هجوم به خانه وحى
سيد جواد حسينى
زهرا كه غمش جدا زدلها نشود
بخشند اگر به او گناه همه را
يك جو، ديه صورت زهرا نشود
ظلمى كه به او رسيده احصا نشود
يك جو، ديه صورت زهرا نشود
يك جو، ديه صورت زهرا نشود
هجوم به خانه وحى
از دستورات ارزنده و حياتى اسلام اين است كه هيچ مسلمانى حق ندارد بدون اجازه و رضايت صاحب خانه، به منزل كسى وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذيرفتن مهمان عذرخواهى كرد، وظيفه دارد از همانجا بدون رنجش برگردد . (1) و البته برخى از خانهها از مقام و منزلتخاصى برخوردارند; همچون خانه هايى كه در آن خداوند مورد پرستش قرار مىگيرد «فى بيوت اذن الله ان ترفع ويذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والآصال» (2) ; «در خانه هايى كه خداوند اجازه داده است كه ديوارهاى آن را بالا برند; و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبيح او مىگويند .» در اين ميان خانه پيامبر اكرم از احترام ويژهاى برخوردار است; لذا قرآن كريم دستور مخصوصى در اين باره مىدهد، آنجا كه مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يؤذن لكم» (3) ; «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خانههاى پيامبر وارد نشويد، مگر زمانى كه به شما اذن [ورود] داده شود .» بدون هيچ شكى خانه فاطمه عليها السلام از آن خانههاى رفيع و محترمى است كه در درون آن زهرا و على عليهما السلام و فرزندان آن دو خدا را به بهترين وجه عبادت و تقديس نمودهاند . اكنون بايد ديد كه ماموران دستگاه خلافت احترام خانه زهرا عليها السلام را تا چه حد رعايت كردند؟ آنچه از منابع «فريقين» استفاده مىشود اين است كه دستگاه خلافت نه تنها حرمتخانه زهرا و على عليهما السلام را نگه نداشتند، بلكه بدترين جسارتها را بر آن روا داشتند . الف . منابع اهل سنت
برخى از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه يورش به خانه وحى را نيمه روشن و برخى تا حدى روشن بيان نمودهاند كه به نمونههايى اشاره مىشود: 1 . طبرى: او كه نسبتبه خلفا تعصب خاصى دارد، به اين مقدار اعتراف مىكند: «اتى عمر بن خطاب منزل على فقال: لاحر قن عليكم او لتخرجن الى البيعة; (4) عمر بن خطاب در برابر خانه على عليه السلام قرار گرفت و گفت: براستى [خانه را] بر روى شما به آتش مىكشم و يا اينكه شما براى بيعت [با ابابكر] خانه را ترك گوييد .» 2 . ابن قتيبه دينورى: اين نويسنده گامى فراتر رفته، مىگويد: خليفه نه تنها تهديد كرد، بلكه دستور داد كه در اطراف خانه هيزم جمع كنند و افزود: «به خدايى كه جان عمر در دست اوست! يا بايد خانه را ترك كنيد و يا اينكه خانه را آتش زده و مىسوزانم .» وقتى به او گفته شد كه دختر گرامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد .» (5) 3 . ابن عبد ربه اندلسى: او كه متوفاى 495 مىباشد، مىگويد: خليفه به عمر ماموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كشد و اگر مقاومت كردند با آنان نبرد نمايد، از اينرو عمر آتشى آورد كه خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار على ان يضرم عليهم الدار» ، در اين موقع با فاطمه عليها السلام روبرو گرديد، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمدهاى خانه ما را به آتش بكشى؟ وى گفت: آرى، مگر اينكه بسان ديگران با خليفه بيعت نماييد . (6) شبيه اعترافات فوق را ابو الوليد محب الدين محمد بن شخته الحنفى قاضى حنفيها در حلب متوفاى سال 815 دارد . (7) احمد بن يحيى بلاذرى متوفاى 279 (8) ، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى، صاحب كتاب «فدك» و «سقيفه» (9) و ابى خيزرانه در كتاب غرر (10) و شاه ولى الله دهلوى (11) در «ازالة الخفاء» و واقدى (12) و بلاذرى و ابن ابى الحديد (13) نيز چنين مطالبى دارند . و همچنين ابن واضح يعقوبى (14) ، اسماعيل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا كحاله در كتاب «اعلام النساء» ، عبدالفتاح عبدالمقصود ( 15) و ابراهيم بن عبدالله يمنى در كتاب «الاكتفاء» و ... اين امور را ذكر كردهاند . 4 . گروهى از تاريخ نويسان اهل سنت: گروه ديگرى از تاريخ نويسان اهل سنتبه آخرين مرحله از جسارت به خانه زهرا عليها السلام نيز اعتراف نمودهاند، و صريحا گفتهاند كه عمر خانه على عليه السلام و زهرا عليها السلام را آتش زد . از جمله: 1 . ابى الحسن، على بن الحسين بن على المسعودى الهذلى، صاحب «مروج الذهب» متوفاى 346 ه مىگويد: «... فوجهوا الى منزله فهجموا عليه واحرقوا بابه ... ; (16) پس [عمر و همراهان] به سوى خانه على عليه السلام روى كردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند .» 