عفت[1]
آيت الله مكارم شيرازى عفت، فضيلت بزرگ اخلاقى نيازمندان آبرومند عفت، صفتبارز يك مؤمن عفت، كليد نجات عفت در روايات اسلامى راههاى پيشگيرى از بىعفتى عفت، فضيلت بزرگ اخلاقى
«عفت» نقطه مقابل «شكم پرستى و شهوت پرستى» است كه از مهمترين فضايل انسانى محسوب مىشود. «عفت» به گفته راغب اصفهانى در كتاب «المفردات»، به معنى پديد آمدن حالتى در نفس است كه آدمى را از غلبه شهوت باز مىدارد و «عفيف» به كسى گفته مىشود كه داراى اين وصف و حالت باشد. صاحب «مقاييس اللغة» مىنويسد: «عفت در اصل به دو معنى آمده است: نخست، خوددارى از انجام كارهاى زشت و ديگر، كم بودن چيزى. لذا عرب به باقى مانده شير در پستان مادر «عفه» (بر وزن مدت) مىگويد». ولى از كلام راغب اصفهانى درمفردات، استفاده مىشود كه هر دو معنى به يك چيز باز مىگردد. (زيرا افراد عفيف به چيز كم قانع هستند). مؤلف التحقيق مىنويسد: «اين ماده در اصل، به معنى حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفسانى است، همان گونه كه تقوا به معنى حفظ نفس از انجام گناهان مىباشد، بنابراين عفت يك صفت دورنى است،در حالى كه تقوا ناظر به اعمال خارجى است». علماى اخلاق نيز در تعريف «عفت»، آن را صفتى حد وسط در ميان شهوت پرستى و خمودى دانستهاند. آنچه بيان شد، تفسير «عفت» به مفهوم عام كلمه بود، زيرا بعضى براى معرفى «عفت» از نقطه مقابل آن، يعنى، پردهدرى نيز استفاده كردهاند. به همين علت در بسيارى از موارد، واژه «عفت» را در مورد پرهيزكارى در خصوص مسايل جنسى استعمال كردهاند. به هر حال از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى استفاده مىشود كه «عفت»- به هردو معنى- از بزرگترين فضايل انسانى است و هيچ كس در سير الى الله، بدون داشتن «عفت» به جايى نمىرسد. در زندگى دنيا نيز آبرو و حيثيت و شخصيت انسان در گرو عفت است. با اين اشاره به قرآن باز مىگرديم و آيات ذيل را بررسى مىكنيم: 1- للفقرآء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهمالجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خيرفان الله به عليم (سوره بقره،آيه 273). 2- و راودته التى هو فى بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك قال معاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا يفلح الظالمون (سوره يوسف،آيه 23). 3- و لقد همتبه و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصين(سوره يوسف، آيه 24). 4- قالت فذالكن الذى لمتننى فيه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم يفعلماء امره ليسجنن و ليكونا من الصاغرين - قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه والا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين- فاستجاب له ربه فصرف عنه كيدهن انه هو السميع العليم (سوره يوسف، آيه 32-34). 5- و الذين هم لفروجهم حافظون*الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غيرملومين - فمن ابتغى ورآء ذلك فاولئك هم العادون (سوره مؤمنون، آيه 5-7). 6-.. و الحافظين فروجهم و الحافظات ...(سوره احزاب،آيه 35). ترجمه:
