يونس بن عبدالرحمن سلمان روزگار - یونس بن عبدالرحمن، سلمان روزگار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یونس بن عبدالرحمن، سلمان روزگار - نسخه متنی

عبدالکریم پاک نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يونس بن عبدالرحمن سلمان روزگار

عبدالكريم پاك‏نيا

زماني كه امام موسي كاظم عليه‏السلام در سال 148 به امامت رسيد، منصور دوّمين خليفه ستمگر عباسي بر مسند قدرت بود. او با هرگونه تحرّك و مبارزه علني شديدا مقابله مي‏كرد. اوضاع سياسي نشان مي‏داد كه هر برنامه‏اي كه در جهت مقابله رو در رو با طاغوت زمان باشد، به صلاح اسلام و مسلمين نخواهد بود.

به همين جهت امام موسي بن جعفر عليه‏السلام دنباله نهضت علمي فرهنگي پدر بزرگوارش را پيگيري كرد و با تشكيل حوزه گسترده‏اي مشغول تربيت شاگردان شد. گروه زيادي از ياران و شيعيان خاص امام كاظم عليه‏السلام و شخصيتهايي از خاندان هاشمي در محضر آن حضرت گرد آمده. براي خوشه‏چيني از خرمن پربار آن يادگار نبوت، دامن همت به كمر زدند و سخنان گهربار و پاسخهاي آن بزرگوار به سؤالات حاضرين را يادداشت كرده، هر حكمي را كه در هر موردي از لبهاي مبارك آن حضرت مي‏شنيدند ضبط و ثبت مي‏كردند.(1)

ما در اين نوشتار كوتاه به گوشه‏اي از زندگي يكي از ياران آن پيشواي معصوم اشاره مي‏كنيم شايد كه مشتاقان را به كار آيد و رهنوردان دين و فرهنگ را الگو باشد.

او كه همواره پاسدار حريم ولايت و مرزبان فرهنگ شيعه بود، در برابر انواع ناملايمات و مشكلات استقامت ورزيد و نام خود را در زمره مردان الهي و بندگان شايسته به ثبت رسانيد تا آنجا كه حضرت امام رضا عليه‏السلام بارها بهشتي بودنش او را تضمين كرده(2) و امام جواد عليه‏السلام مكرر بر او رحمت فرستاده است.(3) يونس بن عبدالرحمن در روزگاري پا به اين عالم خاكي نهاد كه هشام بن عبدالملك نهمين خليفه اموي (125 ـ 105) سايه شوم حكومت خود را بر فراز كشورهاي اسلامي گسترده بود و آخرين روزهاي زندگاني ننگين خويش را مي‏گذرانيد.

يونس از آن روزي كه خود را شناخت با اشتياق كامل به آموختن معارف عاليه الهي همت گماشت او تشنه علم و حكمت بود و سعي مي‏كرد مشكلات علمي خود را با سؤال كردن حلّ كند او مي‏دانست كه اهل بيت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وارث علوم انبياء و اوليا هستند، به همين جهت براي كسب علم و معرفت به آنجا رو مي‏كرد از همان روزهاي جواني به دنبال اهل‏بيت عليهم‏السلام بود. مي‏گويد: روزي در حرم مطهر پيامبر بزرگوار اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم امام صادق عليه‏السلام را زيارت كردم امام مشغول نماز بود موفق نشدم سؤالات خويش را از آن حضرت پرسيده و جواب بگيرم.(4) يونس در مورد كوششهاي خويش در كسب علم و

فضيلت چنين اظهار مي‏دارد: بيست سال سكوت كردم و بيست سال سؤال مي‏كردم و بعد از آن به سؤالات ديگران پاسخ داده و اظهارنظر مي‏كردم.(5)

يونس در راه تحصيل علم به جايي رسيد كه امام هشتم عليه‏السلام به شيعياني كه نمي‏توانستند به محضرش شرفياب شوند توصيه مي‏كرد كه به يونس بن عبدالرحمن مراجعه كنند گفتگويي كه بين امام و يكي از دوستانش رخ داده اين موضوع را واضح‏تر مي‏نماياند.

