زن، سینما و زندگی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن، سینما و زندگی (2) - نسخه متنی

بابک والی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زن, سينما و زندگى (2)

در قسمت اول اين گفتار; پس از نگاهى اجمالى به جايگاه سينما و ميزان تاثيرگذارى آن در تحولات فردى و اجتماعى, به بررسى اهميت نقش زن و حضور او در عرصه سينما پرداختيم و در پى آن, كلياتى را از نحوه برخورد سينماى قبل از انقلاب با زنان, مطرح كرديم. و اينك با هم به مشاهده دقيق تر سيماى زن در سينماى دهه پنجاه (50 ـ 57) و پيآمدهاى آن مى نشينيم.

بخش سوم

سينماى دهه پنجاه

فيلمهاى دهه پنجاه (50 ـ 57) شخصيتهاى بد و منفى را بگونه اى به تصوير مى كشيدند كه برخورد آدمها, نوع پرورش, كمبودها, حقارتها و حتى برخورد جامعه با اين شخصيتها باعث شود كه قضاوت تماشاچى اين گونه باشد كه هر كس ديگرى هم كه جاى او بود چنين مى كرد. به عبارت ديگر, مردها مثبت قلمداد مى شدند, اما زنها در هر نقش و به هر شيوه اى كه بازى مى كردند (مادر, همسر, دختر و حتى معشوقه) قالبى را نشان مى دادند كه زن تابعى از مرد است و استقلال ذهنى ندارد و گاه بى حرمتى را به حدى مى رساندند كه زن استقلال عقلى هم ندارد, از اين رو, او را منبع فريب, حسادت, بى وفايى, فساد و فحشا دانسته, مثل معروف ((كرم از خود درخت است)) را به او مى چسباندند. اين فاصله هاى طبقاتى و نژادى در پناه برداشت غلطى آزادى و آزادگى منجر شد كه مرد هر كارى كه انجام دهد, در مقايسه با زن, شخصيت مثبتى تلقى شود.

پديده اى جديد و اشاعه فرهنگى غلط

نگاه سينماگران قبل از انقلاب به زنان باعث شد كه زنها به وضع ظاهرى خود اطمينان نداشته باشند و كار را به تقليد و انحراف بكشند تا جايى كه صورت خود را به دست جراحان پلاستيك سپردند تا با كشيدن پوست چهره يا تراشيدن بينى و چانه خود جوانتر شوند يا شبيه فلان ستاره سينما باشند. بدين ترتيب, ظاهرگرايى رونق ديگرى پيدا كرد.

اين بررسيها نشان مى دهد كه زن در جامعه گذشته بنوعى تدافعى (دفاع از خود) بود. به همين جهت, در روابط خود با جامعه, خانواده, شوهر, مدرسه و فاميل بطور محتاط عمل مى كرد تا موقعيت خود را حفظ كند لااقل بهبود بخشد. بنابراين, نوعى ترس دائمى برزندگى او سايه بيفكند; ترس از دست دادن موقعيت, ترس از دست دادن هويت و ترس از آنكه به او بگويند: تو موجود ضعيف, كوچك و دست وپاگيرى هستى. اين امر از نبود تضمين حرفه اى و عدم تامين مالى زن سرچشمه مى گرفت. در آن سالها تنها يكى دو نفر از فيلمسازان بودند كه قياسهاى ضد و نقيض, سرخوشيهاى مصنوعى, عوام گراييهاى حاكم, فقر ارزشهاو نيازهاى درهم كوفته سينماى دهه پنجاه را نقد كردند و تلخيهاى پنهان در جامعه سرخوش و بى بندوبار تهران آن زمان را به تصوير كشيدند. به هر حال, منشا اين كاستيها و سرخوردگى زنان فقدان خودآگاهى آنها نسبت به خود بود. آنان از قابليتهاى خود غافل شده بودند و برمبناى شرايط بد اجتماعى آن زمان گام برمى داشتند و مى خواستند با رفتارهاى ناشايست بر عقده ها و نيازهاى سرخورده خود مرهمى بگذارند. خلاصه اينكه, زن در آثار فيلمسازان, نه تنها الهام دهنده نبود, بلكه سرچشمه احساسات ويرانگر و به وجود آورنده برخوردها و كدورتها و ريشه تمام گناهان, تلقى مى شد.

