روشها و تلاشها، براي رسيدن به مقصود استفاده کرد.(6) تا «رستاخيزي هم در انديشه مسلمانان بوجود آورد و هم در نظامات زندگي آنها».(7) کليه شخصيت سيد جمال را ميتوان «علو همت» دانست که يک تنه به هر جا سر کشيد و هر ندايي سرداد و از هيچ مانعي نهراسيد و حيات خويش را وقف آرمان اصلاحي خود نمود، تا مگر «بيداري ملل شرق»(8) را ببيند. جالب آن که خودوي، در يکي از نامههايش، شيفتگي خويش را نسبت به «علو همت و کارداني» ابو مسلم خراساني و «غيرت» طپر راهب (= پطرس، يکي از حواريون حضرت مسيح «ع») ابراز داشته و «دشوار شمردن کارها» را نشانة «دنائت همت و خست طبيعت و پستي فطرت» ميشمارد.(9) البته شخصيت پر تحرک و تکاپوهاي گوناگون سيد جمال، ارزيابيهاي متفاوتي را پديد آورده، برخي او را فيلسوف و نابغه شرق و مصلح انقلابي و بيدارگر،(10) و بعضي عامل سرسپرده استعمار انگليس و جيرهخوار دربارها(11) برشمردهاند. چنين ابهاماتي در زمان حيات خود سيد جمال نيز مطرح بود چنانکه وي در يادداشتي مينويسد «طائفه انگيزيه اروسم ميخوانند و فرقه اسلاميه مجوسم ميدانند، سني، رافضي و شيعه، ناصبي، بعضي از اخيار چهار ياريه، وهابيم گمان کردهاند و برخي از ابرار اماميه، بابيم پنداشتهاند. الهيان، دهري و متقيان، فاسقِ از تقوي بري، عالمان جاهل نادان و مومنان، فاجر بيايمان انگاشتهاند. نه کافرم به خود ميخواند و نه مسلم از خود ميداند. از مسجد مطرود و از دير مردود، حيران شدهام که به کدام در آويزم و با کدام به مجادله برخيزم»(12) با اين حال با نظر به مجموعه آثار و تلاشهاي سيد جمال، ترديد نميتوان کرد وي سلسله جنبان نهضتهاي اصلاحي در جهان اسلام، در دوره معاصر بوده و نقش زيادي در بيداري مسلمانان و تحولات کشورهاي اسلامي، حتي پس از مرگ خويش، داشته است.(13) اهميت و عظمت حرکت اصلاحي سيد جمال را، از جمله ميتوان حجم عظيم آثاري که درباره او نگاشته شده، دريافت. به روايت يکي از منابع مربوط به حدود 30 سال قبل، بيش از 550 اثر (اعم از کتاب و رساله و مقاله) به زبانهاي مختلف در مورد وي نگاشته شد،(14) که اين رقم امروزه قطعاً افزايش يافته است. 3 - سيد جمال مرد عمل
سيد جمال براستي مرد عمل و تحرک و بيگانه با سکون و آرامش بود. او عصر خويش را ميشناخت و با نگاه ژرف خويش، تحولات آينده را پيشبيني ميکرد و ميگفت «بزودي حدود جغرافيايي سياسي دگرگون ميگردد و تحول بزرگي در خط مشيهاي جهاني بوجود مي آيد و روابط بين المللي بر هم ميخورد.»(15) سيد جمال ميديد که «سيل تجدد به سرعت به طرف شرق جاري است»،(16) بنابراين موقع را براي بيداري و قيام مسلمانان مناسب ديده(17) و براي نيل به اين مقصود، از روشها و وسائل گوناگون و ناهمساني بهره جست، مثل: ايراد خطابه،(18) نگارش مقاله در جرايد عصر،(19) انتشار جريده «(عروة الوثقي» و «ضيأالخافقين»)(20) - و به اعتباري «بنيانگذار روزنامهنگاري سياسي در جهان مسلمانان» -(21) ترغيب علماي مذهبي به مبارزه عليه استعمار و استبداد (از جمله نامه معروف به ميرزاي شيرازي)،(22) تشکيل محافل درسي و سياسي،(23) فعاليتهاي تشکيلاتي (مثل تاسيس «حزب الوطني» در مصر)(24) و بالاخره اقدامات ديپلماتيک و رفت و آمد ميان دربارها با هدف ايجاد «انقلاب از بالا».(25) شايان ذکر است که ورود سيد جمال به بازيهاي سياسي عصر خود، و تلاش براي بهرهجويي از تضاد منافع قدرتهاي استعماري (بويژه انگلستان و فرانسه و روسيه) به نفع مسلمانان،(26) عليرغم حسن نيت و کياست وي، ثمرة چشمگيري به بار نياورد و زمينة اتهاماتي را نيز عليه او فراهم کرد. خود سيد جمال نيز در اواخر عمر با ندامت از اين روش خوش بينانة خود ياد کرده و مينويسد: «اي کاش من تمام تخم افکارم را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهاي بارور مفيد خود را در زمين شورهزار سلطنت فاسد نمينمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسيد، هر چه در اين زمين کوير غرس نمودم، فاسد گرديد. در اين مدت هيچ يک از تکاليف خير خواهانة من به گوش سلاطين مشرق فرو نرفت. همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت.»(27) با اين حال، تلاشهاي سيد جمال در بيداري مسلمانان و شکسته شدن صولت استبداد نزد آنها تأثير فراواني داشت،(28) هر چند که عمر وي کفاف نداد تا خود «صداي آزادي را از حلقوم امم شرق» بشنود.(29) در مجموع بايد اذعان کرد که سيد جمال، وجدان بيدار عصر بيخبري مسلمانان بود که اهداف و آرمانهايي بزرگ (همچون «اتحاد اسلام») را در سر ميپروراند و براي تحقق آنها، بيصبرانه و پايدار به هر تلاش دست ميزد گر چه که کمتر دغدغة تناسب يا اثر بخشي اين روشها در کوتاه مدت را، در سر داشت.(30) به همين دليل تلاشهاي وي، نه در يک جامعه معين تا بدان حد دوام يافت که ثمر دهد، و نه در جميع ممالک اسلامي تا به آن درجه گسترش و عمق پيدا کرد که تحقق آرمان بلند «اتحاد اسلام» را نزديک سازد.(31) مضافاً آن که عوامل ديگري نيز بر دشواري تحقق آرمانهاي او ميافزود، از جمله وجود اختلاف تاريخي ميان جوامع شرقي - خصوصاً ممالک اسلامي - و کارشکنيهاي عمال استبداد و استعمار.(32) 4 - انديشه و آثار سيد جمال
سيد جمال پروردة فرهنگ اسلامي بود و در فقه و اصول و منطق و فلسفه و تفسير و حديث وبالاخره هيأت و نجوم دستي يافته بود،(33) ولي اساساً مشربي عقلگرا داشت(34) و نيز حکمت و خرد و عرفان را در خدمت اصلاح افکار مردم ميخواست.(35) وي علاقه خاصي نيز به شناخت تاريخ جهان و سرگذشت اقوام و ملل داشت(36) و همواره به کمک کره جغرافيايي همراه خود، نقشه سرزمينهاي اسلامي را به ديگران نشان ميداد.(37) علاوه بر اين روح جستجوگر سيد جمال و هجرت او از بستر مأنوس فرهنگي و جغرافيايي، موجب آشنايي وي با افکار وانديشههاي جديد عصر خود شد.(38) او تلاش داشت تا با آموختن زبانهاي بيگانه،(39) مستقيماً سراغ آثار و متفکران ديگر جوامع رفته، تا عصر خويش و مکاتب جديد را بشناسد. آثار وي حکايت از اطلاع او از انديشههاي ماترياليسم، ناتوراليسم، داروينيسم، سوسياليسم و نيهيليسم دارد.(40) با اين حال سيد جمال بيشتر مرد عمل بود تا قلم، و آثار اندک بجاي مانده از او نيز، در واقع بخشي از مبارزات سياسي و فرهنگي اوست، که دربارة موضوعات مختلف به صورت سخنراني ، رساله و مقاله و نامه منتشر شده است (از جمله «رساله نيچريه»، «مقالات جماليه» و مقالات روزنامه «عروة الوثقي»).(41) تلاش براي ترسيم خطوط کلي انديشه سيد جمال، با توجه به ويژگيهاي آثار او، چنانکه خواهد آمد، خالي از دشواري نيست. اهم اين ويژگيها عبارتند از: الف - اجمال و تنوع: پرداختن به مباحثي متنوع و متفاوت به صورت مجمل وگذار.(42) ب - رويکرد ارزشي - ايدئولوژيک: برخاسته از اهداف سياسي و اصلاحي او.