عبدالعزيز مهتدي نماينده حضرت امام رضا عليه‏السلام در شهر قم بود مي‏گويد: روزي به حضرت عرض كردم: راه من دور است و هميشه نمي‏توانم به حضور شما برسم و مسائل و احكام را بپرسم مشكلات ديني خويش را از چه كسي جويا شوم؟ فرمود: از يونس بن عبدالرحمن(6).

و اين اشاره امام عليه‏السلام تأييد آشكار يونس مي‏باشد كه مقام و موقعيت علمي و معنوي او را بيان مي‏كند البته يونس در مقام يك فقيه معمولي نبوده، بلكه مورد عنايت و لطف خاص پيشوايان معصوم عليهم‏السلام بوده تا آنجا كه از هر فرصتي براي تأييد، تشويق و قوت قلب و همچنين كوشش در رفع اتهام و مباحثات علمي او دريغ نمي‏كردند.

محمد بن عيسي مي‏گويد: از امام ابوالحسن الرضا عليه‏السلام پرسيدم: فدايت شوم! من هميشه نمي‏توانم به ديدار شما بيايم و مسائل و احكام دينم را فرا بگيرم آيا يونس بن عبدالرحمن مورد اعتماد شماست؟ آيا مي‏توانم مسائل دينم را از او ياد بگيرم؟ فرمود: بلي.(7)

امام موسي بن جعفر عليه‏السلام دنباله نهضت علمي فرهنگي پدر بزرگوارش را پيگيري كرد.

داود بن قاسم مي‏گويد: به امام جواد عليه‏السلام گفتم: نظر شما در مورد يونس چيست؟ فرمود: كدام يونس را مي‏گويي؟ گفتم: يونس بن عبدالرحمن. فرمود: خدا او را رحمت كند ما روش او را دوست داريم.(8)

فضل بن شاذان فقيه، متكلم و محدّث سرشناس و از دوستان برجسته امام جواد عليه‏السلام كه بنا به اقرار خويش پنجاه سال در مكتب ولايت و امامت تحصيل علم كرده است در مورد يونس چنين مي‏گويد: در عالم اسلام (غير از چهارده معصوم عليهم‏السلام ) مردي فقيه‏تر از سلمان فارسي ظهور نكرده است و بعد از او شخصي فقيه‏تر از يونس بن عبدالرحمن نيست.(9)

يونس و گروه واقفيه

هنگامي كه امام هفتم حضرت كاظم عليه‏السلام در سال 183 به دست هارون‏الرشيد پنجمين خليفه ستمگر عباسي (193 ـ 170) به شهادت رسيد مسؤوليت الهي امامت و رهبري و هدايت جامعه اسلامي به عهده فرزند بزرگوار او حضرت امام ابوالحسن علي بن موسي عليه‏السلام واگذار گرديد، در حالي كه حضرت كاظم عليه‏السلام مكرّر به امامت امام هشتم حضرت رضا عليه‏السلام تصريح كرده بود امّا گروهي از سودجويان با نيّت‏هاي مادّي و انگيزه‏هاي واهي امامت امام هشتم را منكر شده بودند در برابر اعتراض ديگران اين جمله را تكرار مي‏كردند: «امام كاظم عليه‏السلام همان «مهدي

موعود» است، او نمرده، بلكه زنده است و آخرين امام مي‏باشد». آنها در امام هفتم متوقف شدند و به همين مناسبت «واقفيه» لقب گرفتند. آنها وقتي وجود گهربار حضرت رضا عليه‏السلام و مطرح شدن امامت آن بزرگوار را مخالف مقاصد شوم خويش ديدند، در امامت او در بين مردم ايجاد شبهه و ترديد كرد و در ميان شيعيان به شايعه پراكني مشغول شدند.