انديشه هاى واپسگرايى

در همان دوران اگر فيلمسازان نگاهى به دوروبرخود مى انداختند, هزاران زن پاكدامن و با شخصيت را مى ديدند كه در زندگى واقعى خود, قهرمان بودند. براى نمونه مى توانستند به زندگى زنان روستايى توجه كنند كه هر كدام به تنهايى حكايتى شنيدنى, ديدنى و خواندنى دارند. آنچه كه فيلمهاى ايرانى قبل از انقلاب در مورد زن ارائه مى كرد, وجود خارجى و منشا اصيل فرهنگى يا اجتماعى نداشت, بلكه وصله ناجورى بود كه فيلمسازان بيگانه از فرهنگ غنى ايرانى و متاثر از فرهنگ خارجى, بريده و دوخته بودند. در اينجا لازم است نگاهى اجمالى به نام فيلمهاى آن زمان كه خود گوياى اين مطلب است بيندازيم.

فتانه,آشوبگر,افسونگر,اهريمن زيبا,بدكاران,بوالهوس,روسپى,رسوايى, روسياه,ساقى,سوگلى,زيباىجيب بر, شراره, سايه, شهرآشوب, وسوسه و...آنها با ساختن اين گونه فيلمها بزرگترين اهانتها را به زن ايرانى كردند و براى اين كارشان دليل هم داشتند. اول آنكه هويتى جعلى از زن به تماشاچى تلقين مى كردند. دوم آنكه او را ضعيفه اى هوسباز, سرخورده, نااميد و كودك صفت جلوه مى دادند. سوم آنكه بى بندوبارى را نه به عنوان ثمره تربيت ناصحيح يا مشكل اجتماعى, بلكه به عنوان ذات زنانگى وى معرفى مى كردند. ناگفته نماند كه شناسنامه هاى ديگرى نيز براى زن ترسيم كرده و او را به عنوان فرارى, گوشه گير و تجاوز شده كه سرانجام به پوچى و خودكشى كشيده مى شود, جلوه مى دادند.

اين نگرش, خطاى فكرى فيلمسازان آن دوره بود كه از زن چنين تصور و برداشت غلطى داشتند و گناه همه نابسامانيهاى اجتماعى و كجرويهاى مخرب را به گردن او مى انداختند; به همين جهت در فيلمها زن را بيشتر در كاباره ها يا صندوقخانه هاى تيره و تار يا محيطهاى بدنام جامى دادند و هرگز به نقش زن نه تنها در سينما, بلكه در محيط خانواده يا اجتماع اهميتى نمى دادند. هر جا بلا و مصيبت بود, زن هم بود; زيرا هر بدبختى و بىآبرويى را از چشم او مى ديدند.

زنان اين گونه فيلمها زنانى بى خبر از جهان اطراف خود, بى فرهنگ و بى دانش بودند و سليطه گرى و فحشا را اشاعه مى دادند. چه بسا پيرزنى يا مادر بزرگى كم تحرك, گوشه عزلت برمى گزيند و صبح تا شب ذكر خدا مى گفت و سر به سجاده نهاده, از گناهان جوانى و نافرمانيهاى از شوهر توبه مى كرد و در آرزوى ورود به بهشت, بقيه عمر را پشت سر مى گذاشت.

زنان اين گونه فيلمها در حاشيه بودند و هيچ نقش اساسى در زندگى نداشتند. نظام آن روز مى خواست وابستگى و ناتوانى خود را به گردن زنها بيندازند. از اين رو, زنها هميشه رنگ پريده, ترسو, متكى حتى به يك كودك, گرفتار و ناتوان, بى لياقت, محجور, معيوب و گمراه كننده مردان نشان داده مى شدند. انديشمندان آن روزگار نيز با سكوت خود به نقش خفتآور و حقارتآميز زن, مهر تاييد مى زدند.

بيش از همه دختران نوجوان تحت تاثير ظاهر فريبنده سينما قرار مى گرفتند. اما چرا؟ زيرا هميشه فرهنگها اين مطلب را القا مى كردند كه زن عامل گناه و زاييده آن است, زنجير سكون و وابستگى است, زن كمتر از آن است كه آدمى درباره اش بينديشد....

