گفتمان فاطمى و فهم جامعهشناسى
دينداران دلالتهايى بر سنجههاى ديندارى
شهلا باقرى (1)چكيده
اين پژوهش تلاش كرده است تا با بررسى خطبه تاريخى حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد پيامبر به فهم جامعهشناختى دينداران آن عصر بپردازد و با تميز معيارهاى دين و ديندارى، ويژگىهاى دينداران واقعى از غيرواقعى را مشخص سازد. تلاش براى احياى حقوق اجتماعى و سياسى و آگاهىبخشى به مردم و بيان علل ضعف عملكرد افراد و گروهها مهمترين فرازهاى اجتماعى گفتمان تاريخى حضرت فاطمه عليهاالسلام در اين خطابه هستند. همچنين تلاش كرده است تا قدمى براى تشخيص ابعاد گوناگون دين و ديندارى و تمهيدات لازم براى فراهم آوردن گويهها و سنجههاى مورد لزوم سنجش وضعيت ديندارى از ديدگاه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام بردارد. بدينوسيله، مىتوان اميدوار بود كه نقايص موجود در پيمايشهاى ملّى نظرسنجى دينى موجود، برطرف گردند. نوعِ شاخصها و ظرافتها و نكتهسنجىهاى گفتمان فاطمى در ارائه معيارها و مؤلّفهها، بسيار قابل توجه و موشكافانهاند.كليدواژهها:
خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام ، جامعهشناسى دينداران، سنجههاى ديندارى، گفتمان فاطمى. مقدّمه
دين در همه زمانها و همه جوامع، از ابتدايى تا مدرن و فرامدرن در اشكال گوناگون وجود و حضور داشته است. لاروس اشتغال فكر و امر فوق طبيعى و الهى را يكى از جهانىترين و باثباتترين گرايشهاى انسانى دانسته است. اما نياز به دين در جريان تاريخ، اَشكال گوناگونى يافته است. (2) از نظر جامعهشناسان كلاسيك و از جمله آگوست كنت، انسان نياز دايمى به مذهب دارد؛ زيرا خواهان دوستداشتن چيزى برتر از خود است. (3) علىرغم نياز به دين به عنوان يك نياز فطرى اصيل، رفتار دينداران از شدت و ضعف بسيارى در طول تاريخ برخوردار بوده است. شدت و ضعف رفتار دينداران در خلال شرايط زمانى و مكانى، مقاطع گوناگون تاريخى و ساختارهاى سياسى و فرهنگى متفاوت، قابل تحليل و ارزيابى است. بررسى و سنجش رفتار و گفتار دينداران در قالب سنجههاى دينى، مىتواند راه را بر مقايسه تطبيقى رفتارهاى دينداران هموار نمايد و تحليل و تعليل دقيقترى از تأثير شرايط اجتماعى بر پيروان تعاليم دينى به منصّه ظهور برساند. در اين زمينه، خطبه تاريخى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در مسجد پيامبر و در جريان واقعه «فدك» به عنوان مظهر نظاممند و پرقدرت گفتمان فاطمى مورد بررسى قرار مىگيرد. گفتمان فاطمى؛ الگوى گفتمان دينداران
فاطمه زهرا عليهاالسلام در تعاليم نظرى و عملى خويش، تأكيد وافرى بر مشخص نمودن ايمان واقعى از ايمان غيرواقعى، غيرعميق، ظاهرى و گاه نفاقآلود و سالوسمدارانه معطوف مىدارد. تشخيص شرايط فرهنگى، سياسى، اجتماعى و رابطه آن با ايمان دينى، اصالتها و يا پيرايههاى دينى در جاى جاى كلام ايشان به طور عام، و خطبه تاريخى ايشان در مسجد پيامبر صلىاللهعليهوآله به طور خاص، به چشم مىخورد. از همينرو، مىتوان مسير «جامعهشناسى دينداران» را در كلام و گفتمان فاطمى جستوجو نمود و از آن براى ايضاح مفهوم ديندارى، تشكيل الگوهاى متفاوت دينداران در جوامع گوناگون و تفكيك و تميز ايمان اصيل از ايمان مدعيان ظاهرگرا استفاده نمود. سنجهها و گويههاى استخراج شده از اين مباحث و بررسىها مىتوانند دلالتهايى براى كسانى كه با سنجش مفاهيم دينى و ايمان دينى دينداران در بين اقشار گوناگون اجتماعى و خردهفرهنگهاى جامعه سروكار دارند، فراهم آورد. يك حقيقت انكارناپذير و مسلّم همواره در پيش روى تاريخ بشريت و تاريخ اسلام وجود دارد و آن اينكه زهراى مرضيه عليهاالسلام در راستاى تنظيم رابطه خود با خداوند، به مرحلهاى رسيد كه به لحاظ جامعهشناختى، آغازگر جنبشى عظيم و رهايىبخش در حمايت از ستمديدگان تاريخ بود و با نشان دادن رگههاى مخفى و ناپيداى انحراف در جامعه نوپاى اسلامى، راه را براى مبارزات گستردهتر همسر و فرزندان مجاهد خويش هموار كرد؛ درسى كه امام حسين عليهالسلام به خوبى از مادر خود، زهراى مرضيه عليهاالسلام ، آموخت و براى تجديد حيات دين، به منصه ظهور گذاشت. اين حضور، مشاركت و مجاهدت اجتماعى براى يك زن، آن هم زمانى كه هنوز در ذهن و ضمير جامعه نوپاى اسلامى، سنّتها و تعصّبهاى ديرپاى جاهلى زنده بودند، از اهميت بسيارى براى ارزيابى، تحليل و مقايسه و بررسى ريشهها و عوامل پديدآورنده يك حركت، نهضت و انقلاب برخوردار است و بر نقش بنيادين فاطمه زهرا عليهاالسلام در پايهگذارى يك قيام و انقلاب دينى دلالت دارد. از اينرو، توجه علمى به تلاشها، فعاليتها، اقدامات و بخصوص سخنرانىهاى آن حضرت، كه به خاطر نجات جامعه و اصلاح شئون آنها ايراد گرديدهاند، از اهميت زيادى برخوردار است. حضرت زهرا عليهاالسلام در نشان دادن الگوى