ب . گسترش در علت - ورود کافران به مساجد و اماکن مقدس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ورود کافران به مساجد و اماکن مقدس - نسخه متنی

محمدحسن نجفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(… اذ المتبادر من معنى الشرك من اعتقد الهاً مع الله وقد ورد فى اخبارنا ان معنى اتخاذهم الأحبار والرهبان ارباباً من دون الله امتثالهم اوامرهم و نواهيهم لا اعتقادهم انهم آلهة و ربما كان فى الآيات المتضمّنه لعطف المشركين على اهل الكتاب وبالعكس بالواو اشعار بالمغايرة.)25

از معناى شرك ابتدا كسى به ذهن مى آيد كه خدايى را با خداوند متعال باور دارد. در اخبار آمده است معناى اين كه مسيحيان احبار و رهبان را به جاى خداوند ارباب خويش برگزيده بودند اين است كه: دستورهاى آنان را پيروى مى كردند, نه اين كه باور داشته باشند آنان خدايانند و اين كه در آيات قرآن مشركان و اهل كتاب بر يكديگر عطف گرفته مى شود, نشانه دوگانگى معناست.

حتى صاحب جواهر نيز, در بحث ازدواج با زنان اهل كتاب, آن جا كه براى نادرست بودن اين ازدواج به آيه شريفه (ولاتنكحوا المشركات) استدلال مى شود پاسخ مى دهد كه اين آيه مربوط به زنان مشرك است و شرك در اصطلاح شريعت, غير از اهل كتاب است:

(لأن المتبادر من الشرك فى اطلاق الشرع غير اهل الكتاب, كما يؤيده عطف المشركين على اهل الكتاب وبالعكس فى كثير من الآيات وهذا لاينافى اعتقادهم ما يوجب الشرك, اذ ليس الغرض نفى الشرك عنهم, بل عدم تبادره من اطلاق لفظ المشرك…)26

آنچه نخست از واژه شرك در كار بردهاى شريعت به ذهن مى آيد, غير از اهل كتاب است, گواه بر اين, عطف مشركان و اهل كتاب است بر يكديگر, در بسيارى از آيات قرآن.

البته اين ناسازگارى ندارد با اين كه آنان چيزى را باورداشته باشند كه سبب شرك باشد; زيرا مقصود نفى شرك از آنان نيست, بلكه مدعى نفى تبادر ذهنى است در اطلاق لفظ مشرك.

بنابراين, نمى توان با گسترش در معناى شرك, ديگر كافران را مصداق آيه شريفه دانست و مقصود از مشركان در (انما المشركون نجس…) گروه بت پرستانى هستند كه هماره در قرآن كريم, در كنار اهل كتاب از آنان نام برده مى شود.

آيت اللّه خويى مى گويد:

(ان الشرك له مراتب متعدده لايخلو منها غير المعصومين و قليل من المؤمنين… فلامناص من ان يراد بالمشرك مرتبة خاصة و هى ما يقابل اهل الكتاب.)27

شرك, مراتبى دارد كه غير از معصومان(ع) و اندكى از مؤمنان, ديگران از پاره اى مراتب آن رهايى ندارند. پس چاره اى نيست جز آن كه از شرك در اين آيه, آن مرتبه خاصى مقصود باشد كه نقطه مقابل اهل كتاب است.

افزون بر اين, به فرض آن كه كسى گسترش در معناى شرك را بپذيرد, باز آيه همه كافران را در برنخواهد گرفت; زيرا از خدا برگشتگان و ماديگرايان و زنادقه, بى گمان از مشركان نيستند, مگر از راه اولويت, حكم را بگسترانيم. به اين معنى: وقتى آنانى كه به خدايى اعتقاد دارند, هر چند با شريك, نتوانند وارد مسجدالحرام شوند, آنانى كه به هيچ خدايى اعتقاد ندارند, به طريق اولى.

البته اين اولويت نيز جاى ترديد دارد; زيرا قرآن مى فرمايد: (ان الشرك لظلم عظيم) چيزى در زشتى به پايه شرك نمى رسد.

ب . گسترش در علت

دومين راهى كه براى گسترش دادن حكم ناروايى ورود به مسجدالحرام از مشركان به ديگر كافران وجود دارد, توجه به علتى است كه در آيه شريفه براى حكم بيان شده است. علّت اين كه مشرك نمى تواند به مسجدالحرام وارد شود, نجس بودن اوست:

(انما المشركون نجسٌ فلايقربوا المسجدالحرام)بنابراين, هر انسانى كه همانند مشرك نجس و ناپاك باشد, نبايد وارد مسجدالحرام شود, مشرك باشد يا غير مشرك. و چون ديگر كافران نيز, مانند مشركان, ناپاكند, درنتيجه نمى توانند به مسجدالحرام وارد شوند.

