بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سينماى ايران و نقش زنزن,سينماو زندگى((قسمت اول)) بابك والى مى توان گفت آخرين هنر و دستاورد بشر كه در زمينه ها و ابعاد مختلف زندگى كاربرد شگرفى داشته و كارآيى آن از هر وسيله تبليغى بمراتب با اهميت تر و سريعتر بوده, سينماست.هنگامى كه ما به سينما مى رويم يا به تماشاى تلويزيون نشسته و اوقات با ارزش خويش را به ديدن فيلمى مى گذرانيم, تمام هستى خود را در اختيار اتفاقات و مناظرى كه از جلوى چشم ما مى گذرد, قرار مى دهيم و ناخودآگاه به راهى مى رويم كه فيلمساز يا هنرپيشگان فيلم- خواسته يا ناخواسته - ما را به آن مى كشانند. آنها بر درك و شناخت ما تاثيرى عميق مى گذارند و مراحل ارتباط ميان آدمها, اشيا, تشخيص حقيقت, تميز دادن حق از باطل يا دروغ از راست و بسيارى از مسائل ديگرى را كه مورد نظر سازندگان فيلم است از طريق عكسهاى متحركى كه روى پرده سينما يا صفحه تلويزيون منعكس مى شود به ما مىآموزند.پس نقطه اتكاى ما اندوخته هايى مى شود كه بر اثر بازتاب ديده هاى ما خودنمايى مى كند و آن گاه فيلمهاى ديده شده, بدون واسطه نقش خود را در تصميم گيرى و تعيين اهداف ما در طول زندگى ايفا مى كنند و شايد هم ما را به بازى مى گيرند. اين موضوع, كعبه آمال فيلمسازانى است كه مى خواهند بر تماشاگر خود تاثير بگذارند. اينان براى رسيدن به اين هدف مخارج هنگفت و زحمات فراوانى را تحمل مى كنند.در اين مقاله ضمن يك تحقيق به بررسى موضوع عنوان شده خواهيم پرداخت و در چندين شماره مجله از ديد شما خوانندگان نكته پرداز خواهد گذشت. ناگفته نماند كه ضمن استفاده از منابع داخلى از دو اثر خارجى نيز استفاده شده است:1 - ((شخصيت زن در سينما)), اثر خانم مولى هسكل, ترجمه حميدرضا صدر.2 - ((زنان فيلمنامه نويس)), اثر خانم جوان مولن, ترجمه كمال پورخسرو.اميد است اين نوشته مورد قبول خواهران بخصوص دست اندركاران شاخه هنرى قرار گيرد تا از دنيايى كه در ظاهر, پر رنگ و لعاب و زيبا و در باطن, فريب دهنده و هزار چهره است, آگاه گشته و حقيقت پنهان اين صنعت بر آنان آشكار شود.از حق نبايد گذشت كه سينما يك رسانه جمعى است و حرفها و پيامهايش سرانجام به آدمهاى اطرافمان باز مى گردد; يعنى به خود ما.اهميت و حضور زن در سينمازنان در سينما چنان عرصه گسترده اى دارند كه از ديدگاههاى مختلف عقيدتى, جامعه شناسى و زيباشناسى مى توان بدان نگاه كرد و آن را مورد تجزيه و تحليل قرار داد. سينما با هر موج نور و با هر بينشى قابل بررسى و تبيين مى باشد و از اين نظر قابل انعطاف پذيرترين قلمرو هنرى است.در شرايطى كه زنان بسيارى در زمينه هاى مختلف فرهنگى, اجتماعى و حرفه اى به تلاش وسيع و بى وقفه خود روى پرده سينما بخصوص تلويزيون ادامه مى دهند و در حال محو شدن هستند, طبيعى است كه شخصيت و حضور زن در سينما و نقش وى را موضوع اصلى بحث قرار دهيم, چرا كه ارزشهاى فراموش شده او مورد توجه و بررسى قرار مى گيرد.