سيماي ابوخالد كابلي رحمه‏الله - سیمای ابو خالد کابلی (رحمه الله) (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای ابو خالد کابلی (رحمه الله) (1) - نسخه متنی

سید حسن احمدی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيماي ابوخالد كابلي رحمه‏الله

سيّد حسن احمدي نژاد




  • آب حيوان از لب تاكش بگير
    شهر كابل خطّه جنّت نظير



  • شهر كابل خطّه جنّت نظير
    شهر كابل خطّه جنّت نظير



«اقبال لاهوري»

اشاره

كابل دياري است آشنا، شهري است دردمند و مجروح، خطه‏اي است سرسبز و خرّم كه در قلب كوههاي هندوكش، بابا و پامير قرار گرفته است و سالهاست كه در آتش نفاق و جنون تشنگان قدرت مي‏سوزد. اين شهر پرآوازه، كه سابقه‏اي بس كهن در تاريخ دارد، در ربع اوّل قرن هجري، اسلام را، به عنوان آيين نجات‏بخش، در آغوش گرفت و قرنها مركز فرمانروايي مسلمانان باقي ماند.

پيشينه تشيّع در اين سرزمين را مي‏توان از سالهاي 61 هجري به اين سو جستجو كرد. در اين دوره، جواني از اين ديار، با هدف ديدار امام زمانش، آهنگ مدينه كرد و به شاگردي سيّد ساجدان مفتخر شد. بعد از حادثه عاشورا، او در كنار دوستانش بر امامت معصومان اصرار ورزيد، و نامش، به عنوان يك مؤمن مورد اعتماد، در كتب رجالي ثبت شد و بعدها «ابوخالد كابلي» شهرت يافت.

زادگاه

زادگاه ابوخالد «كابل»، مركز كشور افغانستان بود و بدين سبب كابلي شهرت يافت.

تبار و تاريخ وفات

از تبار نياكان ابوخالد كابلي و نيز تاريخ تولد و وفاتش اطلاع دقيقي در دست نيست، ولي از روايات استفاده مي‏شود كه اين شخصيت بزرگوار تا پايان عمر در محضر امام عليه‏السلام ماند و در مدينه به خاك سپرده شد.

نام و لقب

در كتب رجالي، درباره نام و القاب وي، اختلاف بسيار به چشم مي‏خورد؛1 ولي آنچه قطعي مي‏نمايد، اين است كه نامش وردان بود، كنكر لقب داشت و از كنيه ابوخالد بهره مي‏برد.2

اولين ديدار

داستان نخستين ديدار ابوخالد با امام چهارم جذاب و شنيدني است. امام محمّد باقر عليه‏السلام فرمود: وقتي كنكر كابلي به محضر علي بن الحسين عليه‏السلام وارد شد، امام فرمود: اي وردان!

كنكر گفت: نامم وردان نيست!

امام فرمود: مگر مادرت را راستگو نمي‏داني؟ او يك روز پس از تولد تو را وردان ناميد. وقتي پدرت آمد، نامت را كنكر نهاد.

ابوخالد از شنيدن حقايق پنهان زندگي‏اش شگفت زده شد، بي‏درنگ ايمان آورد و گفت: شهادت مي‏دهم كه خدايي جز ذات يكتاي اللّه‏ نيست، شريكي ندارد؛ گواهي مي‏دهم كه محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بنده و فرستاده اوست و تو جانشين اويي. آري، چنين است؛ اين ماجرا را مادرم برايم تعريف كرد و جز او كسي از اين داستان خبر ندارد.3

انگيزه هجرت

امام صادق عليه‏السلام ، درباره انگيزه و هدف مهاجرت ابوخالد از كابل به مدينه، مي‏فرمايد:

ابوخالد به امامت محمّد بن حنفيه4 اعتقاد داشت و با هدف ديدار امامش از كابل به سمت مدينه روان شد؛ ولي وقتي محمّد را ديد كه علي بن الحسين عليهما‏السلام را با عبارت «اي سرور من» مخاطب قرار مي‏دهد، از او پرسيد: «آيا فرزند برادرت را چنان خطاب مي‏كني كه ديگران را شايسته آن مقام و منزلت نمي‏داني؟!»