1- (انفاق شما مخصوصا بايد)براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا،در تنگنا قرار گرفتهاند، (و توجه به آيين خدا، آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته و شركت در ميدان جهاد به آنهااجازه نمىدهد تا براى تامين هزينه زندگى،دست به كسب و تجارت بزنند)، نمىتوانند مسافرتى كنند (و سرمايهاى به دست آورند) و از شدت خويشتندارى، افراد ناآگاه آنها رابىنياز مىپندارند، اما آنها را از چهرههايشان مىشناسى و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمىخواهند (اين است مشخصات آنها!) و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است. 2- و آن زن كه يوسف در خانه او بود،از او تمناى كامجويى كرد، درها را بست و گفت: «بيا(به سوى آنچه براى تو مهياست)». (يوسف)گفت: «پناه مىبرم به خدا!او [ عزيز مصر ] صاحب نعمت من است،مقام مرا گرامى داشته (آيا ممكن است به او ظلم و خيانت كنم؟!) مسلما ظالمان رستگار نمىشوند!» 3- آن زن قصد او كرد و او نيز - اگر برهان پروردگار را نمىديد- قصد وى مىنمود!اينچنين كرديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم، زيرا او از بندگان مخلص ما بود. 4- (همسر عزيز مصر)گفت: «اين همان كسى است كه به خاطر(عشق) او مرا سرزنش كرديد!(آرى!) من او را به خويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد و اگر آنچه را دستورمىدهم،انجام ندهد،به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذليل خواهد شد!» (يوسف) گفت: «پروردگارا!زندان، نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوى آنمىخوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمايل خواهم شد و ازجاهلان خواهم بود!» پروردگارش دعاى او را اجابت كرد و مكر آنان را از او گردانيد، زيرا او شنوا و داناست. 5- و آنها كه دامان خود را(از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مىكنند. تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهرهگيرى از آنان ملامت نمىشوند و كسانى كه غير از اين راه را طلب كنند، تجاوز گرند! 6- مردان پاكدامن و زنان پاكدامن.تفسير:
در آيه نخست، درباره بهترين مورد انفاق، مىفرمايد: انفاق شما (مخصوصا) بايدبراى نيازمندانى باشد كه در راه خدا محصور شده(و از خانه و كاشانه خود آواره گشتهاند و شركت در ميدان جهاد به آنها اجازه نمىدهد براى تامين زندگى خود تلاش كنند) و نمىتوانند سفرى كنند (و سرمايهاى به دست آورند)، «للفقراء الذين احصروافى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض...» [2] سپس به ويژگى مهم ديگرى از آنها اشاره مىكند: «از شدت خويشتندارى و عفاف، افراد بىاطلاع، آنها را غنى مىپندارند، در حالى كه آنها را از چهرههايشان مىشناسى، ...يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم... » [3] آرى!آنها رنجهاى درونى خود را كاملا حفظ مىكنند و زبان به شكوه نمىگشايند و در عين نيازمندى شديد، همچون بىنيازان گام بر مىدارند، ولى براى آگاهان رنگ رخساره آنها از سر درونشان خبر مىدهد. باز به بيان ويژگى ديگرى پرداخته،مىافزايد: «هرگز با اصرار چيزى را از مردم نمىخواهند، ...لا يسئلون الناس الحافا...» [4] در پايان آيه مىفرمايد: «و هر چيزى خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند به آن آگاهاست، ...