غلام عباس توسلى فرهنگ را مىتوان مجموعه رفتارها، كنشهاى اكتسابى، باورها، اعتقادات و ارزشهاى مورد قبول اعضاى يك جامعه معين تعريف كرد. بنابراين تعريف، اولا كلمه اكتسابى در اين رفتار فرهنگ را از رفتارهاى وراثتى و زيستى متمايز مىكند، و ثانيا فرهنگ، شامل اعتقادات و باورها و همه رفتارها و اعمال جمعى است. در هر حال بايد توجه داشت كه در موضوع فرهنگ، ما با يك كل سر و كار داريم نه با اجزاى تشكيلدهنده آن. در تعريف ديگر گفته شده است كه فرهنگ مجموعه اعتقادات، باورها، نهادهاى دينى و عرفى، زبان، سنن، آداب و رسوم، علوم و فنون و ارزشهاى يك جامعه را دربر مىگيرد. ارتباطات اجتماعى نمادين، پيچيدهترين وجه ارتباط فرهنگى است. هنجارهاى فرهنگى معيارها و رفتارهاى ثابتى است كه هر گروه و يا اجتماع به لحاظ فكرى و رفتارى از افراد خود انتظار دارد. فرهنگ آرمانى يا مطلوب، الگوهاى رفتار تاييد شده و مورد قبول و غالبا مطلقى را دربرمىگيرد; اما فرهنگ موجود، رفتارها و باورهايى است كه در وضع موجود عملا بر جامعه حاكم است و كمتر اتفاق مىافتد كه عملكردها و رفتارهاى افراد جامعه (آنچنان كه هست) با فرهنگ به عنوان يك آرمان و كمال مطلوب منطبق باشد. بر طبق تعريف ديگر: فرهنگ مجموعه تدابير، رفتارها و وسايل رايج و عموميتيافته و پذيرفته شدهاى است كه به منظور پاسخ به نيازهاى مادى و معنوى اعضاى جامعه، شكل گرفته است. فرهنگ خود از هنجارها و ارزشها تشكيل مىشود. هنجار عبارت است از نمونه يا معيار ثابت چيزهايى كه در درون يك فرهنگ معين بايد وجود داشته باشد كه معمولا يكى از چهار صورت زير را پيدا مىكند: 1. ارزشها، شامل علايق و احساسات ريشهدار و جاافتاده مشترك; 2. آداب و رسوم، شيوههاى زندگى، عادات رفتار و كردار; 3. عرفها يعنى رسومى كه با ملزومات شايست و ناشايست همراه است; 4. قوانين، هنجارهاى نهادى شده و قانونى. افراد، هنجارهاى فرهنگى را به منزله نتيجه موفقيتآميز جريان اجتماعى شدن، ملكه ذهن خود مىكنند و آن را به صورت قالبى بروز مىدهند. هنگامى كه هنجارهاى فرهنگى، مركوز ذهن شود و مقدس جلوه كند، فرد نيازى به تفكر ندارد و از پيش جواب هر سؤالى برايش روشن است. در اينجا پاسخها جنبه بازتابى پيدا مىكند و تكيهگاه عقلانى و فكرى خود را از دست مىدهد. ما در اينجا نمىخواهيم به همه تعاريف فرهنگ كه رقم آن را بيش از 250 دانستهاند بپردازيم; بخصوص كه جهت و اهداف هريك از اين تعاريف ممكن استبا ساير تعاريف متفاوت باشد. اما باجمال مىتوان اشاره كرد كه تعاريف مختلف فرهنگ، دست كم در سه جهتيا مسير، مطرح شده است. نخست مىتوان به تاكيد خاصى كه بر وجه گذشته فرهنگ شده است، اشاره كرد. اين معنا، هر آنچه را به سنن گذشته برمىگردد و همه آثار و افكارى كه ريشه در گذشته دور و نزديك دارد و بقايا و تهنشستهاى رسوم وآداب و آثار باقى مانده از آبا و اجداد ما، اعم از آثار فكرى، هنرى، ادبى، معمارى و غيره را دربر مىگيرد. معلوم است كه منظور از اين دسته از تعاريف، تكيه بر تاريخ فرهنگى جوامع است. چنين تعاريفى فرهنگ را بكلى از حال و حتى آينده نزديك منفك كرده، آن را بر آثار باقى مانده از گذشته منسوب مىكند. در اينجا منظور از فرهنگ به هيچ وجه اعمال و رفتار و شيوههاى جديد و نو و ابداعات و دستاوردهاى كنونى بشر نيست و بنابراين، تاكيد بيشتر بر آثار است تا اعمال و افعال. لذا هدف از طرح اين نوع تعاريف، جلب توجه به حفظ «ميراث فرهنگى» و دستاوردهاى انسانى در طول تاريخ حيات اوست. چنانكه از فرهنگ يونان، فرهنگ ايران باستان، فرهنگ هند، فرهنگ اسلامى و غيره نام برده مىشود و در همه اينها منظور تراكم تجربيات و آثار به جا مانده از گذشته است و در اين ديدگاه، بخصوص بر گذشتهاى هرچه دورتر تاكيد مىشود و آن را سرچشمه زلال فرهنگ مىدانند. همراه با چنين بينشى، نوعى «نوستالژى» نسبتبه گذشته و ارزشهاى آن پيدا مىشود و به اصطلاح فرهنگ گذشته «ايدهآليزه» مىشود و حالت كمال مطلوب پيدا مىكند و رفتارهاى مطلوب نيز رفتار سنتى و مخالف ابداع و نوآورى است. يا به عبارتى، نوعى «ايدهآليسم فرهنگى سنتى» جاى واقعيات فرهنگى را مىگيرد. در مقابل اين سلسله تعاريف، بايد آن دسته از تعاريف را در نظر گرفت كه به فعليت فرهنگ توجه نشان داده و فرهنگ را در رفتار و كردار افراد جامعه يا گروه خاص جستجو مىكند. براساس اين نوع تعاريف، آنچه در فرهنگ اهميت دارد، كارآيى و ظرفيتها و آثارى است كه امروزه يك فرهنگ از خود نشان مىدهد و اين امر اعم از ظرفيت تفكر و انديشه و حدود به كارگيرى علم و تكنولوژى است. چنانكه وايت، (white) با ديدى كاملا مادى، سطح فرهنگى جامعه را براساس ميزان انرژى كه در هر جامعه مصرف مىشود تعريف كرده و مشخص مىسازد. به طورى كه جامعههايى كه به لحاظ علمى (و منظور از علم در اين جا علوم طبيعى است) پيشرفتبيشترى داشتهاند، توانستهاند ظرفيتها و امكانات و انرژى بيشترى را به كار گيرند و در نتيجه طبق اين تعريف چنين جوامعى از سطح فرهنگى برترى برخوردارند و جوامع عقبمانده به لحاظ فرهنگى در سطح پايينترى قرار دارند. اما اين تعاريف از بسيارى جهات نارساست و مورد انتقاد قرار گرفته است. زيرا برداشتى خاص كه به دانش و تكنولوژى محض ارجاع مىشود از فرهنگ شده است و ارزشها و بنيانهاى فرهنگى و اخلاقى ناديده گرفته شده است، اما نظر به حال و آينده فرهنگ دارد. خلاصه فرهنگ يعنى آنچه از ما ساخته است!