وصال یار (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصال یار (3) - نسخه متنی

سید محمد انجوی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد



حجت الاسلام سيد محمد انجوي
نژاد
 



موضوع
سخنراني :
وصال يار - قسمت
سوم



در شب سوم ماه محرم
هستيم و سومين قسمت از بحث وصال ، لذا
خلاصه اي از دو جلسة قبل رو خدمتتون مي
گم . ما ده قدم براي وصال در نظر گرفتيم ،
حقيقت دنيا و معناي لهو و لعب
باز شد تا حدودي عوالم دنيا در سه عالم ،
عالم ظاهر يا دنيوي ، عالم مثال و
عالم
تجرد
. بيان شد و بالاخره وصال رو در
عالم تجرد پيدا كرديم . مردم رو از طريق
وصال بخواهيم تقسيم كنيم به دو گروه
تقسيم مي شوند ، انسانهاي تام
الاستعداد
و انسان هاي تام
اليقين
اينها رو توضيح داديم و
مشتركات اين گروهها رو گفتيم . به اين
موضوع رسيديم كه آيا وصال به معناي ديدن
خدا با چشم سر است ، توضيحات اين رو هم
داديم و كساني كه مي گفتند : ”  بله
” و اونهايي كه مي گفتند : ” نه ”
رو هم گفتيم و حد وسط رو انتخاب كرديم .
به معناي احساس ، با حواسمون ، نه
ديدن با چشم ، انسان در اين حد مي تونه
به خداوند نزديك بشه . از اين به بعد بحث
عرفاني و اخلاقي مي شه و تا مُخلَصين رو
گفتيم :



سبحان الله عما
يصفون الا عبادالله مُخلَصين . . .

” ما يه درجه اي داريم در بحث اخلاق
تحت عنوان مُخلَص . مُخلَص با
مُخلِص فرق دارد . مُخلِص كسي هست كه
براي خدا نيت مي كنه كارش رو براي خدا
انجام مي ده بسم الله رو مي گه ، كارش رو
براي خدا انجام مي ده ، ممكنه در ميان
انجام اين كار از قضيه و از خدا پرت بشه .
خُب بعدش توبه مي كنه اون تيكه رو هم
درستش مي كنه . مُخلِص
كسي هست كه براي خدا كار مي كنه ،
اما
مُخلَص كسي
هست كه براي غير از خدا نمي تونه كار كنه
!
به همين راحتي . يعني اگر نفس مي كشه
، غذا مي خوره ، هر كاري مي كنه اين
هميشه براي خدا داره كار مي كنه چرا ؟
چون به درجة وصال رسيده . يكي ديگه از
خصوصيات كساني كه واصل هستند ، مخلَص
بودن اينهاست . يعني اينها به درجه اي
رسيدن كه براي غير خدا اصلاً نمي تونند
كار كنند . زندگيشون رو در وجه و جمال حق
فاني كردند و ابداً و اصلاً غير از اين
مسير ، مسير ديگه اي رو بلد نيستند .
يعني انسان مخلَص نمي تونه مخلِص نباشه
، يه جور بيمه نامه اخلاص دارند .




 در اسرار التوحيد سيد حيدر عاملي
مي فرمايند :



( اين روايت رو
ايشون نقل مي كنه ) از قول خداوند تبارك
وتعالي جلَّ جلاله ” اوليايي تحت
قبايي اَوْ ردايي ”
اونهايي كه
به من نزديك شدن ، ولّيِ من هستند ، به
درجه وصال رسيدند ، زير قباي من هستند ،
يا زير پوشش من هستند ، تو بغل من هستند
، ( شما قبا يا عبا رو فرض كنيد )
خداوند مي فرمايند : اينها توي بغل من
هستند ، وقتي كسي زير عباي خداوند قرار
مي گيره ، در كساي خداوند قرار مي گيره ،
اين به درجه اي مي رسه كه اصلاً نمي تونه
كاري رو خلاف رضاي خداوند انجام بده ،
اونهايي كه به درجة وصال مي رسند ، نگو
چرا اينقدر راحت مي روند و براي خدا جون
مي دهند ، اصلاً جون دادن واصل هنر نيست
، واصل همين الان هم جون داده ، واصل
همين الان هم خودش رو در اختيار خدا
قرار داده . چون خداوند بهش فرموده : ”
بندة من فعلاً زنده باش ! ” زنده هست .
وگرنه هيچ فرقي براش نمي كنه .




