بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
با ملاحظه تعاريف فوق و پذيرش تفكيك بين فرهنگ و تمدن، تعريفى كه از فرهنگ ارائه مىشود عبارت است از: جنبههاى تصورىاى كه از منابع مختلف براى فرد يا جامعه اندوخته شده و با ايجاد انگيزه موجب كنش مىگردد و به وسيله آثار خارجىاش قابل بررسى و ارزيابى است. از فرهنگ مىتوان به عنوان خود يا هويت فرد و جامعه ياد كرد. فرهنگ سياسى، تابعى از فرهنگ عمومى و مفهومى است كه سعى در تركيب رهيافتهاى روانشناختى، مردمشناختى، جامعهشناختى و تاريخى براى پركردن خلا موجود بين سطح تحليل خرد رفتار سياسى فرد و سطح تحليل كلان رفتار سياسى مبتنى بر متغيرهاى مشترك جامعه دارد. متفكران اسلامى و غربى در آثارشان بر تاثير فرهنگ سياسى اشاره دارند. در قرآن كريم آمده است: كل يعمل على شاكلته. (21) و ذيل همين آيه در تفسير الميزان رفتار انسان مترتب بر خوى و اخلاق او دانسته شده است; البته به گونهاى كه انسان مقيد مىشود تا به مقتضاى آن رفتار نمايد. (22) در نهجالبلاغه در نامه حضرت على(ع) به مالك اشتر، نحوه تنظيم متن و دستورالعمل، تقدم و اولويت مسائل درونى و معنوى بر امور جارى و عينى حكومتى گوشزد شده است. همچنين در صحيفه سجاديه نيز تقدم باور و انگيزه بر عمل و شناخت كيفيتباور از نحوه عمل تذكر داده شده است. (23) در همين راستا دانشوران مسلمان، از جمله فارابى در آراء اهل مدينه فاضله، فرهنگ هر ملت را ترسيمات ذهنى يا خيالى آن ملت كه در نفوس و عقول آنها مندرج گشته، به صورت جوامع سياسى خودنمايى مىنمايد، معرفى مىكند. خواجه نصيرالدين طوسى در اخلاق ناصرى با تاثر از وى، ضمن تشريح مفصل لايهها و ويژگيهاى مختلف فرهنگى، جوامع سياسى متفاوت را مبتنى بر روحيات، باورها و... و الگوهاى رفتارى متفاوت مىداند. ساير دانشوران نيز هر كدام رديابى اين موضوع را به گونهاى مديون خود ساختهاند. از جمله ماكياولى در مورد علت ثبات يا بىثباتى يك جامعه معتقد است كه: «تا حدود زيادى بستگى به درجه سازگارى، دايتسياسى و عادات اخلاقى شهروندان و هنجارهاى رفتارى كه توسط قانون اساسى تجويز شده، دارد.» (24) همچنين مونتسكيو با نگارش روح القوانين در فرضيه خود «فرهنگ» را از جمله عوامل مؤثر بر محتواى قوانين حكومتها و دين، معرفى مىنمايد. روسو در قرارداد اجتماعى بيان مىدارد كه افراد يك جامعه در صورت تجهيز صحيح تربيتىفكرى مىتوانند اختيارات خود را با ميل و رضايتبه هياتى بسپارند تا آن هيات براساس قانون در تامين مصالح عمومى اقدام كند و زعماى جامعه را در پذيرش از سوى مردم، ناچار به توسل به باورهاى آنها مىداند. دوتوكويل نيز در مورد تاثير روحيات و اخلاق مردم بر حكومت معتقد است كه: مساعدترين شرايط طبيعى و بهترين قوانين، مادام كه با عادات و رسوم اخلاقى مساعد [همراه] نباشد براى دوام اساس يك حكومت جمهورى دموكراتيك كافى نخواهد بود و حال آنكه اخلاق مىتواند نامساعدترين شرايط طبيعى و بدترين قوانين را به نفع خود مهار نمايد. اهميت اخلاق و عادات و رسوم يك حقيقت عام است كه تحقيق و تجربه هميشه آن را تاييد كردهاند و