(43) ج - جنبه خطابي - ژورناليستي: ناشي از ماهيت قالبهاي انتخابي (مثل ايراد خطبه يا نگارش مقاله - حاوي تفننات ادبي و بلاغي و بکارگيري لحن حماسي و ...) براي انتقال پيام. د - وجود برخي ناهمسانيها: برخاسته از تفاوت زمان و مکان و قالب و مخاطب پيام (در زمانهاي مختلف و در جوامع گوناگون، به شيوههاي متفاوت و براي مخاطبان متعدد سخن گفتن).(44) با اين حال در اين بررسي تلاش شده تا با مراجعه مستقيم به آثار و تاليفات سيد جمال و ضمن وفاداري به سياق و فحواي آنها، مناسبترين قالبهاي تئوريک (جامعه شناختي) انتخاب شده و نوعي بازسازي مفهومي از انديشه اجتماعي او صورت پذيرد. شايان ذکر است که در اين پژوهش، چنين فرضي مبناي کار نبوده که دادههاي موجود در آثار سيد جمال لزوماً بايستي به يک نظريه منسجم و تمام و کمال در باب تحولات اجتماعي بيانجامد (و چنانکه خواهد آمد، خلأهاي بسيار نيز در اين زمينه وجود دارد). بلکه چنين پيش فرضي راهنماي کار بوده که سيد جمال به عنوان يک مصلح اجتماعي، که بدنبال فهم علل رکود جامعه اسلامي و تلاش براي تغيير وضعيت آن بوده، لاجرم ميبايد تصويري از جامعه و نحوه دگرگوني آن در ذهن داشته و آن را - به تصريح يا تلويح - در آثار خود باز نموده باشد. همچنين در استناد به اشارات و تلويحات وي ( غير از موارد صريح و روشن)، هدف يافتن پيش فرضها، اصول موضوعه و تئوريهايي است که بعضاً ممکن است مورد توجه و دقت خود اونيز نبوده باشد. آثار بر جاي مانده از سيد جمال گواه آشنايي او با بسياري از انديشههاي نوين عصر خود است، هر چند که سالهاي حيات او، مصادف با آغازين سالهاي تکوين علم جامعهشناسي بود. بنابراين با توجه به آنکه انديشه سيد جمال متاثر از دو منبع متفاوت بود، يعني فرهنگ و باورهاي اسلامي - که عميقاً نسبت بدان تعهد ميورزيد - و آرأ جديد و انديشههاي نوين، نوعي گرايش دوگانه در آثار و نظريات وي قابل بررسي است. به تعبير ديگر سيد جمال نه از آن دسته «اصلاحگران اصولگرا» بود که بياعتنا به جهان جديد، خواستار بازگشت به اسلام اوليه و سيره «سلف» بودند (امثال محمدبن عبدالوهاب)، و نه در زمرة «اصلاحگران تجدد طلب» قرار ميگيرد که راه چاره را در رو کردن به غرب و انديشههاي جديد ميدانستند (امثال سر سيد احمد خان هندي).(45) بلکه او بدنبال آشتي ميان اين دو وجهه نظر و بهرهگيري از آرأ نوين در جهت احياي انديشة اسلامي و نيل به اتحاد اسلامي و بهکرد دنياي مسلمين بود. از همين رو شايد مهمترين ويژگي انديشه اجتماعي سيد جمال، همين «رويکرد دوگانه» نسبت به جامعه و تاريخ باشد. وي گاه با نگاهي فرا علمي به تفسير الهي جامعه و تاريخ پرداخته و «سنت الهيه» را «در عالم خلق عليالدوم بر نهج واحد» دانسته و ميگويد: «بايد وقايع زمان گذشته و حال در هر چيز مشابه باشد چونکه اشرار همگي، اگر چه در ازمنه مختلف به عالم وجود قدم نهند، همگي از يک شجرة خبيثه ميباشند و اعمال و اقوالشان هميشه مُشاکل و مُماثل بوده است»(46) و زماني، همصدا با ابن خلدون (و شايد تا حدودي متاثر از مارکس) بر تناسب و تلائم ميان حيات فکري و معيشتي جامعه تاکيد ميکند و ميگويد: «افکار عاليه هر قومي بلکه هر شخصي، بر حسب ادراکات کليه ابتدايي آن قوم و يا خود آن شخص ميباشد، و ادراک کليه ابتدائيه به مقدار معلومات جزئيه و معلومات جزئيه به اندازه ضروريات معيشت و وضع زندگاني ايشان خواهد بود... بنابر اين امتي که متوغل در بداوت و غريق در توحش بوده... هيچ وقت... صاحب افکار عاليه نخواهد گرديد.»(47) اين حرکت ميان ديدگاههاي سنتي و جديد در مورد جامعه، در بسياري از آثار و اقوال سيد جمال قابل مشاهده است، و بخوبي گوياي عصر او يعني دوران گذار از انديشههاي سنتي به انديشههاي نوين علمي ميباشد. با اين همه، سيد جمال هنوز وفادار به رويکردهاي سنتي نسبت به جامعه ميباشد و اين جنبة غالب انديشه اجتماعي اوست، گر چه که او از اين حوزه هم فراتر رفته و ضمن آشنايي و تاثير پذيري از آرأ نوين، از آنها هم در جهت تبيين تحولات اجتماعي بهره گرفته است. ذکر مثالهايي در اين خصوص، به روشنتر شدن موضوع کمک ميکند. الف - يکي از شاخصهاي فارق ميان تفکر اجتماعي کهن و نوين، نحوة تلقي از جامعه است: آيا جامعه همان مجموعه افراد است يا چيزي بيش و مستقل از آنها؟ پاسخ غالب ر تفکر اجتماعي کهن (و بعضاً در ميان متفکران جديد- مثل ويلفردو پارتو - )، تلقي «جامعه به منزله مجموعهاي از قسمتهاي مجزا از هم» است، بنابراين در تحليل پديدههاي اجتماعي بايد از خصوصيات افراد جامعه آغاز کرد. اين رويکرد را اصطلاحاً «فردگرايي روش شناختي» ناميدهاند. به تعبير ديگر، «فردگرايي روش شناختي» تمامي ويژگيهاي پديدههاي اجتماعي را قابل تحويل(Raducible) به ويژگيهاي افراد ميداند، ولي «کل گرايي روش شناختي» (Methodogical Holism) بر اين باور است که پديدههاي اجتماعي داراي هويتهاي مشخص بوده و فهم آنها، صرفاً با مراجعه به افراد قابل حصول نميباشد، و بلکه نيازمند درکي مستقل و مبتني بر واقعيات اجتماعي است.(48) با مروري در آثار سيد جمال، ميتوان قرابت انديشه او را با رويکرد «فردگرايي روش شناختي» مشاهده کرد. يعني در نظر او جامعه مجموعهاي از افراد است که ويژگيهاي خود را از خصوصيات افرادش اخذ ميکند. براي مثال وي ميگويد: «افعال و اعمال افراد انسان و کيفيت معاشرت و طرز اجتماعات و وضع زيست و نوع معيشت و نهج ادارة ايشان، همگي معلولهاي افکار عقليه و حاسات معنوي و صفات نفساني ايشان ميباشد»(49) همچنانکه خواهيم ديد، در اين نحوه تلقي از جامعه، اهميت فوقالعادهاي به افراد جامعه (بويژه نخبگان) و افکار و اعتقادات داده ميشود و در مقابل اعتناي اندکي معطوف به نهادهاي اجتماعي ميگردد. ناگفته نماند که در آثار سيد جمال اشارات پراکندهاي نيز وجود دارد، که گويي او موجوديت مستقلي براي جامعه قائل بوده است. مثلاً: «فضائل اساس وحدت ميان هيئت اجتماع و رابطة اتحاد ميان افراد آن است ... تا آن حد که جمهور مردم به صورت و هيئت يک فرد واحدي در ميآيد که ارادة واحدي دارد و در حرکت خود هم هدف واحدي را دنبال ميکند».(50) ولي اين اشارات پراکنده و معدود، غالباً از سطح تشبيهاتي ساده فراتر نرفته، چرا که وي را متلزم به لوازم و توابع رويکرد دوم «(کل گرايي روش شناختي»، و جامعه را نوعي وحدت جمعي تلقي کردن ) نميسازد تا مثلاً در تحليل پديدههاي اجتماعي، بررسي نهادهاي اجتماعي را مقدم بشمارد. ب - يکي از موارد تاثيرپذيري سيد جمال از تفکرات نوين را ميتوان برداشتهاي «انداموار انگارانه» (ارگانيسيستي(Organicistic از جامعه دانست. در اين رويکرد جامعه به مثابه موجودي زنده در نظر گرفته شده و در تبيين کارکردهاي آن از قياسهاي زيست شناختي استفاده ميشود.(51) براي مثال سيد جمال در خطابهاي «زندگي اجتماعي انسان را به يک بدن زنده تشبيه ساخت و هر يک از صنعتها را به منزله يکي از اندام او قرار داد. مثلاً کشاورزي را به کبد، و کشتيراني را به پاها تشبيه ساخت و گفت که از پيوند آنها جسم خوشبختي انسان فراهم ميشود و جسم زنده نيست مگر به روان و روان اين تن يا نبوت است يا حکمت».