و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم». [5] بديهى است كه «عفت» در اين آيه به معنى خويشتندارى در مسايل مالى است، نه امور جنسى. جمعى از مفسران، شان نزول آن را «اصحاب صفه» دانستهاند. آنها يك گروه چهار صد نفرى از مسلمانان مكه و اطراف مدينه بودند كه نه خانهاى در مدينه داشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آنها بروند و نه كسب و كار، ولى در عين حال، در نهايت تعفف در محلى كه به صورت سكوى بزرگ [6] در كنار مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بود، زندگى مىكردند. آنها مجاهدانى بودند كه به فرمان رسول الله صلى الله عليه و اله به ميدانهاى جنگ حركت مىكردند و در عين گرسنگى و نيازمندى شديد، عزت نفس و خويشتن دارى وعفت خويش را حفظ مىكردند. به هر حال، قرآن مجيد اين گروه از عفيفان را در آيه فوق با تعبيرات مختلف ستوده است و آنها را به عنوان الگو براى ساير مسلمانان معرفى نموده است. در آيه دوم و سوم،سخن از «عفت» و پاكدامنى يوسف عليه السلام است كه در سختترين شرايطى كه تمام اسباب گناه در آن آماده بود،خود را حفظ كرد. به خداوند خويش پناهنده شد و از كوره يك امتحان بزرگ الهى، آبرومندانه بيرون آمد. طبق بيان قرآن كريم: «آن زن كه يوسف عليه السلام در خانه او بود،از وى تمناى كامجويى كرد وتمام درها را بست و گفت: بشتاب به سوى آنچه كه براى تو مهياست. يوسف عليه السلام گفت:به خدا پناه مىبرم،او (عزيز مصر )صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته (آيا ممكن است به او ظلم و خيانت كنم؟)، به يقين ظالمان (و خائنان) رستگارنمىشوند، و روادته التى هو فى بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك، قال معاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا يفلح الظالمون». [7] چهره زيبا و ملكوتى حضرت يوسف عليه السلام، نه تنها عزيز مصر را مجذوب كرده بود، بلكه همسر عزيز مصر نيز به او علاقهمند شده بود. اين عشق و علاقه همسر عزيز مصر،پنجه در اعماق جانش داشت كه با گذشت زمان داغتر و سوزانتر مىشد،اما حضرتيوسف عليه السلام عفيف و پاكدامن و پرهيزكار، قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود. همسر فريباى جوان و زيباى عزيز مصر، از تمام وسايل و روشها،براى رسيدن به مقصد خود استفاده كرد، وسايلى كه تنها بخشى از آنها براى تحريك يك جوان مجرد هم سن و سال حضرت يوسف عليه السلام كافى بود، ولى حضرت يوسف عليه السلام در برابر امواج شديد شهوت ايستادگى نمود و خود را به كشتى لطف پروردگار سپرد كه اگر نمىسپرد، غرق شده بود، همان گونه كه آيه بعد مىفرمايد: «آن زن قصد كامجويى را از او (حضرت يوسف عليه السلام) كرد و او نيز-اگر برهان پروردگار را نمىديد - قصد وى مىنمود،اين چنين كرديم. (و يوسف را در برابر اين طوفان شديد تنها نگذاشتيم) تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم، زيرااو از بندگان مخلص ما بود، و لقد همت به و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه كذلك لنصرفعنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين». [8] «من عبادنا» (از بندگان ما) و «مخلصين» (خالص شدگان)، تعبيرات بسيار پرمعنايىاست كه در اين آيه به عنوان نشان افتخار بر سينه حضرت يوسف عليه السلام نصب شده است. گر چه حضرت يوسف عليه السلام با وجود عفت و پاكدامنى از سوى همسر عزيز مصر متهمبه خيانتى شد كه ممكن بود به قيمت جان او تمام شود، ولى خداوندى كه وعده حمايت از مؤمنان پاكدامن را داده است توسط گواهى كودك شيرخوارى كه در گهواره بود،بهصورت معجزه آسايى، او را نجات داد. آنچه بعضى از افراد نادان و بىخبر، در شرح اين آيات نوشتهاند كه منظور از «هم بها» اين است كه حضرت