محمّد حنفيه پاسخ داد: زيرا فرزند برادرم امام حسين عليه‏السلام مرا در امر ولايت و امامت به «حجرالاسود» حواله داد! با گوش خود شنيدم كه «سنگ سياه» به سخن آمد و گفت: كار امامت و خلافت را به فرزند برادرت واگذار! او در اين كار از تو سزاوارتر است!

در اين هنگام، ابوخالد كابلي تشيع را پذيرفت و به امامت امامان معصوم عليهم‏السلام ايمان آورد.5

مرحبا بك يا كنكر

در روايت ديگر، ابوبصير شرح حال ابوخالد كابلي را، از امام صادق عليه‏السلام ، چنين بيان مي‏كند: ابوخالد سالها خدمت محمد حنفيه بود و در امر امامت و پيشوايي‏اش ترديد داشت. روزي وي را به حرمت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و اميرمؤمنان عليه‏السلام سوگند داد گفت: محمد، امامي كه پيروي از او واجب است، كيست؟

محمّد حنفيه گفت: مرا به امري بزرگ سوگند دادي، امام راستين ما علي بن حسين عليه‏السلام است. بر تو و همه مسلمانان است كه از وي اطاعت كنيد.

ابوخالد به ديدار امام شتافت. وقتي در خانه امام را كوفت، پرسيدند: كيست؟

ابوخالد گفت: اجازه ورود مي‏خواهم.

امام فرمود: مرحبا بك يا كنكر؛ خوش آمدي اي كنكر، چه شد كه به ديدار ما آمدي؟!

ابوخالد، پس از سلام با تمام وجود خم شد، سجده شكري به جاي آورد و گفت: سپاس خداوند را كه آنقدر به من فرصت داد تا امامم را شناختم.

امام پرسيد: چگونه امامت را شناختي؟

ابوخالد داستان سوگند دادن محمد حنفيه را بازگو كرد و گفت: اماما! شما مرا به همان اسمي كه مادرم بر من نهاد، خوانديد و جز پدر و مادرم كسي مرا به اين نام نمي‏شناسد. بي‏ترديد تو امام و جانشين امامي.6

شاگردان امام سجّاد عليه‏السلام

شيخ طوسي رحمه‏الله ياران و شاگردان امام سجاد عليه‏السلام را 172 تن ذكر كرده و ابوخالد كابلي را در شمار آنان جاي داده است.7

شيخ مفيد تنها پنج تن از ياران امام سجاد را به ترتيب زير ذكر كرده است: ابوخالد كابلي، يحيي بن ام طويل، محمد بن جبير بن مطعم، سعيد بن مسيّب مخزومي و حكيم به جُبير.8

فضل بن شاذان مي‏گويد: ياران علي بن حسين، كه به امامتش اعتقاد داشتند، بيش از پنج تن نبودند. نامهاي اين گروه عبارت است از: سعيد بن جبير، سعيد بن مسيّب، محمّد بن جبير، يحيي بن ام طويل و ابوخالد كابلي كه نامش وردان و لقبش كنكر است.9

عظمت ابوخالد

امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: پس از حادثه خونين عاشورا، جز سه تن بيشتر مردم از دين دست برداشتند، اين افراد عبارتند از:

1 ـ ابوخالد كابلي

2 ـ يحيي بن ام طويل

3 ـ جبير بن مطعم

سپس مردم بتدريج به آنان پيوستند و به امامت معصومان اعتقاد پيدا كردند.10

مقام ابوخالد

امام صادق عليه‏السلام ، پيشواي ششم، مي‏فرمايد: سه تن از ياران مورد اعتماد امام سجاد عليه‏السلام شمرده مي‏شدند: سعيد بن مسيّب، قاسم بن محمّد بن ابي‏بكر و ابوخالد كابلي.11

امام كاظم عليه‏السلام فرمود: وقتي رستاخيز فرا مي‏رسد منادي مي‏گويد: كجايند شاگردان امام علي بن حسين زين العابدين عليه‏السلام ؟

جبير بن مطعم، يحيي بن ام طويل، ابوخالد كابلي و سعيد بن مسيّب بلند مي‏شوند.