يك ديندار تمام عيار و بلكه در تمام شئون انسانى خويش، نه تنها راهبر زنان، بلكه تمام انسانهاى آزادهاى است كه جز زلال حقيقت، كام تشنه آنها را سيراب نخواهد كرد. حضرت زهرا عليهاالسلام در زهد، صبر، ايثار، شجاعت، اخلاص و صداقت و ياريگرى انسانها و هزاران خصلت انسانى ديگر سرمشق و راهبرى بىنظير است. فاطمه تمام زندگىاش را براى ديگران مىخواهد كه «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس» (آل عمران: 110)؛ امّت اسلامى از آن بابت كه براى مردم آفريده شدهاند، بهترين هستند. و شعار و عمل فاطمه عليهاالسلام «الجارَ ثُّمَّ الدّار»؛ (4) اول همسايه، سپس خود است. برهنگان را مىپوشاند، گرسنگان را طعام مىدهد، در راهماندگان را يارى مىنمايد و يا پس از چند روز روزهدارى، تنها طعام خانه و خانواده خود را پيش از افطار مىبخشد؛ او كه بخششها و دستگيرىهايش از مردم و دوستدارى و دعايش براى آنان، مصداق اين آيه شريفه است: «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَة»(حشر: 9)؛ و در عين تنگدستى، (ديگران) را بر خود برمىگزينند. حضرت زهرا عليهاالسلام در مقام انسانى و اجتماعى خويش، آگاهتر از اهل زمان است؛ زيرا مستقيما از محضر نبوّت رسول خدا صلىاللهعليهوآله ، كسب معرفت نموده و به همراه دروازه شهر علم نبى، على عليهالسلام ، طى طريق كرده است. پس جان او به تناسب اين آگاهى، از مَلَك نيز برتر است. در وى علم وراثت نيز از جانب حق به وديعه نهاده شده است. اين وارث علم توحيد، خود معصومه و وليةاللّه است (5) و در سايه مقام ولايتش، جبرئيل، كه روح اعظم است، بر او نازل مىشده و با فرشتگان هم سخن بوده است. ( 6) نظامنامه و مرامنامه حكومت الهى و جهانى بشريت و منجى نجاتبخش آن، حضرت مهدى(عج)، نيز مبتنى بر سيره فاطمى است. حضرت مهدى(عج) در حديثى مىفرمايد: «فى ابنةِ رسولِ اللّهِ لى اُسوةٌ حسنةٌ»؛ (7) براى من دخت پيامبر (فاطمه) الگويى نيكوست. و اين خود به تنهايى بيانگر سيره طيّبه حجّت الهى است؛ همو كه آينده جهان اسلام و پيادهسازى الگوى مطلوب و تمام عيار جامعه اسلامى را بر عهده دارد. فاطمه عليهاالسلام و گفتمان تاريخى او
در اين قسمت، براى دريافت روح پيام حضرت فاطمه عليهاالسلام به مردم زمان خود و به كل بشريت، به خطبه مهم و تاريخى ايشان در مسجد پيامبر صلىاللهعليهوآله مىپردازيم. حضرت زهرا عليهاالسلام در راستاى عمل به شعار قرآنى «لاتَظلمونَ ولاتُظلمونَ» (بقره: 279) و براى مبارزه با روح ظلم و تجاوز و تعدّى و مقابله با فتنه و انحراف ارزشهاى اسلامى و بنا بر احساس تكليف، به مسجد مدينه مىرود و سخنرانى مهمى ايراد مىنمايد. اين خطبه به دليل آنكه در كتابهاى متعدّد و معتبرى از اهل تسنّن و تشيّع مانند شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد و يا در كتاب بلاغات النساء ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ208 ه. ق)، از دانشمندان عصر خلفاى عبّاسى آمده، بىترديد از معتبرترين اسناد تاريخى است. در خطبه تاريخى حضرت زهرا عليهاالسلام ، فرازهاى مهمى خطاب به هيأت حاكمه وقت و عموم مردم از مهاجران و انصار آمدهاند. در اين خطبه، پس از حمد و سپاس پروردگار عالم، يكتايى خداوند و لزوم ارسال رُسُل مورد توجه و عنايت قرار مىگيرد و با تأكيد بر نقش مهم پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در بيرون آوردن مردم از جاهليت و مقايسه اين دوران با دوران حاكميت اسلام و بخصوص نقش دستورات الهى در بهبود زندگى مادى و معنوى مردم، ادامه مىيابد. در اين زمينه، آن حضرت به تشريح فلسفه احكام خداوندى و نقش حضرت على عليهالسلام در كمك به پيامبر براى برپايى دين خدا مىپردازد. تشريح شرايط پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله و آشكار شدن نفاق، دشمنى و ناسپاسى افراد در اين دوره، فراز بعدى حضرت زهرا عليهاالسلام را در اين خطبه تشكيل مىدهد. استناد به آيات كريمه قرآن براى اثبات ظالم بودن هيأت حاكمه وقت و نشان دادن چهره غاصب آنها در غصب حقوق حقّه دختر پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله ، به استيضاح رئيس دولت تحميلى وقت (ابوبكر) مىانجامد. در فراز پايانى نيز با شكايت از سكوت شاهدان ستم، آنها را به عدم سكوت و احقاق حق ادامهدهندگان راستين راه پيامبر، دختر پيامبر، حضرت على و اهل بيت عليهمالسلام فرا مىخواند. (8) كارپايههاى مفهومى
1. تعريف «دين»
الف. تعريف «دين» از ديدگاه متكلّمان غربى:
