وصال یار (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصال یار (2) - نسخه متنی

سید محمد انجوی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وصال يار - قسمت دوم

حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد

در دومين شب از ايام ماه محرم هستيم و دومين قسمت بحثِ وصال يار . براي اينكه در اين بحث يه پيوستگي هست ، من دو سه دقيقه اي بحث ديشب را مرور مي كنم كه عزيزان اون حالت آمادگي ذهني براشون ايجاد بشه و بعد هم انشاءالله بحث امشب رو ادامه مي ديم . عرض كردم كه اين بحث ده قدمي و سنگين و پيوسته اي كه انشاءالله به وصال منجر خواهد شد نياز به عمل و زمان داره ، نياز به تفكر داره ، ديشب بحث لهو و لعب رو در دنيا باز كرديم كه اينها چيه ، بعد گفتيم كه دنيا رو بهش مي گن : عالم ظاهر كه تماماً ماده است . يه عالم ديگه داريم تحت عنوان عالم مثال ، توضيحات اون عالم رو داديم ، نواقصش رو گفتيم ، عالم سوم : عالم مجردات يا تجرّد كه توضيحاتش رو گفتيم . بعد اومديم سمت اينكه مردم از طريق نظريه وصال دو گروه مي شوند ، يك گروه كساني هستند كه مثل انبياء و اولياء بسيار تام الاستعداد و تام الانقطاع در حقيقت هستند ، يك گروه تام اليقين . گروه دوم كه شامل خيلي از ماها مي شه و اكثريت مردم جزء اين گروه هستند ، تا اين مشتركاتشون رسيديم ، اما ادامه مشتركات اين گروهها :

اين گروهها در چند چيز مشتركند : اولين مشترك در بين همه گروههاي مردم از نظر درجة نزديكي به خداوند و از نظر مسير وصال به سمت خداوند احكام است . ( واجبات ، محرمات ، شبهات ، مستحبات ، مكروهات ، ) و يكي از چيزهايي كه نشون مي ده از نظر رسيدن به خداوند ، صوفيه مطلب رو نگرفته و بحث رو قاطي كرده ، همين مشتركاته . اولاً احكام ، براي همه مشترك هست ، يعني پيغمبر (ص) ، امام ، ولي و عارف و زاهد و عابد و عاشق و گنهكار و با گناه و بي گناه همه احكام براشون مشتركه . نماز اينه ، احكام نماز اينه ، تكبيرالاحرام اين طوريه ، در قيام اين رو بايد بخونه .‌ در ركوع اين رو ، در سجود اين رو ، اينها ظاهر دين هست ، ظاهر دين براي همه گروهها مشتركه .

از اون كسي كه خودش رو عارف واصل مي دونست ، سوال كردند معناي وصال چيه ؟ در كلام اينها ، ( اين فرقه هاي منحرف ) اين هست كه ما نماز مي خونيم به خدا برسيم ، ديگه واصل شديم پس نمازي لازم نيست ! رسيديم به خدا ، در صورتي كه پيغمبر (ص) ، كه از همه بيشتر به خدا رسيده ، و اشرف مخلوفاته ، و پيغمبرِ اينها هم هست ، نمازهاش كمر شكن بوده ، نماز شب هم براي پيغمبر (ص) واجب بوده : قُمِ الْلَيْل الّا قليلا واجب بود . ميگه بايد پاشي نماز شب بخوني . اينهايي كه از پيغمبر (ص) واصل تر مي شوند (!) اينها رو بايد روشون شك كرد .

پس احكام اولين وجه اشتراك اين گروههاست . با يه دونه پرانتز ، پرانتز اينه كه روايت مي فرمايد : سيئات المقربين حسنات الابرار گروه مقرب يه سري گناهاني دارند كه براي ماها و بالاتر و پائين تر از ما ( ما ابرار ) اينها گناه نيست . حتي حسنه است . يه وقت يه كاري من و شما انجام مي ديم كه گناه نيست ، مكروه هم نيست ، برامون حتي يك كار تقريباً مستحبه ، اما اونها اگر انجام بدهند براشون سيئه منظور مي شه . سيئات المقربين حسنات الابرار براي مثال اگر يك قومي روي ما خيلي فشار بياورند ، و ما روخيلي اذيت كنند ، و ما ببريم ، حق داريم ببريم و اين قوم رو نفرين كنيم ، حق داريم ديگه ، ممكنه ببريم ، ممكنه از دست اينها خسته بشيم . اينها هم دشمن خدا هستند ديگه ، اگر دشمن خدا روي ما فشار مي ياره ، ما حق داريم چكار كنيم ؟ حق داريم در اين مكان كه رسيديم ، به اين برهه از حالت روحي كه رسيديم نفرين كنيم . اما اگر يك ولي ، يك پيغمبر ، نتونه تحمل كنه ، نفرين كنه ، گناه كرده . لذا يونس (ع) مي ره در شكم ماهي سالها حبس مي شه ، به تقاص اين ترك اولي .

