فاطمه و رسالت های اجتماعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه و رسالت های اجتماعی - نسخه متنی

محمدصفر جبرئیلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فاطمه و رسالتهاي اجتماعي

محمد صفر جبرئيلي

حضرت زهرا عليهاالسلام در اين دنيا عمر زيادى نكرد و قسمت عمده زندگانيش همراه وجود مقدس پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و امام على عليه‏السلام بود. طبيعى است با وجود آن دو بزرگوار ـ خصوصا پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ـ جايى براى درخشش شخصيت ديگرى نخواهد بود، آن هم در عصرى كه هنوز نگاه به زن نگاهى منفى، و عرصه‏اى براى تجلى توانمنديهاى مثبت و مفيد زنان كارآمد وجود نداشت.

البته تعاليم عاليه اسلام و آموزه‏هاى علمى و عملى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت به شخصيت دادن به زن توانست زمينه ساز رشد و شكوفايى شخصيت اين قشر از انسان باشد. بانوى بزرگوار اسلام كه در چنين مكتبى پرورش يافته است و خود نيز از علم و آگاهى و معرفت بالايى برخوردار است، توانست در عمر كوتاه خود، در عرصه‏هاى مختلف فردى، خانوادگى و اجتماعى در كنار پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و امام على عليه‏السلام درخشش نمايد و منشأ خير و بركت براى تمام بشريت باشد.

بخشى از فعاليتهاى اجتماعى آن بانوى گرانقدر را مى‏توان در موارد زير تبيين كرد:

1. مرجعيت فكرى، فرهنگى

در اينكه حضرت زهرا عليهاالسلام در بين جامعه آن روز مورد مراجعه مردم بود و در امور مختلف اجتماعى نقش داشت، شكى نيست. چنانكه علامه سيد جعفر مرتضى عاملى مى‏نويسد:

«تاكيدهاى مكرر و مداوم پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در گفتار و رفتار، به علاوه مقام و موقعيت حضرت زهرا عليهاالسلام سبب شد تا ايشان مورد مراجعه مردم باشند و از درجه و موقعيت خاصى برخوردار گردند. چنانكه منزل ايشان پايگاه و پناهگاهى براى كسان زيادى بود كه به آنجا رفت و آمد مى‏كردند. علاوه بر زنان همسايه، ديگر بانوان مدينه نيز به آن حضرت مراجعه كرده و به منزلش رفت و آمد داشتند.»(1)

و نيز مى‏نويسد: «مردم جهت كسب معرفت و مطالب علمى از محضر حضرت، به خدمت ايشان مشرف مى‏شدند.»(2)

الف. بيان احكام شرعى بانوان:

زنان مدينه خدمت آن حضرت مى‏رسيدند و پرسشهاى شرعى خود را از محضرش مى‏پرسيدند و ايشان نيز با صبر و حوصله به پاسخ آنها مى‏پرداخت؛ چنانكه حضرت امام حسن عسكرى عليه‏السلام مى‏فرمايد:

زنى به حضور فاطمه عليهاالسلام رسيد و عرض كرد، من مادرى ناتوان دارم كه نسبت به مسائل و احكام نمازش دچار شبهه و اشتباهى شده است، مرا نزد شما فرستاده تا آنرا بپرسم. حضرت به پرسش او پاسخ گفت. وى مسئله‏اى ديگر پرسيد و حضرت پاسخ گفت. پرسش سومى مطرح كرد و همين طور تا ده پرسش را مطرح كرد و حضرت نيز پاسخ گفتند. آن زن از اينكه پرسشهايش زياد شد خجالت كشيد و عرض كرد اى دختر پيامبر! شما را زحمت ندهم. حضرت فرمودند: هر وقت خواستى بيا و هر چه مى‏خواهى بپرس... .(3)

ب. حل اختلاف در مسائل دينى

امام حسن عسكرى عليه‏السلام مى‏فرمايد:

دو زن كه در يكى از مباحث دينى با هم اختلاف داشتند، خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند. بحث آن دو به نزاع و دعوا كشيد، يكى از آن دو با ايمان بود و ديگرى معاند و مخالف با اسلام. حضرت به زن مسلمان در گفتن دلايل و ادله خود كمك كرد تا بتواند مطالب حق خود را ثابت كند. او كه توانست حرف خود را اثبات كند، از اين جهت خيلى خوشحال شد. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: «اِنَّ فَرَحَ الْمَلائِكَةِ بِاسْتِظْهارِكِ عَلَيْها اَشَدُّ مِنْ فَرَحِكِ وَ اِنَّ حُزْنَ الشَّيْطانِ وَ مَرَدَتِهِ بِحُزْنِها اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها؛(4) خشنودى فرشتگان از پيروزى تو بر او بيش از خشنودى تو مى‏باشد، چنانكه غمگين شدن شيطان و پيروانش بيش از ناراحتى و حزن آن زن مى‏باشد.»

ج. بيان معارف الهى

از رسالتهايى كه آن حضرت در اجتماع آن روز خود را عهده‏دار آن مى‏دانست، بيان معارف الهى بود؛ هر چند حوادث بعد از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و كوتاهى عمر آن حضرت، جامعه را از كسب فيض بيشتر محروم ساخت.

