سوم: شيوه‏هاى تحول تاريخى - تاریخمندی دانش کلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخمندی دانش کلام - نسخه متنی

حسن حنفی؛ مترجم: محمدمهدی خلجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دانش كلام كهن با توجه به خطرگاههاى غافلگيركننده پديد آمد، و [مجموعه] عقايدى بود كه از توحيد و تنزيه در نظريه ذات و صفات و افعال نزد اشاعره يا اصول توحيد و عدل نزد معتزله دفاع مى‏كرد. اين دانش آنگاه كه مفاهيم جوهر و عرض و زمان و مكان و صورت و ماده و قوه و فعل و علت و معلول، مفاهيم حاكم در طبيعيات شدند، با فرهنگ دوران كهن بويژه فرهنگ يونانى پيوند يافت. اثبات صفت وحدانيت; ثنويت و نصارا را هدف مى‏گرفت و تنزيه، تجسيم و تشبيه در اديان كهن را از ميان مى‏برد و اثبات صفت غيريت‏با حادثها; عليه همه باورهاى تجسد و حلول و اتحاد بود و دو صفت قدم و بقا; ازليت ماده‏ها و قدم جهان در فرهنگ يونانى را به زير ضربه مى‏گرفت و اثبات معاد; معتقدان به تناسخ ارواح در گذشته را در فرهنگ هندى نفى مى‏كرد و باور به امامت; با سياست پادشاهان ايرانى و بيزانسى و قيصران رومى در تضاد بود. اكنون اين چارچوب فرهنگى كهن يكسره دگرگون شده است: از يونان به غرب، از ايران باستان به ايران انقلاب، از هند بودايى به هند ملى‏و يكى از پيشروان جهان بى‏طرفى و از قطبهاى جهان سوم، از چين باستان به چين امروز، از اديان شرق باستان هندوئيسم، مانوى‏گرى و زرتشتى به اديان و ايدئولوژيهاى غربى مدرن ماركسيسم، ليبراليسم و ملى‏گرايى، از فرقه‏هاى يهودى كهن عنانيت، عيسويت، ربانيت و قرائيت‏به فرقه‏هاى يهودى نو ليبراليسم، سنت‏باورى، آداب‏پرستى (conventionalism) و صهيونيسم، از الهيات مسيحى كهن و عقايد آن درباره تجسد، رستگارى، خطا و قربانى به تئولوژى مسيحى مدرن، تئولوژى رهايى‏بخش، تئولوژى توسعه، تئولوژى بحران، تئولوژى سكولار، تئولوژى سياسى، تئولوژى «مرگ خدا» و.... همچنين همان گونه كه در روزگار باستان فرهنگ يونان باستان از همه فرهنگها پيشى گرفته بود، امروزه از راه ترجمه‏هايى كه بيش از صد سال است كه انجام مى‏گيرد، فرهنگ غرب سلطه و گسترش و پراكندگى دارد. و همان گونه كه پيشينيان يا پيرو افلاطون صاحب الايدى و النور و پيشواى اشراقيان بودند يا سرسپرده ارسطو معلم اول و پير حكيمان، امروزيان نيز يا هگل را كه كاملترين ايده‏آليست اروپايى است، برمى‏گزينند يا ماركس را كه راه [و قانون] جامعه و تاريخ را كشف كرد، يا ايده‏آليسم و خردباورى برساخته دكارت و كانت را مى‏پذيرند يا واقع‏باورى تجربى‏اى را كه بيكن و هيوم بنيادگذاردند. و همچنان كه سقراط در روزگار كهن مى‏كوشيد آگاهى را تحليل كند تا حقيقت درونى را در آن بيافريند; «خود را با خود بشناس‏» و آن را با اين سخن كه «هركه خود را بشناسد خداى خود را شناخته است‏» تكميل كند، در روزگار مدرن نيز هوسرل تلاش مى‏كند آگاهى را تحليل كند; «اى انسان حقيقت در درون تو نهفته است‏». و همان گونه كه فرهنگ كهن، بنياد پديدآيى دانش كلام كهن بود، فرهنگ اروپايى امروز نيز براى بنيادگذارى دانش كلام مدرن ضرورى است. عصر نيز تاريخى است. در عصر نخست، لشگريان اسلام فاتح و ملت اسلام پيروزمند بودند و نيازى به پديدآيى عقايدى براى فتح يا جهاد يا زمين نبود، آزاديها تامين شده بود، فرد با حاكم مناقشه‏اى آزاد داشت و عدالت اجتماعى از بيت‏المال براى همه بطور يكسان رعايت مى‏شد. ملت متحد بود و ميان قبيله‏ها، قومها، گروهها و دولتها تفاوتى نبود و زمينى [وجود] داشت كه بندگان صالح آن را به ميراث برده بودند. هويت‏بر پايه تمايز آشكارى ميان خود و ديگرى، ميان موروث و مهاجر و ميان دانشهاى عرب و دانشهاى عجم موجود بود و ذات [يعنى همان امت اسلامى جديد] در رويارويى با امتهاى كهن ديگر يونانى و هندى و ايرانى تحكيم و تاكيد مى‏شد و بيت‏المال چنان بود كه نياز مردمان را برمى‏آورد و ماليات از پس [هزينه] توسعه جامعه برمى آمد. مردم در كار فتح، بسيج‏بودند و به جهاد مى‏شتافتند و در شهادت از يكديگر پيشى مى‏گرفتند و از سوى زمين خطرى امت را تهديد نمى‏كرد; امت پيروزمند بود و [فرايند] عربى‏سازى، فعال و اسلام در حال گسترش بود.

