بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آلموند و همكارانش با استفاده از مفاهيم و چارچوبهاى نظرى پارسونز، چارچوبى نظرى براى مطالعه مقايسهاى سياست در كشورهاى آمريكا، بريتانيا، آلمان (غربى)، ايتاليا و مكزيك و... فراهم مىكنند. در اين مطالعه مقايسهاى، آنان نتيجه مىگيرند كه فرهنگ و ساختار سياسى داراى ارتباطى متقابل هستند. از نظر آنها نظام سياسى مجموعهاى از نقشها يا ساختارى از نقشهاست كه در آن فرد يا گروه نقش بازيگر را دارد. البته آنها، مانند پارسونز، تاكيد مىكنند كه براى هر بازيگر نقشهاى متعددى وجود دارد. آنها علاوه بر مفهوم نقش، كه در ارتباط با ساختار مطرح است، از واژه موضعگيرى نيز در ارتباط با فرهنگ استفاده نموده، اظهار مىدارند كه «يك نظام سياسى، در چارچوبهاى از مواضع مردم نسبتبه فعاليتسياسى تشكيل شده است». (28) آنها با پذيرش سه ايستار شناختى، ارزشى و عاطفى مطرح شده به وسيله پارسونز، اظهار مىدارند كه جهتگيرى فرد شامل سه جزء است: 1. جهتگيريهاى شناختى; به معناى اطلاع، اعم از دقيق و غير دقيق، از نظام سياسى.2. جهتگيريهاى نفسانى; به معناى احساس وابستگى، دخالت، طرد، و امثال آن راجع به موضوعات سياسى. 3. جهتگيريهاى ارزشى; به معناى قضاوت راجع به موضوعات سياسى. آنگاه آن سه حوزه را در ارتباط با موارد زير قرار مىدهند: 1. كل نظام سياسى، شامل توسعه تاريخى، ابعاد، قدرت و ويژگيهاى قانونى آن. 2. شيوههاى درون داد، يعنى نيروهاى مؤثر بر تصميمگيرى، از قبيل احزاب سياسى، گروههاى فشار و رسانههاى گروهى. 3. فرآيندهاى برونداد، يعنى كار شعب قانونگذارى، مجريه و قضائيه. 4. وجود فرد، يعنى ارزيابى شخص از نقشى كه خودش در حيطه سياسى بازى مىكند. و بدين ترتيب نظامهاى سياسى را تقسيمبندى مى كنند. از اين رو در تقسيمبندى آنها فرهنگ سياسى يك عامل اساسى است.
2. انواع فرهنگ سياسى
از نظر آنها سه نوع فرهنگ سياسى خالص، يعنى محدود، تبعى و مشاركتى وجود دارد و علاوه بر اينها، فرهنگهاى تركيبى، به نامهاى محدود تبعى، محدودمشاركتى و تبعىمشاركتى نيز وجود دارد. توضيح اجمالى آنها در ذيل خواهد آمد. فرهنگ سياسى محدود: در جوامع ساده سنتى، كه در آن تخصص در سطح بسيار پايينى است و هر بازيگر تركيبى از نقشهاى سياسى، اقتصادى، مذهبى و... را به عهده دارد، يافت مىشود. در اينجا افراد تحتحكومت هر چند از جامعه به عنوان يك كل آگاهى دارند، ولى هيچ گونه آگاهىاى به نظام سياسىاى كه تحتحكومت آن هستند، از خود بروز نمىدهند. فرهنگ سياسى تبعى: افراد در جوامع داراى اين فرهنگ از برونداد و روند تصميمگيرى نظام سياسى اطلاعى ندارند. فرهنگ سياسى مشاركتى: مردم در جوامع پيشرفته، كه داراى اين فرهنگ هستند، نقش فعالى در سياست ايفا مىكنند و از درونداد و برونداد نظام سياسى آگاهى دارند و در يك جمله از حقوق و وظايف خود مطلعند. آلموند و همكارانش علاوه بر اين سه گونه فرهنگ سياسى خالص به انواع فرهنگهاى سياسى تركيبى، به صورتى كه پيشتر گذشت، اشاره مىكنند. غرض آنها در تحقيقات مختلفشان در اين زمينه اين است كه با بررسى فرهنگ سياسى هر كشور از ورود بار ارزشى مفاهيم غربى به جهان سوم جلوگيرى شود تا محقق در فضايى علمى و بدون پيشداورى، به تحقيق خودكه مىتواند روندها و فعاليتهاى سياسى تمام نظامها را شامل شود، ادامه دهد.
3. ساختار سياسى
ساختار به معنى ساخت، سبك و شيوه است كه در قرن نوزدهم از معمارى و زيستشناسى به وسيله هربرت اسپنسر وارد علوم انسانى گرديد. سپس انديشه ساختگرايى به وسيله دوركيم وارد جامعهشناسى گرديد و آنگاه در رابطه با اين انديشه دو بينش به وجود آمد: تجربهگرايى، نوميناليسم (اصالت تسميه). اسپنسر، دوركيم و رادكليف براون جزء دسته اول هستند و معتقدند كه ساخت عبارت است از: «سازمان و ترتيبات بخشهاى مشاهدهپذير كه در كل ساخت اجتماعى وجود دارند.» (29) تالكوت پارسونز، از دسته دوم، معتقد است كه ساخت امرى ذهنى و انتزاعى است. فرهنگ علوم اجتماعى در تعريف اين واژه مىنويسد: «ساخت، نحوه تنسيق و تنظيم مجموعهاى از اشياء، اجزا و نيروهاست كه چنان در كنار هم قرار گرفتهاند كه مجموعه خاصى را تشكيل مىدهند.» (30) همچنين به اعتقاد رادكليف براون، ساخت در شبكه روابط اجتماعى خلاصه مىشود. «...ساخت جامعه، شبكه ارتباطات اجتماعى موجود است كه وحدت آنها در شبكه مستمرى كه پايگاهها و نقشها محور اصلى آن را تشكيل مىدهند، خلاصه مىشود.» (31) وى معتقد استساخت، چيزى جز روابط اجتماعى موجود ميان افراد نيست و از اين رو امرى عينى و قابل مشاهده است، ولى شكل ساختى را امرى انتزاعى مىداند كه از ساختهاى گوناگون به دست مىآيد و از ثبات و پايدارى نسبى برخوردار است. ماكس وبر در تعريف ساخت مىنويسد: «طرح منطقى روابط انتزاعى كه شالوده يك واقعيت را تشكيل مىدهد.» (32) لوى اشتراوس نيز معتقد است: منظور از ساخت تركيب خاص همبستگى اجزاى يك مجموعه با هدف معين است. ساخت اجتماعى براى وى عبارت است از: الگوهايى كه بر مبناى واقعيت اجتماعى ساخته شده، نه خود واقعيت اجتماعى. (33) از نظر پارسونز نيز: «ساخت عبارت است از آرايش عناصر يك نظام اجتماعى به ترتيبى كه مىتوان اين آرايش را از نوسانات ناشى از روابط نظام با محيط ايمن دانست». (34) به اعتقاد وى ساخت در رابطه با نظام اجتماعى مطرح مىشود. بدين بيان كه از نظر او نظام اجتماعى داراى دو جنبه است: جنبه ايستا و ابتبه نام «ساخت»، و جنبه پويا و متحرك به نام كاركرد. پس ساختبا نظام يكى نيست. در مجموع مىتوان گفت از نظر نوميناليستها ساخت، امرى انتزاعى براى كشف واقعيتهاست.