بعضي وقتها در كلام معصومين (ع) و
اولياء و انبياء (ع) يا عرفا عبارتهايي
تحت اين عنوان مي بينيم كه آقا ما خيلي
ناراحتيم ، دوست داريم زودتر بميريم ،
” محبت علي (ع) به مرگ مانند محبت بچة
شيرخواه گرسنه است به پستان مادر . اگر
اين چيزها رو مي شنويم اينها براي اين
هست كه اينها چون تحت كساء و زير عباي
خداوند هستند و نزديك با خداوند هستند
مزة با خداوند بودن رو چشيدند . اون
قسمتهاي ديگه رو كه بايد فيلم بازي كنند
رو حوصله اش رو ندارند . گفتيم ” ان
الدنيا لهو و لعب
” از اين بازي كه
دارند انجام مي دهند در اذيت هستند ،
اوني كه مي گه : كسي كه نزديك خداوند
مي شه ، زير قباي خداوند قرار مي گيره ،
تنها مي شه ، تنهايي رو بيشتر دوست داره
و دوست داره كسي مزاحمش نشه . اين به اين
معنا نيست كه در انزوا مي ره
، نه ،
دوست داره . اميرالمؤمنين (ع) دوست داشت
كسي مزاحمش نشه ، ولي تو جامعه و با مردم
بود .



  لذا در اون روايت
تاريخي داريم كه :



وقتي امام
موسي كاظم (ع) رو به زندان انداختند امام
(ع)‌ خنديدند و گفتند آرزويي رو كه از
علي (ع) تا من ، تمام اجداد و پدران من
دنبالش بودند ، به من رسيد . يعني خداوند
تبارك و تعالي من رو براي خودش تنها نگه
داشت . خدا به من گفت :  ديگه از اين بازي
ها نمي خواد بكني !  



بندگان
خداوند ، اونهايي كه به درجة وصال
رسيدند ، عين بقيه زندگي مي كنند . زندگي
شون با بقيه هيچ فرقي نداره ، مي خورند ،
مي آشامند ، حرف مي زنند ، مشكلات رو حل
مي كنند ، مي خندند ، بازي مي كنند و
ناراحتند . چرا ؟ چون در زندان به انسان
خوش نمي گذره . اگر مي خوايد اينها رو
راحت كنيد در زندان بندازيدشون  ، يه
جاي تنها ، يه زندان تنها ، مثل امام
موسي كاظم (ع) . يعني فقط منتظر مرگ
نيستند ، منتظرِ تنهايي شون با خداوند
هستند . انشاءالله ما هم به اين مي رسيم .
اين گونه مي شه . وقتي به جمال محبوب مي
رسيم  ، ديگه خيلي چيزها و خيلي از
لذتهاي ديگه از سرمون مي پره . به خاطر
اينكه اونهايي كه لذت خلوت و تنهايي رو
احساس كردند ، از تنها نبودن هاشون
ناراحتند . پس هرگاه اميرالمؤمنين (ع) از
اين جملات گفت : دليلش مردن يا مرگ نيست
،
دليلش اينه كه الان چون نمرده ، چون علي
(ع) زنده است ، و چون بايد تو جامعه زندگي
كنه ، چون بايد با اين بازي ها بسازه ،
چون بايد با يه عده اي هم كلام بشه كه
اينها اصلاً آدم نيستند ، علي (ع) در
اذيته . اگر علي (ع) رو مي انداختند زندان
انفرادي ، اين جمله رو هم هيچ وقت نمي
گفت . همين طور كه امام موسي كاظم (ع)
نگفت ، امام حسن عسگري (ع) نگفت .