ابن مسعود از بزرگان اصحاب پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏گويد:

مردى به نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام آمد و عرض كرد: آيا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى نزد شما گذاشته است كه من نيز از آن بهره‏مند شوم؟ آن حضرت به خدمتكار منزل فرمود كه برود آن دستمال ابريشمى را بياورد. او هر چه به دنبال آن گشت آن را پيدا نكرد، حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: حتما آن را پيدا كن؛ زيرا به اندازه حسن و حسين عليهماالسلام برايم ارزش دارد. خدمتكار پس از جستجو آن را پيدا كرد، در آن صحيفه و نوشته‏اى بود كه بر آن چنين نوشته شده بود:

«قال محمد النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : لَيْسَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ مَنْ لَمْ يَأْمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ. مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّه‏ِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَلايُؤْذى جارَهُ. وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّه‏ِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرا اَوْ يَسْكُتْ. اِنَّ اللّه‏َ يُحِبُّ الخَيِّرَ الْحَليمَ الْمُتَعَفِّفَ وَ يُبْغِضُ الْفاحِشَ الضَّنينَ السَّئّال المُلْحِف. اِنَّ الْحَياءَ مِنَ الايمانِ وَ الايمانُ فِى الْجَنَّةِ وَ اِنَّ الْفُحْشَ مِنَ الْبَذاءِ وَ الْبَذاءُ فِى النّارِ؛(5)

پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمودند:

كسى كه همسايه‏اش از شر او در امان نباشد از مؤمنان نيست. هر كس به خداوند و روز قيامت ايمان دارد همسايه‏اش را آزار ندهد. كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد يا سخن نيكو بگويد يا سكوت كند. همانا خداوند انسان نيكوكار بردبار و پاكدامن را دوست دارد و انسان زشت كار بخيل و بسيار سؤال كننده و پررو را مبغوض دارد. همانا حياء از ايمان است و ايمان نيز در بهشت جاى دارد و فحش [و ناسزاگويى] از بى‏حيايى است و [آدم] بى‏حيا در آتش است.»

در مواردى بعضى از مؤمنان همسران خود را خدمت آن بانوى بزرگ مى‏فرستادند تا پرسشهاى خود را از محضر آن بزرگوار بپرسند، چنانكه مردى همسرش را فرستاد تا به نزد حضرت برود و از ايشان بپرسد كه آيا او از شيعيان و پيروان شما مى‏باشد يا خير؟ او به حضور حضرت آمد و چنين پاسخ شنيد كه به شوهرت بگو: «اِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ فَاَنْتَ مِنْ شيعَتِنا وَاِلاّ فَلا؛ اگر به آنچه كه به شما امر كرده‏ايم عمل مى‏كنى و از آنچه كه نهى كرده‏ايم دورى مى‏كنى، از شيعيان ما هستى وگرنه خير.»

مرد بعد از شنيدن پاسخ آن حضرت مضطرب شد و به خود گفت: واى بر من، چه كسى پيدا مى‏شود كه از گناه و خطا به دور باشد؟ پس من همواره در جهنم خواهم بود؛ زيرا هر كس از شيعيان آنان نباشد در آتش جهنم جاودان است.

همسرش به حضور حضرت برگشت و سخنان شوهر را بازگو كرد. حضرت فرمودند:

«قُولى لَهُ لَيْسَ هكَذا، شيعَتُنا مِنْ خيارِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ كُلُّ مُحبّينا وَ مُوالى اَوْلياءِنا وَ مُعادى اَعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا. لَيْسُوا مِنْ شيعَتِنا اِذا خالَفُوا اَوامِرَنا وَ نَواهينا فى سائِرِ الْمُوبِقاتِ وَ هُمْ مَعَ ذلِكَ فِى الْجَنَّةِ وَ لكِنْ بَعْدَما يُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهمْ بِالْبَلايا وَ الرَّزايا اَوْ فى عَرَصاتِ القيامَةِ بِاَنْواعِ شَدائِدِها اَوْ فِى الطَّبَقِ الاَْعْلى مِنْ جَهَنَّم بِعَذابِها اِلى اَن نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا وَ نَنْقُلَهُمْ اِلى حَضْرَتِنا؛(6)

به او بگو اين چنين نيست. شيعيان ما از بهترين اهل بهشتند و همه دوستان ما و دوستداران دوستان ما و دشمنانِ دشمنان ما و هر كس با قلب و زبان تسليم ما اهل بيت باشد. اگر با اوامر و نواهى ما در ديگر گناهان مخالفت كنند، از شيعيان [واقعى] ما نخواهند بود، ولى در عين حال آنها نيز در بهشت خواهند بود البته پس از آنكه در اين دنيا به بلايا و گرفتاريها و يا در عرصه‏هاى قيامت به انواع شدائد و سختيها و يا در طبق بالاى جهنم گرفتار عذاب شدند، تا ما به خاطر محبت و [دوستى] كه با ما داشته‏اند نجاتشان دهيم و آنان را به نزد خود منتقل كنيم.»