اگر من و شما با يه دشمني بجنگيم ، كه اين دشمن مشغول كشتن ماست ، بعد هم آخرين لحظه بخواد مثلاً به ما حمله كنه ما رو بكشه ، تنها چيزي كه ماها نبايد فكر كنيم ، نصيحت كردنه ، بايد بجنگيم ديگه . اما مي بيني اهل بيت (س) اين طوري برخورد نمي كنند . اگر كسي بياد به ما فحش بده ، ما مي تونيم صبر كنيم ، مي تونيم صبر نكنيم ، گناهي براي ما نمي نويسند ، اما اونها اگر صبر نكنند گناه براشون مي نويسند . اين معناي ترك اولي است . پس ما در احكام مشتركيم . يعني واجبات ، مستحبات ، مكروهات ، شبهات ، منتهي با اين فرق كه بعضي از چيزها كه براي ما اشكالي نداره براي اونها اشكال داره . نماز شب براي ما واجب نيست ، اگر همه عمرت رو هم خداي نكرده اون قدر آدم بي سعادت باشي كه يك شب هم نماز شب نخوني وقتي مي خوان تو رو توي قبر بخوابونند ، هيچ كسي از نماز شب سؤال نمي كنه . چون تو قسمت مثبتهاي نماز شب به قسمتهاي منفي كسي نمي گه چرا نماز شب نخوندي ؟ اما پيغمبر اكرم (ص) اگر يك شب نماز شب نخونه ، ترك اولي كرده ،‌ چون براش واجبه . پس اگر كسي به وصال رسيد احكامش محكم تر مي شه ، نه اينكه رها بشه ، رها نمي شه محكم تر مي شه . محرماتش بيشتر مي شه ،

مي گم : آقا جون ! تو با اين قيافه ات ، با اين ريش سفيدت ، با اين يال و كوپالت چرا بين نامحرم ها مي چرخي ؟ دست اينو مي گيري . دست اون رو مي گيري ، اين دست رو مي بوسه ، اون دست رو مي بوسه ، مي گه : ما از اين چيزها رسته ايم ، كجا رسته اي ؟ من نفهميدم بالاخره شما مال كدوم دين هستيد ؟ آيا پيغمبر (ص) رسته بود ؟ يا مي گه : ما ديگه نفس رو كشتيم ! اصلاً نامحرم حاليم نمي شه . نفس بايد باشه كه آدم تحريك بشه . ما نفس رو كشتيم . يعني تو از علي (ع) هم بيشتر نفست رو كشتي ؟!

خُب اينها بيان مشخص كنند ما مثلاً مال دين مسيحيت هستيم ، يا يك دين ديگه ، پيغمبرمون يكي ديگه است ، خيلي خُب ما دعوا نداريم ، اما اگه قراره مسلمون باشي ، اين چه جور وصاليه ؟! حالا كار ندارم كه چقدر كثافت كاري تو اين مدل از فرقه هاي منحرف پيش مي ياد ، به اينها هيچ كاري ندارم و چه عبارتهاي شيطاني كه بكار مي برند ؟ كه رسماً معلومه كه شيطان به اينها القاء كرده . مثلاً فرض كنيد تو فرقه هاي غير شيعي ، تو همين فرقه هاي شيعي خودمون هم ممكنه باشه ، تحت عنوان مثلاً معرفت نفس ، به جايي مي رسه كه مثلاً دستش رو مي ذاره رو دست نامحرم ( خوب دقت كنيد ! ) بعد وقتي مي گن كه آقا چرا دستت رو روي دست نامحرم مي ذاري ؟ اين چه كاريه ؟

( ببينيد چقدر شيطان قشنگ كار مي كنه ) مي گه : اگر احياناً شما ببينيد يه نامحرمي افتاده تو آب داره غرق مي شه آيا وظيفه ات نيست بپري تو آب نجاتش بدي ؟ مي گم : چرا ، مي گه : خُب اينجا هم من احساس مي كنم اين داره از نظر روحي و عاطفي غرق مي شه ، دارم نجاتش مي دم !! ( ديوانه ! )

خُب ببينيد آخه ما دين داريم ، دين يعني چي ؟ دين يه چهارچوبي از بايدها و نبايدهاست ، هر وقت تو هر مسيري يه بايدي نبايد شد ، يا يه نبايدي بايد شد سريع ترمز بزنيد ، يعني چي آقا ؟ باز يه پرانتز ديگه اي من باز كنم ، آقا مگه تو جامعه ما آدم فاسد قحطيه ؟ اين اگه آدم فاسدي بود مي رفت اونجا كار مي كرد پس چرا اينجاست ؟ دو تا جواب : جواب 1 ـ بعضي ها هم دوست دارند مقدس باشند هم كثيف ، يعني نمي تونه اين وجهه مقدسش رو خراب كنه ، اين خودش براش دكونه ، ‌ اصلاً خودش نفسشه . هم دوست ندارند مثلاً قيافه هاشون كثيف باشه ، خودشون رو غرق در گناه نشون بدهند . و هم دوست دارند خودشون رو مقدس هم نشون بدهند . از طرفي دل هم كثيفه ،‌ دوست داره تمنيات دل رو هم برآورده كنه . اين جواب يك . جواب 2 ـ فرض مي كنيم كه اين طوري نباشه برخي از من و شما گاهي اوقات تا يه حدودي با شيطون راه مي يايم بعد خسته مي شيم ، مي گيم آقا ديگه من گناه نمي خوام بكنم . ديگه خسته شدم ، دلم رو زد . مي ره سراغ خوبيها ، شيطون هم زرنگه ، مي ياد تو خوبيها برات دام باز مي كنه . با خودش مي گه : اين شخص اهل اين نيست كه بره تو خيابون ، يا بره تو عشرتكده ها . پس بايد توي همين حسينيه يا جاهاي مذهبي براش دام باز كنم . شيطون جاهاي مختلف دام باز مي كنه . چون اين بحث يه سري مسائلش رو در بحث سلوك گفتم ، اين بحث ها خيلي شديد با عاطفه كار داره . خيلي مراقب باشيد ! هيچ بايدي ، نبايد نشه ! حالا مي خواد اسمش كلاس معرفت نفس باشه ، هرچي مي خواد باشه ، هيچ ربطي نداره . به اسم كلاس فلان ، هيچ بايدي ، نبايد نشه . مراقب باشيد !

