هجوم به خانه وحی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هجوم به خانه وحی (1) - نسخه متنی

سیدجواد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هجوم به خانه وحى

سيد جواد حسينى




  • زهرا كه غمش جدا زدلها نشود
    بخشند اگر به او گناه همه را
    يك جو، ديه صورت زهرا نشود



  • ظلمى كه به او رسيده احصا نشود
    يك جو، ديه صورت زهرا نشود
    يك جو، ديه صورت زهرا نشود



حوادث پس از «سقيفه‏» از تلخ‏ترين و دردناك‏ترين حوادث تاريخ اسلام و زندگانى اميرمؤمنان عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام مى‏باشد .

واقع‏گوئى و بيان واقعيات تلخ آن دوران باعث دلگيرى و رنجش گروهى است كه نسبت‏به رهبران آن حوادث تعصب خاص ورزيده، و تا جايى كه امكان دارد، مى‏خواهند گردى بر دامن آنها ننشيند . از طرف ديگر پوشاندن حقايق و وارونه جلوه دادن حوادث، خيانت‏بزرگى به تاريخ و نسلهاى آينده بشرى و جامعه مسلمين است كه هرگز يك انسان منصف و با وجدان و دردمند به خود اجازه چنين خيانت و پا گذاشتن روى حقيقت را نمى‏دهد . بزرگ‏ترين حادثه تاريخى پس از غصب خلافت موضوع هجوم و يورش به خانه وحى، و منزل فاطمه زهرا عليها السلام است كه براى بيرون آوردن متحصنان و معترضان به غصب خلافت انجام گرفت .

هجوم به خانه وحى

از دستورات ارزنده و حياتى اسلام اين است كه هيچ مسلمانى حق ندارد بدون اجازه و رضايت صاحب خانه، به منزل كسى وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذيرفتن مهمان عذرخواهى كرد، وظيفه دارد از همانجا بدون رنجش برگردد . (1)

و البته برخى از خانه‏ها از مقام و منزلت‏خاصى برخوردارند; همچون خانه هايى كه در آن خداوند مورد پرستش قرار مى‏گيرد «فى بيوت اذن الله ان ترفع ويذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والآصال‏» (2) ; «در خانه هايى كه خداوند اجازه داده است كه ديوارهاى آن را بالا برند; و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبيح او مى‏گويند .»

در اين ميان خانه پيامبر اكرم از احترام ويژه‏اى برخوردار است; لذا قرآن كريم دستور مخصوصى در اين باره مى‏دهد، آنجا كه مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يؤذن لكم‏» (3) ; «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به خانه‏هاى پيامبر وارد نشويد، مگر زمانى كه به شما اذن [ورود] داده شود .»

بدون هيچ شكى خانه فاطمه عليها السلام از آن خانه‏هاى رفيع و محترمى است كه در درون آن زهرا و على عليهما السلام و فرزندان آن دو خدا را به بهترين وجه عبادت و تقديس نموده‏اند .

اكنون بايد ديد كه ماموران دستگاه خلافت احترام خانه زهرا عليها السلام را تا چه حد رعايت كردند؟ آنچه از منابع «فريقين‏» استفاده مى‏شود اين است كه دستگاه خلافت نه تنها حرمت‏خانه زهرا و على عليهما السلام را نگه نداشتند، بلكه بدترين جسارتها را بر آن روا داشتند .

الف . منابع اهل سنت

برخى از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه يورش به خانه وحى را نيمه روشن و برخى تا حدى روشن بيان نموده‏اند كه به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود:

1 . طبرى: او كه نسبت‏به خلفا تعصب خاصى دارد، به اين مقدار اعتراف مى‏كند: «اتى عمر بن خطاب منزل على فقال: لاحر قن عليكم او لتخرجن الى البيعة; (4) عمر بن خطاب در برابر خانه على عليه السلام قرار گرفت و گفت: براستى [خانه را] بر روى شما به آتش مى‏كشم و يا اينكه شما براى بيعت [با ابابكر] خانه را ترك گوييد .»