2. در عرصه سياست

در اوايل بعثت، حفظ جان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و دفاع و حمايت از آن حضرت از مهم‏ترين رسالتهاى جامعه نو پاى اسلام و وظيفه خطير كسانى بود كه عليرغم مشكلات و تنگناهاى موجود به حقانيت پيامبر و آيين او ايمان آورده بودند. تعداد انگشت شمارى نيز با استفاده از موقعيت اجتماعى، سياسى و تواناييهاى ديگر خود، بيشتر به اين امر مى‏پرداختند كه از جمله آنها حضرت زهرا عليهاالسلام بود. بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز با پيش آمدن حوادث ناگوار، اين رسالت ابعاد ديگرى به خود گرفت و از جمله آنها، حمايت و دفاع از امامت و جانشينى به حق پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود. تنى چند از مسلمانان راستين و بيشتر از همه آنها بانوى عالى مقام جهان اسلام بود كه در انجام اين رسالت نهايت تلاش را نمود.

الف. دفاع و حمايت از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

رسول خدا از هنگامى كه به رسالت مبعوث شدند تا زمانيكه به مدينه هجرت كردند، در مكه مورد اذيت و آزارهاى فراوانى قرار گرفتند. بزرگان قريش و حتى عموهاى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله علاوه بر تشويق و تحريك مردم و حتى كودكان به اذيت و آزار پيامبر، خود نيز به طور مستقيم از هيچ تلاشى در اين كار دريغ نداشتند. گاهى خاك بر سر پيامبر مى‏ريختند و زمانى سنگ بارانش مى‏كردند و يا در كنار كعبه و هنگام نماز، شكنبه حيوانات بر سر و پشت حضرت مى‏گذاشتند. در اين دوران مردانى مانند حمزه سيدالشهداء به دفاع از پيامبر بر مى‏خاستند؛ اما تاريخ نام بانويى بزرگوار كه در آن وقت بين 5 تا 8 سال بيشتر نداشته است را نيز در كنار مدافعان پيامبر ضبط و ثبت كرده است،(7) او علاوه بر اينكه در منزل و خصوصا بعد از رحلت مادر بزرگوارش خديجه پرستارى پدر را نيز بر عهده داشت، بيرون از منزل نيز هميشه مراقب پدر بود.

ابوبكر بيهقى مى‏نويسد: روايت شده است كه مشركان قريش در حجر اسماعيل گردآمده بودند و مى‏گفتند: چون محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عبور كند، هر يك از ما به او ضربه‏اى خواهيم زد و چون فاطمه اين را شنيد پيش مادر رفت و سپس اين مطلب را به اطلاع پيامبر رساند... .(8)

آن بانوى بزرگوار در مواردى نيز علاوه بر اطلاع و پيشگيرى از اقدام آنان، خود مستقيما به صحنه مى‏رفت و به حمايت و دفاع از پيامبر عزيز مى‏پرداخت.

عبداللّه‏ بن مسعود مى‏گويد: با پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در كنار كعبه بوديم، حضرت د رسايه خانه خدا مشغول نماز بود، گروهى از قريش و از جمله ابوجهل در گوشه‏اى از مكه چند شتر نحر كرده بودند، شكنبه آنها را آوردند و بر پشت پيامبر گذاشتند، فاطمه عليهاالسلام آمد و آنها را از پشت پدرش برداشت.(9)

عمرو بن ميمون از عبداللّه‏ روايت مى‏كند و مى‏گويد: روزى پيامبر به حال سجده بود، گروهى از قريش گرد او بودند و مقدارى از شكنبه و احشاء شتر و يا گاوى كه آن را كشته بودند در آنجا بود، گفتند چه كسى اين شكنبه را بر مى‏دارد و بر پشت او مى‏گذارد؟ عقبة بن ابى‏معيط اين كار را انجام داد. فاطمه عليهاالسلام آمد و آنرا از پشت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برداشت... .(10)

ب. دفاع و حمايت از امام على عليه‏السلام

حضرت زهرا عليهاالسلام مقام و موقعيت و جايگاه امام على عليه‏السلام را خوب شناخته بود و از تواناييهاى ذاتى و خدادادى و شايستگيهاى ايشان نيز مطلع بود.(11) ديدگاههاى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نسبت به امام به صورت مرتب شنيده بود و بدان ايمان و اعتقادى راسخ داشت و صلاح و مصلحت جامعه نوپاى اسلام را در رهبرى و امامت امام على عليه‏السلام مى‏دانست(12) و جايگزين ديگرى را با وجود ايشان براى اين مقام و منصب جايز نمى‏ديد. از اينرو براى اثبات و تحقق آن از هيچ تلاشى دريغ نكرد و تا آخرين لحظه دست از حمايت و دفاع از امام عليه‏السلام و مقام امامت بر نداشت.

در بيعت با خليفه اول سه گروه از قبول بيعت با ابوبكر امتناع كردند:

اول: گروه انصار، كه در سقيفه حضور داشتند و هر چند در ابتدا از بيعت با ابوبكر خوددارى كردند، ولى مسائلى موجب شد تا بيشتر آنها در همان جلسه به ابوبكر دست بيعت دهند.

دوم: بنى اميه و در رأس آنها ابوسفيان، كه منتظر رسيدن به پست و مقام و منصب بودند و در عصر جاهليت، مقدارى از آن برخوردار بودند.

سوم: بنى هاشم و تعدادى ديگر از مسلمانان مانند عمار، سلمان، مقداد و ابوذر و ديگران.

