3. احياى گزينش گزينه‏ها (بديلها) - تاریخمندی دانش کلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخمندی دانش کلام - نسخه متنی

حسن حنفی؛ مترجم: محمدمهدی خلجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگامى كه پيشينيان عقايد را به دو نوع عقليات و سمعيات تقسيم مى‏كنند [مرادشان اين است كه] عقليات از عقل و نقل فراهم آمده و سمعيات تنها بر نقل تكيه مى‏كند، عقليات را بر پايه نظريه پيشين علم، يقينى مى‏انگارند و سمعيات را ظنى، عقليات درست و خطا دارند; عقل مى‏تواند درستى آن را اثبات كند و ناراستى نقيض آن را نفى كند،13 در حالى كه سمعيات خطا و درستى را برنمى‏تابند; چرا كه صحت و درستى آنها وامدار تواتر آنهاست و به سند آن [باز مى‏گردد] نه به متن آن. و از آنجا كه بيشينه آن «اخبار آحاد» است و اخبار آحاد در گستره نظرى، ظن‏آفرين و در قلمرو عمل، يقين‏آفرين هستند آنها از لحاظ نظرى، ظنى مى‏مانند و كسى را به دليل انكار يا ترديد در آنها نمى‏توان تكفير كرد. گوهر عقليات، نظريه ذات و صفات و افعال نزد اشاعره و دو اصل توحيد و عدل نزد معتزله است; و اين به معناى وجود اصلى يگانه و عام و فراگير و منزه است كه در برابر آن همه برابرند (ذات و صفات) و اين كه انسان، آزاد، عاقل، مختار، و مسؤول است (خلق افعال و عقل و نقل). اين گوهر عقيده و مغز دين است كه به سبب آن و در آن يقين هست. و جز اين، نبوت و معاد و ايمان و عمل و امامت، امورى سمعى اند و از ظن تجاوز نمى‏كنند. عقل بديل نبوت است و طبق نظريه علم، از حس و عقل دليلى بر معاد نيست. و ما دل مردمان را نشكافته‏ايم تا ببينيم چه كسى مؤمن و چه كسى كافر و چه كسى منافق است. ولى ما در اين دوران اين دو را درآميخته‏ايم و عقليات را با حجتهاى نقلى اثبات مى‏كنيم و آن را در حاشيه قرار داده‏ايم و به بودن آنها اطمينان نداريم و در آزاديها و عقلهاى خود ترديد روا داشته‏ايم. [در عوض] در سمعيات، پرگويى كرده‏ايم و مردم را يكسره به خاطر مسائل عذاب قبر و نكير و منكر تكفير كرده‏ايم و دل آدميان را شكافته‏ايم و درباره مسلمانان به كفر داورى كرده‏ايم و يكى را فاسق خوانده‏ايم و ديگرى را عاصى ناميده‏ايم. اموال و حرمت را به باد اباحه داده‏ايم و نظام خود را نظامى جاهلى دانسته‏ايم و همه جامعه را تكفير كرده‏ايم. عقليات را كه مغز عقيده و گوهر ايمانند وانهاده‏ايم و سمعيات را به جاى آنها نشانده‏ايم. عقل از ميان ما رخت‏بركشيده و از جهان يكسره دامن درچيده است. با دنياى خود بيگانه شده و در رؤياها و پندارها فرو غلتيده‏ايم.

مى‏توان موضوع امامت را [نيز از دانش كلام كهن بيرون كشيد و دوباره] آشكار كرد و اين كه امامت، عقد و بيعت و اختيار است و مخلوق نبايد در معصيت‏خالق از مخلوقى ديگر اطاعت كند و خطبه ابوبكر، در سقيفه بنى‏ساعده، قانون اساسى روزآمدى براى همه مسلمانان، چه حاكم و چه محكوم، است. بويژه در عصر ما كه امامت‏به تعيين نص از راه وراثت‏بدل شده است; وراثت پادشاهى از پادشاهى ديگر يا اميرى ديگر يا از راه كودتا و انقلاب نظامى; افسرى از افسرى ديگر و ارتشى‏اى از ارتشى‏اى ديگر. و به جاى آن كه امامان از قريش باشند امامان از لشكر سر بر مى‏آورند. شورا و بيعت از ميان رفته و اختيار به دروغى بدل شده و به جاى اهل حل و عقد، مجلس مردم و شورا نشسته كه دورترين چيز به خبرگان و رعايت مصلحت عمومى است.

3. احياى گزينش گزينه‏ها (بديلها)

در دانش كلام كهن موضوعهاى ديگرى هستند كه هنوز ماندگار و شايسته‏اند. مانند: خلق افعال و عقل و نقل يعنى مسائل عدل، و ايمان و عمل و امامت. اينها موضوعهايى هستند كه ويژگى عملى دارند و به رفتار فرد و جمع وابسته‏اند; آنچه هست اين است كه گزينه‏هاى كهن در شرايط و زمينه‏هاى متغير عصر، ديگر درست‏به نظر نمى‏آيند.14 مثلا در موضوع خلق افعال در روزگار گذشته قول مختار، كسب بوده كه راه حل ميانه جبر و اختيار است چرا كه جبرباورى در قديم [به معناى] انتخاب سلطه بود و باور به خلق افعال [به معناى] مبارزه بوده است; معتزله و خوارج، و باور به كسب [در واقع] انتخاب دولت مشروع و حزب حاكم بوده است; اشعريه.