2 . محمد بن عبدالكريم بن احمد شافعى، معروف به شهرستانى (579 - 548)، از ابراهيم بن سيار بن هانى، معروف به نظام، متوفاى سال 231 - كه از اعاظم شيوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل كرده است كه گفت: «... وكان عمر يصبح احرقوها بمن فيها وما كان فى الدار غير على وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام; (17) و عمر بود كه فرمان داد خانه را با كسانى كه در آن قرار دارند بسوزانند، در حالى كه در خانه جز على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسى نبود .» عبدالقاهر اسفر ائينى متوفاى 429 ه نسبت فوق را به نظام تاييد نموده است . (18) 3 . در زمان ملكشاه سلجوقى، وزيرش با يكى از علماى سادات شيعه مناظره مىكرد، در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب على باب فاطمة واحرق الباب بالنار ... ; عمر در خانه فاطمه هيزم جمع كرد و در خانه را به آتش كشيد .» شاه به وزيرش رو كرد و گفت: آيا آنچه اين شيعه علوى مىگويد درست است؟ وزير گفت: «نعم انى رايت فى التواريخ ما يذكره العلوى; (19) بله آنچه اين [شيعه] علوى مىگويد را در تاريخ ديدهام .» و جالب اينجا است كه خود ابابكر نيز به اين امر اعتراف نموده است; زيرا در آخرين روزهاى عمر خود از چند عمل اظهار پشيمانى نمود، از جمله گفت: «وددت انى لم اكشف بيت فاطمة وتركته وان اغلق على الحرب ... ; (20) دوست داشتم كه خانه فاطمه را نمىگشودم و آن را رها مىكردم، گر چه ناچار به جنگ مىشدم [و كار به جنگ مىكشيد] .» ب . منابع شيعه
هنگامى كه به روايات و كتابهاى دانشمندان شيعه مراجعه مىكنيم، جريان را روشنتر و گوياتر مىيابيم، كه به نمونههايى اشاره مىشود: 1 . سليم بن قيس و عياشى و ... نقل كردهاند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتى به در خانه على عليه السلام رفتند تا او را براى بيعتبا ابابكر دعوت كنند، حضرت على عليه السلام در را باز نكرد، سرانجام عمر با جمعى بر در سراى زهرا عليها السلام آمدند، عمر فرياد برآورد كه: يا على! از خانه بيرون آمده، با خليفه رسول خدا! ! بيعت كن وگرنه آتش بدين سراى مىزنم . فاطمه برخواست و فرمود: اى عمر! اين چه دشمنى است كه با ما دارى؟ او جواب داد: در را باز كنيد والا در خانه را به آتش مىكشم! فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند: اى عمر! از خدا نمىترسى؟ ... «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها فى الباب فاحرق الباب; آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بياورند، پس آن را در ميان درب افكند و درب [خانه] را به آتش كشيد .» (21) 2 . امام صادق عليه السلام فرمودند: «والله ما بايع على حتى راى الدخان قد دخل بيته; (22) به خدا سوگند! على عليه السلام بيعت نكرد مگر زمانى كه ديد دود وارد خانهاش شده است .» 3 . مفضل به امام صادق عليه السلام عرض كرد: گريه چه پاداش و ثوابى دارد؟ حضرت فرمودند: اگر گريه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نيست . آنگاه مفضل گريه شديد و طولانى نمود و گفت: اى پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنايتكاران] بزرگتر از روز محنت و غصه شما خواهد بود . پس حضرت صادق عليه السلام فرمودند: «ولا كيوم محنتنا بكربلاء، وان كان يوم السقيفة واحراق النار على باب اميرالمؤمنين والحسن والحسين وفاطمة وزينب وام كلثوم و فضة وقتل محسن بالرفة اعظم وادهى وامر لانه اصل يوم النداب; (23) نه چون روز محنت ما در كربلا، و گر چه روز سقيفه [و غصب خلافت] و سوزاندن آتش بر در [خانه] اميرمؤمنان و حسن و حسين و فاطمه و زينب و ام كلثوم عليهم السلام و كشته شدن محسن بر اثر فشار، بزرگتر، دردناكتر و تلختر است; زيرا اساس روز ندبهها بود .» 4 . مفضل روايت مفصلى از امام صادق عليه السلام درباره علائم ظهور و كارهاى حضرت حجت عليه السلام بعد از ظهور نقل نموده است، (24) در بخشى از آن مىخوانيم: حضرت آن روز را به ياد مىآورد و مىگويد: «وجمعهم الجزل والحطب على الباب لاحراق بيت اميرالمؤمنين وفاطمة ... واضرامهم النار على الباب; (25) و جمع نمودنشان هيزم تروخشك بر در خانه، براى سوزاندن خانه على عليه السلام و فاطمه عليها السلام، آتش زدن آنها درب [خانه على عليه السلام] را .» 5 . پيامبر اكرم در يكى از سخنان خويش كه از حوادث آينده خبر مىداد، فرمود: «واما ابنتى فاطمة فانها سيدة نساء العالمين ... وانى لما رايتها ذكرت ما يصنع بها بعدى كانى وقد دخل الذل بيتها وانتهكتحرمتها وغصبتحقها ومنعت ارثها و كسر جنبها واسقطت جنينها وهى تنادى يا محمداه فلاتجاب وتستغيث فلاتغاث; (26) و اما دخترم فاطمه، سيده زنان جهانيان [از ابتدا تا انتهاى آفرينش] است ... و من آنگاه كه فاطمهام را مىبينم به ياد آنچه كه با او رفتار مىشود [از ستمها و اهانتها] مىافتم . گويا مىبينم كه خوارى به خانه او راه يافته، و حرمتش هتك، و حقش غصب شده است، و [از] ارثش جلوگيرى بعمل آمده، و پهلويش شكسته و فرزندش سقط شده و او ناله مىزند يا محمدا! پس جواب داده نمىشود و كمك مىخواهد، سپس كمك نمىشود .»