مشكل انصار تا حد زيادى به نفع خليفه حل شد، بنى اميه نيز با تطميع مالى و مقام و منصب حكومتى بيعت كردند؛ اما مشكل بنى هاشم همچنان باقى بود، هر چند حزب حاكم در جلب رأى و نظر آنان نيز تلاش زيادى كرد و حتى چند شب بعد از بيعت در سقيفه به منزل عبداللّه‏ بن عباس رفتند و پيشنهاد پست و حكومت به او و ديگر افراد خانواده‏اش را داده‏اند اما مورد قبول او قرار نگرفت و ابن عباس مسئله را به امام على عليه‏السلام واگذار كرد و هيچ يك از بنى هاشم ـ تا امام بيعت نكرد ـ دست بيعت به ابوبكر ندادند. و تا حضرت زهرا زنده بود، امام نيز بيعت نكرد. به همين جهت حزب حاكم چاره ديگرى انديشيد و به فكر تهديد افتاد.(13)

ابتدا مدافعان امام على عليه‏السلام كه در منزل حضرت زهرا اجتماع كرده بودند، به دنبال تهديد جدى حكومت و شايد مصلحت انديشى امام عليه‏السلام متفرق شدند، سپس طرفداران حكومت براى جلب امام عليه‏السلام به جهت بيعت با خليفه به منزل آن حضرت حمله‏ور شدند.(14) بانوى بزرگوار اسلام خود در مقابل مهاجمان ايستاد و با آنان صحبت كرد و فرمود:

«اَيُّهَا الضّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ ماذا تَقُولُونَ وَ اَىُّ شَىْ‏ءٍ تُريدُونَ؟ يا عُمَرُ اَما تَتَّقِى اللّه‏َ؟ تَدخُلُ عَلى بَيْتى؟ اَبِحِزْبِكَ الشَّيْطان تُخَوِّفُنى وَ كانَ حِزبُ الشَّيْطانِ ضَعيفا؛(15) اى گمراهان و دروغگويان چه مى‏گوييد و چه مى‏خواهيد؟ اى عمر! آيا از خدا نمى‏ترسى؟ مى‏خواهى وارد خانه من شوى؟ آيا با حزبت كه حزب شيطان است مرا مى‏ترسانى، در حالى كه حزب شيطان ناتوان است.»

و هنگامى كه امام عليه‏السلام را با زور به طرف مسجد مى‏بردند، حضرت زهرا عليهاالسلام با اينكه صدمه ديده بود خود را به ميان آنان و امام عليه‏السلام رساند و فرمود:

«وَاللّه‏ِ لااَدَعُكُمْ تَجُرُوّنَ اِبنَ عَمّى ظُلْما؛(16) به خدا سوگند نمى‏گذارم پسر عموى مرا [ظالمانه به سوى مسجد[ بكشانيد.»

و بعد از آنكه امام عليه‏السلام را آنچنان به مسجد بردند، حضرت وارد مسجد شد و با تهديدى جدى فرمود:

«خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمّى فَوَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّدا بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تُخِلُّوا عَنْهُ لاََنْشُرَنَّ شَعرى وَ لاََضَعَنَّ قميصَ رَسُولِ اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عَلى رَأسى وَ لاََصْرُخَنَّ اِلَى اللّه‏ِ تَبارَكَ وَ تَعالى؛(17) پسر عمويم را رها كنيد. قسم به آن خدايى كه محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را بر حق برانگيخت، اگر از او دست برنداريد گيسوان خود را پريشان كرده و پيراهن رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را بر سرافكنده و در برابر خدا فرياد خواهم زد.»

و هنگامى كه سلمان فارسى با اشاره امام عليه‏السلام از آن بانوى بزرگوار خواست تا نفرين نكند و به منزل برگردد، خطاب به سلمان اين چنين فرمود:

«يُريدُونَ قَتْلَ عَلِىٍّ عليه‏السلام وَ ما عَلى عَلِىٍّ عليه‏السلام صَبْرٌ؛(18) مى‏خواهند على عليه‏السلام را به قتل برسانند و [من] بر قتل على عليه‏السلام صبر ندارم.»

خليفه و ديگران كه مرعوب دفاع و حمايت جدى آن بانوى بزرگوار از امام عليه‏السلام شدند، به ناچار امام عليه‏السلام را آزاد كردند و حضرت زهرا با ديدن امام عليه‏السلام به او چنين عرض كرد:

«روُحى لِروُحِكَ الْفِداءُ وَ نَفْسى لِنَفْسِكَ الْوَقاءُ يا اَبَاالْحَسَنِ اِنْ كُنْتَ فى خَيْرٍ كُنْتُ مَعَكَ وَ اِنْ كُنْتَ فى شَرٍّ كُنْتُ مَعَكَ؛(19)

جانم فداى جان تو، روحم سپر بلاهاى جان تو، اى ابوالحسن! اگر تو در خير و نيكى بودى با تو خواهم بود و اگر در سختى و بلاگرفتار شدى [باز هم] با تو خواهم بود.»

ج. اعتراض و انتقاد

آن حضرت مى‏ديد كه با خروج رهبرى امت از محور خود چه بسا ممكن است امور مهم ديگرى نيز دچار اين آفت شود و هر گونه ساكت ماندن نوعى تاييد بر كارهاى ناروا باشد و چه بسا حتى براى هميشه كارى قانونى جلوه داده شود و نشانى بر حقانيت مدعيان خلافت تلقى گردد. بدين جهت حضرت زهرا عليهاالسلام در مواردى مخالفت خود را با اعتراض و انتقاد و شِكوه به اثبات رساند.