1. تعريف لغوى «دين»: «دين» (9) در لغت، به معناى همبستگى است و بر يك سلسله دغدغه دلالت دارد كه صاحبان خود را به يكديگر پيوند مىدهد و بين آنها همبستگى نزديك پديد مىآورد. (10) 2. تعريف ماهوى دين: «دين عبارت از يك نظام الهى است كه براى صاحبان خود وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع مىباشد.» (11) 3. تعريف غايتانگارانه دين: «دين، قانون و قرارداد الهى است كه صاحبان خود را به سوى رستگارى در اين دنيا و حُسن عاقبت در آخرت سوق مىدهد.» (12) 4. تعريف تركيبى از دين: «دين، قانون و قرارداد الهى است كه خردمندان را به سوى قبول آنچه در نزد رسول است، فرامىخوانند.» (13) 5. تعريف ديندارانه: «دين عبارت است از: اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و كيفر در آن جهان و عمل به اركان و دستورات آن.» (14) 6. تعريف برادلى: «دين بيش از هر چيز، كوششى است براى آنكه حقيقت كامل خير را در تمام وجوه هستىمان باز نماييم.» (15) 7. تعريف ميلتون يينگر: «دين يك نظام اعتقادى و عملى داراى لطف و رحمت است كه بدان وسيله، گروهى از مردم مىتوانند از عهده حل مسائل غايى حيات انسانى برآيند. اين عملكرد را با انحاى پاسخهايى كه انسانها مىتوانند به پرسشهايى همچون مرگ، درد و رنج و معناى غايى وجود بدهند، يكى دانستهاند.» (16) 8. تعريف كليفورد گيرتز: «دين عبارت است از: نظامى از نمادها و سمبلها كه طورى عمل مىكند كه موجب وجوه انگيزهها و آمادگىهاى نيرومند، عميق و پايدارتر انسانها مىشود، به تدوين و تنظيم تصورات و مفاهيم نظم كلى وجود مىپردازد و بر اين مفاهيم و تصورات چنان نمود و ظهورى از حقيقت مىپوشاند كه مىنمايد اين انگيزهها و ترتيبات، مبتنى بر حقيقتاند.» (17) 9. تعريف جوهرى از دين: «دين دربرگيرنده رابطه انسان با واقعيتى غايى، اقتدارى متعالى و جوهر ربوبى به نام خداست. بر اين اساس، باورها و عباداتى كه ناظر به موجود مقدّس متعالى و الگوهاى اجتماعى در ارتباط با آن هستند، يك تعريف جوهرى از دين محسوب مىشوند. (18) ب. تعريف دين از ديدگاه متكلّمان مسلمان:
10. تعريف استاد مطهّرى: «با توجه به استعمال واژه "دين" در قرآن به معناى جزا، شريعت و قانون، اطاعت و بندگى، به دست مىآيد كه اسلام و حقيقت دين عبارت است از: تسليم و اطاعت از خداوند متعال.» (19) 11. تعريف علاّمه طباطبائى: «دين نظام عملى مبتنى بر اعتقادات است كه مقصود از «اعتقاد» در اين مورد، تنها علم نظرى نيست؛ زيرا علم نظرى به تنهايى، مستلزم عمل نيست، بلكه مقصود از «اعتقاد»، علم به وجوب پىروى بر طبق مقتضيات علم قطعى است» (20) و «مجموع اين اعتقاد (به خدا و زندگى جاودان) و احساس و مقرّرات متناسب با آن در مسير زندگى مورد عمل قرار مىگيرد.» (21) 12. تعريف استاد جعفر سبحانى: «دين يك معرفت و نهضت همهجانبه به سوى تكامل است.» (22) 13. تعريف آيةالله جوادى آملى: «دين مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرّراتى است كه براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسانها باشد.» (23) ج. تعريف دين از ديدگاه عالمان علوم اجتماعى:
14. تعريف ماكس وبر: «دين مجموعهاى از پاسخهاى منسجم به سؤالات غامض در مورد هستى انسان است و آنچه جهان را معنادار مىسازد.» (24) 15. تعريف آلن بيرو: «دين، همچون گرايش شديد انسانها به سوى وجود والاى خداوند، يا نيروهاى برين و يا احساس ساده وابستگى به آنان، به منظور تبيين علل وجودى خويشتن در جهان و بازيابى معنايى براى هستى است، يا دين عبارت است از: اعتقادات نسبت به اين واقعيتها، اشكالى كه به خود مىگيرند، مناسك، كيشها و اعمال گوناگون مذهبى.» (25) 16. تعريف ژان پل ويلهم: «دين به عنوان فعاليتهاى اجتماعى و يك نيروى جذّاب عبارت است از: يك ارتباط نمادين منظّم از طريق آيينها و اعتقادات ناشى از يك بنيانگذار فرحمند و جذّاب كه نوعى پيوند و تسلسل را موجب مىشود.» (26) روشن است كه هيچيك از اين تعاريف با نگرش جامعنگرانه به دين ننگريستهاند و تنها به ساحت و بعد خاصى از دين پرداختهاند و اصولاً نگاه جامع به تمام مصاديق اديان نيز ميسّر نيست. انسان داراى ابعاد گوناگون فردى، اجتماعى، مادى و معنوى، دنيوى و اخروى است و دين حق نيز كه براى سعادت بشر آمده، طبعا ساحتهاى متفاوتى پيدا مىكند. علاّمه طباطبائى رحمهالله در تفسير الميزان، ذيل آيه 29 سوره مباركه توبه «وَلايَدينُونَ دينَ الحقّ» مىنويسد: «اضافه كردن "دين" به كلمه "حق"، اضافه موصوف به صفت نيست تا معنايش آن دينى باشد كه حق است، بلكه اضافه حقيقيه است و مراد آن دينى است كه منسوب به حق است و نسبتش به حق اين است كه حق اقتضا مىكند انسان آن دين را داشته باشد و انسان را به پىروى از آن دين وادار سازد.» (27) با توجه به معناى عميق و دقيقى كه در مفهوم «دين» حق نهفته است و با توجه به اينكه در اين تحقيق، رفتارها و گفتارهاى دينداران در جامعه مسلمانان مورد بررسى قرارمىگيرند، طبعا بايد مفهوم «دين اسلام» مورد توجه قرار گيرد. با دقت در تمام گزارههاى مفهومى «دين»، به دست مىآيد كه دين در خلأ حاصل نمىشود، بلكه برگزيده خدا براى انسان (در اديان الهى و از جمله اسلام)، مقدّس براى غيرمقدّس، نيروى ماوراء الطبيعه براى نيروهاى طبيعى و نيز رابطه ايجابى انسان با خداست. اين رابطه ايجابى انسان نسبت به خدا مىتواند در قالب وادارسازى انسان به پىروى از دين، تمايل و يا گرايش فطرى انسان به پرستش خداوند نمود پيدا كند. دين در اين معنا، يك رابطه است كه ميان خداوند و انسان و انسان و خداوند برقرار مىشود. از اينرو، تعريف برگزيده از دين مىتواند چنين باشد: «اعتقاد به خداوند (موجود ماوراءالطبيعى، مقدّس و والا) كه با احساس خشيت و پرستش رمزورانه در انسان همراه است و به عنوان يك نياز زيستى (نياز به پاسخگويى سؤالات غايى)، در نهاد انسان ايجاد وابستگى مىكند و نيز با تفكيك مقدّس از غيرمقدّس، كه بر اعمال و مناسكى تكيه دارد و رفتار اخلاقى خاصى را مىطلبد، مشخص مىشود.» 2. ديندارى
بر اساس آنچه در بخش نخست (تعريف «دين») آمد، مىتوان ديندارى را به «تنظيم رابطه انسانها با خدا» مربوط دانست. چگونگى و نحوه تنظيم اين رابطه، مشخصكننده ابعاد و نوع ديندارى است. در اين زمينه، مشخص نمودن ابعاد دين و به طريق اولى، ابعاد ديندارى مىتواند راهگشا باشد: 3. ابعاد دين
تِرنر دين را داراى سه بعد اصلى مىداند: ـ «باورها» كه ماهيت تقدّس و ماوراء الطبيعه را تعيين مىنمايند. ـ «ارزشها» كه در مورد مطلوبهايى كه از ماوراءالطبيعه نشأت گرفتهاند، توضيح مىدهند. ـ «مراسم» (ساخت) كه مداخله ماوراءالطبيعه در جهان مادى را مطالبه مىكنند. (28) رابرتسون نيز دين را در سه بعد «باورها»، «نمادها»و «اعمال» مورد بررسى قرار داده است. (29) دوركيم دين را در دو بعد «اعتقادات» و «اعمال» مطالعه كرده است. (30) علماى مسلمان و از جمله علاّمه جعفرى دين را داراى سه بعد «عقايد»، «حركات» (اعمال) و «سكنات» (اخلاقيات) دانستهاند. (31) علاّمه طباطبائى نيز دين را به سه بخش تقسيم نموده است: «اعتقادات»، «اخلاق» و «اعمال». (32) در نهايت، مىتوان دين را در سه بعد «باورها، اعتقادات يا اصول» (مانند اعتقاد به وجود خداوند و توحيد)، «اخلاقيات و ارزشها» يعنى تعيين خوب از بد، و حلال از حرام (كه تعيينكننده شيوه زندگىاند) يا «فروع دين» و حركات و اعمال يا مراسم و چگونگى انجام آنها و يا احكام دينى در نظر گرفت. ابعاد حوزه مصداقيابى دين باورها و اعتقادات اخلاقيات و ارزشها اعمال و مراسم اصول فروع احكام عمليّه اين الگو از ابعاد دين مىتواند در سنجش سه بعدى ديندارى به كار آيد و نيز مىتوان آن را به ترتيب، تحت عنوان ابعاد «اعتقادى»، «ارزشى» و «مناسكى» نامگذارى كرد. لازم به ذكر است كه در حوزه جامعهشناسى دين، گلاك و استارك، در الگوى خود، كه شناخته شده، مقبول و نسبتا جديد است، در سنجش ديندارى، از ابعاد اعتقادى، ارزشى و مناسكى (به همراه دو اصل ديگر كه بعدا بدانها مىپردازيم) استفاده مىنمايند كه مورد تأييد حكماى مسلمان نيز قرار گرفته است. (33) الف. بعد اعتقادى يا باورهاى دينى: اين بُعد، نوعى ادراك برخاسته از معرفت دينى است كه به معتقدان بينش خاصى نسبت به حقّانيت اصول دينى ارائه مىدهد. در واقع، بُعد اعتقادى مسلمانان عبارت است از: باورهايى كه انتظار مىرود پيروان آن دين بدانها اعتقاد داشته باشند. در تعاليم مسلمانان، مىتوان «اصول دين» را با باورهاى دينى منطبق دانست كه عبارتند از: اعتقاد به خدا و يگانگى او، نبوّت حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله به عنوان آخرين پيامبر خدا، اعتقاد به معاد و روز قيامت، اعتقاد به عادل بودن خدا و اعتقاد به دوازده امام معصوم به عنوان جانشينان بر حق پيامبر عليهمالسلام . ب. بُعد ارزشى يا هنجارهاى دينى: اين بُعد ناظر بر اثرات باورها، اعمال، تجارب و دانش دينى بر زندگى روزمرّه پيروان است. در تعاليم اسلامى، معيارهاى ارزشى و رفتارى فراوانى وجود دارند كه يك مسلمان بايد در زندگى روزمرّه آنها را رعايت نمايد. اين بعد بر خلاف ابعاد ديگر، كه صرفا ناظر بر اعتقادات يا اعمال بودند، بر اثرات آنها بر جامعه و افراد دلالت مىكند. به عبارت ديگر، پيامدهاى اعتقادى و رفتارى دينداران را در جامعه و افراد مورد بررسى قرار مىدهد. رعايت فريضه امر به معروف و نهى از منكر، رعايت حجاب اسلامى و لزوم پرداخت زكات را مىتوان از جمله مصاديق بعد ارزشى قلمداد نمود. ج. بُعد مناسكى (اعمال دينى): اين بعد به دليل آنكه ناظر بر انجام يك سلسله آداب، اعمال و تشريفات عمدتا بيرونى براى انجام يك عمل غالبا جمعى است، در قالب اعمال مناسكى نامگذارى گرديده است. به عبارت ديگر، اعمال و شعائر دينى و مراسم و آداب و رسوم مشخصى كه ممكن است پيروان هر دين آنها را بجا آورند، در اين بُعد قرار مىگيرند. از جمله مصاديق اين بُعد، مىتوان به «نماز» اشاره كرد كه در تعاليم دينى، جايگاه رفيعى دارد و هر