دوم: جلوه‏هاى تاريخمندى - تاریخمندی دانش کلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخمندی دانش کلام - نسخه متنی

حسن حنفی؛ مترجم: محمدمهدی خلجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دوم: جلوه‏هاى تاريخمندى

تاريخمندى دانش كلام در تاريخ فرقه‏ها و تاريخ نظام يعنى قواعد عقايد و تاريخ فرهنگ و تاريخ عصر يا زمان آشكار مى‏گردد.

تاريخ فرقه‏ها اثبات مى‏كند كه فرقه‏هاى كلامى در بستر اجتماعى و سياسى ويژه‏اى كه تاريخنگاران فرقه‏ها توصيف كرده‏اند،3 پديد آمده‏اند. معتزله با همه رايهايش و اشاعره با همه عقايدش و خوارج با همه شاخه‏هايش و شيعه با همه گونه‏هايش، در ميان رويدادهاى ويژه فكرى يا سياسى و در پى اختلاف در راى و باور يا اختلاف در ايستار سياسى پديد آمده‏اند. معتزله با اعتزال واصل، و اشاعره از مناقشه درباره شايستگى و شايسته‏تر، و خوارج در پى حكميت، و شيعه به سبب امامت و باور به خلافت‏بى‏فاصله على[ع] پديد آمدند. و هر فرقه كوچكى نيز به دليل اختلافى فرعى، در راى يا ايستار سياسى جزئى، با فرقه اصلى سر برآورد. نام فرقه‏ها يا برگرفته از نام بنيانگذاران آنهاست مانند اشعريه و جهميه و نظاميه و هذيليه و جاحظيه و معمريه و جبائيه و... يا از نام جنبشهاى تاريخى و ايستار فكرى و سياسى آنها گرفته شده است مانند معتزله و خوارج و شيعه و يا به لحاظ باورها و عقيده‏هاى آنهاست مانند صفاتيه و مشبهه و قدريه و اماميه و حشويه و مرجئه و.... متكلمان [نيز] در طبقه‏هايى جاى مى‏گيرند; طبقه‏هاى معتزله مانند ديگر طبقه‏هاى فقيهان و صوفيان است و طبقه‏ها نسلهايى هستند كه در گستره تاريخ از پى هم آمده‏اند.4 فرقه ها رقيب يكديگرند; خود را داراى چيزهايى مى‏دانند كه باور دارند ديگران ندارند. هر فرقه‏اى خود را حق و ديگرى را باطل مى‏انگارد. او فرقه ناجيه و ديگران فرقه هالكه هستند. او ايمان دارد و اقرار مى‏كند، آن ديگران پندار مى‏بافند و ادعا مى‏فروشند. همچنان كه فرقه‏هاى اسلامى در برابر فرقه‏هاى غير اسلامى تحدى كرده‏اند و اين خود بر سرشت تاريخى فرقه‏ها دلالت مى‏كند. مرزبندى عقايد اسلامى و صورت‏بندى آنها، در رويارويى با عقايد و دينهاى همروزگار با آنها، يا از ابتدا انجام مى‏گرفته مانند كار ابن حزم در «الفصل‏» و شهرستانى در «الملل والنحل‏» و يا به مناسبت عقيده توحيد مانند آنچه در «المغنى‏» قاضى عبدالجبار يا «تمهيد» باقلانى هست. باور يهوديان در جستار نسخ و مسيحيان در توحيد و سوفسطائيان در نظريه علم و براهمه در نبوت و مهندسان در الهيات در بحث صفات و معتقدان به تناسخ ارواح در جستار معاد و... ابطال و رد مى‏شده است. نخست اشعرى «مقالات غير الاسلاميين‏» را نوشت. و قاضى عبدالجبار نيز «الفرق غير الاسلاميه‏» را، پاره چهارم كتاب «المغنى‏» قرار داد.