خداوندا چرا دلها گرفته
چرا سرها بود بر زانوى غم
چه غوغايى به يثرب گشته برپا
زجور امت و هجران بابا
زدند آتش به درب مهبط وحى
اميرمؤمنان سردار اسلام
فدك را از كف دخت پيمبر
چه رخ داده مگر از بهر زهرا
مه برج نبوت منخسف شد
سيه كرده است قنفذ بازويش را
گلويش را فشار غصه و غم
اميد از زندگى ببريده ديگر
نه تنها سوخت «فولادى» از اين درد
كه غم بر دهر و مافيها گرفته (27)
جهان را ماتمى عظمى گرفته
سحاب تيره عالم را گرفته
كه موج فتنهها بالا گرفته
دل صديقه كبرى گرفته
كه دودش گنبد خضرا گرفته
غم عالم بقلبش جا گرفته
رياكاران بىپروا گرفته
كه روى خويش از مولا گرفته
كه قرص صورت زهرا گرفته
به دستورى كه زان رسوا گرفته
زدست بى وفائيها گرفته
زدنياى دنى دل وا گرفته
كه غم بر دهر و مافيها گرفته (27)
كه غم بر دهر و مافيها گرفته (27)
1) نور/27 - 28 . 2) نور/36 . 3) احزاب/53 . 4) تاريخ طبرى (چاپ از دايرة ا لمعارف)، ج3، ص202; شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج2، ص56 . 5) شرح نهج البلاغه، (همان)، ج1، ص134; الامامة والسياسة، ج2، ص12; اعلام النساء، ج3، ص1205 . 6) عقدالفريد، ج4، ص260; تاريخ ابى الفداء، ج1، ص156; اعلام النساء، ج3، ص1207 . 7) شرح ابن ابى الحديد، ج2، ص19 و ج1، ص134; رياحين الشريعه، ج1، ص285 . 8) انساب الاشراف، ج1، ص586; تلخيص الشافى، ج3، ص76 . 9) شرح نهج البلاغه (همان)، ج6، ص48 و 47 . 10) نهج الحق و كشف الصدق، ص271 . 11) رياحين الشريعه، ج1، ص289; اثبات الوصيه، مسعودى، ص123 . 12) نهج الحق و كشف الصدق، علامه، ص271; تلخيص شافى، سيد مرتضى، ج7، ص76 . 13) شرح نهج البلاغه، ج6، ص48 . 14) تاريخ يعقوبى، ج2، ص126 . 15) الغدير، ج3، ص103 - 104 . 16) مسعودى، اثبات الوصيه، چاپ بيروت، ص154; الوافى بالوفيات، ج5، ص347 . 17) ملل و نحل، شهرستانى، ج1، ص57 (چاپ ايران) و در چاپ غير ايران، ص72 و ر . ك: ج2، ص59 . 18) الفرق بين الفرق، عبدالقاهر اسفر ائينى، ص107 . 19) مؤتمر علماء البغداد، ص64 - 63 . 20) لسان الميزان، ج4، ص189; تاريخ طبرى، ج3، ص236; الامامة والسياسة، ج1، ص13; مروج الذهب، ج1، ص414 (چاپ قديم) ; عقدالفريد، ج3، ص68; الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص193; نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج6، ص51 . 21) تفسير العياشى، ج2، ص66 - 68; كتاب سليم بن قيس، ص249 - 253; رياحين الشريعه، ج1، ص260 و 270 . 22) بحار، ج28، ص390; تلخيص شافى، ج3، ص76 . 23) ميرجهانى، نوائب الدهور، ص192 . 24) بحارالانوار، ج53، ص1 - 19 . 25) همان، ص18 . 26) همان، ج43، ص172 - 173، ح13; ابراهيم الجوينى، فرائد السمطين، ج2، ص36 . 27) حسين فولادى .