دو شكل واجب و مستحب آن را دربرمىگيرد. در آخرين بررسىها به منظور سنجش ديندارى، دو بُعد ديگر نيز اضافه گرديده كه عبارتند از: بُعد «عاطفى» و بُعد «دانشى» (34) كه لازم است به تعريف آنها نيز پرداخته شود. د. بعد عاطفى: اين بعد ناظر بر عواطف و احساسات مربوط به داشتن رابطه با يك شعور برتر، اقتدارى متعالى و نقطه آمال و غايت عظماى انسان است. ترس از خداوند، توبه و اميد به خدا نمونههايى از اين عواطف هستند. اين بعد به دليل آنكه نوعى تجربه احساسى را دربرمىگيرد، با بُعد اعتقادى، كه مقولهاى ذهنى، شناختى و غيراحساسى است، متفاوت مىباشد. ه . بُعد دانشى: اين بُعد شامل اطلاعات و دانستههاى مبنايى و لازم در مورد معتقدات دينى است كه بايد مورد اطلاع پيروان دين باشد. اطلاع از دانستنىهاى مربوط به علوم اسلامى، عبادات اسلامى و سنّتهاى دينى از آن جمله تلقّى مىشود. دين و ديندارى در كلام فاطمه زهرا عليهاالسلام
در يك تقسيمبندى كلان از فرازهاى عمده سخنرانى سياسى ـ الهى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ، مىتوان تعريف رابطه انسان با خدا (تعريف دين)، ويژگىهاى ارتباط با خدا و مرتبطان با او (ابعاد ديندارى) و تفكيك دينداران واقعى از دينداران غيرواقعى (انواع دينداران) را مورد بازشناسى و بررسى قرار داد. مؤلّفهها و مشخصههاى هر يك از قسمتهاى مزبور، به قرار ذيل مىباشند: 1. تعريف «دين»
الف. رابطهاى كه ابتدا با بخشيدن نعمت خداوند متعال به انسانها آغاز مىشود و با اداى شكر از سوى بندگانش استمرار مىيابد: «جمّ عن الاحصاءِ عددها، و نأى عِن الجزاءِ اَمَدها ... و نَدَبهم لاستزدتها بالشكر لاتصالها و استحمد»؛ (35) نعمتهايى كه شمارش آنها از توان انسان افزونتر و پاداش آنها ناممكن است ... مردم را به شكرگزارى فراخواند تا نعمتها را پياپى فرستد، و به حمد و سپاس راهنمايى كرد تا نعمتها را فزونى بخشد. ب. خداوند خلعت هستى به همگان بخشيده است: «ابتدعَ الاشياءَ لا مِن شىءٍ كانَ قبلَها و انشأها بلااحتذاءِ امثَلِةٍ امتَثَلها»؛ اشياى عالم را بدون اينكه چيزى موجود باشد، آفريد و بدون مثال و نمونهاى ايجاد كرد. ج. موجودات را از معرفت به اطاعت و عبادت خود رهبرى كرده است: «ولا فائدةَ له فى تصويرها الاّ تثبيتا لحكمته و تنبيها على طاعتِه»؛ از خلقت آنها سود نمىكرد، جز آنكه خواست حكمتش تحقّق يابد و همه را به اطاعت و بندگى آگاه نمايد. د. دعوت خود را در پرتو استدلال به آيات خود، غالب و پيروز گردانيده است: «و اظهارا لِقُدرتِه»؛ و قدرت خود را آشكار كند. ه . اين رابطه با دادن اجر و ثواب به اطاعتكنندگان و كيفر و عقاب بر معصيتكنندگان در دو مرحله دنيا و آخرت، در استمرار هميشگى و پياپى است: «ثُمّ جَعلَ الثوابَ على طاعتِه و وَضعَ العِقابَ على مَعصية»؛ آنگاه پاداش را بر اطاعت و بندگى، و عذاب را در مخالفت و سرپيچى قرارداد. با نگاه به پنج سنجه و مؤلّفهاى كه در تعريف «دين» در فرازهاى خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام آمدهاند، درمىيابيم كه دين پيش از هر چيز، بازگوكننده يك رابطه ميان انسان و خداست؛ خداوندى كه با هستىبخشى به انسانها و با تأمين نيازهاى گوناگون آنها، ايشان را در نعمتهاى خود غرق نموده است، بهگونهاى كه اين مواهب و بخششها از حوزه وصف و شمارش خارج گرديدهاند. در چنين حالتى، خداوند از بندگانش مىخواهد كه بر طاعت و فرمانبردارى او استوار بمانند (بدون اينكه چنين خواستى فايدهاى نصيب او گرداند.) در نهايت، استوارماندگان بر سبيل اطاعت، به پاداش و ثواب مضاعف، و گردنكشان و طاغيان به عِقاب و كيفر وعده داده شدهاند. 2. ابعاد ديندارى (36)
الف. شهادت به معبود يكتا و بىشريك: «و اَشهدُ اَن لاالهَالااللّهُ وَحدَهُ لا شريكَ له، كلمةً جَعَل الاخلاصَ تأويلَها و ضَمِنَ القلوبَ موصولَها و اَنارَ فِى الفكرِ معقولَها.»؛ گواهى مىدهم كه بجز اللّه خدايى نبوده و شريكى براى او نيست. تفسير اين گواهى و شهادت، اخلاص است و پايبند آن، قلبهاى آگاه كه در پيشگاه تفكّر و انديشه، معناى آن را روشن نمود. ب. شهادت بر نبوّت حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله به عنوان رسول خدا: «وَ اَشهدُ اَنَّ محمّدا عَبدُه و رسولُه ... و قامَ عَن الناسِ بالهدايةِ و اَنقذَهم مِن الغوايِة و ... و هداهم الىَ الدّينِ القويمِ و دَعاهُم الىَ الطريقِ المستقيمِ»؛ گواهى مىدهم كه پدرم محمّد صلىاللهعليهوآله بنده و فرستاده اوست. پيامبر براى هدايت در ميان مردم بپا خواست و آنان را از گمراهى نجات داد ... و به سوى دين استوار الهى رهنمون شد و همه را به راه راست دعوت نمود. ج. پرچمدارى امر و نهى: «اَنتم عبادَاللّه، نَصبُ اَمرِه و نَهيِه»؛ شما اى بندگان خدا! پرچمداران امر و نهى خداييد. د. حمل دين و وحى خداوند: «... و