عوامل مؤثر در تمايز فرهنگى جوامع - نقش فرهنگ در ساختار سیاسی ایران معاصر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش فرهنگ در ساختار سیاسی ایران معاصر - نسخه متنی

محمدتقی آل غفور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به هر حال ساخت عبارت است از: مجموعه‏اى از عناصر كه داراى روابط متقابل و مستحكم هستند و آن مجموعه داراى وجودى مستقل از اجزاى خود است. پس از بيان اجمالى تعريف ساختار، اكنون مفهوم ساختار سياسى توضيح داده مى‏شود.

آلموند و پاول در رابطه با ساختار سياسى مى‏نويسند: «منظور ما از ساختار، فعاليتهاى قابل مشاهده‏اى است كه نظام سياسى را به وجود مى‏آورند... مجموعه خاص از نقشهاى مرتبط به يكديگر...» (35) همچنين آنها مى‏نويسند: «ساختارهاى سياسى به معنى شيوه‏هاى منظم اجراى فعاليتهاى سياسى از سوى مردم مى‏باشد و آشناترين ساختارهاى سياسى عبارتند از: نهادهاى سياسى، از قبيل احزاب، انتخابات، قواى مقننه، مجريه و تشكيلات ادارى‏». (36) و بالاخره جوهرى، ساختار سياسى را چنين تعريف مى‏كند:

در حالى كه كاركردها به نتايج دخالت دادن اهداف و نيز فرآيندهاى الگوهاى عمل مى‏پردازند، ساختارها دلالت‏بر آن ترتيبات درون نظامها دارند كه به اجراى اين كاركردها مى‏پردازند. ممكن است‏يك كاركرد خاص توسط مجموعه‏اى پيچيده از ساختارها انجام شود، درست‏به همان شكل كه هر ترتيب ساختارى مفروض مى تواند كاركردهايى را انجام دهد كه نتايجى متفاوت براى ساختار داشته باشد. (37)

همان طور كه معلوم است آلموند و پاول با تاثر از براون، سى رايت ميلز و پارسونز واحد پايه‏اى ساختار سياسى را نقش مى‏دانند كه سلسله روابط آن نقشها و فرهنگ حاكم بر آنها موجب ساختار سياسى مشخص مى‏گردد. آنها همچنين با مطرح كردن فعاليتهاى قابل مشاهده نظام سياسى به عنوان ساختار، اثرپذيرى خود را از ساختارگرايان تجربه‏گرا معلوم مى دارند. به هر حال در مجموع مى‏توان گفت كه ساختار سياسى عبارت است از مجموعه‏اى مستقل كه از نهادهاى غير رسمى و رسمى سياسى كه در جامعه سياسى نقشهايى را بر عهده دارند، به وجود آمده است و همچنين سلسله مراتب آن عناصر، فرايند تصميم‏گيرى و برون‏داد مجموعه را دربر مى‏گيرد.

عوامل مؤثر در تمايز فرهنگى جوامع

در اين باره دو دسته نظريه وجود دارد: جبرگرا و اراده‏گرا. جبرگراها عمدتا بر شاخصه‏هاى پايدار محيطى و بيولوژيك، همانند جغرافيا (ابن خلدون)، اقتصاد (كارل ماركس) و جمعيت (اميل دوركيم) تاكيد دارند. در حالى كه اراده‏گراها به آموزش در شكل‏گيرى فرهنگ سياسى اهميت مى‏دهند. نخبه‏گرايان از اين دسته‏اند.

پس از بيان اين مقدمات مى‏توان گفت كه رهيافت فرهنگ سياسى از طرفى از دستاوردهاى جغرافيدانان، اقتصاددانان، جمعيت‏شناسان، تكنولوژيستها، نخبه‏گرايان و... سود مى‏برد و از طرف ديگر بطور آشكار تك‏عامل‏نگرى آنها را رد مى‏كند.

آلموند و همكارانش با استفاده از مفاهيم و چارچوبهاى نظرى پارسونز، چارچوبى نظرى براى مطالعه مقايسه‏اى سياست در كشورهاى آمريكا، بريتانيا، آلمان (غربى)، ايتاليا، مكزيك و... فراهم مى‏كنند. در اين مطالعه مقايسه‏اى آنان نتيجه مى‏گيرند كه فرهنگ و ساختار سياسى داراى ارتباطى متقابل هستند. از نظر آنها نظام سياسى مجموعه‏اى از نقشها يا ساختارى از نقشهاست كه در آن فرد يا گروه نقش بازيگر را دارد. البته آنها، مانند پارسونز، تاكيد مى‏كنند كه براى هر بازيگر نقشهاى متعددى وجود دارد. آنها علاوه بر مفهوم نقش، كه در ارتباط با ساختار مطرح است، از واژه موضعگيرى نيز در ارتباط با فرهنگ استفاده نموده اظهار مى‏دارند كه «يك نظام سياسى، در چارچوبه‏اى از مواضع مردم نسبت‏به فعاليت‏سياسى تشكيل شده است.»29

4. منابع فرهنگ

موقعيت جغرافيايى

ايران به دليل جايگاه ويژه و استراتژيك خود، يعنى وصل دو قاره آسيا و اروپا و وجود خليج فارس در ناحيه جنوبى آن، زمينه را براى گسترش مناسبات تجارى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و قومى فراهم كرده و از سوى ديگر مورد تهاجم و تاخت و تاز بوده است. هجوم مكرر و مخصوصا غارتهاى قرن اخير، محصول كانون خانواده را آميخته با بيگانه‏گريزى كرده است.