(52) يا در جاي ديگر در بيان کارکردهاي تعصب در جامعه، از چنين رويکردي استفاده ميکند.(53) شايان ذکر است که سابقه چنين نگاهي به جامعه، به يونان باستان ميرسد که اثر آن در نوشتههاي حکماي مسلمان هم مشهود است، ولي آرأ هربرت اسپنسر (1903 1820 - م) فيلسوف انگليسي قرن نوزدهم و مؤلف کتاب «اصول جامعهشناسي» (1855 م) باعث رواج دوباره آن شد.(54) احتمال دارد که سيدجمال در اتخاذ چنين رويکري، که با اهداف او در تفهيم جنبههاي پيچيده حيات اجتماعي براي مخاطبان خود، تناسب کامل داشته است، از آرأ اسپنسر تاثير پذيرفته باشد. زيرا هم انديشههاي اسپنسر از سوي بسياري از متفکران مسلمان قرن نوزدهم (مثل قاسم امين، 18631908 - م روشنفکر مصري) بخوبي مورد قبول و استفاده واقع شده بود،(55) و هم شيخ محمد عبده، دوست و همکار سيد جمال، از علاقمندان آرأ اسپنسر بوده و در سال 1903 در انگلستان با او ديدار کرد و بعدها کتاب «تربيت» او را به عربي ترجمه نمود و هم از افکارش براي نوسازي نظام آموزشي مصر بهره جست.(56) بنابراين انديشه اجتماعي سيد جمال، در مجموع و اصالتاً وفادار به رويکردهاي کهن ميباشد، با اين تفاوت که آشنايي او با انديشهها و آرأ نوين اجتماعي، در جاي جاي آثار وي به چشم ميخورد. اين گرايش دوگانه سيد جمال، بهترين معرف و شاخص عصري است که او در آن ميزيسته است، يعني دوران بروز آرأ و مکاتب جديد و شروع تحول در ديدگاههاي کهن نسبت به جامعه، که سرانجام منتهي به پديد آمدن علم نويني به نام «جامعهشناسي»(Sociology) گرديد. با اين توضيح ميتوان خطوط کلي انديشه سيد جمال در باب تحولات اجماعي و اصلاح جامعه را ترسيم کرد. 5 - اصلاح جامعه در انديشة سيد جمال
سيد جمال فرزند عصر تحولات عميق در حيات و انديشه بشر بود، در نتيجه «دگرگوني جامعه» براي او موضوعي آشنا بود. علاوه بر اين سفرهاي او به جوامع مختلف شرق و غرب (و آشنايي با آرأ و مکاتب نوين) وي را متوجه فاصله عظيم ميان شرق عقب مانده و غرب پيشرفته کرد، و سبب شد تا ذهن جستجوگر و روح بيقرار او، بدنبال فهم علل رکود و ترقي جوامع و راه اصلاح و نجات شرق اسلامي برآيد. از اين رو، با مروري در آثار بجاي مانده از سيد جمال، ميتوان خطوط کلي انديشه او را در خصوص اصلاح جامعه بازسازي و ترسيم نمود، که تحت عناوين ذيل آمده است. الف - جامعه
1. عوامل قوام: سيد جمال با نگرشي فراعلمي و آرمانگرايانه، «عدالت» را «پايه اجتماع انساني و باعث حيات ملتها» دانسته و بياعتنايي به آن را موجب تباهي اقوام و ملل ميداند.(57) ولي نگاهي نيز به جامعه موجود دارد و برخي از عوامل عيني قوام بخش جامعه را نيز بر ميشمارد، از جمله تعصب ديني، وحدت زباني و وطن دوستي.(58) 2. مناسبات فرد و جامعه: وي همچنين معتقد است که عقايد و اخلاقيات افراد جامعه تعيين کننده وضعيت جامعه است و همانطور که عقايد صحيح و فضايل اخلاقي باعث قوام و پايداري «هيئت اجتماعيه» است، باورهاي نادرست و رذائل اخلاقي نيز باعث زوال و تباهي جامعه ميباشد(59) (فردگرايي روششناختي). هر چند که او از تاثيرات جامعه بر افراد نيز غافل نيست و براهميت نقش تربيت، بر شکلگيري باورها و خصلتهاي افراد تاکيد ميورزد.(60) بعلاوه از نظر او شئون مختلف جامعه، در تناسب کامل با يکديگر بوده و براي مثال زوال و ارتقأ جامعه، به گونهاي همسان در تمامي ابعاد آن متجلي ميگردد.(61) 3. نقش نخبگان: پايبندي سيد جمال به رويکرد «فرد گرايي روش شناختي» او را متوجه اهميت نقش نخبگان (بويژه حاکمان و پيشوايان ديني) کرده به گونهاي که سعادت يا انحطاط جوامع را تا حد زيادي معلول شايستگي يا عدم کفايت نخبگان آن جوامع (امرا و علما) ميداند.(62) سيد جمال عليرغم اذعان به نقش مهم نويسندگان و سخنگويان در تربيت افراد جامعه،(63) با ديدي ژرفنگر و واقع بين، متوجه نقش و کارکرد مطبوعات جديد در عصر خود شده و مينويسد که در جهان جديد «جرايد و اخبار نامههاي يوميه» ميتوانند وظيفه پيشوايان و هاديان مردم را بر عهده گرفته و به منزله «سائقي به سوي فضائل و قائدي به جانب کمالات و مانعي از رذائل و زاجري از نقائص و آمري به معروف و ناهئي از منکر «عمل کنند مشروط بر آنکه ارباب جرايد بندة حق باشند و نه بندة درهم و دينار.(64) توجه سيد جمال به اهميت نقش مطبوعات جديد و استفاده همه جانبه او از اين ابزار نوين در جهت مقاصد اصلاحي خويش، گوياي ژرفانديشي و زمان آگاهي اوست در شناخت پديدههاي نوين عصر جديد و کارکردهاي آن. ب - تبيين تحولات اجتماعي
سيد جمال در تبيين تحولات اجتماعي نيز التزام خود به رويکرد «فردگرايي روش شناختي» را آشکار ميسازد و با تاکيد بر اولويت نقش عوامل فرهنگي و اهميت نخبگان و تقدم تغيير افراد بر تغيير جامعه، دگرگونيهاي اجتماعي گذشته و حال را تحليل ميکند. هر چند که گوشه چشمي نيز به واقعيات اجتماعي داشته و بررسي آنها را نيز از نظر دور نميدارد. 1. اولويت فرهنگ: بطور کلي از نظر سيد جمال «فکر و سخن»، «اساس همه نهضتها و انقلابات و تحولات تاريخ اعم از ديني و سياسي» است،(65) مثلاً ميگويد پيدايي «ثورة مشهورة فرانساويه» متأثر از گسترش آرأ و عقايد متفکراني همچون ولتر و روسو بوده است.(66) شايان ذکر است که فرهنگ براي سيد جمال بيش از آنکه به عنوان نهادي اجتماعي مورد توجه باشد، به منزله منبعي براي آرأ و عقايد بشري مطرح بوده است. وي در برشمردن عناصر فرهنگي مؤثر در تحولات اجتماعي، خصوصاً به نقش دو عامل مهم تعاليم ديني و علوم تجربي تأکيد ميورزد يعني التزام به تعاليم اديان الهي را عامل ارتقأ جوامع بشري ميداند(67)، و نيز از نقش مهم علوم و فنون جديد در پيشرفت اجتماعات انساني ياد ميکند.(68) به همين ترتيب عقايد مادي و ضد ديني (مثل ماترياليسم و ناتوراليسم) راباعث انحطاط جوامع مختلف (يونان، ايران و مسلمانان در قرون گذشته، و فرانسه و عثماني در قرون اخير) بر ميشمارد.(69) 2. تقديم تغيير در افراد:از سوي ديگر سيد جمال تغيير افراد را مقدم بر تغيير جامعه دانسته و براي مثال استدلال ميکند که انديشههاي مادي و طبيعي ابتدا باعث رواج اباحيگري و فاسد شدن اخلاقيات اجتماعي شده و سپس با متزلزل کردن اعتقادات حقيقي مردم، سبب ضعف ملت و از بين رفتن عزت و سيادت آن ميشود.(70) 3. نخبهگرايي: همچنين سيد جمال کليد تحولات اجتماعي را به دست نخبگان جوامع (حکام و علما) دانستهو آنها را سررشتهداران ترقي يا انحطاط جوامع معرفي ميکند.(71) و خود نيز در عمل سراغ حکام و علماي جوامع اسلامي رفته و سعي ميکند با نفوذ در آنها، زمينه اصلاحات اجتماعي را فراهم آورد. 4. واقع نگري: همه اين موارد، حکايت از رويکرد «فردگرايي روش شناختي» سيد جمال دارد. با اين حال او فارغ از جنبههاي عيني حيات اجتماعي نبوده و همصدا با ابنخلدون، در پي فهم علل و اسباب عيني ارتقأ و انحطاط جوامع بود.