2 . ابن قتيبه دينورى: اين نويسنده گامى فراتر رفته، مى‏گويد: خليفه نه تنها تهديد كرد، بلكه دستور داد كه در اطراف خانه هيزم جمع كنند و افزود: «به خدايى كه جان عمر در دست اوست! يا بايد خانه را ترك كنيد و يا اينكه خانه را آتش زده و مى‏سوزانم .» وقتى به او گفته شد كه دختر گرامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد .» (5)

3 . ابن عبد ربه اندلسى: او كه متوفاى 495 مى‏باشد، مى‏گويد: خليفه به عمر ماموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كشد و اگر مقاومت كردند با آنان نبرد نمايد، از اينرو عمر آتشى آورد كه خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار على ان يضرم عليهم الدار» ، در اين موقع با فاطمه عليها السلام روبرو گرديد، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده‏اى خانه ما را به آتش بكشى؟ وى گفت: آرى، مگر اينكه بسان ديگران با خليفه بيعت نماييد . (6)

شبيه اعترافات فوق را ابو الوليد محب الدين محمد بن شخته الحنفى قاضى حنفيها در حلب متوفاى سال 815 دارد . (7) احمد بن يحيى بلاذرى متوفاى 279 (8) ، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى، صاحب كتاب «فدك‏» و «سقيفه‏» (9) و ابى خيزرانه در كتاب غرر (10) و شاه ولى الله دهلوى (11) در «ازالة الخفاء» و واقدى (12) و بلاذرى و ابن ابى الحديد (13) نيز چنين مطالبى دارند . و همچنين ابن واضح يعقوبى (14) ، اسماعيل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا كحاله در كتاب «اعلام النساء» ، عبدالفتاح عبدالمقصود ( 15) و ابراهيم بن عبدالله يمنى در كتاب «الاكتفاء» و ... اين امور را ذكر كرده‏اند .

4 . گروهى از تاريخ نويسان اهل سنت: گروه ديگرى از تاريخ نويسان اهل سنت‏به آخرين مرحله از جسارت به خانه زهرا عليها السلام نيز اعتراف نموده‏اند، و صريحا گفته‏اند كه عمر خانه على عليه السلام و زهرا عليها السلام را آتش زد . از جمله:

1 . ابى الحسن، على بن الحسين بن على المسعودى الهذلى، صاحب «مروج الذهب‏» متوفاى 346 ه مى‏گويد: «... فوجهوا الى منزله فهجموا عليه واحرقوا بابه ... ; (16) پس [عمر و همراهان] به سوى خانه على عليه السلام روى كردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند .»

2 . محمد بن عبدالكريم بن احمد شافعى، معروف به شهرستانى (579 - 548)، از ابراهيم بن سيار بن هانى، معروف به نظام، متوفاى سال 231 - كه از اعاظم شيوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل كرده است كه گفت: «... وكان عمر يصبح احرقوها بمن فيها وما كان فى الدار غير على وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام; (17) و عمر بود كه فرمان داد خانه را با كسانى كه در آن قرار دارند بسوزانند، در حالى كه در خانه جز على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسى نبود .»

عبدالقاهر اسفر ائينى متوفاى 429 ه نسبت فوق را به نظام تاييد نموده است . (18)

3 . در زمان ملكشاه سلجوقى، وزيرش با يكى از علماى سادات شيعه مناظره مى‏كرد، در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب على باب فاطمة واحرق الباب بالنار ... ; عمر در خانه فاطمه هيزم جمع كرد و در خانه را به آتش كشيد .»

شاه به وزيرش رو كرد و گفت: آيا آنچه اين شيعه علوى مى‏گويد درست است؟ وزير گفت: «نعم انى رايت فى التواريخ ما يذكره العلوى; (19) بله آنچه اين [شيعه] علوى مى‏گويد را در تاريخ ديده‏ام .»

و جالب اينجا است كه خود ابابكر نيز به اين امر اعتراف نموده است; زيرا در آخرين روزهاى عمر خود از چند عمل اظهار پشيمانى نمود، از جمله گفت: «وددت انى لم اكشف بيت فاطمة وتركته وان اغلق على الحرب ... ; (20) دوست داشتم كه خانه فاطمه را نمى‏گشودم و آن را رها مى‏كردم، گر چه ناچار به جنگ مى‏شدم [و كار به جنگ مى‏كشيد] .»