براستى چرا حس تقليد و الگوپذيرى دختران سريعتر از پسران تحريك مى شود؟ پاسخ به گمان ما ساده است و موارد زير از جملهآن است:

1 ـ نداشتن همدم, همدل و هم صحبت

2 ـ نپذيرفتن جامعه به عنوان موجودى صاحب اراده

3 ـ ممنوع از روابط عمومى و محبوس در چارچوب خانه و خانواده

4 ـ درگير خرافات و آداب گذشتگان

5 ـ وابسته بودن به ديگران و به خود متكى نبودن

6 ـ مقررات خشك و بسته محيط

بخش چهارم

الگوها خودفريب

ساختن آن فيلمهايى كه شرحش گذشت, به منظور اشاعه فرهنگ بى بندوبارى بود. چنين فيلمهايى موجبات از خود گريختگى و ديگر آزارى را فراهم مى كرد و دختركان معصوم را به انحراف و انحطاط مى كشيد و در همين راستا بود كه دختران آن روز شبيه ستارگان سينما حرف مى زدند, ادا درمىآوردند, تقليدهاى ناهنجار داشتند و مانند پسرها رفتار خشنى پيش مى كشيدند, مثل آنها شلوارهاى جين پوشيده, پنجه بوكس و زنجير به دست, آماده دعوا بودند تا از دنياى مردان عقب نمانند و با آنها برابرى كنند. از اين رو, عادت ستارگان سينما را چون آيين و مذهب به ديده منت پذيرا بودند.

طغيان دختران و پسران قبل از انقلاب بر عليه سنتهاى رايج اجتماعى و بخصوص رودررويى و مخالفت آنا با مذهب, از بلاتكليفى, بى قرارى, سرگشتگى و خودويرانگرى ناشى مى شد, چرا كه نوعى سلطه پذيرى در خود احساس مى كردند. آنها وقتى كه خود را در زمينه رفع سلطه پذيرى عاجز مى ديدند, به شرارت رومىآوردند و با اين رفتار سعى داشتند روحيه سلطه ناپذيرىدرخودايجادكنند.سرانجام,اين كشمكش درونى و بيرونى باعث مى شدكه شعله هاىهرگونه عواطف و احساسات انسانى بر آنها خاموش شود.

متاسفانه, دختران و زنان بى بندوبار آن زمان با اين تلاشهاى خود به جايى نرسيدند و نتوانستند حقى از حقوق ازدست رفته خود را بازيابند. آنها نه تنها نتوانستند نقش ضعيف خود را در مسائل اجتماعى و هنرى و فرهنگى تغيير دهند, بلكه در زمينه تشكيل خانواده و داشتن همسر كه حق قانونى هر دخترى است ـ به خاطر نابرابريهاى اجتماعى آن دوره ـ موفق نشدند. زنها در زمينه هنر, بخصوص در سينما استقلال فكرى نداشتند و به هر طرف كه باد مى وزيد, گرايش پيدا مى كردند. دختران نه تنها دنباله رو, بلكه عاشق اين تغيير و تحول بودند. آنها چون عروسكان خيمه شب بازى, بازيچه دست اين و آن مى شدند و حتى اجازه مى دادند غرور و حريم زنانه آنان لگدمال شود. در مقابل و نقطه مخالف وى مردان بودند كه مى توانستند فلان قهرمان يا فلان خوشگذران شهر باشند. اين مردان بودند كه فرصت آن را داشتند كه دختران مختلفى را زير پروبال خود گرفته و به آنها ميدان بدهند, ليكن قدرت جسمى مردان و ابراز خشونت از سوى آنها به نوعى فرماندهى و رهبرى تبديل شد.

در بيشتر فيلمها رئيس گروه, مرد گردن كلفت, سبيل پرپشت و زشتخويى بود كه با مشروب و غيره خود را سير مى كرد. از سوى ديگر, جوان عاشق پيشه فيلم, پردل وجرات, جسور, مهربان, باگذشت, خوش سيما و داراى عواطف و احساساتى لطيف كه با تريد آبگوشت و دوغ آبعلى زندگى مى كرد, ديده مى شد. ميان آن دو دخترى محجوب, طناز, آوازه خوان, خياط و گاهى با كمى سواد و آشپزى دست وپاچلفتى مشاهده مى شد. اين مثلث در 90% از فيلمهاى دهه پنجاه سينماى ايران وجود داشت. عكس اين جريان در دختران تماشاگر به چشم مى خورد كه نشانه هاى خودويرانگرى و ديگر آزارى (ساديسم) را از همان فيلمها آموخته بودند اين همان چيزى بود كه سيستم گذشته سعى داشت آن را رواج دهد تا دختران و زنان از پاكدامنى و حفظ اصالت و نجابت خود به تنگ آيند, طغيان كنند و آن گاه قربانى شوند يا بميرند و در نتيجه با اين روش, پاكى مرد حفظ شده و پايدار بماند و به او حق داده شود كه بيرون كردن مادر از منزل, كشتن همسر يا سربريدن خواهر, لازمه حفظ شرف و ناموس بوده و حق اجتماعى و عرضى اوست.