البته شرايط نامساعد آن زمان به آنها ياري كرد زيرا امام هفتم در حالي به شهادت رسيد كه زمامدار خودسر و مستبد عباسي امام را از دسترس شيعيان خارج كرده و در اوج خفقان در زندانهاي مختلف حبس كرده و به شهادت رسانده بود و از سوي ديگر فرزند آن بزرگوار هم به دور از آن حضرت و در مدينه زندگي مي‏كرد. به همين جهت دسترسي شيعيان به هر دو امام مشكل شده و مطلع شدن از مسائل امامت كار دشواري بود و گروه واقفيه از اين موقعيت استفاده كرده و اهداف خويش را عملي مي‏كردند.

انگيزه پيدايش واقفيّه

سران واقفيه از وكلاء و نمايندگان حضرت كاظم عليه‏السلام بودند و اموال بيشماري در دست داشتند براي تصاحب اين اموال منكر شهادت امام هفتم عليه‏السلام و امامت امام رضا عليه‏السلام شدند و براي رسيدن به منظور شوم خويش دست به اقدامات مختلفي زدند اينها در واقع عالمان بي‏عمل و انسانهايي شيطان صفت بودند كه دين خود را به دنيا فروخته و با اين عمل گروهي را فريفته و از صراط مستقيم ولايت منحرف كردند، لذا مشمول آيه شريفه «اُولئِكَ الَّذينَ اشْتَروا الْحَيوةَ الدُّنيا بِالاخِرَةِ فَلا يُخَفّفُ عَنْهُمُ الْعَذابَ وَلا هُمْ يَنْصُرُون» «آنان كساني هستند كه زندگاني دو روزه دنيا را خريده و ملك ابدي آخرت را فروختند و در عالم آخرت از عذاب آنها كاسته نخواهد شد و هيچ كس آنان را ياري نخواهد كرد».(10)

امام رضا عليه‏السلام بارها بهشتي بودنش را تضمين كرده و امام جواد عليه‏السلام مكرر بر او رحمت فرستاده است.

آنان نقشه كشيدند كه نور خدا را خاموش كنند امّا خداوند متعال نور خويش را بوسيله ياران برجسته امام كاظم عليه‏السلام بر جهانيان آشكار كرد شيعيان مخلص، با آگاهي و بينش عميق در برابر انحرافات اين گروه ايستادگي كردند و با اراده‏اي آهنين كه سزاوار مردان حق‏جو و بلندنظر مي‏باشد امامت هشتمين ستاره آسمان فضيلت را به جهانيان اثبات كردند.

يونس بن عبدالرحمن يكي از پيشتازان مبارزه بر عليه واقفيه مي‏باشد يونس از همان روز شهادت امام هفتم عليه‏السلام براي حمايت از حجت خدا بپاخاست، او با ژرف‏نگري بر مسأله امامت و رهبري و اصرار به امامت حضرت رضا عليه‏السلام عرصه را بر سران واقفيه تنگ كرد. روزي در مجلس عيسي نشسته بود كه خبر شهادت امام هفتم را آوردند با قاطعيت تمام خطاب به حضّار مجلس چنين گفت: «اي اهل مجلس بدانيد امروز بين من و خدايم امامي نيست مگر علي بن موسي عليه‏السلام كه او امام بحق من است.»(11)

مرزبان شجاع فرهنگ شيعه بعد از احساس خطر مصمم شد با مخالفين شديدا مقابله كند، او كه در آشفته بازار آن روز ملجأ و پناهگاه شيعيان محسوب مي‏شد اعتقادات خود را علنا مطرح كرده، ضرورت تداوم امامت براي رهبري جامعه را گوشزد مي‏كرد و با اطمينان خاطر و ايماني راسخ و با قلبي سرشار از محبت اهلبيت، امامت حضرت رضا عليه‏السلام را تبليغ مي‏كرد.

وقتي رهبران دنيادوست واقفيه او را سدّي محكم در برابر خواسته‏هاي شيطاني خويش ديدند به فكر فريفتن او افتادند و مبلغ قابل توجهي رشوه به او پيشنهاد كردند.