اميرالمؤمنين (ع) ، پيغمبر اكرم (ص) جلوي ما هستند ، نمي تونيم از اونها جلوتر بزنيم . ما كه نمي تونيم از پيغمبر (ص) واصل تر باشيم ، پيغمبر (ص) از كجا از اين كارها مي كرد ؟! ( اصلاً اين سؤال من ، خيلي بي ربطه ، اصلاً سؤال نداره ،

در قاموس اين بزرگان و اين ذوات مقدسه اين سؤالها جايي نداره ، اينها بديهياته ، عالم و آدم مي دونند . لذا مراقب باشيد . وصال به اين معنا نيست كه انسان از اون مشتركات خارج بشه . پيغمبري ؟ امامي ؟ ولي هستي ؟ هرچي هستي بايدها و نبايدهاي دين يعني احكام ، واجبات و محرمات سرِ جاشه . هيچ كدوم نبايد ترك بشه ، به دليل اين كه من واصل شدم ، هيچ محرمي رو نمي توني انجام بدي ، و هيچ واجبي رو نمي توني ترك كني كه بگي من ديگه رسيدم به حق .

خُب اين مشترك اول ، مشترك دوم چيه ؟ در اين گروهها بحث محبته . منتهي محبت در اين دو گروه فرق مي كنه ، محبت گروه اول محبت الهي است ، اما محبت گروه دوم محبت نفساني است ، گروه دوم وقتي عبادت مي كنه داره به خودش محبت مي كنه . وقتي داره عبادت مي كنه ، وقتي داره حرامي رو ترك مي كنه ، وقتي واجبي رو انجام مي ده ، داره براي خودش كار مي كنه ، محبوب ترين كس در نزد گروه دوم خودشون هستند ، لذا حضرت امام (ره) در جمله عجيبشون در كتاب اربعين حديث مي فرمايند : فلاني ! بدبخت ، بيچاره ، ( به خودشون مي گن ) تو كه اگر بهت مي گفتند بهشت مال تو و جهنم بهت حرامه هر كاري دوست داري بكن ، يك ثانيه عبادت خدا رو هم نمي كردي ! چرا به خودت مغرور شدي ؟ تو كه اگه بهت مي گفتند : آقا اونها تزئينيه . هيچ كدوم رو انجام نمي دادي .

مثل اينكه ، يكي از بچه هايي كه مثلاً الان كنكوري هستند بهشون بگن : درس خوبه ؟ مي گه : بله آقا عاليه ! مملكت نياز به تخصص داره ، روزي ده ساعت نشسته داره زحمت مي كشه ، درس مي خونه . بعد بيان بهش بگن : سؤالهاي كنكور 82 رسيده مي خواي ؟ اگه بهش بدن ، قبولي كنكور حتميه ، نفر اول ! عمراً اگه ديگه درس بخونه !! لاي كتاب رو ديگه باز نمي كنه . ( اين درجه محبت رو مي رسونه ! )

در شرح اين مطلب مي خوام خدمتتون بگم ، محبت بعضي وقتها از معاشرته . بابا ما مسلمون زائيده شديم ! تو شناسنامه مون نوشته شيعه اثني عشري ، از همون اول داشتيم نماز مي خونديم ، دور و وري ها همه دارن نماز مي خونند همه هم مي گن نماز چيز خوبيه . خدا هم هست ، اگر يك كشور ديگه زائيده مي شديم ، يه چيز ديگه مي شديم ، از معاشرت محبت به وجود مي ياد . همين طوري كه مثلاً شما الان به شيراز عادت كردي ، تو شهر ديگه بخواي زندگي كني برات سخته ولي بري 4 سال ، 5 سال اونجا بموني ، اون شهر هم مثل همين شهره ، همه شهرها مثل هم هستند . يعني هرجا يك چيزهايي داره معاشرت و نزديكي محبت مي ياره . يك گروه اين طوري هستند . مثل اغلب مردم . محبتشون به خدا يك محبت معاشرتي هست . خدا هست اينها هم علاقه پيدا كردند مخصوصاً كه بعضي جاها هم هيچ كسي رو گير نمي يارن ، خودشون مي مونند و خدا . ديگه مجبورند ، مي روند سراغ خدا ! اين گروه اول . يه كم جلوتر كه مي ياد علاقه ايجاد مي شه نه تنها معاشرت هست ، مثلاً با همسايه هاش اگه يه روز هم نبيندش دلش مي گيره ، اگه يك وقت همسايه اش يه مشكلي هم داشت اين ناراحت مي شه ، مي ره مشكلش رو حل مي كنه . خُلّت يعني محبت با تحكم ، محبت محكم . محبت دو طرفه ، محبتي كه با خوبيهاش مي سازه با بديهاش هم مي سازه . با فقرش مي سازه . با داراييش هم مي سازه ، با خوشي هاش مي سازه ، با غم هاش مي سازه ، بعضي از رفقا ديدي خيلي دوستت دارند ، چون خيلي خوب جُك مي گي . اگه يه وقتي جك نگي زياد دوستت ندارند . خيلي دوستت دارند چون مثلاً ، خيلي خوب بهشون خوشي مي رسوني . تو اين قسمت نيستند ، اين خُلّت نيست . خُلّت ، تحكم داره ، يعني دو طرف روي همة‌ مسائل و جوانب شما حساس هستند . همه اش رو دوست داره ، همه اش بايد با هم باشه .