يوسف عليه السلام نيز آماده كامجويى از زليخا شد، نه با مقام عصمت انبياء سازگار است و نه با لحن آيات فوق، بلكه قرآن مىگويد: «برهان پروردگاربه يارى حضرت يوسف عليه السلام آمد كه اگر نيامده بود،آماده مىشد، ولى چون به سراغش امد، قصد گناه نكرد». فخر رازى در تفسير اين آيه،تعبير جالبى دارد. او مىنويسد: «همه، حتى شيطان شهادت به پاكى حضرت يوسف عليه السلام دادند، زيرا شيطان در همان زمانى كه رانده درگاه خداشد،گفت: من براى گمراه ساختن همه فرزندان آدم تلاش مىكنم، جز بندگان مخلص تو، قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين*الا عبادك منهم المخلصين». [9] سپس فخر رازى مىافزايد: «اگر گويندگان اين سخنان بى اساس و خرافى، تابع خداوند هستند، خداوند شهادت به پاكى حضرت يوسف عليه السلام داد و اگر پيرو شيطانند، شيطان نيز شهادت به پاكى او داده است. [10] در چهارمين آيه كه ادامه شرح زندگى پرماجراى حضرت يوسف عليه السلام و بيان مقام والاى عفت و پارسايى اوست، ضمن اشاره به آزمون ديگرى كه مانند طوفانى سخت دربرابر او پديدار شده بود، مىفرمايد: «هنگامى كه آوازه عشق سوزان عزيز مصر به غلام كنعانيش حضرت يوسف عليه السلام، در شهر پيچيد و زنان مصر، زبان به ملامت و سرزنش اوگشودند، او براى اثبات بىگناهى خود، مجلس ميهمانى عظيمى ترتيب داد و از زنان سرشناس مصر دعوت كرد و در يك لحظه حساس، حضرت يوسف عليه السلام را وادار كرد كه وارد آن مجلس شود. هنگامى كه آنها چشمشان به جمال دل آراى حضرت يوسف عليه السلام افتاد،زمام اختيار را ازدست دادند و با كاردهايى كه براى خوردن ميوه در دست داشتند، بىاختيار دستهايشان رابريدند و همگى گفتند:اين جوان، يك انسان نيست كه يك فرشته زيبا و عجيب است!» در آن هنگام كه همسر عزيز مصر خودش را پيروز مىديد، رو به آنها كرد و گفت: «اين همان كسى است كه مرا به خاطر(عشق) به او سرزنش كرديد. (آرى!) من او را به خويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد.اگر آنچه را كه من دستور مىدهم، انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و به يقين خوار و ذليل خواهد شد، قالت فذالكن الذى لمتننى فيه و لقدراودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم يفعل ما آمره ليسجنن و ليكونا من الصاغرين». [11] اين دومين امتحان سخت و سنگين حضرت يوسف عليه السلام بود.او بر سر دو راهى قرار داشت، يكى، تسليم شدن در برابر درخواست همسر عزيز مصر و به كام دل رسيدن و از هر گونه ناز و نعمت و محبتبرخوردار شدن و ديگرى مقاومت كردن و به زندان افتادن و اعمال سخت آن را تحمل نمودن. او بدون لحظهاى ترديد،راه خود را انتخاب كرد و به درگاه خداوند متعال رو آوردو گفت: «پروردگار!زندان (با آن همه مشكلات و رنجهايش) نزد من، محبوبتر است از آنچه اينها مرا به آن مىخوانند. اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى، قلب من متمايل به آنها خواهد شد و از جاهلان خواهم بود، قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه و الاتصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين». [12] از تعبيرات آيه روشن مىشود كه زنان آن مجلس نيز با همسر عزيز مصر هم صدا شدند و حضرت يوسف عليه السلام را به تسليم در برابر آن زن دعوت مىكردند و هر كدام به نوعى او را به اجابت دعوت همسر عزيز مصر فرا مىخواندند. يكى مىگفت:اى جوان! مگر جمال دل آرا و خيره كننده همسر عزيز مصر را نمىبينى؟ مگر از عشق و زيبايى اولذت نمىبرى؟! ديگرى مىگفت: اگر زيبايى خيره كننده او در قلب تو اثر نمىگذارد،ولى فراموش مكن كه او همسر عزيز مصر است، اگر قلب او را به دست آورى، هر چه از مال و مقام بخواهى، در اختيار تو قرار خواهد داد. سومى به او هشدار مىداد كه اگر جمال و زيبايى و يا مال و مقام او براى تو اهميت وارزش ندارد، ولى بدان كه اگر آن زن، خشمگين شود، به يك موجود خطرناك انتقامجو تبديل خواهد شد، آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا براى هميشه فراموش خواهى شد. چون آخرين راه، همان زندان وحشتناك بود، حضرت يوسف عليه السلام به درگاه خداوند عرضه داشت: «من براى اطاعت فرمان تو و حفظ پاكى و تقوا و پارسايى و عفتخويش، حاضرم روانه زندان وحشتناك گردم، اما آلوده خواست شوم آنها نشوم. اين تهديد جدى بود و عملى هم شد. حضرت يوسف عليه السلام به زندان افتاد، ولى روح بلندش از محيط ننگين و آلوده كاخ عزيز مصر رهايى يافت. در ادامه همين آيات آمدهاست كه خداوند، اين زندان وحشتناك را نردبان ترقى حضرت يوسف عليه السلام قرار داد. سرانجام به خواست خداوند، او بر تخت قدرت عزيز مصر تكيه زد و با حفظ آبرو وتقوا، به همه چيز رسيد، در حالى كه همه آلودگان رسوا شده و كنار رفتند. اين پاداشى بود كه خداوند در دنيا به اين سلاله نيكان و پاكان عنايت كرد. قرآن كريم در ادامه مىفرمايد: «پروردگار او، دعاى خالصانهاش را اجابت كرد و مكر ونقشههاى شوم آنها را از او برگردانيد، زيرا او شنوا و داناست، فاستجاب له ربه فصرف عنهكيدهن انه هو السميع العليم». [13]عفت، صفتبارز يك مؤمن
در پنجمين آيه مورد بحث، سخن از صفات برجسته مؤمنان است. قرآن در عبارتهاى كوتاه و بسيار پرمعنى، ضمن بيان بخش مهمى از صفات مؤمنان، پاكدامنى وعفت را يكى از خصلتهاى برجسته آنها دانسته و مىگويد: «آنها كسانى هستند كه دامان خود را (از آلودگى به بىعفتى) حفظ مىكنند و تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهرهگيرى از آنان، ملامت نمىشوند و كسانى كه غير از اين راهى را طلب كنند، تجاوزگرند، و الذين هم لفروجهم حافظون-الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين-فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون». [14] جالب اين كه، قرآن در بيان صفات برجسته مؤمنان، عفت را بعد از نماز و زكات وپرهيز از لغو مطرح كرده و حتى آن را بر مساله امانت و پايبندى به عهد و پيمان نيز مقدم داشته است. عفت، كليد نجات
در آخرين آيه مورد بحث، قرآن بيان مىكند كه خداوند، ده گروه از مردان و زنان برجسته را مورد مغفرت و اجر عظيم قرار مىدهد كه نهمين آنها مردان و زنانى است كه دامان خود را از آلودگى به بىعفتى، نگه داشته و پاكدامن و عفيفند. در بيان اوصاف دهمين گروه، اشاره مىكند كه آنها بسيار ياد خدا مىكنند و بعيد نيست كه بيان اين مطلب، دليل رابطه نزديكى ميان عفت و ياد خدا بودن، باشد كه نتيجه همه اينها، آمرزش الهى و اجر عظيمى است كه عظمتش را تنها خودش مىداند. در جاى ديگر اشاره شده است كه روزه نيز يكى از راههاى مهار طغيان «شهوت جنسى» است، بنابراين ميان عفت و روزه، رابطه مستقيم وجود دارد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله مىفرمايد:«يا معشر الشباب ان استطاع منكم الباءة فليتزوج فانه اغضللبصر و احصن للفرج و من لم يستطع فعليه بالصوم. [15] اى گروه جوانان! كسى كه از شماتوانايى بر ازدواج داشته باشد، ازدواج كند، زيرا ازدواج سبب مىشود كه از نواميس مردم چشم فرو بندد و دامان خويش را از آلودگى به بىعفتى حفظ كند و كسى كه توانايى بر ازدواج ندارد، روزه بگيرد». عفت در روايات اسلامى