ـ اعتراض به غصب فدك

بعد از آنكه حضرت چند بار براى گرفتن فدك(20) ـ كه حق آن حضرت بود ـ به خليفه اول مراجعه كرد(21) و او نيز با استناد به حديثى كه كسى غير از او آن را از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نشنيده و نقل نكرده است و بعد از استناد حضرت زهرا به آياتى از قرآن و بيانات پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و حتى شهادت شاهدان، از باز گرداندن فدك به آن حضرت خوددارى كرد، آن بانوى بزرگوار به اعتراض چنين فرمود:

«وَاللّه‏ِ لاََدْعُوَنَّ اللّه‏َ عَلَيْكَ وَ اللّه‏ِ لا اُكَلِّمُكَ بِكَلِمَةٍ ما حَيَيْتُ؛(22) سوگند به خدا تو را نفرين مى‏كنم و بخدا قسم تا زنده هستم با تو يك كلمه سخن نخواهم گفت.»

ـ اعتراض به يورش به خانه حضرت

بعد از آنكه تعدادى به درب منزل حضرت على عليه‏السلام آمدند و با تهديد خواستند امام عليه‏السلام را با اجبار به بيعت وادارند و يا متعرض اهل خانه شوند و خانه را به آتش بكشانند ـ كه متأسفانه اين كارها نيز به انجام رسيد(23) ـ حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد و خطاب به خليفه اول فرمود:

«يا اَبابَكْر! ما اَسرَعَ ما اَغَرْتُمْ عَلى اَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَ اللّه‏ِ لااُكَلِّمُ عُمَرَ حَتّى اَلْقَى اللّه‏َ؛(24)

تعاليم عاليه اسلام و آموزه‏هاى علمى و عملى پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت به شخصيت دادن به زن توانست زمينه ساز رشد و شكوفايى شخصيت اين قشر از انسان باشد.

اى ابوبكر! چه زود كينه‏هاى پنهانى خود را عليه اهل بيت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ظاهر كرديد، سوگند به خدا تا زنده‏ام با عمر سخن نخواهم گفت.»

ـ اعتراض به بى حرمتى به امام عليه‏السلام

بعد از آنكه امام على عليه‏السلام را به طرز نامناسبى به مسجد بردند، حضرت زهرا عليهاالسلام خود را به مسجد رساند و اعتراض خود را به مهاجمان و ديگر كسانى كه آنجا بودند ابلاغ كرد. از جمله خطاب به خليفه دوم كه نقش اصلى را در اين كارها داشت فرمود:

«طُغْيانُكَ يا عُمَر اَخْرَجَنى اَلْزَمَكَ الْحُجَّةَ وَ كُلَّ ضالٍّ غَوِىٍّ. اَما وَاللّه‏ِ يَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا اَنّى اَكْرَهُ اَنْ يُصيبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ اَنّى سَأقْسِمُ عَلَى اللّه‏ِ ثُمَّ اَجِدُهُ سَريعَ الاِْجابَةِ؛(25)

اى عمر! طغيان تو مرا [از خانه [بيرون كشيد و حجّت را بر تو و بر ديگر گمراهان اغوا شده تمام كرد. اى پسر خطاب! سوگند به خدا، چون كراهت دارم كه بى‏گناهان دچار بلا و گرفتارى شوند [از نفرين دست برمى‏دارم. اگر چنين نبود] مى‏دانستى كه بر خدا سوگند ياد مى‏كردم و سپس خدا را سريع الاجابة مى‏يافتم.»

ـ اعتراض به مردمان ساكت و خاموش

فرازهايى از خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه گواهى گويا بر اين مطلب است. آن حضرت با دلى پر خون ازحوادث ناگوار پيش آمده، با زبان شكوه و اعتراض خطاب به انصار فرمودند:

«يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَصَنَةَ الاِْسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ فى حَقّى وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتى؟؛(26)

اى انجمن نقباء! اى بازوان ملّت! اى حافظان اسلام! اين غفلت و سستى كسى كه همسايه‏اش از شر او در امان نباشد از مؤمنان نيست. هر كس به خداوند و روز قيامت ايمان دارد همسايه‏اش را آزار ندهد.

در مورد حق من چيست؟ و چرا در برابر دادخواهى من سهل انگاريد؟»

در فراز ديگرى ضمن بيان علتهاى سستى و تساهل مردم فرمودند:

«اَلا وَقَدْ اَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلىَ الخَفْضِ وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بالبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضّيقِ بِالسَّعَةِ فَمَجَجْتُم ما وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُم؛(27)

مى‏بينم كه به تن آسايى خو كرده‏ايد، و كسى كه سزاوارتر [به زمامدارى] بود با شادى و دنياطلبى دور كرديد، و با رفاه و آسايش خلوت كرده‏ايد و از سختى زندگى به راحتى و خوشگذرانى رسيده‏ايد؛ به همين جهت آنچه را كه حفظ كرده بوديد از دست داديد و آنچه را كه فرو برديد، استفراغ كرديد.»

ـ اعتراض به عملكرد خليفه اول و دوم

در روزهاى آخر عمر حضرت زهرا عليهاالسلام هنگامى كه آندو با اجازه امام على عليه‏السلام به ملاقات آن بانوى بزرگوار رفتند، آن حضرت صورت خود را به سوى ديوار برگرداند و از آنان پرسيد: شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آيا شنيده‏ايد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:

«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّى، مَنْ آذاها فَقَدْ آذانى، رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضاىَ وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطى؛

فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است، رضايت فاطمه از رضايت من و خشم فاطمه از خشم من است.»