ب . منابع شيعه

هنگامى كه به روايات و كتابهاى دانشمندان شيعه مراجعه مى‏كنيم، جريان را روشن‏تر و گوياتر مى‏يابيم، كه به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود:

1 . سليم بن قيس و عياشى و ... نقل كرده‏اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتى به در خانه على عليه السلام رفتند تا او را براى بيعت‏با ابابكر دعوت كنند، حضرت على عليه السلام در را باز نكرد، سرانجام عمر با جمعى بر در سراى زهرا عليها السلام آمدند، عمر فرياد برآورد كه: يا على! از خانه بيرون آمده، با خليفه رسول خدا! ! بيعت كن وگرنه آتش بدين سراى مى‏زنم . فاطمه برخواست و فرمود: اى عمر! اين چه دشمنى است كه با ما دارى؟ او جواب داد: در را باز كنيد والا در خانه را به آتش مى‏كشم! فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند: اى عمر! از خدا نمى‏ترسى؟ ... «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها فى الباب فاحرق الباب; آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بياورند، پس آن را در ميان درب افكند و درب [خانه] را به آتش كشيد .» (21)

2 . امام صادق عليه السلام فرمودند: «والله ما بايع على حتى راى الدخان قد دخل بيته; (22) به خدا سوگند! على عليه السلام بيعت نكرد مگر زمانى كه ديد دود وارد خانه‏اش شده است .»

3 . مفضل به امام صادق عليه السلام عرض كرد: گريه چه پاداش و ثوابى دارد؟ حضرت فرمودند: اگر گريه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نيست . آنگاه مفضل گريه شديد و طولانى نمود و گفت: اى پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنايتكاران] بزرگ‏تر از روز محنت و غصه شما خواهد بود . پس حضرت صادق عليه السلام فرمودند: «ولا كيوم محنتنا بكربلاء، وان كان يوم السقيفة واحراق النار على باب اميرالمؤمنين والحسن والحسين وفاطمة وزينب وام كلثوم و فضة وقتل محسن بالرفة اعظم وادهى وامر لانه اصل يوم النداب; (23) نه چون روز محنت ما در كربلا، و گر چه روز سقيفه [و غصب خلافت] و سوزاندن آتش بر در [خانه] اميرمؤمنان و حسن و حسين و فاطمه و زينب و ام كلثوم عليهم السلام و كشته شدن محسن بر اثر فشار، بزرگ‏تر، دردناك‏تر و تلخ‏تر است; زيرا اساس روز ندبه‏ها بود .»

4 . مفضل روايت مفصلى از امام صادق عليه السلام درباره علائم ظهور و كارهاى حضرت حجت عليه السلام بعد از ظهور نقل نموده است، (24) در بخشى از آن مى‏خوانيم: حضرت آن روز را به ياد مى‏آورد و مى‏گويد: «وجمعهم الجزل والحطب على الباب لاحراق بيت اميرالمؤمنين وفاطمة ... واضرامهم النار على الباب; (25) و جمع نمودنشان هيزم تروخشك بر در خانه، براى سوزاندن خانه على عليه السلام و فاطمه عليها السلام، آتش زدن آنها درب [خانه على عليه السلام] را .»

5 . پيامبر اكرم در يكى از سخنان خويش كه از حوادث آينده خبر مى‏داد، فرمود: «واما ابنتى فاطمة فانها سيدة نساء العالمين ... وانى لما رايتها ذكرت ما يصنع بها بعدى كانى وقد دخل الذل بيتها وانتهكت‏حرمتها وغصبت‏حقها ومنعت ارثها و كسر جنبها واسقطت جنينها وهى تنادى يا محمداه فلاتجاب وتستغيث فلاتغاث; (26) و اما دخترم فاطمه، سيده زنان جهانيان [از ابتدا تا انتهاى آفرينش] است ... و من آن‏گاه كه فاطمه‏ام را مى‏بينم به ياد آنچه كه با او رفتار مى‏شود [از ستمها و اهانتها] مى‏افتم . گويا مى‏بينم كه خوارى به خانه او راه يافته، و حرمتش هتك، و حقش غصب شده است، و [از] ارثش جلوگيرى بعمل آمده، و پهلويش شكسته و فرزندش سقط شده و او ناله مى‏زند يا محمدا! پس جواب داده نمى‏شود و كمك مى‏خواهد، سپس كمك نمى‏شود .»