وقتى در غرب و اروپا فيلمهايى مى سازند كه در آن تنها جنسيت زن مورد توجه قرار مى گيرد و بعد جسمانى و فيزيكى او همه حرفها را مى زند,ديگر جايى براى اظهار نظر باقى نمى ماند. اگر زنان, خود براى احياى شخصيت وتامين هويت خويش در عرصه سينما, برنخيزند,كمپانيها و موسسات فيلمسازى كه فقط به فكر منافع خود وسودهاىكلان هستند,هرگز قدمى در راه تكامل و اعطاى جايگاه واقعى آنها برنخواهند داشت, زيرا آنان مى خواهند زنان در حصار خواسته هاى نفسانى آنها گرفتار باشند و به اقتضاى منافع آنان, مورد بهره بردارى قرار گيرند. و از اين روست كه حضور زن در سينما اهميت يافته است, چرا كه اسارت زن ابعاد بسيار گسترده و پيچيده ترى دارد كه سايه اش را بر سينما افكنده است; اسارتى كه در زمينه هاى تاريخى, اجتماعى, اقتصادى, فرهنگى و روابط خانوادگى ريشه دوانده است; اسارتى عميق با ابعاد مختلف.بجاست كه در اين رابطه نقل قولى از زنده ياد ((جلال آل احمد)) نويسنده معاصر بياوريم. جلال همه فريادش اين بود كه:((اگر زن رنج مى برد, نه از اين روست كه زشت است يا زيبا, ثروتمند است يافقير,سالم است يامعلول,بلكه ازآن جهت است كه پى به اصالت خويش نبرده و جوهره وجودى خلقت خويش را درك نكرده است.))جلالآل احمد با اين سخن شيوا و جامع خود زن را بطور كامل زير ذره بين قرار داده است.قبل از انقلابترديدى نيست كه زنان به خاطر تسلطى كه همواره سينماگر مرد بر آنها داشته و نيز به دليل حوزه محدودى كه در زمينه فيلمسازى به آنها تحميل شده, كوشيده اند كه بازتاب واقعى از تبلور استعدادهاى زنانه خود را در گوياترين شكل سينمايى نشان دهند.(1) بايد خاطرنشان ساخت كه آنچه تا كنون با استفاده از تاثيرپذيرى و ذهنيات و نيروى خلاقه زنان - اعم از فيلم ياداستان-به تصوير در آمده در معرض قضاوت عمومى گذاشته نشده است; از اين رو, آن تلاشها به جايى نرسيد و راهى كه مطلوب سيستم گذشته بود پيش روى تماشاگر گذاشته شد كه حاصل آن در مجموع, تصاويرى تخدير شده, محتوايى زيركانه و مغرضانه و بطور تلويحى القاى شخصيتهاى كاملا كليشه اى و قراردادى بود.زنان سرخوردهدر گذشته فرمولى در اختيار بود كه بر اساس آن فيلمهاى تخدير كننده اى ساخته مى شد و مقام زن را تا حد نوعى انحطاط و پستى تنزل مى داد. اگر به فيلمهايى كه در زمان گذشته از آمريكا و اروپا وارد مى شد و نيز به محصولات داخلى كه در سينماها رواج داشت, نظر بيفكنيم, مى بينيم كه اغلب آنها در رابطه با زن ساخته مى شد و بطور مختصر مورد ارزيابى قرار مى گرفت. اين فيلمها نكات ظريف پنهانى داشت كه در ابتدا بطور مستقيم به تحميق و تحقير شخصيت زن مى پرداخت. به عبارت ديگر اگر به نقش تحولى زن در سينماى گذشته توجه كنيم, خواهيم ديد كه آنچه تا كنون (به استثناىچندمورد) به عنوان آبشخور فكرى از سوى مردان يا زنان ارائه شده, متاسفانه فاقدآن ارزشهايى است كه ما, در زندگى واقعى زنان جستجو مى كنيم.در اغلب فيلمهاى قبل از انقلاب, حالتهاى احساساتى, خفت, زيردستى, ضعف جسمانى, ناتوانى, ضعيف النفسى و كمرنگى شخصيت زن كه كليشه هاى قراردادى در مورد زنان است, به چشم مى خورد. در هيچ يك از اين فيلمها, كوششى در جهت به رسميت شناختن زنان به مثابه موجودى زنده, متفكر و ابداع كننده به عمل نمىآمد. در حقيقت, آنچه كه به آنها ديكته مى شد و به مردم نشان مى دادند, فاقد نبوغ, مهارت, قوه تخيل, استعداد و در يك كلام, ارزشهاى واقعى زنان بود.