منزلت ابوخالد در قيامت

امام كاظم عليه‏السلام فرمود: وقتي رستاخيز فرا رسد، كسي فرياد مي‏زند: كجايند ياران و شاگردان محمّد بن عبداللّه‏ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؟

سلمان، ابوذر و مقداد برمي‏خيزند.

آنگاه ديگر بار فرياد مي‏زند: كجايند شاگردان علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام ؟

عمرو الحمق خزاعي، محمد بن ابي‏بكر، ميثم تمّار و اويس قرني برمي‏خيزند.

بار ديگر فرياد مي‏زند: كجايند ياران و هواداران امام حسن مجتبي عليه‏السلام ؟

سفيان بن ابي‏ليلي همداني و حذيفه بن اُسيد غفاري بلند مي‏شوند.

براي چهارمين بار فرياد مي‏زند: كجايند ياران حسين بن علي عليه‏السلام ؟

شهداي كربلا برمي‏خيزند.

پس منادي مي‏گويد: كجايند شاگردان امام علي بن حسين زين العابدين عليه‏السلام ؟

جبير بن مطعم، يحيي بن ام طويل، ابوخالد كابلي و سعيد بن مسيّب بلند مي‏شوند.

بعد شاگردان امام باقر عليه‏السلام را فرا مي‏خوانند و عبداللّه‏ بن شريك عامري، زرارة بن اعين، بريد بن معاويه عجلي، محمّد بن مسلم و ... ديگران برمي‏خيزند.

بدين ترتيب، تمام پيروان اهل بيت عليهم‏السلام فرا خوانده مي‏شوند. اينان نخستين گروهي هستند كه به بهشت گام مي‏نهند.12

استادان

ابوخالد كابلي بيشتر عمر خود را در مدينه نزد سه تن از امامان معصوم عليهم‏السلام به سر برد و از محضر امام سجاد و امام باقر عليهما‏السلام كامياب شد. بنابراين، مي‏توان گفت كه وي، از سال 61 تا سال 114 هجري، از استادان بزرگي چون امام علي بن حسين عليه‏السلام امام محمد باقر عليه‏السلام و امام صادق عليه‏السلام دانش و معارف آموخت.

بيشتر روايات ابوخالد از امام ششم و هفتم است و چند روايت نيز از اصبغ بن نباته و يحيي بن ام طويل نقل كرده است.13

روايات

از ابو خالد حدود هشتاد روايت درباره اعتقادات، اخلاق، تاريخ، مهدويت، تفسير و ... نقل شده است.

شاگردان

برخي از كساني كه از ابوخالد روايت نقل كرده‏اند، عبارتند از:

1 ـ ابي حمزه ثمالي (بحار، ج31، ص386)

2 ـ ابن عمّاره (بحار، ج37، ص223)

3 ـ ابن ابوايّوب (بحار، ج23، ص38)

4 ـ بُشر الكنّاسي (بحار، ج51، ص135)

5 ـ اسماعيل بن جابر (بحار، ج52، ص187)

6 ـ جميل بن صالح (بحار، ج6، ص178)

7 ـ حسين بن سلمة (بحار، ج22، ص526)

8 ـ حميد بن صالح (بحار، ج39، ص239)

9 ـ سدير صيرفي (بحار، ج7، ص265)

10 ـ سعيد بن جبير (بحار، ج46، ص71)

11 ـ عبدالحميد طائي (بحار، ج53، ص56)

12 ـ عبداللّه‏ بن فضل (بحار، ج55، ص274)

13 ـ محمد بن حمران (بحار، ج77، ص171)

14 ـ ميسّر بن عبدالعزيز نخعي (بحار، ج27،ص56)

15 ـ معمّر بن يحيي بن سام (بحار، ج52، ص243)

16 ـ منصور بن يونس (بحار، ج52، ص330)

آهنگ كابل

ابوخالد، سالها نزد امام سجاد عليه‏السلام زيست. زماني هواي زيارت مادر بر روانش پنجه افكند، پس، براي كسب اجازه، حضور مقدس امام چهارم رسيد و عرض كرد: اماما، مدتهاست از ديدار مادر محروم مانده‏ام. استدعا دارم بر ابوخالد كابلي منّت نهيد تا به وطن رود، از ديدار مادر و بستگان توشه برگيرد و سپس به سوي قبله آمالش بازگردد.