پس انسانهاي واصل مانند بقيه زندگي
مي
كنند ، خيلي هم عالي ، اونها هم خيلي كم
هستند و شما هم نمي تونيد به اين راحتي
تشخيص بديد . اما در همين زندگي شون
هميشه ناراحتند : مثلاً : خدايا ! چي شد
ما به اين درجه رسيديم كه نتونستيم با
تو تنها باشيم ؟ از اين ناراحتند . پس
مُخلَصين اينها هستند . اينهاكساني
هستند كه تنهاي تنها هستند ولو در ميان
جمع باشند و چون تحت قباي خداوند و زير
رداي خداوند هستند ابداً مو لاي درزشون
نمي ره ! محاله . اينها عالم وآدم رو
سرشون بريزند محاله يه درجه از
اخلاصشون كم بشه . بزرگترين نمونه كه من
و تو قشنگ مي شناسيم ( شايد نمونه هاي
ديگه اي هم باشه كه ما قشنگ نشناسيم ) و
امروز هم به نام اين بزرگوار هست ، در
لواي امر به معروف ،  حضرت امام (رحمت
الله عليه ) هست ، روحيه ايشون هيچ گاه
فرق نكرد ، نحوه برخورد ايشون هيچ گاه
با زير دست و بالا دستشون فرق نكرد ،
قدرتش ، ابهتش ، شجاعتش ، اخلاصش هيچ
وقت فرق نكرد . با كف زدنها و صلوات
فرستادن ها و هورا كشيدن ها و استقبالها
و بدرقه ها روحيه شون سر سوزني تغيير
نكرد . حتي اون زماني كه تنهاي تنها اومد
تو كوچه و  گفت : روح الله خميني منم ، با
اين مردم چه كار داريد ؟ وقتي صحبت مي
كرد اگر جمعيت زيادي مقابلش بودند ، و
يا جهان و مستضعفين جهان گوش به فرمانش
بودند نحوه صحبتش هيچ فرقي نمي كرد . اين
مُخلَص بودن يه جور بيمه نامه است ، لذا
وقتي بيمه نامه رو مي گيري ( در آيه
شريفه قرآن مي فرمايد ) شيطان هم كوتاه
مي ياد ، قرآن مي فرمايد كه شيطان گفت :
” فَبِعزتك لِإغوَيْنَهم اجمعين 
اِلّا عبادكَ منهم مُخلَصين ” همة
مردم رو فريب مي دهم مگر اونهايي كه به
درجه مخلَص بودن رسيده باشند . اينها
ديگه تحت ردا و قباي تواند . به وصال
رسيدند . من نمي تونم كاري به اينها
داشته باشم .



اون كسي كه خيلي
از نظر عرفاني و زهد بالا مي ره ، اگر
بخواد خودش رو تو همون درجه نگه داره
مشكل پيدا مي كنه ، چون مخلِص در خطر هست
. روايت شريفه مي فرمايد : ” الناسُ
كلهم هالكون الّا عالمون ، و العالمون
كلهم هالكون الا عاملون والعاملون كلهم
هالكون الّا المخلِصون و المخلِصين في
خطرٍ عظيم ” همه مردم اهل هلاكتند ،
مگر اونهايي كه علم دارند و همه عالمها
اهل هلاكتند مگر اونهايي كه عمل مي كنند
به علمشون . باز اونهايي كه عمل مي كنند
،
همه شون اهل هلاكتند مگر كساني كه مخلِص
باشند . و تازه به اينجا كه مي رسه مي گه :
مخلِصين در خطر عظيم هستند
” و ما به اين جا مي رسيم كه ببينيم
، مخلِصين در كدام گروه هستند و به كجا
بايد بروند كه در خطر نباشند و به درجه
مخلَصين برسند .