در منابع حديثى، اهميت فوق العادهاى به «عفت» داده شده است كه به بعضى از آنها اشاره مىكنيم: 1- امام امير المؤمنين عليه السلام، عفت را برترين عبادت شمرده است:«افضل العبادةالعفاف.» [16] تعبير به عفت در اين جا، ممكن استبه معنى وسيع آن استعمال شده و ياممكن است در مقابل شكم پرستى و شهوت جنسى به كار رفته باشد. 2- امام باقر عليه السلام مىفرمايند: «ما عبد الله بشىء افضل من عفة بطن و فرج، هيچ عبادتى در پيشگاه خداوند، برتر از عفت در برابر شكم و مسايل جنسى نيست». [17] 3- در روايت ديگرى از آن حضرت- كه تفسيرى بر روايتسابق است- آمده استكه مردى خدمت امام عليه السلام عرض كرد: اعمال و طاعات من ضعيف و روزهام كم است، ولى اميدوارم كه هرگز مال حرامى نخوردهام.امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «اى الاجتهادافضل من عفة بطن و فرج،كدام تلاش در راه اطاعت خدا، برتر از عفت در مقابل شكم ومسايل جنسى است». [18] 4- امام على بن ابيطالب عليه السلام در اين رابطه مىفرمايند: «اذا اراد الله بعبد خيرا اعفبطنه و فرجه، هنگامى كه خداوند خير و خوبى براى بندهاش بخواهد، به او توفيق مىدهد كه در برابر شكم و شهوت پرستى عفت پيدا كند». [19] 5- در حديث ديگرى كه مفضل از امام صادق عليه السلام، در توصيف شيعيان واقعى نقل شده، آن حضرت چنين مىفرمايند: «انما شيعة جعفر من عف بطنه و فرجه و اشتد جهاده و عمله لخالقه و رجاء ثوابه و خاف عقابه فاذا رايت اولئك فاولئك شيعة جعفر، پيروان حقيقى جعفر بن محمد، كسانى هستند كه در برابر شكمپرستى و بىبند و بارى جنسى، عفت و (در راه بندگى خدا) تلاش و كوشش فراوان دارند، به ثواب او اميدوارند و از عقاب او بيمناك. (به همين دليل، پيوسته، در راه حق حركت مىكنند. هرگاه كسى را با اين صفات ببينى،آنهاپيروان و شيعيان جعفربن محمد عليه السلام مىباشند». [20] 6- امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند: «قدر الرجل على قدر همته، و صدقه على قدرمروته، و شجاعته على قدر انفته و عفته على قدر غيرته، ارزش هر كس به اندازه همت او و صداقت هر كس به اندازه شخصيت او و شجاعت هر كس به اندازه زهد و بىاعتنايى او به ارزشهاى مادى و عفت هر كس به اندازه غيرت اوست». [21] بديهى است،افراد غيرتمند راضى نمىشوند كه كسى نگاه آلوده به نواميس آنها كند، به همين دليل، نسبت به نواميس ديگران نيز حساسند و متعرض آنها نمىشوند. 7- اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله پايان مىدهيم، آن حضرت صلى الله عليه و اله در اين روايت ضمن بيان اين كه: «سه چيز است كه بر امتم از آن سه بيمناكم» سومين آنها را«شهوة البطن و الفرج، شكم پرستى و شهوت پرستى جنسى». [22] مىدانند. نتيجه:
آنچه از آيات و روايات فوق حاصل مىشود، اين است كه: اسلام اهتمام فوق العادهبه مساله پرهيزكارى در برابر شهوت شكم و بى بند و بارى جنسى دارد تا جايى كه آن رانشانه شخصيت، غيرت، ايمان و پيروى از مكتب اهلبيت عليهم السلام معرفى مىكند. تاريخ نيز سرچشمه بسيارى از گرفتارىهاى انسان را از همين دو امر (شهوت شكم وشهوت جنسى) مىداند، زيرا شهوت شكم، به انسان اجازه تفكر مشروع را نمىدهد تابه وسيله آن، حقوق انسانها را رعايت كند و در مسير عدالت گام بردارد. به همين علت،انسان را به ارتكاب انواع گناهان وا مىدارد. علاوه بر اينها، شهوت شكم، سرچشمه بسيارى از بيمارىهاى جسمانى و اخلاقىاست تا آنجا كه گاهى چنان خطرناك مىشود كه انسان را به پرستش و اطاعت خويش در همه زمينهها وادار مىسازد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله نيز، در اين رابطه، درباره مردم آخر الزمان فرموده است «ياتى علىالناس زمان بطونهم الهتهم و نسائهم قبلتهم و دنانيرهم دينهم، و شرفهم متاعهم، لا يبغى من الايمان الا اسمه و لا من الاسلام الا رسمه و لا من القرآن الا درسه، مساجدهم معمورة من البناء و قلوبهم خراب على الهدى، زمانى بر مردم فرا مىرسد كه شكمهاى آنهابتهاى آنهاست و زنهاى آنها قبله آنهاست و دينارهايشان دينشان و شرفشان متاعشان است،در آن زمان از ايمان جز نامى و از اسلام جز رسمى و از قرآن، جز درسى باقى نمىماند، مساجدشان از نظر ساختمان آباد و دلهايشان از نظر هدايت خراب است...» در ذيل اين حديث آمده است: «خداوند در چنان شرايطى، آنان را به چهار بلا مبتلا مىكند، جور سلطان و قحطى زمان و ظلم واليان و حاكمان. [23] فرق ميان ظلم و جور(كه در بسيارى از روايات در برابر هم قرار گرفتهاند) ممكناست از اين جهت باشد كه واژه جور، در اصل به معنى انحراف از مسير حق است،بنابراين جور سلطان به انحرافات صاحبان سلطه و فرمانروايان اطلاق مىشود، در حالى كه ظلم به معنى بىعدالتى است. در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «اياك و ادمان الشبع فانه يهيجالاسقام و يثير العلل،از پرخورى بپرهيز كه انواع بيمارىها را تحريك كرده،و سرچشمه مرضهاست.». [24] پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله نيز فرموده است: «هر كس از شر شكم و زبان و آلت جنسى خود در امان بماند،از همه بدىها محفوظ مانده است». [25] راههاى پيشگيرى از بىعفتى
براى كنترل شهوات- مخصوصا شهوت جنسى و شهوت شكم-راههاى بسيارى وجود دارد كه بخشى جنبه كلى و عمومى دارد، يعنى، در تمام مفاسد اخلاقى سارى و جارى است، مانند: پاك بودن محيط، نقش معاشران و دوستان،تربيت خانوادگى، علم و آگاهى به پيامدهاى رذايل اخلاقى، مسايل فرهنگى و مانند آن. اين بحث را به صورت گسترده و كامل در جلد اول تحت عنوان آمادگىهاى لازم براى پرورش فضايل اخلاقى مطرح كرديم. بخش ديگر، جنبه خصوصى دارد، يعنى، مربوط به «عفت» در مسايل جنسى و سايرخواستهاى نفسانى است كه امور زير را مىتوان به عنوان عمدهترين راه كنترل در اين خصوص ذكر كرد: 1- حجاب و ترك خودآرايى در انظار عموم بىشك، يكى از امورى كه به شهوت جنسى دامن مىزند، «برهنگى و خودآرايى زنان و مردان» براى يكديگر است كه تاثير آن، به خصوص در ميان جوانان مجرد، قابل انكار نيست، به گونهاى كه مىتوان گفت: آلودگى به بىعفتى رابطه مستقيمى با بىحجابى، برهنگى و خودآرايى در انظار عموم دارد، حتى طبق بعضى از آمارهاى مستند، هر قدراين مساله تشديد شود، به همان نسبت آلودگى به بىعفتى بيشتر مىشود، مثلا،درتابستان كه به خاطر گرمى هوا،برهنگى زنان بيشتر مىشود، به همان نسبت مزاحمتهاى جنسى افزايش مىيابد و به عكس، در زمستان كه زنان، پوشش بيشتر دارند، اين گونه مزاحمتها كمتر مىشود. به همين دليل، دستور حجاب يكى از مؤكدترين