دانشمندان مسلمان به انگيزه ديني خويش و همسو با تعاليم اسلامي، به موضوع تربيت اهتمام بسيار ورزيدهاند. حاصل خرد ورزيهاي آنان ميتواند براي هر پژوهشگري كه طالب شناخت «تربيت اسلامي» است، دو سود در پي داشته باشد: يكي آنكه ميزان تحقيق تلاش نسل گذشته را به صورتي واقع بينانه ارزيابي كند، و از اين رهگذر از دل بستن به انگارههاي عقيم، خودداري كند؛ و دوم آنكه در پرتو آشنايي با ژرف بينيهاي مبتكرانه فيلسوفان بصير، شوق حركت و انديشورزي در او ايجاد شود.پژوهشي با عنوان «آراي تربيتي دانشمندان مسلمان»، در گروه تربيتي دفتر همكاري در دست اجراست، تا بدين طريق علاوه بر فوايد مذكور، امكان مطالعه تطبيقي آراي صاحبنظران تعليم و تربيت نيز فراهم آيد. مقاله حاضر خلاصهاي از بخش مربوط به «اخوانالصفا»ست، بخشهاي ديگر شامل فارابي، ابنسينا، غزالي، جاحظ، قابسي و... بزودي تكميل و منتشر خواهد شد.اخوان الصفا عنوان جمعيتي از دانشوران قرن چهارمه·· . ق. است. آنان بر اين عقيده بودند كه با افراشتن پرچم دانش و آگاهي و نوشاندن زيت حكمت به فانوس ديانت، مشعل تمدن اسلامي برافروخته و پرفروغ خواهد شد. از اين روي به تهذيب و تنقيح و تقريب معارف انساني همت كردند. اخوان در پيگيري اهداف اصلاحي خود تشكيلاتي مخفي بنا نهادند و مجموعهاي دائرةالمعارف گونه به نام «رسايل اخوان الصفا» فراهم آوردند. دستمايههاي اين تأليف از منابع متنوعي گردآمده و 52 رساله را در بردارد و در حدود سال 370 ه·· . ق. نشر يافته است. همچنين خلاصهاي از آن با عنوان «رسالةالجامعه» در دست است.در حيات اخوانالصفا ـ به دليل شيوه مخفي كارانهاي كه داشتهاند ـ ابهامهاي بسياري سايه افكنده است، به طوري كه حتي نام مؤلفان رسايل نيز به طور قطع معلوم نيست. البته نويسندگاني را به طور احتمال از اعضاي اين گروه و گاه از مؤلفان رسايل برشمردهاند كه برخي از آنان نيز خود داراي چهرهاي مبهم و پيچيدهاند.به علت همين ابهامهاي تاريخي، برخي، آنان را از قرامطه كه در اصل اسماعيلياند، دانستهاند و برخي ديگر ايشان را از ائمه نصيريه قلمداد كردهاند.1 محققاني آنان را معتزلي دانستهاند و بعضي مخالف مكتب اعتزالشان يافتهاند. با رجوع به رسايل منشأ اين اختلاف در قضاوتها آشكار ميشود. رسايل اخوانالصفا خود از چنان تنوع و تشتتي در آراء برخوردار ماست كه منسوب كردن مؤلفان آن به مكتب فلسفي و فرقه مذهبي خاصي سخت دشوار است.البته اين تنوع و تشتت عللي دارد كه از جمله ميتوان تنوع منابع غير اسلامي عقايد آنان را نام برد، به اين معنا كه اخوان به طور همزمان از تعاليم اديان مختلف و فلسفههاي يوناني و منابع پهلوي بهره ميبردهاند.2 و انگيزه آنان بيشتر توضيح و توجيه فلسفي آرائشان بوده است، لذا به التقاط دامنهداري از آموزههاي فلسفي يوناني و غير يوناني دست يازيدهاند و پرواي ناهمخواني منابع مورد استفاده خويش را نداشتهاند. علاوه بر اين، ترجمههايي كه اخوان از آن بهره گرفتهاند از استحكام و وثاقت كافي برخوردار نبوده است.3جز اين، اسبابي ديگر نيز در بروز تشتت در آراء اخوان سهيم بوده است كه بررسي آنها مجالي ديگر ميطلبد. به هر روي از لحاظ فلسفي تعاليم ايشان در جاي جاي خود تداعيگر انديشههايي از مكاتب گوناگون فلسفي است، چنانكه نام گروه، تقسيمات گروهي