خُب اين مقدمه
براي اين بحث . انواع مردم از نظر
برداشتشون از وصال سه گروهند :





 گروه اول : اكثريت




گروه دوم : اقليت




 گروه سوم : اقليت مطلق ( گروه
واصلان
)



 يعني اگر بخواهيم درصدي
حساب كنيم ،  و اگر خوبها كه اكثريت
هستند رو  99% در نظر بگيريم  يك درصد
بقيه گروه سوم و واصلان هستند . نه زياد
گفتم ، 8/99% ، دو دهم درصد بقيه واصلان
هستند . بازم  زياد گفتم ، 99/99%  ،  اگر
اكثريت باشند ، يك صدم درصد واصلان
هستند . توي يه شهري ممكنه چهار تا هم
پيدا بشه اونها واصلها و مخلَصين هستند
. گروه اول چه كساني هستند ؟ نود درصد
گروه اول مردم عادي هستند‌ و احتمالاً
ماها اينطوري هستيم ، ( البته من كه دارم
تواضع مي كنم ! )



 مي گن يه
عارف زاهدي نشسته بود روبه روي خدا مي
گفت : خدايا ! عبد فقيرم ، مسكينم ،
مستكينم ، گنهكارم ، آمدم ! گفتن :‌ بابا
! تو كه گناه نمي كني ؟ گفت : مي دونم دارم
جلوي خدا  شكسته نفسي مي كنم ، حالا ما
هم داريم جلوي خدا شكسته نفسي مي كنيم . (
شوخي )



گروه اول
:




 مردم عادي ،
كساني هستند كه دنيا رو دوست دارند ، نه
اون دنيايي كه خوبها دوست دارند ، همين
مظاهر دنيا رو دوست دارند ، از لباس خوب
و خوشگل خوششون مي ياد ، ماشين بهتر رو
دوست دارند ، و دنبال ماشين بهتر هستند
، دوست دارند كه خونه شون بزرگ باشه ،
اصلاً براشون مهمه كه خونه بزرگ داشته
باشند ، دوست دارند كه هر چند وقت يه بار
قالي شون رو عوض كنند ، دوست دارند
هرچند
وقت يكبار تزئينات شون رو عوض كنند . من
يه پرانتز رو ازبحث ازدواج اينجا باز مي
كنم ، من يه زماني گفتم ، خواهرها
درجريان باشند ، اون برادرهايي كه ريش
دارند ، بعضي ها ريشه ندارند ! خُب ،
حالا برادرها در جريان باشند : اين
خواهرها كه چادر دارند ، بعضي هاشون
خدايِ تجمل اند ! مواظب باشيد بيچاره
تون نكنند ! من اخبار ناجوري مي شنوم ،
حواستون باشه چادر مشكي هست ، خيلي هم
خوبه ، اما وارد خونه كه مي شي ديگه
معلوم نيست تو خونه چه خبره . مراقب
باشيد ، دوست دارند آقا ! قالي دلش رو مي
زنه ، با دلش بد جوري كار كرده ، كه قالي
دلش رو مي زنه . اين ماشين دلش رو مي زنه
، اين دل ، دل دنياپرستيه ، نمي گم نباشه
ها ! نود درصد مردم اينطوري اند ، چه
اشكالي داره ، الان هم دارم مي گم اما
بحث ، بحثِ وصاله ما بايد تقسيم بندي
كنيم ، حداقل خودمون رو قاتي عرفا جا
نزنيم ! آقا ما عارف بالله ايم ! نه ديگه
شلوغش نكن ! عارف بالله اين طوري نيست .
لباسش براش خيلي مهمه ، نه براي اينكه
پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايند منظم باشيد ،
نه براي اينكه در ديد مردم بايد خوب
باشه
، منظم باشه ، براي خودش مهمه براي
اينكه
جلو آينه كه مي ايسته عشق كنه ، اِه !
خوشگل شديم ، ماشاءالله ! فردا هم دلش رو
مي زنه ، يه رنگ ديگه .  غذاش براش خيلي
مهمه . مردم اينطوري هستند ، سه روز پشت
سر هم خانمش خورشت بادمجون با پلو درست
كنه ، روز چهارم مي گه : خانم چه خبرته
بادمجون فروشي باز كردي ؟ غذا براش مهمه
، مهم نيست كه با اين غذا قوت بگيره و به
جايي برسه ، لذت غذا هم براش خيلي مهمه ،
خُب چه اشكالي داره ؟ شلوغ نكنيد ، تند
نريد ، نمي گم از امشب اين طوري بشيم ،
نه ، بذاريد اون راهش رو كه گفتم به
اونجا كه رسيديم ، اينها خودش خود به
خود مي پره . از اين مسير نمي خوايم بريم
جلو ، من نمي خوام بگم اين چيزها رو حذف
كنيد ، دارم مي گم اگر تو اين وادي هستي
، تو اين درجه اي ، وقتي به درجه بعدي
خواستي برسي اين خصوصيات خودش كنار مي
ره ، لازم نيست تو بياي از اينها شروع
كني . عارف شدن به اين چيزها نيست . وقتي
به خدا نزديك مي شي به معدن عظمت نزديك
مي شي خود به خود اينها مي ريزه . مثل برگ
درختان كه خودبه خود وقتي پائيز مي ياد
مي ريزه ، اينها هم از انسان جدا مي شه .
پائيز كه مي ياد برگ خودش مي ريزه ، نمي
شه يه درختي رو بيايم بگيم برگهاش رو
بريزيم ، بگيم پائيز شده ، اينها ادا
هست ، اداي عرفا رو نمي تونيم در بياريم
، بگيم عارف بشيم . اينجوري عارف نمي شي
، وقتي عارف شدي خصوصيات عرفان خودش مي
ياد . لازم نيست شما از اين ور بيايد جلو
، امشب باز دوباره نريد مسخره بازي در
بياريد ، باز ننه باباهاتون زنگ بزنند !