در نظر من، اخلاق يك نقطه مركزى است. (25) سپس وى با توضيح واژه اخلاق مقصود خود را از به كارگيرى اين واژه روشن مىسازد: منظور من از اخلاق و عادت تنها معانى و مفاهيم خاص كلمه، كه عبارت از عادات ذاتى يك ملتباشد، نيست; بلكه غرض مجموعه نظريات و اطلاعاتى است كه در ميان افراد يك ملت وجود دارد، و به مجموعه عقايد شمول مىيابد كه تشكيلدهنده عادات و خصوصيات اخلاقى آن ملت است. بدين ترتيب منظور من از كلمه عادات و اخلاق، كيفيت روحى و معنوى يك ملت است. (26) وبر به گونه برجستهترى در كتاب اخلاق پروتستانى و روح سرمايهدارى در مقابل بينش افراطى ماركس، روحيه پروتستانيسم را منشا و موجد سرمايهدارى غرب و تحولات مادى و معنوى متعاقب آن مىداند. وى ضمن اذعان به تاثير شرايط و تضاد طبقاتى، در تحليل خود از سرمايهدارى، با تكيه بر باورها، عقايد و... فرهنگ را عبارت مىداند از «...شيوهاى كه انسانها براساس آن زندگى كردهاند، جهتى كه به هستى خود دادهاند و سلسله مراتبى كه بين ارزشها برقرار كردهاند». (27)
چارچوب نظرى فرهنگ سياسى
تاثير اين گونه نظريات، زمينه را براى ارائه چارچوب نظرى فرهنگ سياسى به صورتى مستقل فراهم ساخته است. بيش از همه گابريل آلموند در انسجام اين چارچوب كوشيده، لكن پيش از بيان نظر وى ابتدا بطور فشرده انديشه تالكوت پارسونز را كه بشدت بر آلموند تاثير گذاشته و تئورى وى را كاربرد سياسى داده است، مرور مىكنيم. پارسونز در تئورى ساختىكاركردى خود معتقد است كه هر نظام عبارت است از مجموعهاى از عناصر كه بر هم تاثير و تاثر متقابل داشته هر كدام نقشى را به عهده دارند. البته نقشها از يك طرف مبتنى بر پايگاه اجتماعى فرد و يا گروه هستند و از طرف ديگر از ارزشها و هنجارها سرچشمه مىگيرند. از مجموع چند نقش، يك ساختار، مانند دانشگاه، و از مجموع چند ساختار نظام بوجود مىآيد و نظامها و ساختارها هر كدام داراى كاركردى خاص مىباشند. وى فرهنگ را به سه ايستار شناختى، عاطفى و ارزشى تقسيم مىكند. بدين ترتيب وى تصديق مىكند كه معتقدات، نمادهاى بيانگر و ارزشها در تحليل و مطالعه جامعه دخيلند. همين دستهبندى، نظر عالمان علم سياست، از جمله آلموند را كه در مقاطع مختلف به بحث فرهنگ سياسى پرداختهاند، به خود جلب كرده است. با اين مقدمه مى توان گفت كه رهيافت فرهنگ سياسى از طرفى از دستاوردهاى جغرافيدانان، اقتصاددانان، جمعيتشناسان، تكنولوژيستها، نخبهگرايان و... سود مىبرد و از طرف ديگر به طور آشكار تكعاملنگرى آنها را رد مىكند اين مفهوم از زمانى كه به وسيله دانشمندانى از قبيل آلموند، بير و اولام رواج يافت، تاكنون به عنوان رهيافتى مشهور در ريختشناسى نظامهاى سياسى باقى مانده است. تحت تاثير همين رهيافت است كه تمايز نظامها را تنها از طريق ساختار ممكن كرده، بلكه درك حقيقى آن نظامها و ساختار آنها را منوط به شناخت مجموعه باورها، ارزشها و احساساتى مىداند كه آن نظامها را فراگرفته است. براساس اين تئورى، نظام سياسى هر كشورى نتيجه عوامل دينى، تاريخى، جغرافيائى، اجتماعى و اقتصادىاى است كه فرهنگ سياسى پوياى آن كشور را به وجود مىآورد.