موقعيت تاريخى

سرتاسر تاريخ ايران، نوسان بين تمركز سلطه سياسى و تفرق بوده است. ورود آريائيها به ايران و غلبه آنها بر اقوام بومى همزمان با عدم تمركز بوده است. در خراسان قوم پارت، در غرب قوم ماد و در فارس قوم پارس مستقر شدند. مادها اولين دولت تاريخى ايران را تشكيل دادند (708ق.م) تا اينكه قوم پارس، مادها را شكست دادند (550ق.م) و اولين دولت متمركز را به پادشاهى كوروش به وجود آوردند. در جهت تحقق تمركز و گسترش دامنه سلطه، تاخت و تازهاى داخلى و خارجى تشديد شد.

ايرانيان با انقراض هخامنشيان و سلطه حدود هشتاد ساله (330-250ق.م) سلوكيان، طعم تلخ حكومت‏بيگانه را چشيدند. شكستهاى پى‏درپى ايرانيان از روميان در زمان خسرو پرويز اين حالت را كه توام با تحقير بود، مورد تاكيد قرار داد. در پايان دوره ساسانى با ورود نيروهاى اسلام روزنه‏اى براى ايرانيان باز شد، ولى فجايع دوره اموى و تبليغات آنها نسبت‏به ايرانيها مجددا بيگانه‏ستيزى ايرانيان را تشديد كرد.

برخورد حساب‏شده ايرانيان در ابتدا، تفكيك مجرى قانون از اصل و خود قانون بود و آيه «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا» (38) شعار آنان بود. ظلم‏ستيزى ايرانيان كه اسلام را به خاطر ظلم‏ستيزيش و نجات از ظلم پذيرفته بودند به نمايش گذاشته شد، اما سلامت اين مسير نيز به وسيله پاره‏اى از رهپيمايان در امان نماند.

ظهور و توالى سريع سلسله‏هاى طاهريان، صفاريان، سامانيان، آل زياد، آل بويه، سلجوقيان و خوارزمشاهيان ايران را به تفرق قبل سوق داد و اين بار ايران نه در وضعيت تمركز، بلكه در حالت تفرق، مورد هجوم شديد مغول قرار گرفت و بيگانه ترسى ايرانيان را تقويت كرد. سرانجام با آغاز سلسله صفويه بار ديگر به سوى تمركز هدايت‏شد و اين نوسان بين تفرق و تمركز تا پايان دوره قاجار ادامه يافت. مداخلات و تهاجمات بيگانه، خصوصا روسيه و انگليس در دوره قاجار و امضاى قراردادهايى كه با منافع ملى ايران در تضاد بود و از جمله گلستان، تركمنچاى، پاريس، آخال، رژى، رويتر،( 1907، 1915، 1919) و غيره، بيش از پيش بر نفرت ايرانيان نسبت‏به استبداد و استعمار افزود.

در زمان مظفرالدين شاه بر اثر تجربه نهضت تنباكو، افزايش آگاهى نسبى نيروهاى داخلى، فساد نظام ادارى كشور، ظلم، اطلاع نسبت‏به شكست روسيه از ژاپن، انقلاب مشروطه ژاپن و رشد حركت مشروطه‏طلبى در بعضى كشورها، از قبيل هندوستان، انقلاب مشروطه پيروز شد و نظام و ساختار سياسى كشور تغيير كرد. براى شاه تعيين وظيفه و براى مردم تعيين حق، از جمله عدالت و آزادى، نمود و براى اولين بار قدرت توزيع شده را آزمايش و نظارت شريعت را قانونى نمود. بار ديگر در زمان رضاشاه، هر چند به صورت غير قانونى، قدرت پراكنده متمركزتر از گذشته گرديد. علاوه بر ظلم و بيداد، وابستگى بيشتر به ارزشهاى غربى نيز تحميل شد. در كنار وابستگى برخى از نخبگان سياسى، سوءاستفاده‏هاى آمريكا، بخصوص در اواخر دوره محمدرضاشاه و اتكاى او به بيگانه، نه تنها بيگانه‏ترسى و بيگانه‏ستيزى ايرانيان را تشديد و تقويت كرد، بلكه عدم اطمينان به خودى را نيز افزايش داد; به طورى كه نسبت‏به همه چيز به عنوان توطئه نگريسته مى‏شد. زيرا بر ظلم سلاطين سلسله‏هاى سابق، وابستگى به خارجى نيز (بخصوص از اواخر دوره قاجار) افزوده شد و مشروعيت موجود گردش قدرت را دچار اختلال كرد.

/ 10