پس مردم عادي مظاهر دنيا رو
دوست دارند ، وقتي كه شب مي خواد بخوابه
در اين فكره كه فردا براي معاشش چه كار
كنه ؟ حالا معاش ، معاشِ اخلاقي ، عاطفي
، معاش اقتصادي هست . تو اين فكره . با
اين فكر مي خوابه و نقشه هايي مي ريزه كه
فردا سركار چه كار كنم ؟ فلان جا چكار
كنم ؟ فلان كلاس رو برم ، فلان كار رو
انجام بدم ؟ اين برنامه ريزيش هست ،
وقتي كه روز مي شه ، از صبح شروع مي كنه
فكرهايي كه ديشب كرده رو انجام بده .
انجام مي ده . بعضي وقتها هم دلش مي گيره
. و اين دل گرفتگي علامت اينه كه خدا
دوستت  داره . بعضي وقتها مي شينه يه
گوشه اي ، دلش هم كه گرفته با خودش مي گه
واقعاً همينه ؟ حالا ما يخچالمون رو عوض
كرديم به جاي يخچال چهل هزار تومني
يخچال صدهزار تومني خريديم چه فرقي
كرده ؟ يا اين قالي رو كه عوض كرديم حالا
فرقي كرد ؟



مظاهر دنيا براي ما
فقط تنوعش زيباست ، خودش زيبا نيست . يه
مثال خيلي قشنگ مي خوام بزنم . فكر مي
كنم سه چهار سال پيش اين مثال رو زدم :