ولى اكنون شرايط و احوال و زمينه‏ها دگرگون شده است; مرحله تاريخى نخستين برجا نمانده و اين عصر ديگر آن عصر نيست، زمانه دگر گشته و وضعيت از پيروزى به شكست تحول يافته، و از فتح به اشغال، از وحدت به تجزيه، از برترى در زمين به فروترى، از عزت به ذلت و از فتح امپراتورى ايران و روم به چالش نوى با شرق و غرب در فلسطين و خليج [فارس] و خاورميانه بدل شده است.

شرايط تاريخى [نيز] دگرگون شده; ديگر امت موجود نيست و لشگريان آن پيروزمند نيستند، نيروى كهن شرق و غرب ايران و روم رو در روى يكديگر نيستند، بل دو قدرت نوين روسيه و امريكا (صرف نظر از دگرديسيهاى سياسى و تنازلهاى ايدئولوژيك روسيه) پديد آمده‏اند. زمين زير اشغال است و آزاديها از ميان رفته، مردم از گرسنگى و قحطى و هزاران گرفتارى مى‏ميرند. امت پراكنده است و بر خود چيره نيست و در غذا و سلاح وامدار ديگران است. هويت، با خود بيگانه و توده‏ها لاابالى شده‏اند، شرايط و احوال عوض شده و تاريخ در راه نو دوره تمدنى جديدى افتاده كه خطرها عقايد امت پيروزمند را مستقيما تهديد نمى‏كند، بل زمين و ثروتهاى امت‏شكست‏خورده را تهديد مى‏كند. و اين، متكلم جديد را ناگزير مى‏كند كه به خطرگاههاى نو بينديشد و در معركه‏هاى پيشين كه خطرى از آنها برنمى‏خيزد، تاخت و تاز نكند مانند براهين اثبات وجود خدا و اثبات آفرينش جهان و جاودانگى نفس. اين معركه‏ها پيشتر آزموده شده و ميدانهايى نو پديد آمده كه گوى در آن افكنده‏اند و سوارانى در آن يافت نمى‏شود. و او مادامى كه عصر تغيير كرده و زمانه دگرگون شده و سراسر تاريخ از مرحله‏اى به مرحله‏اى ديگر و از دوره‏اى به دوره‏اى ديگر گذر كرده است، بايد از ثروت و آينده امت‏به نام دانش كلام جديد دفاع كند و تعريف نو يا هدف نو يا موضوع نو و روش نوى براى آن بيافريند; دانش كلام جديد [نماد] همپايى وجدان امت‏با روح عصر است تا بتواند از اين گسست دشوار و دوگانگى شخصيت در ميانه ميراث گذشته و هماوردجوييهاى كنونى برگذرد.

سوم: شيوه‏هاى تحول تاريخى

بنابراين مى‏توان دانش كلام را بازسازى كرد; از راه تحول تاريخى موضوع و روش و ماده و ايستارها و فراورده‏ها و هدفها و سبك آن از عصر كهن به دوران مدرن، و از مرحله تاريخى نخستين كه هفت‏سده نخست را از سده اول تا سده هفتم فرا مى‏گيرد به مرحله تاريخى سوم آينده از سده پانزدهم تا سده بيست‏ويكم [هجرى]. چرا كه مرحله ميانى دوم از سده هشتم تا سده چهاردهم، مرحله شرحها و تلخيصهاست و حكايت از پايان مرحله‏اى همچنان كه ابن‏خلدون اعلام كرد و آغاز مرحله‏اى ديگر همچنان كه پيشروان نوزايش عربى بيش از دويست‏سال است اعلام كرده‏اند مى‏كند. اين تحول تاريخى را مى‏توان با شيوه‏هاى گوناگونى پديد آورد كه بدين قرارند:

/ 9