گفتند. آرى شنيديم.

حضرت فرمودند:

«فَاِنّى أُشْهِدُ اللّه‏َ وَ مَلائِكَتَهُ اَنَّكُما اَسْخَطْتُمانى وَ ما اَرَضَيْتُمانى وَ لَئِن لَقيتُ النَّبِىَّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لاََشْكُوَنَّكُما اِلَيهِ؛(28)

خدا و فرشتگانش را به شهادت مى‏گيرم كه شما دو نفر مرا به خشم آورديد [و آزار داديد] و موجبات خشنودى مرا فراهم نكرديد. اگر با [پدرم] رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ملاقات كنم شكايت شما را نزد او خواهم برد.»

3. با همسايگان

حضرت زهرا عليهاالسلام كه تربيت يافته مكتب پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود، نسبت به همسايگان توجه خاصى داشت. برخى از موارد توجهات حضرت زهرا عليهاالسلام درباره همسايگان را مى‏توان در امور زير جستجو كرد.

الف. دعا در حق همسايگان

امام حسن عليه‏السلام چنين نقل مى‏كنند: «رَأَيْتُ اُمّى فاطِمَةَ عليهاالسلام قامَتْ فى مِحْرابِها لَيْلَةَ جُمْعَتِها فَلَمْ تَزَلْ راكِعَةً ساجِدَةً حَتّى اِتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُها تَدْعُو لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ تُسَمّيهِمْ وَ تَكْثُرُ الدُّعاءَ لَهُمْ وَ لاتَدْعُو لِنَفْسِها بِشَىْ‏ءٍ فَقُلْتُ لَها يا أُمّاهُ لِمَ لاتَدعِيَنَّ لِنَفْسِكِ كَما تَدْعينَّ لِغَيْرِكِ. فَقالَتْ يا بُنَىَّ الْجارُ ثُمَّ الدّارُ؛(29)

مادرم فاطمه عليهاالسلام را شب جمعه‏اى ديدم كه در محراب خود ايستاده و پيوسته به ركوع و سجده مى‏رفت تا سپيدى صبح آشكار شد و شنيدم كه در حق مردان و زنان مؤمن دعا مى‏كرد و اسم آنها را مى‏برد و براى آنها بسيار دعا كرد. اما براى خودش دعا نفرمود. عرض كردم، اى مادر! چرا براى خودت چون ديگران دعا ننمودى؟ فرمود: پسرم! اول همسايه، سپس خانه.»

امام صادق عليه‏السلام نيز اين سيره و روش حضرت را چنين بيان فرموده است:

«كانَتْ فاطِمَةُ عليهاالسلام اِذا دَعَتْ تَدْعُو لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لاتَدْعُو لِنَفْسِها فَقيلَ لَها فَقالَتْ اَلْجارُ ثُمَّ الدّارُ؛(30) فاطمه عليهاالسلام چنين بود كه هر گاه دعا مى‏كرد، براى مردان و زنان مؤمن دعا مى‏كرد ولى براى خودش دعا نمى‏كرد. به او گفته شد [و از او علت اين ماجرا سؤال شد]، پس فرمود: همسايه و سپس خانه.»

چنانكه از حديث امام حسن مجتبى عليه‏السلام بر مى‏آيد، حضرت زهرا عليهاالسلام هنگام دعا براى همسايگان، آنها را با نام دعا مى‏كرده است و اين بيانگر ارتباط آن بانوى بزرگوار با مردم و همسايگان مى‏باشد.

ب. سركشى و كمك به همسايه‏ها

حضرت زهرا عليهاالسلام هم به عيادت مريضهاى همسايه مى‏رفت و هم به جهت تعزيت و تسليت در مورد اموات آنها در بعضى از مجالس شركت مى‏كرد، چنانكه نوشته‏اند:

«كانَتْ تَعُودُ مَرْضاهُمْ؛(31) از مريضهايشان عيادت مى‏كرد.»

«خَرَجَتْ فى تَعْزِيَةِ بَعْضِ جيرانِها؛(32) در عزاى بعضى از همسايگانش [از خانه [خارج شد.»

در سيره آن بانوى گرانقدر آمده است:

حضرت زهرا عليهاالسلام فقيران و بينوايان را اطعام مى‏داد و به همسايگان مستضعف خود رسيدگى مى‏كرد و به زنان و اطفال مخصوصا يتيمان توجه مى‏كرد و به آنها رسيدگى مى‏نمود و غذا مى‏داد تا جاييكه اثر گرسنگى بر صورت مباركش آشكار مى‏شد.(33)

حتى آن زمانى كه خانواده بزرگوار زهراى مرضيه عليهاالسلام سه روز پى در پى غذاى خود را به يتيم و فقير و مسكين دادند(34) و خداوند به شكرانه اين كار، غذايى براى آنها فرستاد، فاطمه عليهاالسلام از آن غذا نيز بين همسايگان توزيع و تقسيم كرد. در اين ماجرا، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اهل بيت خود را جمع كرد و به آنها غذا داد تا سير شدند و قدرى از غذا باقى ماند و حضرت زهرا عليه‏السلام آن را به همسايگانش بخشيد.(35)