دستورهاى اسلام است. قرآن مجيددر آيات متعددى از جمله:آيات 31 و 60 سوره نور و آيات 33 و 53 و 59 احزاب، بر مساله حجاب تاكيد كرده است كه گاهى زنان با ايمان را مخاطب قرار مىدهد و گاهى همسران پيامبر صلى الله عليه و اله را و گاهى نيز با استثنا كردن زنان پير و از كار افتاده، تكليف بقيه را روشن مىسازد، به اين ترتيب با عبارات مختلف،اهميت اين وظيفه اسلامى رابازگو مىكند. بديهى است كه برداشتن حجاب، مقدمه برهنگى، آزادى جنسى و بىبند و بارى است كه مشكلات و مفاسد ناشى از آن،در عصر و زمان ما بر كسى پوشيده نيست. بىحجابى سبب مىشود كه گروهى از زنان، در يك مسابقه بىپايان، در نشان دادن اندام خود و تحريك مردان هوسباز شركت كنند. اين امر در عصر و زمان ما كه به خاطر گرفتارىهاى تحصيلى و اقتصادى سن ازدواج بالا رفته و قشر عظيمى از جامعه راجوانان مجرد تشكيل مىدهد، آثار بسيار زيانبارى دارد. بىحجابى، علاوه بر اين كه از نظر اخلاقى سبب نا امنى خانوادهها و بروز جناياتمىشود، ضمنا سبب ايجاد هيجانهاى مستمر عصبى و حتى بيمارىهاى روانى نيز مىگردد كه ثمره آن سستى پيوند خانوادهها و كاهش ارزش شخصيت زن در جامعه است. 2- عدم اختلاط زن و مرد بىشك در جامعه مخصوصا در جامعه فعلى نمىتوان زندگى زن و مرد نامحرم را بهطور كامل از هم جدا كرد،ولى در مواردى كه ضرورتى نداشته باشد، چنان كه ازاختلاط پرهيز شود، به يقين، اصول عفت و پارسايى، بهتر حفظ خواهد شد، دليل آنهم مفاسد بسيار وحشتناك و شرم آورى است كه از اختلاط پسران و دختران دركشورهاى غربى ديده مىشود. 3- مطبوعات و رسانههاى تصويرى مطبوعات و رسانههاى تصويرى نقش بسيار مؤثرى در تحريك مسايل جنسى، مخصوصا در ميان قشر جوان دارد. افراد سودجو و گروههايى كه از اين راه به درآمدهاى هنگفت نامشروعى مىرسند،دست به انتشار مفتضحترين فيلمها، عكسها، رمانها و داستانهاى عشقى كثيف مىزنند و در شرايطى كه امواج رسانهها به آسانى ازيك گوشه جهان به گوشه ديگر منتقل مىشود، كنترل آنها كار آسانى نيست، ولى به هرحال اگر اين امر به طور كامل،امكانپذير نباشد، به طور ناقص امكان پذير است كه غفلتاز آن،موجب گرفتارىهاى فراوان اخلاقى و اجتماعى است. با نهايت تاسف،گروهى از نويسندگان و ارباب علم و دانش نيز در اين مساله به موضع انفعالى روى آوردهاند و به خاطر اين كه شرايط زمان،اجازه مخالفت با اين اموررا نمىدهد و يا مخالفت با آنها، ما را از نسل جوان جدا مىسازد، يا در اذهان مردم متمدن، به عقب افتادگى متهم مىشويم، به همين دليل،دست روى دست گذاشته ومايوسانه به امواج خطرناكى كه جوامع اسلامى را در برگرفته، نگاه مىكنند. [1]. اخلاق در قرآن جلد دوم صفحه 307. [2]. بقره/ 273. [3]. همان. [4]. همان. [5]. همان. [6]. عرب به سكوى بزرگ كنار مسجد «صفه» مىگويد كه علت نام گذارى اين عده به اصحاب صفه نيزهمين است. [7]. يوسف/ 23. [8]. يوسف/ 24. [9]. ص/ 82 و83. [10]. تفسير كبير فخر رازى، ج 18، ص 117. [11]. يوسف/ 32. [12]. يوسف/ 33. [13]. [14]. مؤمنون/ 5 تا7. [15]. تفسير مراغى، ج 22، ص 10. [16]. اصول كافى،ج 2، ص 79. [17]. همان. [18]. همان. [19]. غرر الحكم،شماره 4114. [20]. وسايل الشيعه، ج 11، ص 199. [21]. نهج البلاغه،كلمات قصار،كلمه 47. [22]. اصول كافى،ج 2، ص 79. [23]. بحار الانوار،ج 22، ص 453. [24]. شرح غرر الحكم،حديث 2681، جمله 1، ص 300. [25]. معراج السعادة، ص 310.