محمدحسن نجفى مسجد درميان مسلمانان از نخستين روز تأسيس, تنها مركز عبادت و راز ونياز با خداوند نبود, بلكه همراه عبادت نشر فرهنگ پربار اسلام, آموزاندن و آموختن گسترش و تبليغ دين, امور سياسى و اجتماعى مسلمانان نيز در مسجد انجام مى گرفت. هيأتهاى نمايندگى قبيله ها و فرقه هاى غيرمسلمان براى ديدار با پيامبر(ص) و آشنايى با دين جديد, در مسجد النبى به حضور پيامبر(ص) مى رسيدند. تشنگان حقيقت در آن جا سر تسليم فرود مى آوردند و نپذيرندگان و ستيزندگان از آن جا سر افكنده برمى گشتند.خطبه هاى پرشور على(ع) در مسجد ايراد مى شد. امام باقر و صادق(ع) در مسجد النبى به روشنگرى مى پرداختند و زواياى مكتب تشيع را مى شناساندند و شاگردان آن بزرگواران, درمسجد كوفه آرا و انديشه آنان را نشر مى دادند. مسجد, با اين پايگاه و جايگاه در ميان مسلمانان شناخته شده بود; از اين روى, اميرمؤمنان(ع) وقتى اثرها و بركتهاى رفت و آمد به مسجد را بر مى شمرد, فراگيرى دانشهاى نو, حكمت و شنيدن سخنان هدايت گر و ارشادكننده به رستگارى را از جمله آنان ذكر مى كند.1ولى سوكمندانه با فاصله گرفتن اسلام از ارزشهاى نخستين, كم كم اين جايگاه مسجد نيز كم رنگ شد, تا آن جا كه تنها جاى نماز و عبادت به شمار مى آمد و انجام هركارى غير از آن, خلاف شأن مسجد مى نمود. از ارزشهايى كه انقلاب اسلامى زنده كرد و امام خمينى(ره) از روزهاى نخست پيروزى بر احياى آن پاى فشرد, برگرداندن مساجد به همان پايگاه و جايگاه نخستين خود بود كه خوشبختانه در اين مهم موفق نيز بود; از اين روى مساجد در انقلاب اسلامى, به عنوان مهم ترين و اصلى ترين پايگاه انقلاب اسلامى به شمار آمدند. يكى از چيزهايى كه امام خمينى در ديدار با علماى حجاز در همان سال نخست انقلاب, سفارش مى كند, همين نكته است و از آرزوهاى آن بزرگوار است كه در ديگر كشورهاى اسلامى نيز, مساجد, همانند صدر اسلام, همان نقش را داشته باشند:(مسجد در اسلام و در صدر اسلام, هميشه مركز جنبش حركتهاى اسلامى بوده, از مسجد تبليغات اسلامى شروع مى شده است و از مسجد حركت قواى اسلامى براى سركوبى كفار و وارد كردن آنها در بيرق اسلام بوده است. هميشه در صدر اسلام, مسجد مركز حركات و مركز جنبشها بوده است. شما كه از اهالى مسجد و از علماى مساجد هستيد, بايد پيروى از پيغمبر اسلام و اصحاب آن سرور كنيد و مساجد را براى تبليغ اسلام و حركت اسلاميت و براى قطع ايادى شرك و كفر و تأييد مستضعفين درمقابل مستكبران قرار بدهيد.)2خوشبختانه هم اكنون مساجد در بيش تر كشورهاى اسلامى و غيراسلامى از انزوا خارج شده و به پايگاه اجتماعى سياسى اسلام و تبليغ و ترويج دين تبديل شده اند. سخنان احياگرانه اسلام, فريادهاى ضداستعمارى و استكبارى, سروش بيدارى انسانها و… از مساجد به گوش انسانهاى تشنه حقيقت مى رسد.اكنون در اين حيات دوباره, جاى اين پرسش است كه آيا اين مركز هدايت و ارشاد و دعوت به اسلام را كه دربرخى كشورها, تنها پايگاه رسمى و مجاز مسلمانان است, به روى غيرمسلمانانى كه مشتاقانه مى خواهند پيام اسلام را بشنوند و جايى جز مساجد براى آشنايى با اسلام ندارند را ببنديم و آنان را از دائره دعوت به اسلام و ارشاد و هدايت خارج سازيم, يا آن كه همانند صدر اسلام كه درهاى مسجد النبى به روى همگان باز بود, مسلمان و غيرمسلمان براى شنيدن پيام وحى به مسجد روى مى آورد, ما نيز, آن را به روى ديگران بگشاييم.اين جاست كه تحقيق و بررسى در موضوع ورود كافران به مساجد, ضرورت مى يابد و هر محقق و دانشور دينى را به درنگ وا مى دارد كه آيا براستى ورود كافران به مساجد ممنوع است, هر چند براى شنيدن پيام اسلام و وحى باشد؟ آيا ديدگاه ممنوع بودن, برخاسته از دليلهاى استوار و خدشه ناپذير است كه بايد ناگزير سر تسليم فرود آورد, يا آن كه از سر احتياط و دورى گزيدن از حشر و نشر با كافران؟اميد آن كه در اين بررسى و تحقيق, بتوانيم گامى در جهت روشن شدن اين موضوع برداريم.