آقا ضياء در شرح تبصره بر ناروايى ورود همه كافران به مسجد الحرام در ديگرمساجد, چنين استدلال مى كند:

(ولايجوز ايضا ان يدخل الذمى فضلاً عن غيره من سائر الفرق الكفار المساجد لظهور تفريع عدم دخول المسجد الحرام فى الآية على نجاسة المشرك الجارى فى غيرهم من اهل الذمه فضلاً عن شموله لهم لقولهم بان عزير او المسيح ابن اللّه.)28

روانيست كافر ذمى داخل مساجد شود, چه رسد به ديگر فرقه هاى كافر. ظاهر متفرع سازى وارد شدن به مسجدالحرام بر ناپاكى مشركان كه اين در ذميان نيز وجود دارد, دليل آن است. افزون بر آن, واژه شرك نيز, آنان را در برمى گيرد. به خاطر اين سخن آنان: عزير يا مسيح فرزند خدايند.

اين استدلال بر پذيرش دونكته استوار است:

1 . واژه (نجس) در آيه كريمه, به معناى ناپاكى اصطلاحى باشد.

2 . همه كافران از نظر شرع ناپاك باشند. و حال آن كه هر دو نكته جاى گفت وگو دارد.

نكته نخست: (نجس) در لغت به معناى پليدى است و در شرع, به معناى چيزى است كه بايد از آن دورى گزيد. در اين كه كلمه (نجس) در آيه شريفه, به كدام يك از دو معنى آمده است, ميان فقها و نيز مفسران اختلاف نظروجود دارد. بسيارى بر اين باورند كه (نجس) در آيه شريفه, به همان معناى لغوى به كار رفته است:

حاج آقا رضا همدانى مى نويسد:

(فلا مانع من ان يكون المراد بالنجس فى الآية الخباثة الباطنية والقذارة المعنوية الحاصلة بالشرك.)29

بازدارنده اى نيست از اين كه مقصود از (نجس) در آيه پليدى درونى و پليدى معنوى باشد كه نتيجه شرك است.

و اگر نگوييم واژه (نجس) در آيه تنها در همان معناى لغوى به كار رفته است, دست كم دو احتمال وجود دارد: معنى اصطلاحى و معنى لغوى و اراده هر يك از دو معنى, نياز به نشانه دارد. همين مشترك بودن در دو معنى و نبود نشانه بر تعيين يكى, بسيارى از فقيهان را بر آن داشته تا از استدلال به اين آيه براى نجس بودن كافران در بحث نجاست كفار صرف نظر كنند. بلكه بالاتر, شمارى مدعى آن شده اند كه در خود آيه, نشانه اى بر تعيين معنى لغوى وجود دارد. آية اللّه خوئى مى فرمايد:

(بل الظاهر انه فى الآية المباركة بالمعنى اللغوى وهو القذارة…و هذا المعنى هو المناسب للمنع عن قربهم من المسجد الحرام حيث ان النجس بالمعنى المصطلح عليه لامانع من دخوله المسجدالحرام فيما اذا لم يستلزم هتكه…)30

گويا (نجس), در آيه مباركه, به معناى لغوى است كه همان پليدى باشد…. و همين معنى, مناسب با حكم ناروايى نزديك شدن به مسجد الحرام است; چرا كه نجس, به معناى اصطلاحى, بازدارنده از ورود به مسجدالحرام نيست, اگر هتك آن نباشد.

و همان گونه كه ايشان در بيان ديگرى مى گويد: از اين آيه شريفه, نمى توان نجس بودن اصطلاحى مشركان را استفاده كرد, تا چه رسد به ديگر كافران:

(فالأنصاف ان الآية لادلالة لها على نجاسة المشركون فضلاً عن دلالتها على نجاسة اهل الكتاب.)32

انصاف آن است كه آيه برنجس بودن مشركان دلالت ندارد, تا چه رسد به نجس بودن اهل كتاب.

نكته دوّم: به فرض آن كه بپذيريم واژه (نجس) در آيه شريفه, همان معنى شرعى اصطلاحى است, ولى مگر همه كافران نجسند؟ دست كم نسبت به نجاست اهل كتاب, هماره بين فقيهان گفت وگو بوده است. هر چند مشهور از فقهاى شيعه بر آنند كه اهل كتاب نجسند, ولى بسيارى از فقيهان عقيده به پاكى آنان دارند.

/ 15