خوب دقت كنيد ! داريم مي بريمش تو بحث خدا . يعني واذا مسي شركان جذي خداوند مي فرمايد ، برخي از مردم براي اينكه به من برسند لازمه پولدار باشند ، برخي بايد غني باشند ، چون اگه فقير باشند فرار مي كنند . اين جمله اي كه مي گن : مردم اگه به معاششون برسي ، بعد مي شه از معرفت و خدا باهاشون حرف بزني و يا اينكه شكم گرسنه دين و ايمون سرش نمي شه ، اينها جملاتي هستند كه پايه اجتماعي دارند ، ولي تو اين بحث وصال فكر نمي كنم پايه معرفتي داشته باشند .

در اينجا و در بحث وصال قبول كردنش سخته . حالا يه وقتي در بحث جامعه شناسي بخوايم خيلي عمومي فكر كنيم مي شه روش فكر كرد ، ( هنوز نگفتم قبول دارم ) ما جنگ تبوك رو داشتيم ، خيلي جنگها و چيزهاي ديگه رو داشتيم ، كه مردم با شكم گرسنه خيلي بهتر پاي كار بودند ، خيلي وقتها رو هم داشتيم مردم سير سير بودند ، پاي كار نبودند . همين كوفيان به دليل خشكسالي كه در ايام قديم اتفاق افتاده بود و خيلي در زحمت بودند از ياران مخلص پيغمبر (ص) بودند . بدونيد كوفه از شهرهاي خيلي مخلص نسبت به اهل بيت (س) بودند ، حتي موقعي كه امام حسين (ع) رو به شهادت رسوندند ، هم اهل بيت (س) رو قبول داشتند ، الان هم همين طوريند ، الان هم كوفه شيعيانش خيلي مخلصند ولي كوفي هستند ديگه . حالا اين هم يه مدل مخلص بودنه !

پس اين محبوب در ناراحتي ها هم از وصال غافل نمي مونه . خداوند مي فرمايند : يه عده بايد غني باشند ، نبايد فقير باشند ، يه عده بايد سالم باشند ، اگر درد داشته باشند اينها نمي يان سراغ من ، يه عده ديگه نه اينطور نيستند ، بايد درد داشته باشند ، خداوند مي فرمايد : من هر كدوم رو طبق همون چيزي كه به من مي رسند بهشون روزي مي دم . لذا خودت مي توني تعيين كني اگر فقط تو دردها مي ري سراغ خدا ، بدون تا آخر عمر درد داري ، چون خدا دوستت داره ، سعي كن تو شادي ها هم سمت خدا بري . سعي كن تو خوشي ها سمت خدا بري . گُفتمانت رو با خدا عوض كن . آخه تو تا شاد مي شي يه دفعه خدا يادت مي ره ، اين مثالي رو كه مي خوام بزنم بيشتر تو دانشگاه ها زدم ، مي گم : شب كنكور ، دانشجوها ديگه يادشونه كه چه حالي داشتند ؟ اون شب ، خدا رو يادشونه ، با چه حالي ،‌ چه ذكري ، چه توسلي ، چه اشكي ؟! صبح پا شد ، نماز صبحش رو خوند ، اول وقت ! با اذان و اقامه ، چه سجده اي ؟! هرچي دعا بلده ، مي خونه ، همون چيزهايي كه فكر مي كرد مال آدمهاي اُمل و مرتجع هست ! آدم تو بدبختي هاش اُمل مي شه !! ( ببخشيدا ! يه كم كنايه داره توش ، مي فهميد كه ؟! )‌ بعدم رفت كنكورش رو داد ، بعد هم وقتي خواست بره روزنامه رو بگيره ، تمام آيات و روايات رو خوند ، اگر خواهر بود چادرش رو محكم گرفت ، اگر برادر بود سرش رو انداخت پائين ، خداي نكرده نگاه به نامحرم نكنه ، خدا رو دوست داره ديگه ، بعد روزنامه رو باز كرد ، قلبش مي تپيد ، بسم الله الرحمن الرحيم ! تا رسيد به اسمش يه دفعه شد روشنفكر !! تموم شد ديگه !