ولى اكنون شرايط تغيير يافته است; ما دولت قاهر را سرنوشت‏ناگزير، و رگذشت‏شكست‏مندانه و زبون‏مايه خود را گريزناپذير مى‏بينيم. مبارزه زير فشار دولت قاهر و در درون محاصره ايدئولوژيهاى آزادى باور مانند ليبراليسم غربى ناكام و بى‏بو و رنگ مى‏ماند. انديشه جديد ما كوشيد اين جامه را برون آورد و افغانى تفسير دوباره‏اى از قضا و قدر در مقام آزادى درونى و ذاتى به دست داد و به آزادى در انديشه علمى سكولار فراخواند و طهطاوى ليبراليسم را بنياد دولت مدرن قرار داد ولى دولت مستعجل اصلاح، دير نپاييد و زود برچيده شد.15 انديشه علمى سكولار به دليل دچار شدن در دام غرب‏زدگى محصور ماند و دولت ليبرال مدرن از آغاز انقلابهاى معاصر عربى گرفتار پراكندگى شد.

شرايط تغيير كرده و شرايط اين دوران گزينه ديگرى را الزام مى‏كنند كه با گزينه كهن در تعارض است: خلق افعال و اين كه آدمى آزاد و مختار و مسؤول است و آفريننده و مالك رفتار خود است. پيشينيان از حق خدا سخن مى‏گفتند، همچنان كه شرايط دوران قديم اين را الزام مى‏كرد و دين در ميان انبوه ملل و نحل كهن پديد آمده بود. ولى شرايط دوران مدرن دفاع از حقوق تباه شده انسان در ميان انبوه رنج و خوارى و زبونى را الزام مى‏كند.16

نمونه ديگرى نيز مى‏توان آورد; موضوع عقل و اختلاف ميان دو گزينه بنيادين: نقل نزد اشاعره، بنياد عقل است و عقل نزد معتزله، بنياد نقل. با نگاه به شرايط عصر قديم و درانداختن مردم به تامل عقلانى، راه حل اشعرى را آزموديم تا اين كه به تكافؤ ادله رسيديم و مذاهب، متعدد شدند و مردمان هرچه خواستند برگزيدند. و نقل، مرشد و هادى و راهنماى رفتار، و معيار و مقياس حق و باطل انگاشته شد. شرايط اكنون دگرگون شده است; مردمان در اعتماد به نقل مبالغه كردند تا آنجا كه عقل تابع نقل گرديد، اختيار نقل به دست هوا و هوس و مصلحت و انفعال و ايستار روانى افتاد، عقل پنهان گشت، گفتگو ناياب گرديد و تعصب و تشنج‏سرورى يافت. هركس متنى را بر روى برادرش افكند تا آنجا كه در جنگ مرامى با متون، هريك ديگرى را تكفير كرد. در شرايط عصر ما «پدرت خود را با متون حمايت كرد پس دزدان درآمدند.» شرايط دوران ما فراخوانى به عقل و دفاع از عقلانيت را ايجاب مى‏كند، همچنان كه تاريخ انديشه مدرن ما بر اين دلالت مى‏كند. از اين رو گزينه معتزلى كه عقل را بنياد نقل مى‏داند با شرايط اين دوران ضرورت مى‏يابد. و گزينه كهن و گزينه نو، هر دو، ايستارى شرعى‏اند و نمى‏توان آن را به وقوع در عقلانيت اروپايى و قربانى غرب‏زدگى شدن مانند پاره‏اى سكولارها متهم كرد.17

به جاى آن‏كه بگوييم ما در جهانى بى‏هدف زندگى مى‏كنيم كه صلاح و صلاحمند در آن رعايت نمى‏شود و عليت‏بر آن حكومت نمى‏كند و رنجها و دردها گريزناپذيرند همچنان كه گزينه اشعرى كهن چنين باور داشت مى‏توان گزينه اعتزالى را زنده كرد و برگزيد; با توجه به شرايط اين دوران كه دستيابى به اهداف كلى، هدفمندى را ضرورت مى‏بخشد; و دفاع از مصالح مردم و چاره‏انديشى براى دردهايى كه سرپوشى براى احساس ناتوانى از دفع ظلم است، رعايت و توجه به صلاح و صلاحيت‏مند را ايجاب مى‏كند; و براى آن‏كه انسان بتواند جهانى را كه در آن زندگى مى‏كند دريابد و بر قوانين آن به سود خود چيره شود، بايد جهان را عليت‏مند و اسباب را فراگير ببيند.18

در موضوعهاى سمعى ظنى كه وجدان و آگاهى فرهنگى مردم را مى‏سازد، نيز مى‏توان توان انتخاب ميان گزينه‏ها را زنده كرد و بازيافت. مثلا درباره نبوت مى‏توان احكام سه‏گانه عقل درباره آن را طبق مراحل تكامل بشريت و پيشرفت آگاهى انسانى جارى دانست. نبوت در آغاز واجب بود، سپس در آخرين مرحله وحى يعنى اسلام ممكن شد، چرا كه عقل بنياد نقل است و هركه در عقل طعن زند در نقل طعن زده است و منقول صحيح با معقول صريح موافق است. از اين پس نبوت محال است زيرا وحى كمال يافته و عقل انسانى به استقلال ذاتى رسيده است.

/ 9