ديدگاهها
آيا كافران, مشرك يا غير مشرك, مى توانند به مساجد مسلمانان آمد و شد داشته باشند يا خير؟ ميان فقهاى اسلام اختلاف نظر است.شيخ طوسى, به پاره اى از اين ديدگاهها اشاره مى كند:(لايجوز للمشركين دخول المسجد الحرام ولابشىء من المساجد لابأذن ولابغير اذن و به قال مالك و قال الشافعى لايجوز لهم ان يدخلوا المسجد الحرام بحال لاباذن الأمام ولابغير اذنه وما عداه من المساجد لابأس ان يدخلوها بالأذن و قال: ابوحنيفه: يدخل الحرم و المسجد الحرام و كل المساجد باذن…)3براى مشركان روا نيست به مسجد الحرام و هيچ مسجدى با اجازه و بدون اجازه وارد شوند. مالك هم بر اين نظر است.شافعى مى گويد: ورود آنان به مسجدالحرام, به هيچ روى روانيست, نه با اجازه و نه بدون اجازه, ولى به غيرمسجد الحرام با اجازه رواست.ابوحنيفه مى گويد: با اجازه هم به حرم و مسجد الحرام و هم به ديگر مساجد مى توانند وارد شوند.شكى نيست كه مقصود شيخ از واژه مشركان, تمامى كافران است; زيرا در بحث احكام اهل ذمه بيان شده است. و درمبسوط نيز, با همين تعبير, در بحث احكام اهل ذمه, با شرح بيش تر موضوع را مطرح كرده است.4فخررازى نيز بر اختلاف نظر فقيهان اهل سنت, اشاره دارد:(المسألة الخامسة: قال الشافعى(رض) الكفار يمنعون من المسجدالحرام خاصة و عند مالك: يمنعون من كل المساجد و عند ابى حنيفة لايمنعون من المسجدالحرام ولامن سائر المساجد…)5پنجمين مسأله اين كه: شافعى مى گويد: كافران تنها از رفتن به مسجدالحرام بازداشته شده اند. مالك مى گويد: از تمامى مساجد و ابى حنيفه مى گويد: از ورود به هيچ مسجدى باز داشته نشده اند.مجموعه ديدگاههاى فقيهان, بدين قرار است:1 . هيچ غير مسلمانى حق ورود به مساجد مسلمانان را ندارد.2 . غير مسلمانان, تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شده اند.3 . هيچ مسجدى براى هيچ كافرى, منطقه باز داشته شده نيست.شيخ طوسى در تفسير تبيان, ديدگاه چهارمى نيز نقل مى كند و آن, جايز بودن ورود كافران ذمى و بردگان مسلمانان به مسجدالحرام:(واختلفوا فى هل يجوز دخولهم المسجد الحرام بعد تلك السنة ام لا؟ فروى عن جابر بن عبداللّه و قتادة انه لا يدخله احد الا ان يكون عبداً او احداً من اهل الذّمّة….)6در اين كه آيا مشركان مى توانند پس از سال نهم هجرت به مسجدالحرام وارد شوند يا نه؟ اختلاف نظر دارند. از جابر بن عبداللّه و قتاده روايت شده است كه كسى از كافران حق ورود ندارد, مگر آن كه اهل ذمّه باشد يا برده شخص مسلمان باشد.درتفسير مجمع البيان نيز, ديدگاه پنجمى به چشم مى خورد كه ممنوع بودن ورود كافران به مساجد, يك حكم حكومتى است, آن هم مربوط به هنگام حج و عمره:(وقيل منعهم من دخول المسجدالحرام على طريق الولاية للموسم والعمرة.)7گفته شده ممنوع بودن ورود كافران به مسجدالحرام, حكم حكومتى است, ويژه روزهاى حج و عمره.