خُب اينها ديگه تا آخر عمر خدا گير مي ندازه تو زندگيشون ، يه دفعه تا اين طوري شد تا به اين جا رسيد فرداش ، از اون كسي كه داره ذكر مي گه ، مي پرسه : چي زير لب مي گي ؟! مي گه : دارم تسبيحات مي خونم ، مي گه : اين امُل بازيها چيه ؟ اِه ! حتماً بايد تو دريا بيفتيم تا داد بزنيم : كمك ؟ تو خوشيها هم اين طوري باش ! آيا شكرِ قبول شدنت توي كنكور اين مدل دانشجو شدن هست ؟ حالا اين مثال دانشجويي ، يكي از نمونه هاش بود ، همه جا ما داريم ، همه جا ، هم خوب داريم ، هم بد داريم . همه چي داريم . همين كسي كه چقدر زحمت كشيد ، فلان كار رو كرد ، چقدر از خدا خواست ، ، خُب خدا بهش ماشين داد ،‌ حالا با ماشينش داره گناه مي كنه ! اون كسي كه با چه بدبختي رفت توي اداره ، حالا داره اونجا گناه مي كنه . همه اينطوري هستيم . ( همه كه نه ، يه عده از مردم اينطوري هستند )‌ خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد : نوعِ گفتمان تون رو با من ، خودتون انتخاب كنيد ، من نشستم اين بالا ، شما خودتون انتخاب كنيد . گفتمانتون دردي هست ؟ تا آخر عمر بهتون درد مي دم . چون من دلم برات تنگ مي شه . نمي تونم ببينم كه تو از پيشم مي ري . مي خواي بري ؟ برو ، ولي اشهدت رو پس بگير ، شهادتينت رو پس بگير ، اون وقت برو ، ولي تو بنده مني ، تو بچه ام هستي ، تو فرزندم هستي ، بهت محبت دارم ، نمي تونم ببينم بري ، خودت گفتمانت رو با من انتخاب كن . درده ؟ شاديه ؟ چيه ؟ خودت انتخاب كن !

تو درجه هاي پائين هم اين خُلّت هست ؟ همين جا مقام وصاله ؟ ما الان در بحث محبت وصال داريم صحبت مي كنيم ، جلسة‌ قبل گفتم اول داريم خصوصيات واصل رو مي گيم ، بعد طريق وصل رو مي گيم . محبت وصال كدومه ؟ همينه ديگه ، يعني در خوشي ها و ناخوشي ها هميشه با خدا بودن . نه ، اين درجة خُلّت هم براي وصال مكفي و كافي نيست . شرط لازم هست اما شرط كافي نيست . بالاتر مي ريم ، مي رسيم به درجة عشق . در اين درجه اصلاً قلب ، دل ، به هواي يار مي تپه . اصلاً به محبت و اينها كاري نداره وجودش براي ما خيلي مهمه ، بالاترين چيزي كه مي تونم براتون مثال بزنم مادرهاتون هستند . اصلاً قلب مادر براي شما داره مي تپه . حالا تو بعضي وقتها قدر نمي دوني . اخمش رو مي بيني ، نفرين هاش رو مي بيني ، اينها چشم ظاهر تو هست ، پاي كار كه برسه مي بيني مادر راحت مي ياد خودش رو مي ذاره كنار ، جون خودش رو براي تو مي ده !

امام صادق (ع) فرمودند : يك نفرين رو هيچ وقت باور نكنيد ، چون خدا هيچ وقت باور نمي كنه ، و اون نفرين مادره . كاملاً الكيه ، هر چي مي خواد نفرين كنه . خدا بهش مي گه : دروغ نگو ، بشين بابا ! تو مادري ، من مادر رو مي شناسم ، من مادر رو خلق كردم . مي دونم چي خلق كردم . اين مي شه عشق !

خُب اين مقام وصاله ؟ نه ، هنوز كم داريم ، يه كم بريم بالاتر ، بالاتر از عشق ، وَجد در اين مرحله به جايي مي رسه كه اينقدر عشق قوي مي شه كه حتي از معناي خودش فراتر مي ره ، اصلاً اين با حضور يار خوش است ، گفتماني كه گفتم مال وصال نيست . براتون تعريف كردم اون مال دو پله پائين تر بود . اين اصلاً هميشه خودش با حضور يار خوشه ، روي پاش نمي تونه وايسه . وقتي خدا رو كاملاً احساس كرد و انسان به خدا رسيد ، اصلاً نمي تونه رو پاش وايسه . اشكهايي كه داره مي ريزه ، همش الكيه ، اشك شوق ، اشك شوق !