حملةُ دينِه و وحيِه»؛و حاملان دين و وحى الهى مىباشيد. ه. امانتدارى خداوند نسبت به خود و مُبلّغ او نسبت به امّتهاى ديگر: «و اُمناءُ اللّهِ على اَنفسِكم و بلغاؤُه اِلىَ الاُمَم»؛ امانتداران حق و رسانندگان آن به خلق هستيد. و. اعتقاد به كتاب قرآن كريم به عنوان قانون مكتوب الهى: «عليكم كتابَ اللّهِ الناطقَ ... و بيّناتَه الجاليةِ و براهينَه الكافيةِ و فضائلَه المندوبةِ و رخصَه الموهوبةِ و شرائعهُ المكتوبةِ»؛ بر شماست كتاب ناطق خدا ... با استدلالهاى جلوهگر و براهين كامل هدايتگر و فضايل پسنديده و مستحبّات بخشوده و قوانين واجبشده پروردگار. ز. اطاعت از اوامر الهى: «فجَعلَ اللّهُ الايمانَ تطهيرا لَكم مِن الشركِ ... اطيعوااللّهَ فيما اَمرَكم بِه و نَهاكم عَنه»؛ سپس ايمان را براى پاك كردن شما از شرك قرار داد ... خداوند را در آنچه به شما فرمان داد و شما را از آنچه بازداشت، اطاعت كنيد. ح. نمازگزارى: «والصلاةَ تنزيها لكم عَنِ الكِبر»؛ و نماز را براى دورى شما از تكبّر (قرار داد.) ط. پرداخت زكات: «والزكاةَ تزكيةً لِلنفسَ و نماءً فِى الرزقِ»؛ و زكات را براى پاك كردن جان و فراوانى روزى (شما بنهاد.) ى. روزهگرفتن: «والصيامَ تثبيتا للاخلاصِ»؛ و روزه را براى تحقّق اخلاص (شما بر جاى گذاشت.) ك. حجگزاردن: «والحجَّ تشييدا لِلدينِ»؛ و حج را براى تقويت دين (شما مقرّر كرد.) ل. برپايى عدل: «والعدلَ تنسيقا للقلوبِ»؛ و عدل را براى استوارى دلها (مقرّر ساخت.) م. قبول امامت و پيشوايى اهل بيت عليهمالسلام : «و طاعَتنا نظاما للملّةِ وامامَتنا اَمانا مِن الفُرقةِ (للفرقةِ)» و اطاعت از اهل بيت عليهمالسلام را براى نظم يافتن ملت اسلام و امامت ما را براى ايمنى از تفرقه (قرار داد.) ن. جهاد: «و الجهادَ عِزّا لِلاسلامِ»؛ و جهاد را براى عزّت اسلام (مقدّر گردانيد.) س. صبر: «والصبرَ علىَ استيجابِ الامرِ»؛ و بردبارى را براى به دست آوردن پاداش (قرار داد.) ع. امر به معروف: «والامرَ بِالمعروفِ مصلحةً لِلعامّةِ»؛ و امر به معروف را براى مصالح اجتماعى عموم مردم (ايجاد نمود.) ف. نيكى به پدر و مادر: «و برَّ الوالدينِ وقايةً مِن السخطِ»؛ و نيكى به پدر و مادر را براى دورى از عذاب الهى (جعل نمود.) ص. پيوند خويشاوندى: «وصلةَ الارحامِ مُنماةً للعددِ»؛ و پيوند خويشاوندى را براى فزونى خويشاوندان (مقرّر ساخت.) ق. وفا به نذر: «والوفاءَ بالنذرِ»؛ و وفاى به نذر. ر. قصاص خون بيگناهان: «والقصاصَ حِقنا للدِّماء»؛ و قصاص را براى حفظ خون انسانها (مقدّر ساخت.) ش. كمفروشى نكردن در معامله: «و توفيةَ المكائيلِ والموازينِ تغييرا للبَخسِ»؛ و رعايت كيل و وزن در معاملات را براى درمان كمفروشى (قرار داد.) ت. دورى از شرابخوارى: «والنهىَ عن شُربِ الخَمرِ تنزيها عَن الرِجس»؛ و نهى از شرابخوارى را براى پاكيزه ماندن از پليدىها (مقرّر گرداند.) ث. اجتناب از تهمت: «واجتنابَ القذفِ حِجابا عَن اللَّعنِ»؛ و دورى از تهمت ناموسى را براى محفوظماندن از لعنت (جعل نمود.) خ. دزدى نكردن: «و تركَ السرقةِ ايجابا لِلعفّةِ»؛ و ترك دزدى را براى تحقق عفّت و پاكدامنى (لازم گردانيد.) ذ. شرك نورزيدن به خدا: «و حرّمَ اللّهُ الشركَ اِخلاصا له بِالرّبوبيةِ»؛ و شرك را براى اخلاص در بندگى و توحيد تحريم كرد. ض. خداترسى: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء» (فاطر: 28)؛ (خدا را در آنچه امر و نهى كرده اطاعت نماييد كه) همانا دانشمندان از خدا مىترسند. ظ. تقوا پيشگى: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون» (آل عمران: 102)؛ پس آنگونه كه شايسته است از خدا بترسيد و از دنيا نرويد، مگر آنكه مسلمان باشيد. غ. سپاسگزارى معبود: «... و ندبهم لاستزدِتها بِالشكرِ لاتصالِها و استحمد»؛ مردم را به شكرگزارى فراخواند تا نعمتها را پياپى فرستد و به حمد و سپاس راهنمايى كرد. با توجه به الگوى مفهومى ـ كه قبلاً ارائه شد ـ جدول با استفاده از مجموع مؤلّفههاى استخراج شده از سخنان حضرت زهرا عليهاالسلام قابل ارائه است. همانگونه كه از جدول برمىآيد، هر پنج مؤلّفه ديندارى (الگوى گلاك و استارك) همراه با تنوّع گزارههاى موجود در آن قابل رؤيت مىباشند و استفاده از اين گزارههاى دقيق در باب ويژگىهاى دينداران، مىتواند كمك مهمى در جهت افزايش دقت و صحّت پيمايشهاى ملّى سنجش ديندارى در كشور بنمايد و مطالعات تطبيقى ديندارى نيز با كسب اطلاع از روند تغييرات و تحوّلات، به كشف الگوهاى گوناگون و عوامل تأثيرگذار بر مسيرها و روندها نايل آيند. لازم به ذكر است كه بسيارى از گزارههاى موجود در جدول مىتوانند نقايصّ موجود در سنجههاى موجود ديندارى را برطرف نمايند. براى مثال، نيكى به والدين، وفا به نذر، لزوم قصاص خونريز، پيوند خويشاوندى، نهى از كمفروشى در معاملات، و لزوم رعايت عدالت از جمله موارد و مؤلّفههايى هستند كه مىتوانند در سنجش دقيق و عميق ديندارى، به شيوههاى گوناگون مؤثر و مفيد واقع گردند. جدول مؤلّفههاى مربوط به ابعاد ديندارى در كلام فاطمى