(72) زيرا وي اعتقاد داشت که يک عالم مسلمان و مصلح به منزلة «طبيب نفوس و ارواح» افراد جامعه است و لذا براي شناخت «اسباب بيماري جامعه» و يافتن «دواي امراض اجتماعي» ناگزير بايد «آشنا به تاريخ ملت بوده» و هم با «تاريخ ديگران آشنا شود تا بداند که سر تقدم و انحطاط ملل در تمام ادوار تاريخي در چه عواملي نهفته است»،(73) و نيز بر چنين کس لازم است که عصر حاضر شناسد و از «علل و بواعث ... فنون جديد و اختراعات» نويني که جهان را «از حالي به حالي ديگر متحول نموده، آگاهي يابد.(74) تا ضمن اطلاع از «اسباب پيشرفت غرب» و علل «برتري و نيروي» آن(75)، قادر به هدايت جامعه به سوي سعادت و صلاح باشد. بر همين اساس سيد جمال، خود هم به مطالعه تاريخ اقوام و ملل ميپراخت و هم احوال جوامع شرق و غرب را بررسي ميکرد. با اين همه آنچه که باعث نااستواري ديدگاه سيد جمال در تبيين تحولات اجتماعي ميشود، پيش فرض او در خصوص يکساني تاثير علل تحول جوامع در طول زمان و در بستر مکان ميباشد. براي مثال وي رواج عقايد مادي را عامل مهمي درانحطاط جامعه دانسته و براي تحکيم اين نظريه، از شواهد متنوع و متفاوتي ( از يونان و ايران باستان گرفته تا فرانسه و عثماني جديد) نام ميبرد. حال آنکه قبول چنين فرضي، موجب غفلت از تاثير عوامل زمان و مکان، و نيز ماهيت تحولات جديدي است که موجب تغيير نقش و کارکرد پديدههاي قبلي ميشود و هم پديدههاي نويني را ايجاد مينمايد. هرچند که اجمال و پراکندگي آثار سيد جمال، مجال داوري قاطع در مورد ديدگاههاي واقعي او دراين موارد را دشوار ميسازد. ج - تبيين رکود جامعه اسلامي
سيد جمال چنين دريافته بود که جوامع اسلامي هم از نظر فکري و فرهنگي و هم به لحاظ سياسي و اجتماعي دچار مشکلاتي هستند که باعث عقبماندگي آنها شده است. وي در تحليل اين عوامل، براساس همان چارچوب فکري خود در تبيين پديدههاي اجتماعي، حرکت ميکند. 1. مسخ دين و فقدان علم: از نظر سيدجمال حيات فرهنگي مسلمانان دستخوش آسيبها و اختلالاتي جدي شده بود زيرا آنها هم از تعاليم اصيل اسلامي فاصله گرفتهاند(76) و هم به دليل نفوذ عقايد جبري، بسياري از مفاهيم اسلامي را سوء تفسير کرده و از آموزههايي مثل «جهاد و دفاع» و «ساختن ادوات حرب» غافل شدهاند و در نتيجه حياتي آميخته با زبوني و سلطه اجانب بر ايشان فراهم شده است.(77) علاوه بر اين مسلمانان از کاروان علوم و فنون جديد نيز دور افتادهاند.(78) در حاليکه «هيچ منافاتي در ميانه علوم و معارف، و اساسهاي ديانت اسلاميه» وجود ندارد.(79) 2. رهبران نالايق و فقدان همبستگي اجتماعي:سيد جمال حيات اجتماعي و سياسي مسلمانان را نيز دچار آسيبهاي مهمي ميبيند که مانع پيشرفت مسلمانان شده است. او معتقد است که وجود «سياستمداران و حاکمان» نالايق و نيز «علماي سوء» ازجمله مهمترين عوامل عقبماندگي مسلمانان است.(80) چراکه ظلم و فساد حکام و دوري آنها از اسلام، و نيز کوتاهي علماي اسلامي در اصلاح امور، مجموعاً سبب تجزيه جوامع اسلامي و محو فرهنگ و علوم اسلامي و در نتيجه ضعف و واماندگي و سلطه اجانب شده است.(81) سيد جمال فقدان وحدت ملي و همبستگي اجتماعي را هم، که خود معلول عوامل دروني و بيروني متعددي است (مثل «جدا شدن مقام علمي از دستگاه خلافت») و دنيوي شدن خلافت و تجزيه آن به خلافتهاي متعدد مخالف هم، پيدا شدن «مذاهب و فرقههاي مخالف هم)(82) يکي از عوامل دروني رکود جوامع اسلامي دانسته و بارويکردي انداموار انگارانه(Organicistic) به تشريح آن ميپردازد. «اينان (مسلمانان) در ظاهر هيأت اجتماع دارند لکن داراي وحدتي نيستند... ملت اسلام همچون جسمي عظيم و نيرومند و تندرست بود تا اين که عوارضي چند که اجزأ به هم پيوسته و سالم آن را تضعيف کرد، بر آن وارد آمد و به سوي از هم گسيختگي و تلاشي سوقش داد. سرانجام هنگام آن که هر جزئي از اين کل جدا گردد و پيکره اين جسم از هم متلاشي شود، فرارسيد.»(83) 3. استعمار: ولي اين نگاه به درون، سيدجمال را غافل از عوامل بيروني مؤثر در انحطاط مسلمانان نساخته، بلکه او با ژرفبيني به تأثير هجوم بيگانگان (در گذشته و حال) در عقبماندگي جوامع اسلامي اشاراتي صريح دارد. از نظر سيدجمال يکي از علل تاريخي «عقبماندگي و ضعف مسلمانان»، «حمله چنگيزخان و تاتار» از شرق، و نيز «هجوم ملل اروپايي» و «ايجاد جنگهاي صليبي» از غرب بوده است. اين تهاجمات باعث تجزيه حکومت مقتدر اسلامي و برسرکار آمدن فرمانروايان نالايق و در نتيجه «ضعف و انحطاط» مسلمانان شده است.(84) در عصر جديد نيز عامل استعمار غربنقشي مهم در عقب نگاهداشتن جهان اسلام دارد. وي معتقد است که ضديت استعمار غرب با ممالک شرقي ريشه در دشمني تاريخي ميان مسيحيت و اسلام دارد. «عالم نصراني با اختلاف نژاد و مذهب و ملت و جنس، با نهضت شرق عموماً و نهضت اسلام خصوصاً مخالف و ضديت دارد. بنابراين تمام دولتهاي نصراني با هم يکدل و يکجهتاند که ممالک اسلامي را تا ميتوانند و راهي ميبينند خرد و پايمال کنند. روح صليبي هنوز مانند اخگر سوزان به زير خاکستر، در دل نصاري نهفته است.»(85) به عقيده سيدجمال علت اصلي سلطه استعمار انگليس بر ممالک شرقي، صرفنظر از قدرت نظامي استعمارگران، ضعف حکام شرقي و غفلت آنها از ويژگيهاي جهان جديد و نيز وجود اختلافات داخلي عميق در اين اجتماعات است.(86) وي با روشنبيني، به تشريح اهداف استعمار پرداخته و «ايدئولوژي استعماري» غربيان را برملا ميسازد و ميگويد: «دولتهاي نصراني براي حمله و هجوم و دشمني خود نسبت به ممالک اسلامي و خواري و اجبار آنها، بهانه جسته ميگويند ممالک اسلامي در انحطاط و پستي به درجهاي رسيدهاند که ديگر نميتوانند برپاي خود ايستند و امور خود را شخصاً اداره کنند».(87) سيد جمال همچنين به روشهاي نفوذ و سلطه استعمارگران در جوامع اسلامي مثل تحقير تعصبات ملي، سرکوب حرکتهاي اصلاحي، استفاده از عوامل نفوذي، تشديد اختلافات محلي و ايجاد «تجزي اجتماعي»(88) اشاره ميکند و مسلمان را از خطرات آن آگاه ساخته و آنها را ترغيب به مبارزه ضداستعماري ميکند، کمااينکه تمام انديشه و نبوغ و نيروي خود را نيز مصروف همين مبارزه ميکند. بدين ترتيب سيدجمال با ژرفنگري و واقعبيني، مهمترين عوامل رکود جامعهاسلامي را برشمرده، و چنانکه بعداً خواهد آمد، براي رفع اين موانع راههايي را پيشبيني ميکند. د - تبيين علل پيشرفت غرب
سيدجمال در تبيين علل پيشرفت غرب، اساساً بر نقش عوامل فرهنگي، مثل اصلاحات ديني پروتستانتيسم و گسترش علوم و فنون جديد، تأکيد ميکند و البته اشاراتي نيز به ويژگيهاي جامعه مدني غرب (آزاديهاي اجتماعي و سياسي) دارد. با اينحال، در آثار وي اشارهاي به تاريخ تحولات اقتصادي و سياسي غرب (اروپا) و تأثير آن بر پيشرفت غرب ديده نميشود.