خانمي در يك منطقه اي بالاي
شهر مثلاً يه قالي خيلي خوبي داره كه يه
مدتي كه روش راه مي ره و خيلي مي بيندش
دلش رو مي زنه ، به شوهرش مي گه : بابا !
اين قالي رو بفروش ، قالي نو بخر  ، شوهر
مي ره قالي رو مي فروشه ، قالي رو عوض مي
كنه يه قالي نو مي خره ، كه بندازه تو
خونه و خانمش دلش خوش بشه . يه خانم ديگه
در پائين شهر يه قالي خيلي مندرسي دارند
، داغون شده كه حتي ديگه استفاده كردن
از
اون زياد مقدور نيست ، به شوهرش مي گه :
اگه مي توني يه وامي ، چيزي بگير ، اگر
مي شه با يه قالي دستِ دومِ ديگه عوض كن
، ( خوب دقت كنيد ! ) شوهر مي ره و قالي
كهنه رو با قالي دست دوم اون زنِ
بالاشهر كه ديروز دلش رو زده بود و
آورده بود عوض مي كنه ، مي ندازه تو خونه
. اين خانمش با همون قالي كه اون زن ازش
دلزده شده بود خوشحال مي شه ، و در دلش
احساس شوق و شعف مي كنه . كيف مي كنه .



از اين مثال چه نتيجه اي مي
خوايم بگيريم ؟ نتيجه اين كه :




دنيا نمي تونه ما رو ارضاء كنه ،
اين تنوع است خود دنيا چيزي نداره ،

تنوعاتش يه مقداري براي ما اوقات فراغت
ايجاد مي كنه .فضاي ذهني مون عوض مي شه ،
تنوع ايجاد مي شه ، خيلي از شماهايي كه
مثلاً از مدرسه بدتون مي ياد روز اول
سال ، از مدرسه خوشتون مي ياد ، چرا
؟‌چون محيط جديدي هست ، دو هفته كه مي
گذره باز مثل پارسال مي شي ، از اين مقطع
به اون مقطع ، كيف مي كنيد از دبستان به
راهنمايي ، از راهنمايي به دبيرستان ،
از دبيرستان به كارشناسي ، از كارشناسي
به كارشناسي ارشد ، از كارشناسي ارشد به
دوره دكترا . ولي همة اينها فقط اول كار
برات جذابيت داره ، مقام ها هم همين
طوري هستند ، ماشين ها هم همين طورند ، و
انساني كه در گروه اول قرار داره
متأسفانه روي اين فكر نمي كنه كه اين
تنوع طلبي آخرش مي خواد به كجا برسه ؟



خُب اينها چه خصوصياتي دارند
؟ اينها خدا رو مي شناسند ، با خدا آشنا
هستند لذا با اينكه خدا رو مي شناسند و
يقين دارند خدا وجود داره ولي باز هم
گناه مي كنند ، گنهكارند ، گناه هم كه مي
كنند بعضي وقتها به خدا نزديك مي شوند ،
توبه مي كنند ، بعضي وقتها يه اشكي ،
سوزي ، حالي ، اخلاصي ، چيزي دست مي ده ،
باز دوباره مي رن خرابش مي كنند . دائم
در همين مسيرند . يعني حتي در معنويت به
كمال نمي انديشند ، همون طوري كه در
ماديات به كمال نمي انديشند در معنويات
هم به كمال نمي انديشند . يعني اگر امروز
تو اين درجه هست ، به همين راضيه . مي گه :
ما يه گنهكاري هستيم ، گناه مي كنيم ،‌
توبه مي كنيم مي ريم ، مي يايم ، امام
حسين (‌ع) رو هم داريم ، انشاءالله آخر
كار هم خدا دستمون رو مي گيره . براي اين
فكر نمي كنه كه وقتي آخر كار هم
انشاءالله دستش رو گرفتند از اون كساني
كه تو زمان زندگي شون فكر مي كردند و خوب
زندگي مي كردند خيلي عقبه . و كلي بايد
بدَوه تا به اونها برسه . مگه زندگي تموم
مي شه ؟ كلي بايد زحمت بكشه ، من و تو
بايد به تكامل برسيم . اگر تو دنيا
نرسيديم ، تو برزخ نگه مون مي
دارند
. اينها رو بايد طي كني ، تو
دنيا درس نخوندي ، بيا بشين درس بخون ،
خيلي چيزها رو خداوند تبارك و تعالي تو
برزخ  ديگه ازش نمي گذره  .