پيشنهاد رشوه و جواب ردّ يونس

وي چنين مي‏گويد: هنگامي كه امام هفتم به شهادت رسيد هر يك از نمايندگان و وكلايش مبالغ كلاني از بيت‏المال را در دسترس داشتند و اين علت انكار امامت حضرت رضا عليه‏السلام بود. مثلاً «زياد قندي» مبلغ هفتاد هزار دينار و علي بن حمزه «يكي ديگر از نمايندگان امام عليه‏السلام » سي هزار دينار در اختيار داشت و جاذبه اين پولها چشم حقيقي آنان را بسته بود من وقتي اين حقيقت را فهميدم و واقعيت مسأله را درك كردم،

در عالم اسلام (غير از چهاردهم معصوم:) مردي فقيه‏تر از سلمان فارسي ظهور نكرده است و بعد از او شخصي فقيه‏تر از يونس بن عبدالرحمن نيست.

آنچه را كه فهميده بودم بي‏پروا به مردم گفتم و آنان را به پذيرش امامت حضرت رضا عليه‏السلام تشويق و تبليغ كردم. آنان به من پيغام فرستادند كه: چرا امامت علي بن موسي را تبليغ مي‏كني؟ اگر مقصود از اين كار منافع دنيوي است ما تو را بي‏نياز مي‏كنيم (ما مي‏دانيم كه تو به پول نياز داري) و مبلغ ده هزار دينار پيشنهاد كردند كه در صورت سكوت به من بپردازند در جواب آنان گفتم: «مگر ما از امام صادق عليه‏السلام روايت نمي‏كنيم كه هر زمان بدعت‏ها در دين آشكار شود عالم

بايد علم خود را ظاهر كند و الاّ نور ايمان از قلب او گرفته مي‏شود» بعد نظر خود را چنين بيان كرد: «من هرگز و در هيچ زمان از جهاد در راه خدا فروگذاري نخواهم كرد.»

بعد از اين گفتگو، آنها وقتي نيت و تصميم من را فهميدند با من دشمني و عداوت آغاز كردند.(12)

يونس در معرض اتهام

شاگرد باوفاي امام كاظم عليه‏السلام علاوه بر آگاهي نسبت به علوم حديث، فقه و تفسير، متكلم زبردستي بود و اعتقادات خود را بي‏پرده و بي‏پروا با مردم مطرح مي‏كرد و حتي بحثهاي عقلي و مسائل اعتقادي و كلامي را، آنطوري كه از امام خويش آموخته بود بيان مي‏كرد، بدين جهت افراد مغرض و مخالفين او اينها را بهانه قرار داده و نسبتهاي ناروا به او مي‏دادند. حتي يك بار از امام هفتم در خواست كردند كه امام تكليف آنها را معيّن كند كه مردم از دادن زكات به شاگردان يونس خودداري كنند يا نه؟

امام عليه‏السلام در جواب آنان فرمود: «به آنان زكات بدهيد زيرا يونس اول كسي است كه به دعوت (پسرم) علي لبيك خواهد گفت.»(13)

«براي رفع اتهام امام هفتم عليه‏السلام او را توصيه به مدارا مي‏كرد و به آرامش دعوت مي‏نمود: مي‏گويد: روزي امام هفتم عليه‏السلام به من فرمود: يونس! مباحثات دقيق علمي را

از عوام‏الناس پنهان كن تا موجب اعتراض و يا اضلال آنان نشود زيرا سخنان تو براي آنان سنگين است گفتم: آنها به من زنديق* مي‏گويند: فرمود: يونس اگر در دست تو لؤلؤ باشد و مردم بگويند سنگريزه است آيا ضرري براي تو دارد؟ و يا اگر در دست تو سنگريزه باشد و مردم بگويند لؤلؤ است آيا نفعي براي تو دارد؟»(14) يعني با زنديق گفتن آنان تو كافر نمي‏شوي. يك بار ديگر در حضور ابوجعفر بصري كه شخص فاضل و مورد اعتماد است به امام رضا عليه‏السلام شكايت برد، امام فرمود: با مردم نادان مدارا كن عقل آنها به سطح معلومات و عمق ايمان تو نمي‏رسد.

