در توضيح معناي خير و شر يا افعال ممدوح و مذموم، سخن گويايي در عبارات اخوان وجود دارد. اخوان، وجود شهوات و تمايلات طبيعي انسان را داراي حكمتي ميبينند، و براي اخلاقي كه در اثر وجود چنين تمايلاتي پديد ميآيند نيز اهميت بسزايي قائلند. آنان حكمت وجود اين شهوات و اخلاق ناشي از آن را واداشتن انسان به جلب منفعت و دفع ضرر ميدانند.51 وقتي كه اين شهوات همراه با فعلي مناسب، در زماني مناسب و در جهت غايت اصليشان ظاهر گردند، خير هستند و در غير اينصورت شر خوانده ميشوند. هر گاه فعل خير به اختيار و اراده انجام شود، فاعل محمود است، و چون فعل شر به اختيار و اراده فاعل انجام گردد، فاعل مذموم خواهد بود. اگر فعل محمود مبتني بر فكر و تعقل باشد، حكيمانه، و در غير اين صورت جاهلانه است. هرگاه فعل حكيمانه با اوامر و نواهي شرع مطابق باشد، فاعل مستحق ثواب و پاداش وگرنه شايسته عقاب است.52پس اخلاق انسان چون اخلاط و طبايع او چهارگانه است:1 ـ اخلاق طبيعي، كه در سرشت و خلقت انسان است؛2 ـ اخلاق نفساني اختياري؛3 ـ اخلاق عقلي و فكري؛4 ـ اخلاق ناموسيه سياسيه.هر يك از اين مراتب خادم و مقدمه مرتبه مافوق خود است.53خيرات و شروري كه به نفوس جزئي انساني نسبت داده ميشوند عبارتند از: علوم و معارف، اخلاق و سجايا، آراء و اعتقادات، گفتارها و كردارها، قبح يا حسن اين امور گاه از طريق شرع فهميده ميشود، و گاهي به عقل ادراك ميشود يعني اگر فعلي در زمان و مكان و با شرايط لازمه انجام گيرد خير و در غير اينصورت شر است. و از آنجا كه اطلاع بر همه جهات از زمان و مكان اوضاع و احوال بر همه ممكن نيست بايد از مهذبين تعليم گرفت و انبياء معلم انسانند تا اين امور را بر او آشكار سازند.54 بايد اين نكته را توجه داشت كه در اين تقسيم اولين مرتبه يعني اخلاق طبيعيه از دسترس اراده و اختيار انسان خارج است ولي سه رتبه ديگر متكي و مستند به اختيار انسانند يعني عمل به افعال محموده و يا مذمومه به تناسب هر يك از سه مرتبه اخير، مبسوق به انتخاب و اختيار انسان است و البته اين نكته هم از ديد اخوان مخفي نمانده است كه در جهتدهي به گزينش و اختيار انسان، اموري دخيلند كه خود از اختيار او خارجند و مشخصترين آن امور، اخلاق طبيعي است كه از حوزه اختيار دارنده آن خارج است، گرچه اختيار اشخاصي ديگر در چگونگي آن مؤثر بوده باشد.
منشأ اختلاف اخلاق
اخوان منشأ اختلاف اخلاق را به چهار امر منتسب دانستهاند:1. اخلاط اجساد و تركيب آنها؛2. خاك مناطق و شهرها و هواي آنها؛3. رشد بر اساس خلقيات و صفات پدران، معلمان و مربيان؛4. آثار احكام نجوم در اصل مواليد انسانها، كه اين عامل، اصل و ديگر موارد فرع هستند.55همان طور كه مشهود است هرچهار مورد از دايره اختيار شخص خارج است. البته تأثير مستقيم اين چهار مقوله بر اخلاق، طبيعي است و مراتب ديگر اخلاق، به طور غيرمستقيم از آن متأثر ميشوند و نقش اختيار در محدوده آن مراتب مغفول نيست.مقصود از بيان مطالبي كه گذشت تبيين اين نكته بود كه اخوان، خلق و خوي انسان را تحت تأثير عواملي خارج از اختيار او ميبينند، اما نميتوان آنان را جبري مسلك دانست، زيرا همواره به گزينش و انتخاب انسان و در نتيجه ثواب و عقاب معترف بودهاند و از همين روست كه به منظور جهتدهي به اختيار مخاطبان خود، هيچ گاه از موعظه فروگذار نيستند.اخوان، علاوه بر آنچه در خصوص منشأ اختلاف اخلاق در رسائل گفتهاند، به شكلي وسيعتر به عوامل مؤثر در تكوين شخصيت نيز توجه و چهره شخصيت را در آينه افراد به نظاره نشستهاند و زنجيرهاي را با حلقات پيدرپي ترسيم داشتهاند. چهار حلقه بسيار مهم در اين رشته وجود دارد: عقايد، عادات و آداب، اخلاق، و اعمال، كه اين حلقههاي چهارگانه خود مسبوق به حلقاتي ديگرند، و شايد آنچه در خصوص منشأ اختلاف اخلاق آورديم از همين دست حلقات پيشيني باشد. در خصوص اختلاف نفوس و شخصيت افراد اخوان معتقدند همانگونه كه هر جسم با قبول صورتي، برتر و اشرف از حالت ساده و بدون صورت خويش ميگردد؛ جواهر نفوس نيز همه، جنس و جوهري واحدند و اختلافشان به حسب معارف، اخلاق، آراء و عقايد و اعمالشان است.56 در جاي ديگري ضمن رهنمودهايي كه براي عضوگيري به برادران خود ميدهند، رأيي روانشناسانه ارائه دادهاند و گفتهاند: اعمال ظاهري انسانها از اخلاق ذاتي و عادات و آدابي كه بر طبق آن تربيت يافتهاند، و همچنين از اعتقادات ايشان ناشي ميشود.57
اعتدال
اعتدال واژهاي آشنا و اصطلاحي كليدي در متون اخلاقي گذشتگان است. انسان در ميان دو قطب افراط و تفريط گرفتار است و در رفتار و سلوك اخلاقي و ملكات نفساني در صورتي به الگوي صحيح روحي و رفتاري نزديك ميشود كه اعتدال پيشه كند. تصويري كه اخوان از اعتدال ارائه ميدهند حكايتگر نبردي ميان عقل و طبيعت است. به اين معنا كه دوري از مقتضاي طبيعت و تقرب به لوازم عقل را اعتدال ميدانند و ميگويند: قواي نفس انساني آنگاه كه اعتدال يابد و از جانب طبيعت به سوي عقل ميل كند چون ملائكه گردد و كردارش شبيه كردار ايشان شود و به گاه مفارقت از جسم به سوي آنان رفته و به آنان ميپيوندد و آنگاه كه از جانب عقل به سوي طبيعت تمايل كند، چون شياطين گردد و در حزب ابليس لعين راه يابد و افعالش همانند افعال شياطين گردد و به هنگام مفارقت از جسم با ايشان همراه شود.58 در جاي ديگري از رسائل معتقدند در عضوگيري، احوال افراد به دقت بررسي شود و مذهب و اعتقاد او را بشناسند تا اگر شايسته صداقت و اخوت بودند، به جلسات اخوان راه يابند؛ زيرا انسانها و اقوام داراي طبايع مختلفي هستند و برخي از حال اعتدال خارجند، پس بايد از ميان افراد، كساني را برگزيد كه خير، شكور، امين، حليم، سخي، شجاع، ودود، عفيف، صبور، قنوع، لطيف وسازگارند.59