برخى ويژگيهاى فرهنگى اجتماعات دينى - ویژگی های فرهنگی جامعه دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ویژگی های فرهنگی جامعه دینی - نسخه متنی

غلامعباس توسلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«...و همه پيامبران بر اين كيفيت آفريده شده‏اند، چنانكه گويى اين حالت ذاتى و جبلى آنان است (حالت انسلاخ و تجرد) و در اين لحظه انسلاخ در سختى و جوش و خروش خاص ممارست مى‏كنند، كه درباره ايشان معروف است و دانشهاى ايشان در اين حالت دانش ديدن و عيان است و هيچگونه خطا و لغزش بدان راه نمى‏يابد و در آن غلط و وهمى روى نمى دهد. بلكه مطابقت معلومات ايشان با حقيقت ذاتى است...» (2)

وحى، معجزه، پيام، خلق و خوى نيكو و پايگاه آنها در ميان قومشان از علائم ديگر آنان است.

از ديدگاه ابن خلدون، پس از پيامبر مهمترين جماعت دينى خليفه است و پس از آنها صاحب‏منصبان دينى چون قاضى، پيشنماز و... كه در ارتباط با نهاد سياست هستند (بايد توجه داشت كه ابن خلدون در اينجا نظر و ديدگاه اهل تسنن را بيان كرده است). ابن خلدون به جايگاه فقيهان پرداخته، آنها را نيز به عنوان يك قشر خاص، نوع‏بندى مى‏كند:

«واما درباره گفتار پيامبر(ص) كه عالمان وارثان پيامبرانند، بايد دانست كه فقيهان، در اين روزگار و اعصار نزديك به اين زمان فقط در گفتار دانندگان و راويان اصول شريعتند و آنها را در كيفيت اعمال مربوط به عبادات و چگونگى داورى در معاملات براى كسانى كه در عمل بدانها نيازمندند بر وفق نصوص نقل مى‏كنند و حداكثر آنچه درباره بزرگان ايشان مى‏توانيم بگوييم همين است; ولى آنها جز به اندكى از آنچه مى‏گويند و آن هم در برخى از حالات، عمل نمى‏كنند و متصف به صفات مزبور نيستند، در صورتى كه بزرگان سلف، رضوان‏الله عليهم و مسلمانان ديندار و پرهيزگار هم از روى تحقيق به اصول و روشهاى شريعت آشنايى داشته و هم بدان اصول متصف بوده‏اند; و بنابراين، هر آنكه به اصول دين و شريعت متصف باشد و هم از روى تحقيق آنها را بداند نه نقل (قول)از آنان (وارثان) به شمار خواهد رفت...» (3)

از اين بررسى مختصر چنين برمى‏آيد كه در هر دين، از لحاظ زعامت دينى يا ساير تخصصها، رهبران به نحوى از توده مؤمنان و معتقدان متمايزند; اما نوع ديگرى از رابطه رهبرى وجود دارد كه به نظر مى‏رسد در هريك از سنن دينى قابل تشخيص است و آن نوعى تيپ‏بندى شده به وسيله گوروهاى هندو و مشايخ صوفيه، خاخام‏هاى يهوديت اروپاى شرقى، بنيانگذاران نظامهاى فرقه‏هاى مختلف مسيحى و رهبانان بودايى است كه روش اجراى نيروانا را به مردم تعليم مى‏دهند. به نظر مى‏رسد عنصر مشترك در همه اينها اين باشد كه يك گروه نسبتا كوچك متخصص در اطراف يك رهبر واحد شكل مى‏گيرد; رهبرى كه مورد اعتقاد بوده و داراى قدرت دينى ويژه وراى قدرت كشيشها و راهبها و خاخام‏ها و علماى معمولى نظام دينى است. اين قدرت ويژه ممكن است جنبه فكرى يا اخلاقى يا عرفانى يا خارق عادت داشته باشد. اين نوع رهبر و اين نوع گروه در همه اديان بزرگ به استثناى كنفسيانيسم وجود دارد و در اين مورد، بديهى است كه بودائيسم و تائوئيسم كه با دين كنفسيوس در چين همزيستى داشته‏اند مى‏توانند اين كمبود را جبران كنند. اين گروهها ممكن است تا حدى صورت يك نهاد پيدا كرده باشند مانند گوروها يا رهبانان بودايى سيار كه در مقام خود قرار گرفته‏اند، ليكن به نظر مى‏رسد خود آنها نيز يكى از ابزارهاى تغيير وحتى انقلابات دينى هستند. در ميان سنتى كه مورد بررسى قرار داده‏ايم، روشن است كه سه دين بودايى، مسيحى و اسلام كه از يك چنين رهبرى دينى نوآور و مشخص منشا گرفته است همان انواعى است كه وبر آن را دين پيام‏آوران بزرگ مى‏داند. تصادفى نيست كه اين سه دين را بسيارى از جامعه‏شناسان دين جهانى خوانده‏اند، و با هريك از آزمونهايى كه در اينجا اعمال شد اين اديان، حداقل، جنبه محلى دارند.

برخى ويژگيهاى فرهنگى اجتماعات دينى

از آنچه به اختصار بدان اشارت رفت، موقتا مى‏توانيم چنين استنباط كنيم كه يك جامعه دينى كه به طور اعم به نحوى، از توده مردم و ساير اقشار و جامعه متمايز مى‏شود از ويژگيهاى فرهنگى، صنفى و تخصصى خاصى برخوردار است كه نوعى فاصله فرهنگى را با ساير اقشار درخود ايجاد مى‏كند، و اين فاصله ممكن است در طول تاريخ بحدى رشد كند و گسترش يابد كه بتدريج‏خصلت فرهنگى يك طبقه اجتماعى مستقل را به خود بگيرد و نوعى احساس تفاوت و تمايز (فرهنگى) را با ساير اقشار پيدا كند. منشا بروز اين گونه احساسات نه فقط نفس تعليم و تعلم و وارد شدن در بحث و فحص در عالم مجردات و مباحث نظرى است، بلكه محيط تقدس موجب ايجاد محدوديتها و ممنوعيتهاى بيشترى است كه ممكن است‏يك فرد متعلق به يك جامعه دينى بر خود تحميل كند و فاصله‏اى است كه با ديگر اقشار احساس نمايد.

بنابراين، صرف نظر از نفس مذهب، در اينجا چند عنصر مى‏تواند در توسعه فرهنگ خاص محيطهاى دينى مؤثر باشد: نخست فرهنگ نخبگان; اصولا كسانى كه دائما با كلمات و لغات و اصطلاحات يك رشته علمى سر و كار دارند و در يك سطح تخصصى كار مى‏كنند، و به منفعت كلمات بها مى‏دهند، بتدريج زبان و عبارات و اصطلاحات خاصى را پذيرا مى‏شوند و به كار مى‏برند كه براى ديگران كم و بيش نامانوس و گاهى نامفهوم است. در عين حال، به كار بردن چنين زبانى در آن محيط نوعى تشخص و برترى تخصصى تلقى مى‏شود، در برابر كسانى كه در خزانه لغات و اصطلاحات خود از زبان عادى‏تر و ساده‏ترى استفاده كنند و يا عبارات مانوستر و معمولى‏ترى به كار مى‏برند و در مراتب پايين‏ترى از تخصص اين زبان مشترك مى‏تواند در قالبهاى دينى و حجيت زبان عربى (در مسيحيت تكيه بر برهان دينى) بروز كند.

/ 9