ترور شخصيت حتي در حضور امام عليه‏السلام

چنانكه اشاره شد فقيه فرهنگبان شيعه در دفاع از ولايت و مكتب امامت از هيچ فرصتي دريغ نمي‏ورزيد او هميشه از حريم ولايت پاسداري مي‏كرد و از آنجا كه انسانهاي وارسته و شايسته، هدف تهمت نااهلان و انسانهاي شيطان صفت قرار مي‏گيرند او هم از اين قاعده مستثني نبود.

يونس روزي در مجلس سرور خويش حضرت ابوالحسن الرضا عليه‏السلام

نشسته بود و از آن امام همام كمال استفاده را مي‏برد. در اين حال جمعي از اهالي بصره به حضور امام آمدند حضرت به يونس اشاره كرد كه در پشت پرده پنهان شود و اضافه فرمود: تا من نگفته‏ام از جاي خود تكان نخور، آنها آمدند و نشستند و در لابلاي سخنان خويش هر چه مي‏توانستند بر عليه يونس سخنان ناروا نسبت دادند امام همچنان ساكت نشسته و سرش را به زير انداخته و به زمين نگاه مي‏كرد و اصلاً حرفي نمي‏زد، تا اين كه سخنان آنان تمام شد و آنان از مجلس امام عليه‏السلام بيرون رفتند. حضرت رضا عليه‏السلام به يونس فرمود: بيا بيرون! يونس از پس پرده آمد و در محضر امام رضا عليه‏السلام (مثل بچه‏اي كه در بغل مادرش گريه مي‏كند) شروع به گريستن و ناليدن كرد و با حالتي گريان چنين گفت: مولاي من! جانم فداي تو باد آيا من تقصيري غير از تبليغ امامت و ولايت شما دارم؟ آيا جرم من غير از دفاع از ولايت و تشيع چيز ديگري است؟ قربانت گردم مي‏بينيد اين مردم جاهل با من چه مي‏كنند؟ مشاهده فرموديد در حق من چه سخنهاي زشت و ناروا بيان كردند؟ امام او را دلداري داده و تفقد فرمود.

بعد به او گفت: «يونس! ناراحت نباش! گفتار مردم چه ضرري به حال تو دارد؟ در حالي كه ما از تو راضي و خشنود هستيم، وقتي كه امام زمانت از تو راضي است مردم هر چه مي‏خواهند بگويند.» امام در آخر سخنش همان كلام پدر بزرگوارش را تكرار كرده و در حالي كه راه و روش او را تأييد مي‏كرد و به او قوت قلب مي‏داد چنين فرمود: اگر در دست تو درّ گرانمايه‏اي باشد و مردم بگويند آن پشيزي بيش نيست يا اين كه در دست تو چيز بي‏ارزشي باشد و مردم بگويند آن درّ است آيا گفتار مردم در آنچه كه به دست داري تأثير مي‏كند؟ گفت: نه.

فرمود: يونس تو هم همينطور هستي در صورتي كه تو در راه درست و صراط مستقيم حركت مي‏كني و امام تو از تو خشنود است گفتار و پندار مردم در حال تو هيچ تأثيري ندارد.(15)

رهبران دنيادوست واقفيه او را سدّي محكم در برابر خواسته‏هاي شيطاني خويش ديدند به فكر فريفتن او افتادند.

فضائل اخلاقي

روزي به او گفتند: عده‏اي پشت سر تو بدگويي مي‏كنند و به تو اهانت كرده و اعتقادات تو را تخطئه مي‏كنند. يونس در جواب گفت: هر يك از آنها كه ذرّه‏اي از ولايت مولايم علي عليه‏السلام در قلبش نهفته است هر چه گفته باشد به احترام آقايم علي عليه‏السلام او را بخشيده و حلال مي‏كنم.(16)

سفرهاي حجّ

وي در مسند تدريس شاگردان مهمّي تربيت مي‏كرد و تأليفات متعددي در زمينه‏هاي مختلف مي‏نگاشت، 54 بار به حج تمتّع و 45 دفعه به عمره مشرف شد(17) و در اين سفرها هم توشه معنوي براي خود كسب مي‏كرد و هم با مردم سخن گفته، پرسشهاي آنان را پاسخ مي‏داد و دوستداران اهل بيت را راهنمايي مي‏كرد.