3. انواع دينداران (معيار تشخيص دينداران غيرواقعى از دينداران واقعى)
الف. دور ساختن شايستگان به زعامت و اداره امور مسلمانان: «اَلا! قد اَرى اَن قد اَخلدتُم اِلىَ الخَفصِ و اَبعدَتم مَن هو اَحقُّ بِالبسطِ و القبضِ ...»؛ آگاه باشيد! جز اين نيست كه به تنآسايى خو كرده و امام واقعى خود را از زمامدارى دور ساختهايد. ب. عدم دادستانى و يا تغافل در دادخواهى از مظلوم: «اَيُّها بنى قيلة! اُهضم تُراثُ ابيه و انتم بمرأى مِنّى و مَسمعٍ و منتدى و مجتمعٍ؟ تَلبسكم الدعوةُ و تَشملكم الخبرةُ و اَنتم ذُوالعددِ و العدّةِ والاداةِ والقُوّةِ و عندكم السلاحُ والجُنّةُ، تُوافيكم الدعوةُ فلاتُجيبونَ، و تأتيكم الصَّرخُةُ فلاتَغيثونِ (تغينون)»، اى پسران قيله! پيش چشم ما ميراث پدرم را ببرند و حرمت نگه ندارند، در حالى كه دارى انجمن و اجتماعيد؟ صداى دعوت مرا همگان مىشنويد و از حال من از هر جهت آگاهيد و داراى نفرات رزمى و ذخيرهايد، داراى ابزار جنگى و قوّهايد، انواع سلاح و سپر نزد شماست، صداى دعوت من به شما مىرسد، ولى جواب نمىدهيد، و ناله فريادخواهى من به گوشتان مىرسد، ولى مرا يارى نمىكنيد. ج. لگدمال كردن سنّتهاى پيامبر و زندهكردن سنّتهاى جاهلى: «و اخمادُ سنن النّبىِّ الصفىِّ ... «افَحُكمَ الجاهليةِ يَبغونَ و مَن اَحسنُ مِن اللّهِ حُكما لقومٍ يوقنونَ»؟ اَتَقولُونَ ماتَ محمّدٌ صلىاللهعليهوآله فَخطبَ جليلٌ استوسَعَ وَهنُه، و استنهَر فَتقُه، وانفتقَ رَتقُه»؛ به از بين بردن سنّتهاى پيامبر برگزيده روى آورديد ... آيا حكم عصر جاهليت را مىطلبيد؟ براى اهل يقين چه حكمى بالاتر و بهتر از حكم خداست؟ آيا مىگوييد: محمّد صلىاللهعليهوآله مرد! آرى، وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله مصيبتى بزرگ است؛ مصيبتى در نهايت بزرگى و وسعت كه شكاف و زخم آن بسى فراخ است و زخم دل را دوباره باز مىكند. د. سكوت در برابر عدم اجراى حقيقت از ترس برپاشدن فتنه و جنجال: «... ابتدارا زعمتم خوفَ الفتنةِ»؛ پيامبر هنوز دفن نشده بود كه هر چه خواستيد كرديد و بهانه آورديد كه از فتنه مىترسيم. ه . عدم پيكار با پيمانشكنان دين خدا (مشركان و بىدينها): «اَلا تُقاتِلون قَوما نَكثُوا ايمانهم و هَمُّوا بِاخراجِ الرّسولِ و هم بَدؤوكُم اَوّلَ مرّةٍ اَتخشونهم فاللّهُ اَحقُّ أن تَخشَوهُ اِن كنتم مُؤمنينَ» (توبه: 13)؛ آيا نمىجنگيد با گروهى كه عهد شكستند و خواستند رسول خدا را اخراج كنند، با آنكه آنان آغازگر جنگ بودند؛ آيا از آنان مىترسيد، در حالى كه سزاوار است كه از او بترسيد، اگر مؤمنيد؟ و. پرهيز از عمل به تعاليم قرآن و پشت سر افكندن آن: «و اَنّى تُؤفكون؟ و كتابَاللّهِ بَين اَظهركم امرٌ زاهرة (ظاهرة) ... قد خلّفتموه وراءَ ظُهوركم...»؛ چرا بيراهه مىرويد، در حالى كه كتاب خدا در ميان شماست، مطالبش روشن هستند؟ ... اما شما به قرآن پشت كرديد و از آن روىگردان شديد. ز. تنپرورى، عافيتطلبى و بىتفاوتى: «اَلا وقَد اَرى اَن قَد اَخلدتُم اِلىَ الحفضِ و اَبعدتُم مَن هو اَحقُّ بِالبسطِ والقَبضِ، قد خلوتم بِالدّعةِ و نجوتُم مِن الضيقِ بالسّعةِ»؛ اما جز اين نيست كه به تنآسايى خو كردهايد و امام واقعى خود را از زمامدارى دور ساختهايد و با رفاه و آسايش انس گرفتهايد و از سختى زندگانى به راحتى و خوشگذرانى رسيدهايد. در اين بخش، حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام به بيان ويژگىهاى افرادى مىپردازد كه خود را در صف مؤمنان قرار دادهاند ولى عملكرد آنها با ويژگىهاى مؤمنان واقعى تطابقى ندارد. هفت مؤلّفه و سنجه مزبور بيانگر ويژگىهاى چنين انسانهايى مىباشند. نكته قابل توجه آنكه نمايش چنين رفتارها و خصوصياتى پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله و با «تغيير خطمشى سياسى و روى كار آمدن تحميلى افراد ناشايست» و «دورسازى شايستگان به زعامت و اداره امور مسلمانان» و «منزوى ساختن اهل بيت عليهمالسلام (و حاميان آنها)» صورت مىپذيرد. فاطمه زهرا عليهاالسلام رفتار و عمل چنين ـ به ظاهر ـ ديندارانى را با خدشه و اشكال در اصل باورهاى دينى آنان مرتبط مىانگارد، تا آنجا كه خطاب به گروه انصار مىفرمايد: «أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ» (توبه: 13)؛ چرا با قومى كه پيمانهاى خود را شكستهاند و تصميم به اخراج پيامبر صلىاللهعليهوآله گرفتهاند پيكار نمىكنيد، در حالى كه آنها آغازگر بودهاند؟ آيا از ايشان مىترسيد؟ بهتر است از خدا بترسيد اگر ايمان داريد. از اين عبارت معلوم مىگردد كه مؤلّفه باورها، شناخت و معرفت دينى و درجه ثبات واستحكام آن، نقش مهم و اساسى در قوّت ايمان و ديندارى انسانها ايفا مىنمايد و هرگونه نقص و خلل در اين باورها و اعتقادات دينى، تأثيرات قابل توجه خود را بر تشخيص خوب و بد، مطلوب و نامطلوب و نيز رفتار و اعمال آدميان بر جاى خواهد گذاشت و در نهايت، با كمك و تحتتأثير شرايط سياسى و اجتماعى و يا با تغيير اين شرايط، راه براى بروز و ظهور اين اشكالات هموار مىگردد و نقايص (در اعتقادات و باورهاى دينى) در قالب رفتارهاى ضدّ دينى و يا بروز خلل در انجام رفتارهاى شايسته و بايسته، به منصه ظهور مىرسند. در اين مواقع است كه دينداران واقعى از غيرواقعى شناخته مىشوند. در كلام حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ، ايمان داشتن با «خداشناسى» و «ترس از خداوند» و «نترسيدن از غير او» مشخص مىشود و همه اينها نيز مشخصكننده آن هستند كه چرا يك رفتار، اقدام و عمل لازم توسط مدعيان ديندارى به انجام نمىرسد؛ هرچند اين كار عدم پيكار با كسانى باشد كه تصميم به اخراج پيامبر صلىاللهعليهوآله گرفتهاند و بر سر عهد و پيمان خود نبودهاند. 1 عضو هيأت علمى دانشگاه تربيت معلم. 2. آلن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، تهران، كيهان، 1375، ص 321. 3. ريمون آرون، مراحل اساسى انديشه در جامعهشناسى، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1363، ص 129. 4. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 428، روايت 23، باب 18. 5. علاّمه امينى، فاطمه زهرا عليهاالسلام ، ترجمه حبيب چايچيان، تهران، اميركبير، 1363. 6. همان، ص 73 / امام خمينى رحمهالله ، صحيفه نور، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى رحمهالله ، ج 19، ص 278ـ279. 7. محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 53، ص 180. 8. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابىطالب، ج 2، ص 200ـ208 / عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، صديقه طاهره بانوى بزرگ اسلام، قم، نويد اسلام، 1379، ص 225ـ247. 9. Religion . 10. ميرچا الياده، دينپژوهى، ترجمه بهاءالدين خرّمشاهى، 1375، ص 60. 11. جان ناس، تاريخ جامع اديان از آغاز تا امروز، ترجمه على اصغر حكمت، چ سيزدهم، تهران، كتاب گستر (علمى ـ فرهنگى)، 1382، ص 79ـ81. 12. همان. 13. همان. 14. همان. 15. مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد دينى، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، تهران، طرح نو، 1378، ص 18. 16. Milton Yinger, Scientific Study of Religion (NewYork: Macmilan Publishing, 1970 ), P. 7 . 17. ژان پل ويلهم، جامعهشناسى اديان، عبدالرحيم گواهى، تهران، تبيان، 1375، ص 168. 18. Ronald Robertson, The sociological Interpretation of Religion (oxford : Basil Blackwell, 1970), P. 47; Melford E. Spiro, Religion: Problems of Definition and Explanation, Micheal Banton (ed.) (London: Tavistok, 1966), P . 96-97. 19. ر. ك. يادنامه استاد شهيد مطهرى، زير نظر عبدالكريم سروش، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، ص 117. 20. سيدمحمّدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1394 ق، ج 15، ص 8. 21. همان، ص 3. 22. جعفر سبحانى، فصلنامه نقد و نظر، ش 3، ص 19. 23. عبداللّه جوادى آملى، شريعت در آيينه معرفت، قم، مركز نشر فرهنگى رجاء، 1372، ج 5، ص 93. 24. Ronald Robertson, op.cit . 25. آلن بيرو، پيشين، ص 321. 26. ژان پل ويلهم، پيشين، ص 178. 27. سيدمحمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 9، ص 368. 28. B. Turner, N. Abercrombie , & S. Hill, The Dictionary of Sociology, 3 rd. edition (London: Penguin Group, 1994) P. 163 . 29. Ronald Robertson, op.cit . 30. تى. بى. باتامور، جامعهشناسى، ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن كلجاهى،تهران،جيبى،1375،ص160. 31. محمّدتقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1349، ج 1، ص 172. 32. سيدمحمّدحسين طباطبائى، خلاصه تعاليم اسلام، تهران، كعبه، 1362، ص 16. 33. ر. ك. ژان پل ويلهم، پيشين، مقدمه علاّمه جعفرى. 34. Gloek and Stark, American Piety: The Nature of Religious Commitment ( Berkeley, 1968), P. 20-21 . 35. ناصر مكارم شيرازى، زهرا برترين بانوى جهان، قم، هدف، 1367. در تنظيم متن عربى خطبه فدكيه حضرت زهرا عليهاالسلام از اين كتاب استفاده شده است. 36. يكى از متقنترين اسناد اين خطبه اصول كافى از محمد بن يعقوب كلينى است و لازم به ذكر است كه اين ابعاد تقريبا به ترتيب ارائه شده در خطبه حضرت عليهاالسلام آورده شدهاند و تنظيم و تبويب آنها در جدول آتى آمده است.