حال, به موضوع الگوهاى خودفريب برمى گرديم. راهى كه زنان جامعه آن روز را از مسير اصلى منحرف كرد, مدلهاى لباس يا آرايشهاى متفاوتى بود كه از طريق هنرپيشگان و ستارگان سينما به آنها ديكته مى شد. در اين بازار آشفته, مجلات با چاپ عكسهاى آن چنانى و هرزه گوييهاى بى رويه و تبليغات كاذب موجب فروپاشى بناى شخصيت زنان و دختران شده, آنان را به پذيرش زرق وبرقهاى ظاهرى و الگوهاى غلط غربى وادار مى كردند. اين موضوع با يك نظر اجمالى و گذرا به نامهاى زير, ثابت مى شود.

انتخاب ملكه زيبايى, تين ايجر, دختر سال, توئيگى, بيتل ها, راك اندرول دختر شايسته و نامه هايى كه در مجلات به عنوان همسريابى چاپ مى شد و سرانجام, اردوهاى آن چنانى ....

در دهه پنجاه دختران و زنانى كه راه تقليد را درپيش گرفته بودند, بر اثر آرايشهاى پسرانه و پوشيدن لباسهاى مردانه, هويت خود را از دست داده, بيش ازپيش رو به انحطاط رفتند و آن قدر نفرت انگيز و بى بندوبار شدند كه ديگر انگيزه اى براى ادامه اين كار نداشتند, از اين رو به ياس و خودكشى كشيده مى شدند. در آن زمان آمار خودكشى يا فرار دختران از خانه رقم بالايى را نشان مى داد.

اين نظام آشفته باعث شده بود كه دولت وقت به فكر چاره بيفتد, اما ديگر كار از كار گذشته و رشته امور از دستش رها شده بود. او كه خود چاه را كنده بود اكنون به چاه افتاده و راه نجاتى نداشت. بدين خاطر پاورقيهاى برسر دوراهى, مشكل خانوادگى شما يا جواب نامه هايى كه گلى مى داد, راه به جايى نبرد, زيرا اين مجلات, خود باعث ازهم پاشيدگى خانواده ها, آشفتگى روحى دختران و بلاتكليفى زنان شوهردار بود.

هدف اصلى حاكمان آن دوره, تبديل زن به يك كالاى مصرفى و سرگرم كننده بود, بگونه اى كه آحاد مردم درگير اين مساله باشند و فكر ديگرى به ذهنشان خطور نكند. اين شستشوى فكرى به درجه اى رسيده بود كه هر دو طبقه, چه زن و چه مرد, خنثى و بى تفاوت شده, دل و دماغ هيچ حركتى را در خود نمى ديدند, فقط به فكر ظاهر فريبى خود بودند. باز هم به اسامى زير توجه كنيد.

دامن, پيراهن, عينك, كمربند, قلاب, سالن آرايش, ميز قمار, مجالس رقص, گودباى پارتى, پنجه بوكس, زنجير, چاقوى ضامن دار, درفش, بنگ, حشيش و افيون.

بى انگيزگى و بى كارى بلاى جان زنان شده بود. آمار طلاق بالا رفته بود. زنان در برخورد با مشكلات فراوان زندگى چون راه علاجى نمى ديدند, سركش وياغى شده,فرارمى كردنديادست به خودكشى مى زدند; درست همان روشى كه ستارگان سينماى غرب بنيانگذارش بودند و آن را تبليغ مى كردند ستارگانى نظير: مريلين, جين هارلو, استلا استيونس, جين سيبرگ و...

اينان مرامى را پيشه خود ساخته بودند كه القا كننده اين مطلب بود كه زن نه مى تواند فكر كند و نه قابليت برقرار كردن روابط انسانى را دارد.

/ 1