نظر دانشمندان

شيخ طوسي مي‏فرمايد: يونس بن عبدالرحمن از ياران نزديك امام رضا عليه‏السلام و مورد اعتماد من مي‏باشد.(18)

علامه حلّي مي‏گويد: ابو محمّد يكي از چهره‏هاي درخشان عالم تشيع است.(19) او پيش امام رضا عليه‏السلام از موقعيت خاصي برخوردار بود.

ابن نديم مي‏نويسد: يونس از اصحاب موسي بن جعفر عليه‏السلام است، او علاّمه زمانه بود و كتابهاي متعدّدي پيرامون مباني و معارف شيعه نگاشته است.(20)

فضل بن شاذان در مورد عظمت علمي و معنوي او مي‏گويد: من از امام رضا عليه‏السلام شنيدم كه مي‏فرمود: «يونس بن عبدالرحمن سلمانِ فارسيِ روزگارِ خويش بود.»(21)

آثار علمي ـ فرهنگي

وي در پرتو مكتب اهل بيت عليهم‏السلام به درجات مهم علمي و در فقه به مرحله‏اي رسيد كه امام هشتم عليه‏السلام شيعيان را در احكام شرعي به او ارجاع مي‏داد چنانكه قبلاً در روايت عبدالعزيز گذشت. در اثر زهد و تقوي آن حضرت، او را سلمان زمان خطاب فرمود. يونس همانند محمد بن ابي‏عمير، حسن بن محبوب و ديگران در ميان شاگردان پيشواي هفتم و هشتم از جمله فقهاي بزرگ است كه عموم دانشمندان شيعه، مقام علمي و فقهي آنان را تصديق نموده و رواياتشان را بدون ترديد مي‏پذيرند.(22)

يونس بيش از سي جلد كتاب در موضوعات مختلف اسلامي نوشته است بعضي از آنان به نظر امام جواد عليه‏السلام و همچنين خدمت امام عسكري عليه‏السلام عرضه شده و مورد تأييد قرار گرفته است.

يونس بيش از سي جلد كتاب در موضوعات مختلف اسلامي نوشته است بعضي از آنان به نظر امام جواد عليه‏السلام و همچنين خدمت امام عسكري عليه‏السلام عرضه شده و مورد تأييد قرار گرفته است.

ابوهاشم جعفري كتاب «يوم و ليله» را كه يونس بن عبدالرحمن نوشته بود به رؤيت امام عسكري عليه‏السلام رسانيد و نظر آن

حضرت را در موردش جويا شد امام تمام كتاب را از اول تا آخر ملاحظه فرمود بعد نظر خويش را چنين بيان كرد: اين مطابق دين من و دين پدرانم مي‏باشد همه مطالب كتاب صحيح است(23) بعد او را دعا كرده، گفت: خداوند در مقابل هر حرف اين كتاب يك نوري در روز قيامت به او عنايت كند.(24)

كلام امام جواد عليه‏السلام

احمد بن ابي‏خلف مي‏گويد: در بستر بيماري افتاده بودم كه امام نهم حضرت جواد الائمه عليه‏السلام به عيادت من آمد در اثناء ملاقات، متوجه شدم كه امام كتاب يونس بن عبدالرحمن را مطالعه مي‏كند و دقت كردم امام آن را از اول تا آخر بررسي مي‏كند و مي‏گويد: خداوند يونس را رحمت كند و اين جمله را بارها تكرار كرد.(25)

رجال نجاسي بيش از سي جلد از تأليفات او را نام مي‏برد كه مي‏توان مهمترين آنها را در موضوعات زير خلاصه كرد: تفسير قرآن، امامت، احكام حج، فقه، مزارعه، عبادات، معاملات، رد بر غُلات، اخلاق، زكات، مجازاتهاي اسلامي، رساله پرسش و پاسخ، مسائل ازدواج و طلاق و غيره.(26)

شايان ذكر است كه يونس علاوه بر كتابهاي فوق در حدود 263 حديث با واسطه و بدون واسطه از ائمه اطهار عليهم‏السلام

نقل كرده است(27) كه همه آنها مورد توجّه دانشمندان حديث شناس قرار گرفته است.