1. علوم جديد:
از نظر سيدجمال يکي از عوامل پيشرفت غرب گسترش علوم و فنون جديد در جامعه است. وي معتقد است: «وسايل ارتقايي که در ممالک غرب عموميت دارد، علم و تعليم علم است. مردم بدون مساعدت دولت به سوي علم ميشتابند، پس مملکت را ترقي ميدهند، عظمت و ثروت دولت را افزون ميسازند، صنايع و فنون را جلو ميبرند... اين است جاده همواري که به ارتقأ و عظمت منتهي ميشود.»(89) ناگفته نماند که سيدجمال مزاياي نوين تمدن غرب را برخاسته از تعاليم اسلامي ميداند(90) و از جمله به تأثير آموزشهاي قرآن در پيدايي علوم استقرايي جديد در غرب، اشاره ميکند.(91) 2. جامعه مدني:
وي همچنين با اشاره به برخي از ويژگيهاي جامعه مدني در غربي، تاثير آنها بر پيشرفت جوامعشان را يادآور ميگردد. براي مثال ميگويد: «سبب آبادي فرانسه، عدل و مساوات و اخوت و آزادي است که تمام اينها در ايران مفقود ميباشد... يکي از مسائلي که باعث ترقي غرب گرديده، آزادي مطبوعات است، اين آزادي خوب و بد حکام را بدون استثنأ نشر ميدهد.»(92)3. اصلاحات ديني:
ولي مهمتر از همه اينها، توجه خاصي است که سيد جمال به تأثير اصلاحات ديني پروتستانتيسم بر پيشرفت جوامع غربي مبذول داشته است. سيدجمال با کتاب معروف فرانسواپيرگيوم گيزو (17871874 -م(Francois Pierr G. Guizot) ( دولتمرد مورخ فرانسوي، با عنوان «تاريخ تمدن اروپا (L''Histoire de La Civilization en Europe) آشنايي داشت، که در آن به تأثيرات جنبش اصلاح ديني پروتستانتيسم بر پيشرفت و ترقي جوامع غربي، تأکيد شده است.(93) سيد جمال ضمن حسن تلقي نسبت به آرأ گيزو،(94) در موارد مختلف به تاثيرات اين جنبش ديني در تاريخ غرب اشاره کرده و دو اثر مهم اين نهضت را، گسترش عقلگرايي و ايجاد رقابت سازنده (و در نتيجه پيداي تمدن جديد غرب) ميداند. براي مثال: «گيزو وزير فرنسا که تاريخ سيويليزاسيون يعني مدنيت امم افرنجيه را نوشته است ميگويد يکي از اعظم اسباب تمدن يوروپ اين بود که طايفة ظهور کرده گفتند اگر چه ديانت ما عيسويه است ولي ما را ميرسد که براهين اصول عقايد خود را جويا شويم، و جماعت قسيسها اجازت نميدادند و گفتند که بناي دين بر تقليد است. و چون آن طايفه قوت گرفته افکار ايشان منتشر گرديد عقول از حالت بلادت و غباوت برآمده در حرکت و جولان آمد، و در استحصال اسباب مدنيت کوشيدن گرفت.»(95) «اگر در احوال اروپدائيها تامل کنيم و اوضاع بيسامان قبلي آنها را با مدنيت امروزي بسنجيم، ميبينيم سبب اين همه جز حرکت ديني که به دست لوتر پيريزي شد، چيزي نبوده است... در اثر ظهور پروتستانت در اروپا رقابت و مسابقهاي مابين آن و دشمنش کاتوليک پيدا شد، هر کدام از اين دو گروه ... تمام قواي خود را صرف راه ترقي و تفوق بر رقيب خود مينمود در نتيجة رقابت اين دو گروه، مدنيت امروزي... ظهور کرد.»(96) (پيروان ديانت عيسويه) صنف قسيسها را آنقدر شرافت دادند که نيز موجب خست ساير نفوس گرديد... و تا زماني که اين عقيده جنت بخشي نفوس (بهشت فروشي) در امت نصرانيه بلاد فرنگ، متمکن و پايدار بود، هيچگونه ترقيات از براي آن امت حاصل نشده، لوتر رئيس پروتستان ... اين حکم را برخلاف انجيل دفع نموده است.»(97) شايان ذکر است که نظريه گيزو بعدها توسط ماکس وبر(18641920 -م) جامعهشناس معروف آلماني، در کتاب پرآوازة «اخلاق پروتستاني و روح سرمايهداري» (5 1904-م) به تفصيل پرورده شد.(98) چنين بنظر ميرسد که آشنايي سيدجمال با آرأ اصلاح طلبان مسيحي،(99) از جملة منابع الهامبخش او در مورد لزوم اصلاح انديشه اسلامي بوده است. نکته جالب آنکه تصوير جهان در انديشه سيد جمال، شباهت زيادي با تفسيرهاي ژان کالون (15091564 - م)، يکي از پيشوايان پروتستانتيسم، دارد. سيدجمال که اساساً مخالف زهد منفي و انزواجويي صوفيانه است(100) در جايي مينويسد: «چنان گمان نشود که بايد در کار جهان دست کشيد، نه، نه، بلکه بايد کار جهان را بر نهج حق و عدل از براي خداکرد چنانکه خدا ميخواهد. و خداوند تعالي ميخواهد که در عوالم سفيله چون عوالم علويه همه کمالات و زيب و زنيت خود رادر همه چيز، در همه جا مشاهده کند، و همه برومندي و قدرتش در خرد انساني و صنايع و آثار آن ظاهر گردد و انسان در همه حالات خود مظهر کمال حق باشد».(101) بدين ترتيب سيدجمال با بذل توجه ويژه به اصلاحات ديني پروتستانتيسم، به تحليل پيشرفت غرب ميپردازد، و از اين امر چنانکه خواهد آمد، در اصلاح انديشه اسلامي نيز بهره ميجويد.ه'' - نقد جهان غرب
سيد جمال، جهان غرب را بخوبي ميشناخت و مدتي را در آن زندگي کرده بود. وي در کنار تائيد جنبههاي مثبت تمدن غرب (بويژه علوم فنون جديد)، انتقاداتي نيز به فرهنگ و استعمار غرب داشت. 1. استعمار:
او ضمن طرح انتقاداتي شديد عليه سياستهاي استعماري غرب و محکوم نمودن شيوههاي غيرانساني استعمارگران در قتل و غارت جهان،(102) معتقد بود: «اگر همه اختراعات و اکتشافات و همه مصالح و منابع حاصله از آن را، در يک کفه بگذاريم، و جنگها و مصائب و عواقب شوم و نتايج حاصله آن را در کفهاي ديگر، قطعاً کفه سنگينتر هماني خواهد بود که وسايل تخريب در آن گذاشته شده... . در اين صورت چنين ترقي و دانش و تمدن جز انحطاط و مصيبت چه ثمري دارد... آنچه فعلاً جهاندارد و درصددافزونکردن آن است مدنيت و علم نيست، بلکه جهل است و توحش» (103)2. فرهنگ:
سيد جمال مخالفتهايي نيز با فرهنگ غرب، بويژه آرأ و عقايد ضدديني و ضداخلاقي (مثل ماترياليسم و ناتوراليسم)، داشت:(104) ولي همانطور که ذکر شد او بيشتر منتقد استعمار غرب بود تا فرهنگ غرب.و - جامعه و حکومت مطلوب
1. جامعه:
سيدجمال در ترسيم جامعه آرماني، تنها اشاراتي کلي به کفايت و صلاحيت تعاليم اسلام در پديد آوردن چنين جامعهاي دارد، چون معتقد است که «آن مدينه فاضله که حکما به آرزوي آن جان سپردند، هرگز انسان را دستياب نخواهد شد مگر به ديانت اسلاميه».(105) بنابراين، از ويژگيهاي اين جامعه، کمتر ميتوان نشاني در آثار سيدجمال يافت، مگر برخي اشارات پراکنده در خصوص اهميت عدالت و مساوات.(106)2. حکومت:
همچنين سيدجمال از مخالفان سرسخت حکومتهاي استبدادي بود،(107) زيرا معتقد بود که «قوة مطلقة استبداد موجب آزادي و عدالت نميتواند باشد»،(108) همان عدالتي که از نظر او هدف اصلي تشکيل حکومتهاست.(109) ولي در ترسيم حکومت مطلوب، آرأ و نظرات متفاوتي از وي بجا مانده است. مثلاً در مورد حکومت مشروطه، گاهي آن را با وضعيت ممالک اسلامي آن روز نامناسب ميشمرد و زماني از لزوم برقراري آن در جوامعي مثل مصر و ايران پشتيباني ميکند.(110) ولي آنچه که روشن است اين نکته ميباشد که تاکيدات مکرر سيدجمال بر مشارکت مردم در قدرت حکومت و اشارات پراکنده او به نظامهاي پارلماني و مشروطه، بيش از آن که حکايت از التزام وي به نظام مشروطية پارلماني داشته باشد. نشان دهندة تمايل وي به لزوم نفي حکومت مطلقه است.(111) زيرا از نظر او استبداد مخالف اسلام است(112) و آثار ويرانگري بر حيات جامعه دارد (سلب آزادي، سستي اخلاق اجتماعي،...)(113) و در نهايت باعث تباهي و سلطه اجانب ميشود.(114) بدين ترتيب، سيدجمال سرنگوني نظام استبدادي (از جمله در ايران) را يکي از مقدمات لازم براي ايجاد اصلاحات اجتماعي دانسته(115) و خود در اين راه تلاشهاي فراواني ميکند.ز - تبيين تجديد حيات اسلام
سيد جمال هم از وضعيت جوامع اسلامي ناخرسند بود(116) و هم انديشه ديني مسلمانان را نيازمند اصلاح ميدانست، (117) بنابراين همزمان پرچمداري دو نهضت سياسي و فرهنگي را عهدهدار شد(118) و از اينرو به «پدر رنسانس جديد در اسلام» شهرت يافت.(119) 1. اولويت تحولات سياسي:
سيد جمال همانند هر مصلحي، درگير اين سوال بود که نقطه آغاز اصلاح کجاست، تلاش فکري و روشنگري، يا مبارزه عملي و سياسي؟ به تعبير ديگر براي تجديد حيات جوامع اسلامي، آيا ابتدا بايد به روشنگري و آگاهي بخشي پرداخت و سپس تغيير نظامات سياسي را هدف گرفت يا بالعکس؟ سيد جمال خود را در هردو زمينه مسئول و متعهد ميدانست، ولي آرأ و اقدامات او گوياي آن است که براي وي مبارزه سياسي و تغيير نظامات حاکم مقدم بر فعاليتهاي فکري و فرهنگي بوده است. زيرا اعتقاد داشت که «در زمان استبداد هيچگونه ترقي براي افراد ملت و هيچطور تربيتي براي احدي ممکن نيست».(120) علاوه براين تجربه ناموفق طرفداران اصلاحات فرهنگي (بدون تغيير نظام حکومتي) را، در ايران و عثماني، پيش چشمداشت.(121) البته در مشي عملي سيد جمال، بعضاً ناسازگاريهايي با اين عقيده او به چشم ميخورد مثل تلاشهاي ناموفق او در جهت تغيير نظر حکام و دربارها «(انقلاب از بالا»)، ولي مجموع اقدامات و نظرات او، گواه باور اوست به الويت فعاليتهاي اجتماعي و سياسي (در مقايسه با تلاشهاي فرهنگي صرف - امثال عبده - ).(122) حال بايد ديد که از نظر سيد جمال پيشبرد اين دو نهضت فرهنگي و سياسي، چه ابعادي داشته است.