نظام و قواعد عقايد، تاريخى است و در گذر روزگاران شكل مى‏گيرد و پديد مى‏آيد. هر نسلى به نسل پيشين موضوعى يا انگاره‏اى يا محورى يا ساختارى مى‏افزايد. اين واقعيت را مى‏توان با تتبع تاريخى و زمانى كتابهاى عقايد و چگونگى پيدايش آنها، از موضوعهاى پراكنده گرفته تا بنيادهاى نخستين، دريافت. در نخستين مرحله از آغاز، «دانش كلام‏» در كار نبود و آنچه در سده نخست و دوم مى‏گذشت موضوعهاى پراكنده و مناقشه‏هاى كلى و چالش عقيده‏ها، بى‏تدوين مراد و بى‏ساختار يا دريافت كلى از دانش، بود. آنچه بود ابطالهاى دوسويه رهيافتهاى گوناگون در فهم عقيده‏ها و واقعه‏ها بود، كه در كتابهاى نخستين معتزله و رساله‏هاى ياد شده از آنها در كتابهاى فرق باز نموده و آشكار شده است. در مرحله دوم، پس از تدوين از ميان فرقه‏ها، موضوعها آشكار مى‏شد (التنبيه والرد) و از ميان موضوعها، فرقه‏ها (التمهيد) و از فرقه‏ها به موضوعها و از موضوعها به فرقه‏ها (الابانة، الملل والنحل) و از فرقه‏ها به موضوعها، بى‏آن كه بر پايه فرقه‏ها باشد و آنگاه موضوعها بر پايه فرقه‏ها (مقالات الاسلاميين، الفصل). در مرحله سوم، مسائل در موضوعها نظم گرفتند و موضوعها در بنيادهايى انتظام يافتند كه از همه گفته‏ها و باورهاى پراكنده، در موضوعهاى ناهمساز، آغاز شده بودند (الانتصار، الانصاف، كتاب التوحيد از ماتريدى، المسائل الخمسون از رازى، الدر النضيد از هروى). آنگاه موضوعها در فصلها و فصلها در بابها گرد آورده شد (بحرالكلام نسفى، لمع الادله، الارشاد الشامل جوينى، اللمع اشعرى). آنگاه اصول و بابها در قواعد و اصول به هم ضميمه شدند (نهاية‏الاقدام شهرستانى، اصول‏الدين بغدادى، اساس التقايس رازى، رسالة التوحيد محمد عبده، المغنى، شرح الاصول الخمسة، المحيط بالتكليف قاضى عبدالجبار). و در مرحله چهارم، دانش كلام از اصول و پايه‏ها به بنا و ساختمان گذر كرد; در نظريه ذات و صفات و افعال (الاقتصاد، اصول‏الدين، غاية‏المرام) و به ساختار سه‏گانه واپسين دانش، در مقدمات و الهيات و سمعيات (العقيدة النظامية، المحصل، طوالع الانوار، المواقف، تهذيب الكلام، المقاصد) يا الهيات و نبوات و سمعيات (الحصون الحميدة، التحقيق التام). و در مرحله پنجم و فرجامين، تحول از بناى دانش به عقايد ايمان بر پايه احكام سه‏گانه خرد و برشمارى عقايد درباره خدا و پيامبر صورت گرفت (الفقه الاكبر، العقايد النسفيه، كفاية‏العوام فضالى، عقيدة‏العوام حزوقى، رساله بيجورى، العقيدة التوحيديه دردير، جامع زبد العقايد ولد عدنان) و نيز درباره استغناى خدا از جز خود و نياز جز او به او (جوهر التوحيد قانى، الخريدة البهيه دردير، وسيلة العبيد ظاهرى) و از پس همه اينها سقوط الهيات و تسليم و سرسپردگى يكسره به سمعيات (مسائل ابى‏الليث).5 بنابراين دانش كلام، در مقام قواعد عقايد، دانش تاريخى نابى است كه در بستر تاريخ پديد آمده و با تكامل تاريخ كمال يافته است. و مى‏توان مراحل آن را مانند هر پديده زنده ديگرى، از زايش گرفته تا تحول و تكامل و مرگ، بررسيد و پژوهيد. اين دانش در سده‏هاى پنجم و ششم و هفتم به كمال خود رسيد و پس از آن از روزگار ايجى و پس از ابن‏خلدون روى به ويرانى نهاد. از رساله توحيد محمد عبده به اين سو كوششهاى اصلاحگرانه نوى صورت بسته تا قفل ايستايى اين دانش را بشكنند و آن را پويا كنند و موضوعها و روشها و هدفهاى آن را از دانش كلام كهن به دانش كلام جديد منتقل سازند.

تاريخمندى فرهنگ بدين معناست كه مجموعه انگاره‏ها و مفهومها و واژگانى كه دانش كلام كهن به كار مى‏برد، فراورده فرهنگ كهن موروثى يا مهاجرى است كه برگرفته از دانشهاى زبان عربى يا دانش اصول فقه يا وام گرفته از، بويژه، فرهنگ ترجمه شده يونانى و با بطور كلى فرهنگ ايرانى و هندى است. فرهنگ اقوام مغلوب، يا به سبب حسن نيت كسانى كه دين نو را مى‏پذيرفتند رواج يافت و يا به سبب بدنيتى و عمد و قصد منافقان يا كسانى كه بر فرهنگ پيشين خود باورمند مى‏ماندند و ديگران را طعن مى‏زدند كه چرا عقايد خود را به دليل قوت و پيروزمندى و فتح قوم مهاجم پذيرفته‏اند.

/ 9