مثالش رو فكر مي كنم يه وقتي براتون زدم ، باز حالا تكرار مي كنم : شب آخرين عمليات جنگ تحميلي بود ، عملياتي كه در ايستگاه حسنيه انجام شد ، بعد از قبول قطعنامه . وقتي كه عراق اومد جلو و دوباره بچه ها عقب نشوندند ، يه عمليات آخري بود كه ديگه ايستگاه حسنيه رو هم قرار بود از عراق بگيريم و سر مرزهامون برگرديم . يك مجلس خيلي عجيبي بود و جمعيتي نشسته بودند و اون شب آخرين شبي بود كه احتمال شهادت بود و فردا صبحش در شهادت بسته بود . يعني فردا صبح ، آتش بس بود . 31 شهريور ، هر كي تو حال خودش بود ، وضعيت خيلي عجيبي بود ، يعني من خودم واقعاً فكر كردم كه ديگه خدا دلش مي سوزه ما هم شهيد مي شيم ، چون همه اينجوري داشتند در مي زدند و جالب اينكه اينقدر كم در اون عمليات شهيد داديم به تعداد انگشتان دست هم نشد . در تمام محورها ، يعني لشكر ما 2 تا دونه شهيد داد ، مي گن خداوند بهشت رو نديده مي فروشه ، ديده نمي فروشه ، آخرين شب ديگه كسي رو راه نمي دهند . دقيقه 90 ، عادت نداره . اين دو تا هم معلوم بود كارهاشون رو كرده بودند ، آئينه عبرت ما بودند . يكي از اين دو تا شهيد ابوالفضل سيرجاني بود كه خيلي هم با ما رفاقت داشت . اون شب كه همه داشتند گريه مي كردند اين چون ديگه واصل شده بود ، به وصال رسيده ، همين جور تو جمع داشت مي گشت ، تو گوش بچه ها چرت و پرت مي گفت ! در گوش خودِ من كه رسيد گفت : چته گريه مي كني ؟ زنت نمي دن ؟! ما هم تعجب كرديم ! چه آدم قسي القلبي ؟ مرد حسابي ! بشين چهار تا قطره اشك بريز ، الان مي خوايم بريم عمليات كنيم . البته اين تكه اش رو من يه خورده بهم برخورد . بعد كه ستونها رو بستند و من حالتش رو ديدم ، تازه فهميدم اصلاً دست خودش نبود . كلاه آهنيش كج ، فانوسقه اش باز ، نمي دونم ، بند پوتينش نبسته ، اصلاً‌ تو صف نمي تونست وايسه ! هي مي رفت جلو ، هي مي يومد عقب ، هي نگهش مي داشتيم ، چته بابا ؟! مي گفت : نمي دونم ، مي خنديد به اين سيخ مي زد ، به اون سيخ مي زد ، بابا شب عمليات از اين چيزها داريم ، لگد مي زد به اين خيلي قشنگ . بعد هم بچه ها در جادة حسنيه ديدند روي زمين افتاده ، و پاي چپش از بالاي ران قطع شده ، روي مين رفته بود و خُب مي دونيد اين شريان ، شريان مهميه . خون زيادي از بدن مي ره ، وقتي رسيدند بالاي سرش ، مي خواستند مثلاً دلداريش بدهند ، بهش گفتند : ابوالفضل !راحت باش ، الان امدادگرها دارن مي يان ( معمولاً تو زمان جنگ اين طوري بود كه وقتي آدم مجروح مي ديد اين جمله رو بايد مي گفت : حالا چه امدادگرها مي يومدند ، چه نمي يومدند . ) وقتي بهش اين رو مي گفتند ، گفته بود : امدادگر براي چي ؟ كمكت كنند ديگه ! گفت : من كمك نمي خوام ، ( با خنده ) گفتند : درد نداري ؟ گفته بود : الان خيلي دارم كيف مي كنم ، درد چيه ؟ شما بريد . گفتند : تو مي ري عقب ؟ گفته بود : نه ، من مي رم بالا !

آدمي كه به اين نقطه مي رسه ، به وجد مي رسه ، خُب اين وجد آيا آخرين پلة وصال است ؟ نه هنوز در بحث محبت يه پلة ديگه مونده و اون هم بحث فناست . كه اين براي برخي از ماها تا به اون درجه وجد نرسيم و تا جونمون رو نديم قابل درك نمي شه . ولي برخي از بزرگان ما در همين عالم ، همين الان شهيد هستند ، الان مردم فكر مي كنند كه اين مثل ماهاست ولي اين همين الان شهيد شده ، فاني شده ، حتماً اين طوري نيست ، ماها خيلي بچه گانه به قضيه فكر مي كنيم ، فكر مي كنيم كه فاني شدن يعني اينكه بايد جنازه ات بيفته و سوراخ ، سوراخ بشه . و روح از بدنت خارج بشه . نه ، برخي در مقام دوست با اين كه مثل من و شماها دارند نگاه مي كنند ، حرف مي زنند ، شهيد هستند ، شعري كه همه تون بلديد :




  • به ره شهادت اندر تك و پوست
    در روز قيامت اين بدان كي ماند ؟
    كين كشتة دشمن است و آن كشتة دوست



  • غافل كه شهيد عشق فاضل تر از اوست
    كين كشتة دشمن است و آن كشتة دوست
    كين كشتة دشمن است و آن كشتة دوست



بعضي ها اين طوري هستند ، فاني ، هيچ مقامي رو براي خودشون نمي بينند ، خُب اين هم پله هاي محبت به سمت وصال . اين هم يك مطلب ديگه در مقدمه ، يه مقدمه ديگه در بحث وصال بايد بگيم اون هم اينكه :

ما در عالم دنيامون وصال رو در اين مي بينيم كه يك كسي رو ببينيم ، لمس كنيم ، ديدن ، شنيدن ، صدا ، اينها يعني ابزارهاي جسماني در عالم فعلي ما ابزارهاي وصال هستند ، مي گن : آقا جوانِ ناكام ، چرا ؟ چون به وصال نرسيده ، وصال يعني چي ؟ يعني لمس كردن ، ديدن ، شنيدن ، نزديك شدن ، آيا در مورد خداوندتبارك و تعالي ما در دنيا و يا در قيامت مي تونيم خداوند رو ببينيم ؟ همون اول يك جواب خيلي كلي مي دهند كه هيچ كس قانع نمي شه . مي گن : نه ، نمي شه ، چون خدا جسم نداره ، ما چشممون براي ديدن خداوند خلق نشده ، چون خدا جسم نداره ، خُب يه عده اي مي تونند بگن : كه خداوند تبارك و تعالي مي تونه چشممون رو تغيير بده ، تو دنيا نتونه ، تو قيامت مي تونه اين كار روبكنه .