امانتداري در نقل حديث

در نقل احاديث خيلي محتاط و تيزبين بود و بر اساس دستورات ائمه اطهار عليهم‏السلام مادامي كه به صحت حديث مطمئن نمي‏شد آن را به ديگران نمي‏گفت، تا آنجا كه روزي يكي از شيعيان به وي اعتراض كرد و گفت: تو چرا در نقل حديث سختگيري مي‏كني، چرا احاديث بسياري از محدّثان ديگر را قبول نداري؟

او در پاسخ چنين گفت: هشام بن حكم از قول امام صادق عليه‏السلام به من چنين نقل كرد: «حديثهايي كه از قول ما مي‏شنويد و از قول ما نقل مي‏كنند همه را نپذيريد، بلكه احاديثي را بپذيريد كه مطابق و موافق قرآن و سنت پيامبر باشد، و يا يكي از احاديث قبلي ما به درستي آن دلالت كند زيرا مغيرة بن سعيد احاديث مجعولي را در كتب پدرم داخل كرده است، از نافرماني خدا بترسيد و احاديثي كه با سخن پروردگار عالم و سنت پيامبر مخالف باشد به عنوان احاديث ما نپذيريد چون كه ما هر وقت حديثي را بيان مي‏كنيم، خدا چنين گفته و پيامبر چنان گفته است.»(28)

عاقبت كار يونس

او پس از عمري تلاش و مجاهدت در راه گسترش آيين محمدي و مذهب جعفري و استفاده از محضر پر فيض پيشوايان بزرگ دين در حالي كه در زمان زندگي چهار امام معصوم عليهم‏السلام زيسته بود در سال 208 در شهر پيامبر اسلام «مدينة الرسول» بدرود حيات گفت.

حضرت رضا عليه‏السلام در مورد وفات او چنين فرمود: عاقبت كار يونس را بنگريد خداوند متعال او را در كنار رسول گرامي‏اش قبض روح كرد.(29) درود خداوند بر روانش باد.


(9) همان، ص377.

(27) معجم رجال الحديث، ج20، ص218.

(5) همان.

(28) امام هفتم عليه‏السلام پيشواي آزاده، ص209.

(18) رجال شيخ طوسي، ص394.

(25) اعيان الشيعه، ج10، ص327.

(2) رجال علاّمه حلّي، ص184.

(19) رجال علامه حلي. ص184.

(8) اعيان الشيعه، ج10، ص328.

* كسي كه در باطن كافر باشد و تظاهر به ايمان كند.

(14) معجم رجال الحديث، ج20، ص204.

(7) معجم رجال الحديث، ج20، ص206.

(26) رجال نجاشي، ص311.

(29) معجم رجال الحديث، ج 20، ص202.

(10) سوره بقره، آيه 86.

(1) سيره پيشوايان، ص414.

(11) اعيان الشيعه، ج10، ص328.

(6) رجال نجاشي، ص311.

(3) معجم رجال الحديث، ج20، ص201.

(16) منتهي الامال، ج2، ص254.

(23) اعيان الشيعه، همان، ج8.

(24) منتهي الآمال، ج 2.

(22) كلّيات في علم الرجال، ص169.

(13) همان، ج25.

(15) اعيان الشيعه، ج10، ص328.

(21) اعيان الشيعه، ج 10.

(12) همان.

(20) فهرست ابن نديم ـ فقهاء شيعه.

(17) همان.

(4) منتهي الآمال، ج2، ص254.

/ 1