2. رستاخيز فکري:
سيد جمال براي اصلاح انديشه و ذهنيت مسلمانان سه جنبه مختلف را مد نظر داشت: نفي جهل و خرافات، گسترش علوم و فنون جديد و بالاخره احياي تفکر ديني. نفي جهل و خرافات:
از نظر سيد جمال ذلتپذيري مسلمانان تا حد زيادي معلول افکار قالبي و عقايد نادرستي (در مورد ناتواني خود و قدرت استعمار و مشروعيت استبداد)(123) است که ميبايد با روشنگري و آگاهي بخشي آنها را زدود تا موانع فکري و ذهني خيزش مسلسمانان عليه استبداد و استعمار و نيل به پيشرفت و ارتقأ، از ميان برداشته شود.
گسترش علوم و فنون جديد:
به عقيده سيد جمال يکي از علل پيشرفت غرب گسترش علوم و فنون جديد بوده، بنابراين مسلمانان هم براي توانمندي و نيل به پبشرفت، بايد اين علوم و فنون را فراگيرند، زيرا«اين علوم معاشيه سبب قوت دين است، چونکه قوت دين از متدينين است و متدينين نتيجة غناو ثروت و جاه و شوکت است و اين امور بدون اين علوم معاشيه هرگز صورت وقوع نخواهد پذيرفت»(124) وي هيچگونه تضادي ميان اسلام و علم قائل نبود و باورداشت که «نرديکترين دينها به علوم و معارف، ديانت اسلامي است و هيچ منافاتي در ميانة علوم و معارف. با اساسهاي ديانت اسلاميه نيست» (125) از همين رو بود که با تقسيم علم به اسلامي و غير اسلامي مخالف بود و ميگفت: «علماي ما در اين زمان علم را بر دو قسم کردهاند يکي را ميگويند علم مسلمانان و يکي را ميگويند علم فرنگ، و از اين جهت منع ميکنند ديگران را از تعليم بعضي از علوم نابغه. و اين را نفهميدند که علم آن چيز شريفي است که به هيچ طايفه نسبت داده نميشود و به چيزي ديگر شناخته نميشود، بلکه هر چه شناخته ميشود به علم شناخته ميشود و هر طايفهاي به علم معروف ميگردد. انسانها را بايد به علم نسبت داد نه علم را به انسانها. چه بسيار تعجب است که مسلمانان آن علومي را که به ارسطو منسوب است آن را به غايت رغبت ميخوانند گويا که ارسطو يکي از اراکين مسسلمانان بوده است و اما اگر سخني به کليلو (گاليله) و نيوتن و کپلر نسبت داده شود آن را کفر ميانگارند. پدر و مادر علم برهان است و دليل، نه ارسطو و نه کليلو (گاليله)،حقدرآنجاست کهبرهاندرآنجابودهباشد». (126) البته سيد جمال بر اين نکته هم تاکيد داشت که اخذ علوم و فنون عربي، بايد پس از تحکيم مباني اعتقادي و ايماني مسلمانان باشد، و همانطور که «مسلمانان صدر اسلام تنها هنگامي به فراگرفتن طب بقراط و جالينوس و هندسه اقليدس و نجوم بطلميوس و فلسفه افلاطون و ارسطو همت گماشتند که پايههاي ايمان خود را استوار کردند، مسلمانان امروزي نيز تنها زماني بايد به فرهنگ و تمدن اروپايي روي آورند که دين خويش را به وجه درست آن بازگردانند.»(127) احياي تفکر ديني:
سيد جمال بر اين باور بود که دين طرحي الهي و ضامن «سعادت مطلقه انسان در دنيا و آخرت است»(128) ولي هم او مي ديد که «سوء تعبير» از احکام اسلام، خود يکي از عوامل رکود جوامع اسلامي است.(129) بنابراين اصلاح انديشه ديني را لازمة تجديد حيات جهان اسلام ديد(130) و با توجه به آشنايي با سابقه اين امر در تاريخ فرهنگ اسلامي (از جملهکتاب «احيأ علومالدين» اماممحمدغزالي)،(131) و نيز با عنايت به اطلاع و توجه خاص به آرأ و تاثيرات اجتماعي نهضت اصلاح ديني در غرب (پروتستانتيسم)،(132) تلاش کرد چهره واقعي اسلام را مجدداً عرضه کند. سه هدف اصلي سيد جمال از احياي تفکر ديني عبارت بود از: ايجاد سازگاري ميان اسلام و مقتضيات عصر جديد، تفسير مجدد مفاهيم اسلامي و بالاخره استخراج احکام فراموش شده. ايجاد سازگاري ميان اسلام و مقتضيات عصر جديد: سيد جمال ميان اسلام و تمدن، تضادي نميديد ولي تفسير مستمر و نو شونده اسلام، مطابق با ويژگيهاي عصر تاکيد داشت. به تعبير او «دين اسلام تنهابه مقتضاي مکان و زمان احتياج به سادهتري و بهتري» دارد، يعني «بايد بر موجب حاجات و لوازم هر قرني تبدل يابد تا تطابق با آن احتياجات کند». وي بيتوجهي علماي عصر خود نسبت به اين مسئله را برنميتافت.(133) از نظر وي، اسلام با علوم جديد و «افکار آزاديخواهانه و عقايد تازه» ننيز سازگاري دارد، حتي فازع از مشکلاتي که امثال لوتر (پيشواي جنبش پروتستانتيسم) با آن مواجه بودهاند.(134) تفسير مجدد مفاهيم اسلامي: از نظر سيد جمال آميختگي بسياري از مفاهيم اسلامي با خرافات و عقايد نادرست، باعث رکود و بي عملي مسلمانان شده است. (مثل تفسيرهاي جبرگرايانه از قضا و قدر و آخرالزمان)، بنابراين براي تصحيح ذهنيت مسلمانان، بايد تفسير صحيح و تازهاي از اين مفاهيم ارائه کرد.(135)
استخراج احکام فراموش شده:
يکي ديگر از تلاشهاي سيدجمال، استخراج آن دسته از مفاهيم و احکام فراموش شدهاي بود، که باعث بيداري و خيزش مسلمانان ميشد (مفاهيمي مثل تعصب ديني و احکامي مثل جهاد).(136) شايان ذکر است که تلاشهاي سيدجمال براي احياي تفکر ديني، با هدف از بينبردن موانع ذهني خيزش مسلمانان بود، هرچند او، به مانند ديگر مصلحان، مجال تبويب و تدوين انديشههاي خود را نيافت، ولي ميراث فکري او براي آيندگان بسيار الهام بخش بود.(137) همچنين بايد يادآور شد که اصلاح انديشه ديني براي سيدجمال، هرگز همانند پروتستانتيسم مسيحي نبود. زيرا او به دنبال تدوين دوبارة اصول عقايد نبود بلکه دعوتکنندهاي بود براي بازگشت به اسلام منتهي در چهرة راستين و پيراسته از خرافات آن. از اين جهت حرکت سيد جمال را، نوعي جنبش نو ارتدوکسي ناميدهاند.(138)
3. خيزش عملي:
از نظر سيدجمال، مسلمانان مسئول «تجديد حيات اسلام» هستند و بايد با قيام خويش، از بند ظلم و ذلت رهايي يابند.(139) زيرا «در دنيا دو کلمه است که با هم نميسازند، اسلام و ذلت. مسلمان نميتواند ذليل باشد، زيرا خداوند ميفرمايد ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين»(140) وي براي تحقق اين آرمان، بيش از هرچيز به «اتحاد اسلامي» ميانديشيد و آن را مهمترين منبع قدرت مسلمانان، براي قيامشان، ميدانست.