در آخرت ما يك ابزاري داشته باشيم كه خدا رو ببينيم ، آيا رؤيت خداوند و اينكه خدا رو ببينيم كه چه جوريه ، چه شكليه ، آيا اين رؤيت مقدوره ؟ اگر مقدور نيست ، چرا موسي (ع) از خدا خواست ؟ و اون چيزي كه موسي (ع) ديد و غش كرد ، آيا خدا نبود ؟ خُب اين كه ديگه در قرآن هم اومده . خداوند مي فرمايد : يك جلوه از خودمان را نشان موسي (ع) داديم ، غش كرد . حالا سه روز يا هرچقدر كه در قرآن و روايت هست ، غش كرد . (‌ يك جلوه ! ) پس موسي (ع) چي رو ديد ؟ تنها فرقه اي از مسلمانان كه اعتقاد دارند كه خداوند با چشم بصيرت در روز قيامت ديده مي شه فرقه مجسمه از فرق اهل سنت هست . مجسمه از تجسم مي ياد ، اينها اعتقاد دارند بله با چشم هاي سر مي توان خدا را ديد . مخالفان اعتقاد دارند كه نه ، اصلاً خدا رو نمي شه ديد ، چشم سر يا چشم دل هم فرقي نمي كنه ، خدا رو نمي شه ديد ، اما اون چيزي كه بين وسطش هست و در مسير وصال بهش مي رسيم اين مطلب هست : ما روايت داريم ، اومد خدمت اميرالمؤمنين (ع)‌ ، از آقا سؤال كرد : شما خدا رو مي بينيد ؟ آقا فرمودند : مگه مي شه نبينم و عبادت كنم ؟ معلومه مي بينم ! ( منظور اينه كه با قلبم دريافت كردم ، اينجوري خدا رو دارم مي بينم ، ) حالا يه سري آياتي ما داريم كه اين آيات با اين تفسير منافات داره ، ديشب هم عرض كردم اين بحثها يك مقدار جنجال برانگيزه ، اشكالي نداره ، ما مي خوايم بحث وصال رو انشاءالله قشنگ توي اين دهه باز كنيم .

يه سري آياتي داريم با اين تفسيري كه آقا اميرالمؤمنين (ع)‌ مي فرمايند ، منافات داره ، ( اينكه مي فرمايند خدا را با قلبم احساس مي كنم ) يه جور ديدني بايد در كار باشه ، حالا اين ديدن رو مي خوايم ببينيم چيه ؟ آيه 22 و 23 سورة‌ قيامت : ‌وجوهٌ يومئذٍ ناظره ولي ربها ناظره يه روزي صورتهايي را كه شاد و خرسندند چون خدايشان را مي بينند ( نظر مي كنند ) اين كلمة ناظره با اون تفسيري كه اميرالمؤمنين (ع) گفتند منظور نگاه قلبي هست منافات داره ، پس يك نظري تو كار هست . بنابراين ببينيم اين چيه ؟ اين رو مشخص كنيم . آيه بعدي : ولقد آتينا موسي الكتاب فلا تكن في موته من لقائه ( سوره سجده / آيه 23 ) به موسي (ع) كتاب داديم ، و در لقاء ( وصال و ديدار ) خداوند شك نكن . آيه اي قوي تر : الا انهم في موته من لقاء ربهم الا انه بكل شي محيط ( سوره فصلت / آيه 53 و 54 ) اينها در ديدن خداشون شك دارند در حالي كه خداوند در همه جا احاطه دارد ، ( قشنگ مشخصه ، چون خداوند احاطه دارد نبايد شك كني ) يعني چون خداوند مثلاً در اينجا هست نبايد در ديدنش شك كني ، اگر منظور ديدار و احساس قلبي بود اينطوري نمي گفت . داره از محيط حرف مي زنه ، از جا حرف مي زنه ، وقتي از محيط جسمي حرف مي زنه منظور اينه كه ما يه جور ديداري با خداوند خواهيم داشت .

حالا اين ديدار رو مي خوايم باز كنيم طبيعتاً هيچ كدوم از كساني كه به ديدار خداوند معتقدند ، اعتقاد ندارند كه با اين چشم ما ديده مي شه . اما اين رو هم كه بيان بگن تنها يك احساس قلبي هست ، اين رو هم اعتقاد ندارند . يه چيزي بينا بين است كه اين رو هم مي خوايم باز كنيم . ( انشاءالله )

نتيجه ، همون طوري كه موسي (ع) و پيغمبران (ع) توانستند به لقاء خداوند برسند ، مردم عادي هم نبايد شك كنند كه مي شه خداوند را ديد اما ديدن ها فرق داره ، طبيعي هست كه چون خدا جسميت نداره با اين چشم ها نمي توان ديد . ببينيد شما يه وقت پشت به خورشيد ايستاديد ولي اين جلوتون اگرچه مثلاً داريد يه خونه رو مي بينيد اما اين خونه رو شما تا خورشيد نباشه نمي بينيد . شما با نور خورشيد هست كه داريد خونه رو مي بينيد ، اما داريد خونه رو مي بينيد ، اصل مالِ خورشيده . درسته كه خورشيد پشت سرتونه ، اما اگر خورشيد نبود خونه رو نمي ديديد .