4. ايثار و انفاق

با هجرت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به مدينه، مسلمانان و پيروان حضرت نيز به اين شهر مهاجرت كردند، تنگناهاى اقتصادى و سياسى مسلمانان را در شرايط بسيار سختى قرار داد، انصار هر چه داشتند به دستور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در نهايت اخلاص و فداكارى با مهاجران تقسيم كردند، غنيمتهاى جنگى نيز كه گاهى به دست مى‏آمد آنقدر نبود كه نياز جامعه نو پاى اسلام را بر طرف سازد، پيامبر بزرگوار صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مسلمانان و فقراى مسلمان را بر خود و خانواده و بستگانش ترجيح مى‏داد، و على و فاطمه عليهماالسلام نيز در اجراى اين رسالت اخلاقى، اجتماعى بيش از توان معمول بر خود سخت مى‏گرفتند. آنها علاوه بر تحمل مشكلات طاقت فرسا، در ايثار و انفاق نيز بر همه پيشى گرفته بودند.

خانه فاطمه عليهاالسلام محل مراجعه نيازمندان و فقيران بود، هر كس به آنجا مراجعت مى‏كرد نااميد برنمى‏گشت، و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز در موارد زيادى نيازمندان را به ايشان ارجاع مى‏داد.(36)

جابر بن عبداللّه‏ انصارى مى‏گويد: نماز عصر را با پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به جا آورديم، حضرت هنوز در محراب نماز نشسته بودند كه پير مردى از مهاجران عرب كه لباسى كهنه و مندرس به تن داشت وارد شد، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله احوال او را پرسيد و از او دلجويى كرد. آن مرد گفت: «اى رسول خدا! شكمم گرسنه است، غدايم بده، تنم برهنه است، لباسم بپوشان، تهيدستم، بى‏نيازم فرما.»

پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «ما اَجِدُلَكَ شَيْئاً، اِنْطَلِقْ اِلى مَنْزِلِ مَنْ يُحِبُّ اللّه‏َ وَ رَسُولَهُ وَ يُحبُّهُ اللّه‏ُ وَ رَسُولُهُ، يُؤْثِرُ اللّه‏َ عَلى نَفْسِهِ، اِنْطَلِقْ اِلى حُجْرَةِ فاطِمَةَ؛

«چيزى براى تو نمى‏يابم، به در خانه كسى برو كه هم او خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند، او خدا را بر خودش مقدم مى‏دارد، برو به خانه فاطمه عليهاالسلام .»

آنگاه پيامبر به بلال فرمود كه او را به منزل فاطمه عليهاالسلام برسان. بلال با او آمد و قضيه را به عرض زهراى مرضيه عليهاالسلام رساند. حضرت زهرا عليهاالسلام گردن‏بندى را كه دختر عمويش فاطمه دختر حمزه سيدالشهداء به او هديه داده بود، از گردن درآورد و به آن مرد فقير داد و فرمود: «خُذْهُ وَبِعْهُ فَعَسَى اللّه‏ُ اَنْ يُعَوِّضَكَ بِهِ ما هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ؛(37) اين را بگير و بفروش. اميد است خداوند در مقابل آن چيزى به تو دهد كه از آن بهتر است.» همچنين ابن عباس نقل مى‏كند:

سلمان فارسى براى آنكه چيزى خانه فاطمه عليهاالسلام محل مراجعه نيازمندان و فقيران بود، هر كس به آنجا مراجعت مى‏كرد نااميد برنمى‏گشت، و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز در موارد زيادى نيازمندان را به ايشان ارجاع مى‏داد.

براى عرب تازه مسلمان شده‏اى تهيه كند به خانه زنان پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رفت اما چيزى نيافت، چشمش به خانه حضرت زهرا عليهاالسلام افتاد و با خود گفت: اگر خيرى باشد از خانه فاطمه عليهاالسلام ، دختر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خواهد بود. رفت و در خانه آن حضرت را كوبيد و قضيه را به عرض ايشان رساند. آن حضرت فرمودند: «وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بِالْحَقِّ نَبِيّا اِنَّ لَنا ثَلاثا ما طَعِمْنا وَ اِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ قَدِ اضْطَرَبا عَلَىَّ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ .... وَلكِنْ لا اَرُدُّ الْخَيْرَ اِذا نَزَلَ الْخَيْرُ بِبابى؛ سوگند به آن كسى كه محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به حق به پيامبرى بر انگيخت، سه روز است كه چيزى نخورده‏ايم و حسن و حسين عليهاالسلام از شدت گرسنگى مى‏لرزيدند [تا اينكه خوابشان برد... .] اما خيرى را كه به در خانه‏ام آمده است برنمى‏گردانم.»

حضرت عليهاالسلام پيراهن خود را به سلمان داد تا ببرد و از شمعون يهودى مقدارى خرما و جو بگيرد. سلمان آنها را گرفت و آورد. آن حضرت بلافاصله آنها را آسياب كرد و نان پخت و به سلمان داد تا براى آن مرد فقير ببرد. سلمان عرض كرد: يك قرص از اين نانها را براى حسن و حسين برداريد. حضرت فرمودند: «يا سَلْمانُ هذا شَىْءٌ اَمْضَيناهُ للّه‏ِِ عَزَّوَجَلَّ لَسْنا نَأْخُذُ مِنْهُ شَيْئا؛(38) اينها را در راه خداى عزيز و بزرگ داده‏ايم، چيزى از آن را بر نمى‏داريم.»