اتحاد اسلام:
سيد جمال که از پراکندگي و اختلاف و واماندگي جهان اسلام آزرده خاطر بود و سوداي احياي مجد و عظمت جهان مسلمانان را در سرداشت: بدين نتيجه رسيده بود که مهمترين راه دفع خطر بيگانگان، تحقق «وحدت اسلامي» ميان مسلمانان جهان است. به تعبير او «امروز هيچ چيز چارهکار را بجز اتفاق نميکند»(141) و مسلمانان براي نيرومند شدن ناگزير از وحدت هستند زيرا «وحدت خاستگاه قدرت است».(142) او براي تحقق اين امر، در جوامع مختلف و به بيانهاي گوناگون مسلمانان را به ترک اختلافات و ضرورت وحدت و اتحاد (عليه استعمار) فراميخواند و هم تلاش داشت تا زمينههاي وحدتبخش و قدرتآفرين را در حيات مادي و معنوي مسلمانان جستجو کرده و با يادآوري آنها (اموري مثل مجد و عظمت گذشته مسلمانان، وسعت ممالک اسلامي، توان بالقوه مسلمانان، اشتراکات فکري و عقيدتي،...) گرايش به اتحاد را در ميان آنها تقويت کند.(143) شايان ذکر است که عليرغم تلاشهاي فراوان سيدجمال در اين راه، و حتي ورود به بازيهاي سياسي به منظور تحقق «اتحاد اسلامي»، وي در اواخر عمر به بزرگي و ديريابي اين هدف بيشتر توجه کرده، و در مقابل به حرکتهاي ناسيوناليستي در جوامع مختلف اسلامي با ديدي مثبت مينگرد.(144) قيام مسلمانان:
سيد جمال در کنار توجه به آرمان بزرگ «اتحاد اسلام»، نسبت به قيام مسلمانان سرزمينهاي مختلف اسلامي هم (عليه حکام ظالم داخلي يا استعمارگران خارجي)، توجه خاصي داشت(145) و در اين راه تلاشهاي زيادي کرد. مثل روشنگري و آگاهي بخشي به مردم(146) و ترغيب علما به مبارزه (مثلاً نامه به شيرازي و نامه به علماي طراز اول ايران).(147) وي همچنين اميدوار بود که با شروع قيام مسلمانان در يک سرزمين، ساير بلاد اسلامي نيز تاثير بگيرند(148) و علاوه بر اين ديگر کشورهاي استعماري نيز متوحش شوند(149) و در نتيجه خطر آنها مرتفع گردد. بدين ترتيب راه تجديد حيات اسلام از نظر سيد جمال، اصلاح انديشه مسلمانان و خيزش آنها، عليه استبداد و استعمار، بود. وي همه نيروي خود را مصروف روشنگري دراين زمينه و توجه دادن مسلمانان به «اتحاد اسلامي» به عنوان مهمترين منبع قدرتشان دراين مبارزه نمود. تلاشهاي سيدجمال و آرأ روشنگرانه او، الهام بخش بسياري از حرکتهاي فکري و سياسي در جهان اسلام شد، هرچند که عمر وي کفاف نداد تا خود شاهد به بارنشستن تلاشها و تکاپوهايش باشد. شايان ذکر است که در آرمان «اتحاد اسلام» نوعي سازگاري به چشم ميخورد. زيرا براي سيدجمال، از سويي کل جهان اسلام به منزله يک واحد يکپارچه (وطن مسلمين) در مقابل استعمار مطرح بود، بنابراين مسلمانان کشورهاي مختلف را به وحدت و اتحاد فراميخواند. ولي از سويي ديگر، براي واداشتن مسلمانان جوامع مختلف به قيام عليه استعمارگران. وي ناچار بود که بر بنيادهاي ملي همان قوم و جامعه تاکيد کرده و مروج نوعي ناسيوناليسم (غيرديني) شود.(150) تلاش همزمان سيدجمال در هردو عرصه، و اظهارات گوناگون و بعضاً ناسازگار او در مورد ناسيوناليسم و معناي حقيقي اتحاد اسلام، حکايت از اين ناسازگاري مفهومي دارد، که البته به سادگي هم قابل حل نميباشد. بويژه براي روح بيقراري مثل سيدجمال، که براي دفع خطر فوري استعمار و آگاهي بخشي به مسلمانان، از هر حربهاي بهره ميجست و کمتر در انديشه تاملات نظري در خصوص لوازم و توابع آرأ خويش بود.6 - نتيجه
سيد جمال فرزند راستين عصر خود بود و سلسله جنبان حرکتهاي اصلاحي در جهان اسلام. براي او بيداري مسلمانان و قيامشان عليه استعمار، با حربه اتحاد اسلام، بيش از هرچيز ديگري اهميت داشت، بنابراين وي تمام انديشه و نبوغ خود را مصروف اين هدف کرد تا مگر مجد و عزت دوباره مسلمانان را شاهد باشد، بنابراين او نميتوانست نسبت به جامعه و تحولات آن خالي الذهن بوده باشد. انديشه اجتماعي سيدجمال و رويکرد او نسبت به پديدههاي اجتماعي (از جمله اصلاح جامعه)، اساساً متمايل به آرأ کهن و سنتي (فردگرايي روششناختي) نسبت به جامعه ميباشد، و اين با پيشينة فکري و تحصيلي او تناسب کامل دارد. ولي او فرزند قرن نوزدهم نيز بود و شخصيتي مصمم و جسور، که يک تنه به مهاجرتهاي جغرافيايي و فکري ميپردازد و وارد دنياهاي ناشناخته ميگردد. همين مهاجرت از بستر فرهنگي مألوف. و آشنايي با مکاتب و آرأ نوين، ازجمله تاثيرات مهمي هم بر انديشه اجتماعي او بر جاي مينهد و فاصله او با قالبهاي کلاسيک تحليل جامعه بيشتر ميکند. از همين رو بارقههايي از رويکردها و مفاهيم نوين اجتماعي در آثار او مشهود است. با اين حال، هنوز نميتوان او را در زمره متفکران اجتماعي جديد محسوب کرد، چراکه حيات او با آغازين سالهاي پيدايي «علم جامعهشناسي» مصادف بوده، و هنوز مباحث و آثار اين علم نوين بطور کامل مطرح و منتشر نشده بود. بدين ترتيب سيد جمال را ميتوان نماينده دورة گذار از انديشههاي سنتي به علمي (در باب جامعه و تحولات اجتماعي) دانست و اين مقتضاي همان عصري بود که در او ميزيست. به تعبير ديگر او هم وجدان بيدار عصر خود بود، و هم آينهاي از افکار و آرأ اجتماعي دوره خويش. 1-- حائري، نخستين روياروئيها. ص 546.
2-- فراستخواه، سرآغاز نوانديشي، ص 153، محيط طباطبائي. نقش سيدجمال. ص 18، عنايت. سيري در انديشه سياسي عربي، ص 916 -، وHovsepian, Competiny 8Identities. P.
3-- مهدوي و افشار. مجموعه اسناد و مدارک. تصوير 26.
4-- حوزه، شماره 5960 - ص 67.
5-- همان.
6-- دائرةالمعارف تشيع، ج 2 ص 130، مهدوي و افشار مجموعه اسناد ومدارک لوحه 8 تصوير 27، جدير، رسالهها و مقالات. ص 207.
7-- مطهري، نهضتهاي اسلامي. ص 15.
8-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 348.
9-- مهدوي و افشار، مجموعه اسناد و مدارک. ص 15.
10-- از جمله: واثقي در سيدجمالالدين، حکيمي در بيدارگران اقاليم قبله و محيط طباطبايي در نقش سيدجمال.
11-- مثلاً صفايي در سيدجمال و اميري در بازيگر انقلاب شرق.
12-- مهدوي و افشار، مجموعه اسناد و مدارک. لوحه 3 تصوير 9.
13-- عنايت. انديشه سياسي عرب ص 79، محيط طباطبايي، نقش سيدجمال، ز ص 512 -، حائري، تشيع و مشروطيت. ص 5960 -، دليار نوئر، نهضتهاي نوين اسلامي. ص 93، 69، 364.
14-19 -94 -Kudsi-Zadeh, AL-AFGHANI.pp.
15-- سمندر. گزيده عروة الوثقي ص 248.
16-- واثقي، سيدجمال الدين. ص 349.
17-- سمندر، گزيده عروةالوثقي ص 34 - و 7.
18-- اقدامي، طرح يک نقد. ص 32، واثقي، سيدجمالالدين. ص 54، 79، 87، 95، 131، 206.
19-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 89، 95، 99، 1167 - و 206، محيط طباطبايي، نقش سيدجمال. ص 101، مهدوي و افشار، مجموعه اسناد و مدارک. ص 26، حائري، تاريخ... فراماسونگري. ص 99، جدير. رسالهها و مقالات. ص 73، تقيزاده، سيدجمالالدين. ص 27.
20-- محيط طباطبايي، نقش سيدجمال. ص 22، 70، 113، حکيمي، بيدارگران. ص 5260 -، واثقي، سيدجمالالدين، ص 231 و 243.
21-- فراستخواه، نوانديشي. ص 315.
22-- حائري، ايران و جهان اسلام. ص 134، خسروشاهي، نامهها و اسناد. ص 173192 -.
23-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 623 -، 141، 249، اقدامي، نقد. ص 6=75
24-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 7786 -، 93، الگار، نقش روحانيت. ص 273.
25-- اقدامي، نقد. ص 50، واثقي، سيدجمالالدين. ص 389 -، 53، 62، 93، 1223 -، 140، 153، 158، 163، 24950 -، دائرةالمعارف تشيع ج 2 ص 131، حوزه، شماره 61 ص 103.
26-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 106، 111، 1256 -، 150، 201، اقدامي، نقد. ص 516 -، مهدوي و افشار، مجموعه اسناد. لوحه 8 تصوير 26، خسروشاهي، نامهها و اسناد. ص 165.
27-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 348.
28-- اقدامي، نقد. ص 5 63-.
29-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 348.
30-- اقدامي، نقد. ص 40، 49 و 645 -.
31-- شرابي، روشنفکران عرب. ص 61، اقدامي، نقد. ص 39.
32-- اقدامي، نقد. ص 39، 634 -.
33-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 28.
34-- شريف، تاريخ فلسفه ج 4 ص 94، فراستخواه، نوانديشي. ص 154.
35-- طباطبايي، عبده. ص 45.