يا به عنوان مثال : شما به لامپ كه نگاه مي كنيد نور رو مي بينيد ، نورانيت رو مي بينيد ، اما اين لامپ خودش يك جسميتي داره ، يك شيشه اي داره كه اگر اون نبود اين نوره توليد نمي شد كه شما ببينيد ، برداشت برخي از خداوند بسيار اشتباه هست . اين كه مي گه به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست . يعني ديدار ، نه ديدار قلبي ، بابا خورشيد هست ، اينم خورشيد ، اين الان نوري از خورشيده ، مهمترين راهي كه انسان مي تونه خورشيد رو ببينه ، يعني اين كه مطمئن بشه كه هست ، وقتي به خودش نگاه مي كنه بدونه در خودش مي تونه خدا رو ببينه . اين خيلي اطمينان قلبي مي خواد . خيلي بايد روي خودت كار كني . خيلي وقتها من و شما قدر خودمون رو نمي دونيم . اون كسي كه ذليل مي شه ، در مقابل هم سن خودش ، در مقابل يه آدم ديگه اين قبل از هرچيز بايد به حالش گريه كني ، چون قدر خودش رو نمي دونه . اون كسي كه در زندگيش فقط دايرة خور و خواب و خشم و شهوت رو انتخاب مي كنه ، بايد بشيني به حالش گريه كني . چون قدر خودش رو نمي دونه . خيلي بالاتر از اينهاست . وقتي كه مي گن اگر مي خواي خدا رو ببيني خودت رو ببين ، براي اينه كه تو از نور خدا اينجوري راه افتادي ، منتهي نمي دوني ، ( مي دوني اما فكر نكردي روي اين قضيه . ) به يكي از عرفا و بزرگان رسيدند و گفتند آقا شما گناه مي كنيد ؟ گفت : مگه خدا گناه مي كنه ؟ گفتند : آقا اين كافر شده ! گفت : خُب نه ، من يك وجودي از خدا هستم ، چه جوري بايد گناه كنم ؟ من نمي تونم گناه كنم .

وقتي انسان به وصال مي رسه همه چيز و همه جا خدا رو مي بينه ، اين جملة‌ حضرت امام (ره) كه مي فرمايد : عالم محضر خداست ، در محضر خدا معصيت نكنيد جمله اي بسيار عرفاني هست و بر در كوچه و مدرسه ها زدند و بالاترين مرتبة‌ عرفانه . وقتي انسان به اين درجة وصال مي رسه ، چه جوري بايد گناه كنه ؟ مگر خورشيد مي تونه تاريك بشه ؟ آقا انسان يه طوري خلق شده كه اگر خودش رو بشناسه ، نمي تونه گناه كنه . مقام عصمتِ معصوم (ع) از اين برمي ياد . نگو معصوم (ع) چه هنري كرده ، معصومه ، هنرش همينه كه نمي تونه گناه كنه . به اين درجه رسيده ، درسته معصوم نمي تونه گناه كنه براي اينكه معصوم داره خدا رو در خودش مي بينه . يه بحثي داريم در فلسفه و عرفان به اسم وحدت وكثرت كه زياد وارد اين بحث نمي شيم ، مي گه : معناي وحدت در اينه كه همه چيز جلوه خداست اگر انسان اين جلوه رو كشف كنه ، نمي تونه گناه كنه . اين وحدت وجودي هست . بعضي ها معتقدند كه وحدت وجودي . يعني اينكه بگي : همه چيز خداست ، طلبه اي رفته بود با يكي از علمايي كه قائل به وحدت وجودي بود ، بحثي كنه ، بحث ها رو كرده بود يه چايي گذاشته بود جلوش ، نخورده بود ، سرد شده بود چاي رو عوض كرده بود ، دفعه سوم گفت : آقا چرا چاييت رو نمي خوري ؟ گفت : آقا عذر دارم ، گفت : عذرت چيه ؟ گفت : روي اينكه آيا واقعاً شما پاك هستيد يا نه ، شك دارم . گفته بود : يعني چي ؟ گفت : مي گن شما قائل به وحدت وجوديد ، و اين شرك است . داريد براي خداوند شريك قائل مي شيد . و شما نجس هستيد ، كافريد ! گفته بود : چرا ؟ جواب داده بود : شما مي گيد همه چيز خداست ، شريك براي خدا قائل مي شيد ، يعني مردم خدا هستند ، تو هم خدايي ، گفته بود : نه تو هيچ خري نيستي ، چاييت رو بخور !

اين نيست ، معناي عاميانه اش اين هست . معنيش اين هست كه ببينيد خورشيد اگر نورانيت ميده نمي تونه تاريك بشه ، تو هر جا مي خواي بري ، هر كجامي خواي باشي ، شهيد بزرگوار چمران به كجا رسيده بود ، نمي دونم ، اما در حاشية مناجات نامه اش وقتي امضاش رو نگاه مي كنيد نوشته ، طبقة فلان ، ساختمان فلان ، خيابان فلان لوسانجلس ! رو به خيابون نشستم دارم اينها رو مي نويسم ، ببينيد ! نمي تونه تاريك باشه ، انساني كه به درجه وصال رسيده خدا رو مي بينه . چون خودش رو مي بينه علي (ع) مي گه : دست من دست خداست . چشم من چشم خداست . مگه ما شك داريم كه وجودمون از خداست ؟ پس اين و نفخت فيه من روحي چيه ؟ روح منه ديگه ، پس اون كيه داره كثافت كاري مي كنه ، لجن كاري مي كنه ؟ اينقدر داره عالم رو به گند مي كشه ؟ اون نفسته . اون روحت نيست ، نفس انساني تو هست . يه كم اون رو بخوابون !

/ 1