  • خداوندا چرا دلها گرفته
    چرا سرها بود بر زانوى غم
    چه غوغايى به يثرب گشته برپا
    زجور امت و هجران بابا
    زدند آتش به درب مهبط وحى
    اميرمؤمنان سردار اسلام
    فدك را از كف دخت پيمبر
    چه رخ داده مگر از بهر زهرا
    مه برج نبوت منخسف شد
    سيه كرده است قنفذ بازويش را
    گلويش را فشار غصه و غم
    اميد از زندگى ببريده ديگر
    نه تنها سوخت «فولادى‏» از اين درد
    كه غم بر دهر و مافيها گرفته (27)



  • جهان را ماتمى عظمى گرفته
    سحاب تيره عالم را گرفته
    كه موج فتنه‏ها بالا گرفته
    دل صديقه كبرى گرفته
    كه دودش گنبد خضرا گرفته
    غم عالم بقلبش جا گرفته
    رياكاران بى‏پروا گرفته
    كه روى خويش از مولا گرفته
    كه قرص صورت زهرا گرفته
    به دستورى كه زان رسوا گرفته
    زدست‏ بى‏ وفائيها گرفته
    زدنياى دنى دل وا گرفته
    كه غم بر دهر و مافيها گرفته (27)
    كه غم بر دهر و مافيها گرفته (27)



ادامه دارد ... .


1) نور/27 - 28 .

2) نور/36 .

3) احزاب/53 .

4) تاريخ طبرى (چاپ از دايرة ا لمعارف)، ج‏3، ص‏202; شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج‏2، ص‏56 .

5) شرح نهج البلاغه، (همان)، ج‏1، ص‏134; الامامة والسياسة، ج‏2، ص‏12; اعلام النساء، ج‏3، ص‏1205 .

6) عقدالفريد، ج‏4، ص‏260; تاريخ ابى الفداء، ج‏1، ص‏156; اعلام النساء، ج‏3، ص‏1207 .

7) شرح ابن ابى الحديد، ج‏2، ص‏19 و ج‏1، ص‏134; رياحين الشريعه، ج‏1، ص‏285 .

8) انساب الاشراف، ج‏1، ص‏586; تلخيص الشافى، ج‏3، ص‏76 .

9) شرح نهج البلاغه (همان)، ج‏6، ص‏48 و 47 .

10) نهج الحق و كشف الصدق، ص‏271 .

11) رياحين الشريعه، ج‏1، ص‏289; اثبات الوصيه، مسعودى، ص‏123 .

12) نهج الحق و كشف الصدق، علامه، ص‏271; تلخيص شافى، سيد مرتضى، ج‏7، ص‏76 .

13) شرح نهج البلاغه، ج‏6، ص‏48 .

14) تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏126 .

15) الغدير، ج‏3، ص‏103 - 104 .

16) مسعودى، اثبات الوصيه، چاپ بيروت، ص‏154; الوافى بالوفيات، ج‏5، ص‏347 .

17) ملل و نحل، شهرستانى، ج‏1، ص‏57 (چاپ ايران) و در چاپ غير ايران، ص‏72 و ر . ك: ج‏2، ص‏59 .

18) الفرق بين الفرق، عبدالقاهر اسفر ائينى، ص‏107 .

19) مؤتمر علماء البغداد، ص‏64 - 63 .

20) لسان الميزان، ج‏4، ص‏189; تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏236; الامامة والسياسة، ج‏1، ص‏13; مروج الذهب، ج‏1، ص‏414 (چاپ قديم) ; عقدالفريد، ج‏3، ص‏68; الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص‏193; نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج‏6، ص‏51 .

21) تفسير العياشى، ج‏2، ص‏66 - 68; كتاب سليم بن قيس، ص‏249 - 253; رياحين الشريعه، ج‏1، ص‏260 و 270 .

22) بحار، ج‏28، ص‏390; تلخيص شافى، ج‏3، ص‏76 .

23) ميرجهانى، نوائب الدهور، ص‏192 .

24) بحارالانوار، ج‏53، ص‏1 - 19 .

25) همان، ص‏18 .

26) همان، ج‏43، ص‏172 - 173، ح‏13; ابراهيم الجوينى، فرائد السمطين، ج‏2، ص‏36 .

27) حسين فولادى .

/ 1