36-- جدير، رسالهها و مقالات ص 85، اسدآبادي، شرح حال و آثار. ص 90.
37-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 1356 -، خسروشاهي، يادنامه سيدجمال. ص 2123 -.
38-- عنايت، انديشه سياسي عرب. ص 80، 129 و 824 - محيط طباطبايي، نقش سيدجمال. ص 50
39-- اسدآبادي، شرح حال و آثار. ص 79، مدرسي، سيدجمال و انديشههاي او. ص 309.
40-- صاحبي، سيدجمال. ص 7880 - و 87.
41-- مهدوي و افشار، مجموعه اسناد. ص 23، 267 -.
423 -18 -Kidsi-Zadeh, Op. cit. PP.
43-- عنايت، انديشه سياسي عرب. ص 87.
44-- مجتهدي. سيدجمال. ص 167 -.
45-29 -Keddie, Iran. P.
46-- نصر، جوان مسلمان. ص 1702 -.
47-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 189.
48-- اسدآبادي، مقالات جماليه. ص 138، مقايسه شود با مقدمه ابنخلدون ج 1 ص 76 و ج 2 ص 793 و 8812 -.
4920 -, 431, Marshall, 1-Abercrombie, Sociology. pp. 23940 -Sociology. PP.
50-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 57.
51-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 767 -.
52-- بيرو، فرهنگ علوم اجتماعي. ص 253،Abercrombie, 147op. cit. p.
53-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 567 -.
54-- سمندر، گزيده عروةالوثقي، ص 523 -.
55-- کوزر، زندگي و انديشه بزرگان جامعهشناسي، ص 13740 -، توسلي، نظريههاي جامعهشناسي. ص 969 -.
56-- شرابي، روشنفکران عرب. ص 108.
57-- عنايت، انديشهسياسي عرب. ص 129.
58-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 524 -، مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 112 و 140، مدرسي، سيدجمال و انديشههاي او. ص 333.
59-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 8 35 -، 90 و 57، سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 8 76 -، 81، 83، 106 و 108. حکيمي، بيدارگران. ص 56، حوزه، شماره 61، ص 7 136 -.
60-- مدرسي، آرأ و معتقدات، ص 7 96 -، سمندر، گزيده عروةالوثقي ص 32.
61-- مدرسي، سيدجمالالدين و انديشههاي او، ص 2 341 -، مهدوي و افشار، مجموعه اسناد، لوحه 48 تصوير 185.
62-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 84، 138، 232، مدرسي، آرأ و معتقدات ص 159.
63-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 1367 -.
64-- اسدآبادي، مقالات جماليه. ص 105112 -.
65-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 422.
66-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 49.
67-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 28.
68-- اسدآبادي، مقالات جماليه. ص 90.
69-- عنايت، انديشه سياسي عرب. ص 912 -.
70-- همان.
71-- سمندر، گزيده عروةالوثقي، ص 1235 -، 232، 120، 978 - و 1378 -، مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 1357 -، اقدامي، نقد. ص 50.
72-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 132، مقايسه شود با مقدمه ابنخلدون ج 1 ص 26 -، 1321 -، 51 و 6475 -.
73-- مدرسي، آرأ و معتقدات ص 1356 -.
74-- همان. ص 132.
75-- ستوارد، عالم نو اسلام. ج 1 ص 357.
76-- حائري، ايران و جهان اسلام. ص 138141 -.
77-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 391400 -.
78-- محيط طباطبايي، نقش سيدجمال. ص 50.
79-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 158.
80-- حائري، تشيع و مشروطيت. ص 98، اسدآبادي، شرح حال و آثار ص 109.
81-- مدرسي، سيدجمال وانديشههاي او. ص 370، سمندر، گزيده عروةالوثقي، ص 16 و 84، خسرو شاهي، اسلام و علم ... ص713 -، واثقي، سيدجمالالدين. ص 2089 -. و 40911 -، جمالي، نامههاي سيدجمال. ص 1367 -، مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 159.
82-- جمالي، نامههاي سيدجمال. ص 129830 - و 1356 -.
83-- همان. ص 1289 -.
84-- خسرو شاهي، اسلام و علم. ص 1502 -.
85-- ستوارد، عالم نو اسلام. ص 3556 -.
86-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 1745 -، 17980 -، 2302 -، 81 و 83.
87-- ستوارد، عالم نو اسلام. ص 356، مقايسه شود با روشه، تغييرات اجتماعي. ص 2568 -.
88-- ستوارد،عالم نو اسلام. ص 3567 -، سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 267 -، 23844 -، 2168 -، 1201 -.
89-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 40910 -، شرابي، روشنفکران عرب. ص 523 -، مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 1523 -، واثقي، سيدجمالالدين. ص 79.
90-165 -Keddie, Al-afghani.p
91-49 -51 -Rahman. Islam. pp.
92-- واثقي، سيدجمال الدين، ص 40910 -.
93-- عنايت، انديشهسياسي عرب. ص 12930 -.
94-179 -Keddie, Al-afghani.p
95-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 62.
96-- جدير، رسالهها و مقالات. ص 2356 -.
97-- فراستخواه، نوانديشي ص 174.
98-- وبر، اخلاق پروتستاني و روح سرمايهداري.
99-- براي اطلاع بيشتر رجوع شود به تاريخ تمدن ويل دورانت. ج 6 (اصلاح ديني).
100-- طباطبايي - عبده، ص 45، اسدآبادي، شرح حال و آثار. ص 878 -.
101-- مهدوي و افشار، مجموعه اسناد. لوحههاي 79 و 80 تصاوير 175 و 176.
102-- ستوارد، عالم نو اسلام. ص 3556 -.
103-- خسروشاهي، يادنامه سيدجمال. ص 2234 -.
104-- عنايت، انديشه سياسي عرب. ص 923 -.
105-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 63.
106-- همان، ص 1612 -.
107-- جدير، رسالهها و مقالات. ص 45.
108-- مدرسي، سيدجمال و انديشههاي او. ص 321.
109-- همان. ص 44، واثقي، سيدجمالالدين. ص 408.
110-- حائري، تشيع و مشروطيت. ص 579 -.
111-- همان. ص 567 -.
112-- جدير، رسالهها و مقالات. ص 45.
113-- مدرسي، سيدجمال و انديشههاي او. ص 44، صفايي، افغاني ص 34، مهدوي و افشار، مجموعه اسناد. لوحه 84 تصوير 185.
114-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 1378 -.
115-- الگار، نقش روحانيت. ص 285.
116-- رهين، گزيده آثار سيدجمال. ص 4، جدير، رسالهها و مقالات. ص 7، مهدوي و افشار، مجموعه اسناد. ص 81 و 867 -.
117-28 -Gibb, Modern Trends. p
118-- حکيمي، بيدارگران، ص 54.
119-- شريف، تاريخ فلسفه. ج 4 ص 98.
120-- صفايي، سيدجمال. ص 34.
121-- محيط طباطبايي، نقش سيدجمال. ص 1623 -.
122-- عنايت، انديشهسياسي عرب. ص 130.
123-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 65، 2089 -، صفايي، سيدجمال. ص 35، سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 176، 178، 1801 -، جدير رسالهها و مقالات. ص 1845 -، عنايت، انديشهسياسي عرب. ص 99100 -.
124-- مدرسي، آرأ و معتقدات. ص 146.
125-- همان. ص 158.
126-- همان.
127-- خسروشاهي، يادنامه سيدجمال. ص 180.
128-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 33، واثقي، سيدجمالالدين ص 3724 -.
129-- جدير، رسالهها و مقالات، ص 211، مجتهدي، سيدجمال. ص 19، سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 289 -.
130-- صاحبي. سيدجمال. ص 203.
131-32 -Gibb, Op.cit. P,
132-- عنايت، انديشه سياسي عرب. ص 12930 -، شهرابي، روشنفکران عرب ص 34، فراستخواه، نوانديشي. ص 174. 179Keddie, Al-afghani.p.
133-- اسدآبادي. شرح حال و آثار. ص 89.
134-- واثقي. سيدجمالالدين. ص 208، مجتهدي، سيدجمال. ص 19، صاحبي، سيدجمال. ص 264.
135-- عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر. ص 235، خسروشاهي. اسلام و علم. ص 1367 -، 1479 -، 1402 -، واثقي، سيدجمالالدين ص 282375 -، عنايت، انديشه سياسي عرب. ص 967 -.
136-- عنايت، انديشه سياسي عرب. ص 102.
137-- سروش. تفرج صنع. ص3712 -.
138-- فراستخواه، نو انديشي. ص 174.
139-50 -Smith, Islam. P.
140-- خسروشاهي، يادنامه سيدجمال. ص 212.
141-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 405.
142-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 140.
143-49 -50 -Smith, Op.cit.PP.
144-- اقدامي، نقد. ص 623 -، حوزه شماره 61 ص 129.
145-- واثقي، سيدجمالالدين. ص 196204 -، 409 با حکيمي، بيدارگران ص 689 -.
146-- سمندر، گزيده عروةالوثقي. ص 1945 -.
147-- حائري، ايران و جهان اسلام. ص 134.
148-- واثقي، سيدجمالالدين ص 209، مدرسي، سيدجمال و انديشههاي او. ص 442.
149-- خسروشاهي، نامهها و اسناد سياسي. ص 12930 -
150-- نامة فرهنگ شماره 22. ص 9 - 54.