1. جعفر مرتضى العاملى، ماساة الزهراء، ص 53؛ ر.ك: شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 9، ص193 و 197.

2. همان، ص 54.

3. بحارالانوار، ج2، ص3.

4. همان، ص 8؛ الاحتجاج، طبرسى، ج1، ص18، ح 15.

5. دلائل الامامه، ابن جرير طبرى، ج 1؛ مستدرك الوسايل، ج 12، ص81؛ سفينة البحار، «انتشارات اُسوه»، ج 2، ص112.

6. بحارالانوار، چاپ ايران، ج68، ص155؛ نهج الحياة، ص 217، ح 121.

7. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: دلائل النبوة، ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، ص 41 ـ 47؛ بحارالانوار، ج 18، باب 8 از ابواب معجزات پيامبر و باب 1 از ابواب احوال آن حضرت.

8. دلائل النبوة، ج 2، ص43.

9. بحارالانوار، ج 18، ص57؛ دلائل النبوة، ج2، ص 44.

10. دلائل النبوة، ج 2، ص43.

11. براى آشنايى با ويژگيهاى حضرت امام عليه‏السلام از نگاه حضرت زهرا عليهاالسلام ر.ك: خطبه حضرت در جمع زنان مدينه. براى استفاده از متن شرح و تفسير دو خطبه آن حضرت كه يكى را در مسجد مدينه و ديگرى در جمع زنان مدينه ايراد فرمود، ر.ك: الاحتجاج، ج1، ص253 ـ 293 و شرح نهج‏البلاغه، ج16، ص210 به بعد و شرح خطبه حضرت زهرا، سيد عزالدين زنجانى در دو جلد و قطره‏اى از دريا، على ربانى گلپايگانى.

12. ويژگيها، آثار و بركات رهبرى امام عليه‏السلام را در خطبه حضرت در جمع زنان مدينه ببينيد، در ادامه بحث چند مورد در حد اشاره بيان خواهد شد.

13. ر.ك: شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج2، ص21 به بعد و ج 6، ص5 ـ 52؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 32 ـ 33؛ فروغ ولايت، جعفر سبحانى، بخش چهارم وپنجم، ص 145 ـ 193.

14. براى اطلاع بيشتر از چگونگى بردن امام به مسجد جهت بيعت و اهانت به اهل بيت پيامبر و آتش زدن درب منزل حضرت زهرا عليهاالسلام ر.ك: فروغ ولايت، جعفر سبحانى، بخش چهارم، فصل سوم، ص 179 ـ 194؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 6، ص47 ـ 49؛ امام على بن ابى‏طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، فصل 15، ص 321 ـ 328.

15. بحارالانوار، ج 53، ص18.

16. نهج الحياة، ص 152، ح 68.

17. بحارالانوار، ج 43، ص47؛ روضه كافى، ج 8، ص238 با اندكى تفاوت.

18. تفسير عياشى، ج2، ص66 و 67.

19. نهج الحياة، ص159، ح 75.

20. جهت اطلاع بيشتر از فدك، ارزش و مقدار درآمد آن، چگونگى بخشش آن توسط پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به فاطمه عليهاالسلام و سرنوشت آن و... ر.ك فروغ ولايت، جعفر سبحانى، 195 ـ 258 و شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحديد، ج 16، ص210 ـ 286.

21. هدف اصلى حضرت زهرا عليهاالسلام از باز گرفتن فدك استفاده مادى از آن نبود، بلكه اثبات و احقاق حق خود بود؛ چون همان سالهايى نيز كه فدك در اختيار ايشان بود، تنها به اندازه نياز اوليه خود از آن بر مى‏داشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مى‏كرد و تا هنگام رحلت پيامبر نيز اين چنين بود. ر.ك: بحارالانوار، ج29، ص118 به نقل از چشمه در بستر، ص 269؛ شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد، ج16، ص216.

22. شرح نهج‏البلاغه، ج16، ص214.

23. جهت اطلاع بيشتر ر.ك الاحتجاج، ج1، ص209 ـ 213.

24. شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج6، ص49.

25. اصول كافى، ج1، ص 460، ح 5.

26. الاحتجاج، ج1، ص269؛ دلائل الامامه، ص 36.

27. همان، ص272 و 273.

28. الامامة و السياسة، ص 13 و 14؛ بحارالانوار،، ج28، ص356 و ج29، ص627 و ج43، ص 203 و 204.

29. همان، ج43، ص 82 و ج 86، ص 313.

30. همان، ج 90، ص 388.

31. اعلموا انى فاطمة، ج 4، ص534.

32. بحارالانوار (بيروت)، ج 57، ص 216.

33. ر.ك: اعلموا انّى فاطمه، ج4، ص217. به نقل از فاطمة الزهراء، توفيق ابوعلم، ص130 و تفسير كشاف زمخشرى.

34. دهر/ 7 ـ 8؛ بحارالانوار، ج35، ص 237 به بعد.

35. بحارالانوار، ج35، ص255 و ج47، ص27.

36. مأساة الزهراء، ج 1، ص54.

37. بحارالانوار، ج 43، ص56 ـ 58، ح 50.

38. تفصيل اين قضيه را ملاحظه كنيد: بحارالانوار، ج 43، ص 69 ـ 75.

/ 1