امام فرمود: مي‏دانم چه مي‏گويي. ولي سفر را توشه و مركب راهوار لازم است. اينك منتظر بمان. فردا ثروتمندي از شام بدين ديار مي‏آيد. با او دختري است كه از جنّيان آسيب ديده است و در پي پزشك مي‏گردد. ابوخالد، آگاه باش؛ وقتي وارد شهر شد؛ پيش از ديگران به خانه‏اش برو، از قانون درمان دخترش سخن گوي و يادآوري كن به فضل خدا اسباب شفاي دختر فراهم خواهد شد. به مرد شامي بگو: كه من راه علاج اين درد را مي‏شناسم و درمانش مي‏كنم، ولي بايد پيمان ببندي پس از درمان ده هزار درهم، كه معادل خون بهاي اوست، پرداخت كني.

ابوخالد كابلي، بر اساس گفته‏هاي حضرت، چشم به دروازه‏هاي شهر دوخت. ثروتمند شامي به شهر گام نهاد و سراغ طبيب گرفت. ابوخالد بي‏درنگ نزدش شتافت و گفت: دخترت را درمان خواهم كرد.

چون مرد شامي شرايط را پذيرفت، ابوخالد گفت: اگر به پيمانت وفا كني، ديگر هرگز دخترت گرفتار جنون نخواهد شد.

آنگاه خدمت امام رسيد و داستان را به حضرت باز گفت. امام فرمود: باز گرد و اين جملات را در گوش چپ دختر بازگو كن: «اي پليد، علي بن حسين مي‏گويد از اندام اين دختر برون آي و به سوي او باز نگرد.»

آنگاه ادامه داد: اي ابوخالد، آگاه باش مرد شامي بر پيمانش وفا نمي‏كند.

ابوخالد مي‏گويد: برگشتم و كلمات را، طبق فرمان امام، خواندم. دختر سلامتش را بازيافت و پدر در نشاط فرو رفت؛ ولي از انجام دادن پيمان سر باز زد. دوباره خدمت امام رسيدم. امام فرمود: آيا نگفتم چنين مي‏كند؟ ولي هرگز نوميد مشو. بيماري دختر باز خواهد گشت و پدر ناگزير نزدت مي‏شتابد. اين بار با مرد شامي پيمان ببند كه مبلغ را نقد بپردازد.

ابوخالد مي‏گويد: مرد شامي دوباره نزدم شتافت. اين بار گفتم: برو و اين مبلغ را به دست مبارك امام زين العابدين بده تا خاطرت را براي هميشه آسوده سازم.

مرد شامي ناگزير به آنچه گفتم، عمل كرد. من فرمان امام را انجام دادم و دختر بهبود يافت.

ديدار مادر

ابوخالد، پس از آنكه توشه سفر آماده شد، به قصد ديدار مادر راه كابل پيش گرفت، پس از سفري طولاني، به زيارت مادر و بستگانش توفيق يافت و ديگر بار آهنگ حجاز كرد.14

ادامه دارد.


1 ـ رجال طوسي، ص100 و138 و139؛ رجال كشي، ص115.

2 ـ جامع الرواة، ج2، ص382.

3 ـ مدينة المعاجز، ج4، ص420.

4 ـ محمد حنفيه يكي از فرزندان علي بن ابيطالب عليه‏السلام است كه به اعتبار مادرش «خوله حنفيه» به محمّد حنفيه شهرت پيدا كرد. كيسانيه او را امام و مهدي آخر زمان مي‏دانند و معتقدند كه روزي از جبال رضوي يمن ظهور خواهد كرد. (منتهي الآمال، ج1، ص352)

5 ـ اعلام الوري، ج2، ص486.

6 ـ ريحانة الادب، ج7، ص88؛ رجال كشي، ص121.

7 ـ رجال طوسي، ص81 و120.

8 ـ الاختصاص، ص8.

9 ـ رجال كشّي، ص115.

10 ـ رجال كشي، ص123.

11 ـ جامع الرواة، ج2، ص382.

12 ـ الاختصاص، ص61.

13 ـ بحار ج6، ص178 و ج7، ص265.

14 ـ رجال كشي، ص120، 122 و309.

/ 1