بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
در ايران دوره مشروطه، سه فرهنگ خالص سنتى، دينى و نوگرا وجود داشت، كه هر سه خواهان ادامه اصل سلطنتبودند. نوگرايى خالص (47) ، نفى دين از حوزه سياست را مىخواست (48) و در مقابل، نوعى تفكر دينى معتقد به نفى تجدد بود (49) . ولى تركيبى از اين دو، جريانى بود كه خواهان تلفيق بود، كه از جمله شيخ هادى نجمآبادى، سيد محمد طباطبايى (50) ، آخوند خراسانى و ميرزا آقا خان كرمانى (51) را به عنوان چهرههاى بارز اين جريان مىتوان نام برد. در واقع فرهنگ سنتى، حفظ ساختار قديم و دو جريان ديگر، ساختار قانونمند را ترويج مىكردند. از شخصيتهايى كه اقدام عملى جهت تدوين قانون اساسى كرد، سيد جمالالدين اسدآبادى بود كه همين امر موجب تبعيد او از ايران به فرمان ناصرالدين شاهشد (52) . در مورد حكومت مشروطه سلطنتى نيز هر دو جريان فكرى دينى و نوگرا خواهان آن بودند; از جمله سيد جمالالدين اسدآبادى (53) و طباطبايى. طباطبايى در اين زمينه مىگويد: در سال 1894م. 1312ق. به تهران آمدم، از اول ورودم به تهران، به خيال مشروطه نمودن ايران و تاسيس مجلس شوراى ملى بودم. در منبر صحبت از اين دو مىكردم. ناصرالدين شاه غالب از من شكوه مىكرد و پيغام مىداد كه ايران هنوز قابل مشروطه شدن نيست، تا زنده بود به او مبتلا بودم تا رفت. (54) در واقع در اين مورد قانون اساسى متاثر از هر سه فرهنگ بود. در اصل سى و پنجم متمم قانون اساسى مشروطه، عبارت «موهبت الهى» (55) را محمد على شاه اضافه مى كند و حاكميت الهى تفويضى، قانونى مىشود. حاكميت ملى و تفكيك قوا بيش از همه خواست جريان نوگرا بود. به نظر ملكم، «منبع قدرت در ميان هر امتيكى است، كدام است؟ خود امت است.» (56) البته علما به نوعى قائل به تفكيك قوا بودند; از جمله نائينى كه وظيفه و حيطه قضاوت را از ساير وظايف سياسى تفكيك مىكرد و امور قضا و فتوا را در اختيار فقها قرار داده، ساير امور را در اختيار مردم مىگذاشت. مجلس شوراى ملى مورد توافق هر دو جريان دينى و نوگرا بود و در مورد حضور علما نه تنها شيخ فضلالله نورى خواهان آن بود، بلكه ملكم نيز اظهار مى داشت: «مجتهدان بزرگ هر استان بايد در مجلس شورا شركت كنند». (57) دو مجلسى بودن و تامين عدالت و قضا و حقوق افراد، ساير درخواستهاى هر دو دسته بود. آنها درباره حقوق افراد تاكيد داشتند; از جمله طالباوف، آزادى را به شش گونه تقسيم مىكند: آزادى هويت، عقايد، قول، مطبوعات، اجتماع و انتخاب. نائينى مىگويد: «گروهى از مردم به نام مذهب بر ضد آزادى خداداده، برابرى و ديگر حقوق ملى و مذهبى برخاسته، از رژيم استبداد پشتيبانى كردند....» (58) تحزب و مشاركت، مورد تاكيد جريانهاى خواهان مجلس بود. سيد جمالالدين اسدآبادى مىگويد: «اميدوارم كه شما آقايان يك حزب وطنيا كه حقوق و شكوه كشورتان را حفظ كند تاسيس خواهيد كرد.» (59) تعارض اجزاى فرهنگ سياسى در رژيم پهلوى، موجب بروز بىثباتى و كشمكش گرديد. رضاشاه با پارهاى از ارزشها درگيرى پيدا كرد و اين روند تا سال 1341 باعث افزايش فاصله بين دو فرهنگ سنتى و دينى شد. فرهنگ نوگرا نيز هماهنگ با فرهنگ سنتى معرفى مىشد. در اين ميان فرهنگ دينى با استفاده از تجارب گذشته رشد كمى و كيفى پيدا كرد. تفكر آخوند خراسانى مبنى بر تصرف علما در مسايل قضا و حسبه از باب قدر متيقن، به انديشه نائينى مبنى بر تصرف علما از باب ولايت و در ادامه، به آراى امام خمينى مبنى بر ولايت مطلق فقيه منجر گرديد. امام شؤون پيامبر را در امور امتسه شان مىداند: 1 نبوت 2حكومت 3قضا: همان اختيارات كه حضرت رسول(ص) و ديگر ائمه(ع) در تدارك و بسيجسپاه، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براى حاكم فعلى قرار داده است; منتهى شخص معينى نيست، روى عنوان «عالم عادل» است. (60) همين مطلب در اصل پنجم قانون اساسى منعكس شده است: در زمان غيبتحضرت ولىعصر(عج) در جمهورى اسلامى ايران، ولايت امر و امامت امتبر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است. از اين رو در ساختار سياسى ايران، سير حكومت ائمه به وسيله فقها پيگيرى و به جامعه سياسى متصل مىگردد. جامعه سياسى نيز به نوبه خود، «جامعه مدنى» را در بر گرفته كه در مركز آن فقها قرار دارند و در حقيقت، شريعتبا اين نقطه محورى، به جامعه سياسى متصل مىشود.(طرح شماره2) وروديهاى جامعه سياسى، شامل نيازها و مسائل، منابع و اطلاعات، از طريق صافى جامعه مدنى، فشرده و دستهبندى شده، در حالى كه بيانگر حمايتها، تقاضاها و انتقادهاى شهروندان است، به كانون قدرت سياسى منتقل مىگردد و بر تصميمگيرى آنها اثر مى گذارد (البته با لحاظ كردن اهداف و اولويتها). جامعه مدنى به صورت ضعيف، نقش واسطه بين دولت و مردم را ايفا مىكند و در اين وساطت ، انجام وظايف زير را بر عهده دارد: 1 تحديد فشار دولتبر مردم. 2آموزش، توجيه و جهتدهى مردم 3جمعبندى خواستههاى مردمى و انتقال آن به قدرت سياسى. جامعه مدنى را در ايران مىتوان در يك تقسيمبندى كلى به دو دسته تقسيم كرد: الفعلما: شامل جامعه روحانيت، مجمع روحانيون، فقها، ائمه جمعه، بيوت آيات عظام، جامعه مدرسين و.... ب گروهها و انجمنها: شامل دفتر تحكيم وحدت، جامعه اسلامى دانشجويان، انجمن زنان و....
نتيجه
در اين مقاله، ويژگيهاى فرهنگ سياسى ايران معاصر و نوع آن، ساختار سياسى ايران پس از مشروطه در دوران انقلاب اسلامى، و تاثير تحول فرهنگ سياسى بر ساختار سياسى ايران مورد بحث قرار گرفت. نتيجه آن در بحث از ويژگيهاى فرهنگى، يك فرهنگ سياسى تركيبى غالب، به نام تبعىمشاركتى است، كه قسمت اعظم آن به وسيله خصوصياتى كه به تبعيت وامىدارد، تشكيل شده است. عناصر مشاركتطلب ضمن بهرهمندى از سطح و كميت پايين، كمتر از رنگ باور برخوردار بوده، عمدتا خود نيز مشاركت مشروطى را منعكس مىسازند.