زنان متغيرروشن است كه زنان همواره بطور اجتناب ناپذيرى تحت تاثير و نفوذ ديدگاههاى سينماگران مرد بوده اند. يك فيلم, زمانى كاربرد موثر دارد كه تاثير كاملى بر تماشاگر خود بگذارد. فيلمهاى آن زمان بيشتر در زمينه چگونگى ارتباط با طبقه مرفه و خوشگذران جامعه ساخته مى شد. تنها نشان دادن و به تصوير در آوردن جنبه هاى منحط و زشت زندگى مرفهين اجتماع, يك روى سكه بود. تفسير فقدان مسائل اخلاقى در زندگى و روابط زناشويى افراد طبقه بالاى جامعه كه انهدام و تخدير شخصيتها را به همراه داشت, به تنهايى قابل توجيه نيست.در بيشتر فيلمهاى كاباره اى يا كارگرى, شخصيتهاى زن, آدمهاى متغير, مسخ شده و رو به اضمحلال بودند كه بمراتب كمتر از شخصيتهاى مرد مى توانند در مقابل تجملات, زرق و برق و اغواى جامعه مصرفى ايستادگى كنند. با چنين روشى وسوسه زندگى اشرافى طبقات فرادست در زنان بيش از مردان موثر مى افتاد و در نتيجه ميزان تغييرپذيرى آنها بالا مى رفت. در واقع, انهدام, ازهم گسيختگى و تخدير شخصيتها از اين راه ممكن مى شد. در چشم انداز چنين فيلمهايى اين زنها هستند كه قواعد بازى را نمى دانند و در مقابل مردان براحتى بازنده و مغلوبند, زيرا آنها موجوداتى كند ذهن, مغضوب, قابل ترحم و پست هستند! و روشن است كه سرنوشتى محتوم در انتظار آنهاست.بدين ترتيب, با وجود چنين تفكرى و فيلمهايى كه در جهت اشاعه آن ساخته مى شد, هرگونه تلاش براى استحكام و تحكيم جايگاه اجتماعى زنان با شكست روبرو مى شد, زيرا كارگردانان آن روزگار از زنان بازيگر خود, انتظار عريان شدن و طنازى داشتند; حتى آنهايى را كه از ايفاى چنين نقشى سرباز مى زدند يا منزوى مى نمودند يا تهديدشان مى كردند. زن براى كارگردانها در آن زمان, حكم بازيچه اى را داشت كه او را به هر راهى كه مى خواستند, هدايت مى كردند. كارگردانان انگشت شمارى نيز بودند كه به جاى اين عملكرد ناپسند, زن را به قالبهاى ذهنى روشنفكرانه خود كه آن هم از واقعيت فاصله داشت, نزديك مى كردند. در حقيقت, معصوميت و حرمت زن كه در خانواده آن قدر مورد تاكيد قرار گرفته و باعث افتخار است, توسط سينماگران سودجو لوث شده بود. آنها زن را به عنوان ابزارى براى جلب تماشاگران به كار مى گرفتند.زنان ستاره سينما در آن موقع هميشه در خطر كنار گذاشته شدن بودند و به همين سبب در مقايسه با بازيگر نقش اول مرد, نوعى احساس خود فريبى دربرابركارگردان از خود نشان مى دادند تا بدين وسيله كارگردان تصور كند كه مى توانداورافريب دهد.ازاين رو,درمقابل جوان نقش اول فيلم قرار مى گرفت.زنان بازيگرآن دوره براىتثبيت حضورخود,نيازمندچنين روابطى بودند. به همين جهت,زندگىآنان بامشكلات زيادى روبرو مى شد, زيرا ايجاد ارتباط براى زنان در آن شرايط با مسائلى همراه بود كه در دنياى مردان مطرح نبود.اين گونه روشها و آموزشها شخصيت زنان بازيگر را در زندگى واقعى, متغير مى ساخت و اين تغيير در ايفاى نقش وى در فيلم بى تاثير نبود.گاهى در فيلم, شخصيت زن را بگونه اى ترسيم مى كردند كه حتى بار گناهان مرد را به دوش بكشد. به عنوان نمونه يك همسر بايد شكستهاى پى درپى شوهرش را تحمل مى كرد و خود را قربانى شكستها و ناكاميهاى مردش قرارمى دادواينجاست كه بارهمه مسائل مرد حتى در زندگى شخصى اش به دوش زن مى افتاد و زن در عين تحمل محروميتها و دردهاى خودش, مجبور بودعدم تواناييهاىمرد در جوابگويى به مسائلش را نيز قبول كند.ادامه دارد