بعضي ها مي گن : آقا ! خدا  از خلقت
انسان كه به هدفش نرسيد ! كي مي گه نرسيد
؟ مگه خلقت ما تموم شده ؟ آقا مگر نديدي
مردن و آدم نشدن ؟ عادي مُردن ، جاهل
مُردن ،‌ جهنمي هم نيستند ، همين عموم
مردم جاهل مُردن ، بله برزخ براي همينه
آدم وقتي برزخ داره در برزخ يه سري
مسائل و مراحل تكامل رو طي مي كنه . اون
چيزهايي كه تو دنيا مَردش نبودي ، تو
دنيا پا رو نفست نگذاشتي ، تو برزخ بايد
پا بزاري روش . منتها اونجا خيلي بيشتر
طول مي كشه ، دو ركعت نمازي كه اينجا
حالش رو نداشتي بخوني اونجا بايد توي
پنج هزار سال بخوني . اين هم كه چيزِ
زيادي نيست !! فرق نمي كنه ، بعد اونجا
انسان احساس قبح نمي كنه ، احساس ضرر
نمي كنه .



شما فكر مي كنيد همين
كه مردند ديگه تمومه ؟ شما به عاقبت
كارش
فكر نمي كنيد . اين اينطوري فكر مي كنه :
جهان بعد از مرگ رو يه گودال آتش مي بينه
، يا بهشت رو يه باغ خوشگل ، با خودش مي
گه ما داريم گناه مي كنيم امام حسين (ع)
رو هم داريم و اهل بيت (س) هم داريم ، آخر
كار هم خدا دست ما رو مي گيره ، ما مي ريم
تو باغ خوشگله ، يادش رفته يه برزخي هم
بينش هست . اونجا رو مي خواد چه كار كنه ؟
اون ساليان سال كه اونجا بايد طول بكشه
و
روايتهاي خيلي مختلفي داريم كه دلالت
بر
اين داره كه زمان برزخ براي افراد مختلف
فرق مي كنه . خداوند كه براش كار نداره
كه زمانها رو شخصي كنه ، بنده مي ميرم
ممكنه برزخ من نيم ساعت طول بكشه ، برزخ
يه زمان خاصي نيست كه بگيم همه هستند
ممكنه نيم ساعت طول بكشه ، جلوتر كه
بيايم مي بينيم كه اصلاً بعضي از افراد
برزخ ندارند . برزخ براي افراد مثل همين
دوران عمر هست ،  يكي ممكنه ده هزار سال
طول بكشه ، يكي ممكنه صد هزار سال ، براي
خداوند كاري نداره زمان رو براي افراد
تك تك باز كنه . اين كه ديگه مشخصه ، زمان
مال خداست . ديگه هيچ كاري نداره . يكي
هست كه خيلي خيلي عالي تا مُرد اصلاً
برزخ لازم نداره ، به نهايت درجه اش
رسيده ، بفرمائيد بهشت !( مثل من !! ) بعد
مي ريم تو بهشت ، مي گن : خُب شما آقاي
انجوي ؟ بله ! بفرمائيد آبدارخونه ! آقا
آبدارخونه برم چيكار ؟! آقا مگه تو چاي
خور نبودي ؟ بُدو ، گفتيم تو برزخ نداري
، در ضمن چاي هم دَم كن ! اينم آخر و
عاقبت منِ بدبختِ بيچاره !



خُب
عنايت مي كنيد ؟ يه كسي كه مشكلات داره
اين مشكلاتش رو بايد در برزخ طي كنه ،
اين مراحل رو بايد بگذرونه ، ديگه چي ؟
با اين كه اين شخص مي دونه خداوند قادر و
متعال هست ، وقتي ازش سؤال مي كني مي گي :
تو توكل نداري به خدا ؟ مي گه : نه ، دارم
، تو فكر مي كني نعوذبالله خداوند عُرضه
نداره اين كارت رو راه بندازه ؟ مي گه :
مي دونم عرضه داره تو فكر مي كني خدا با
اون بزرگي اينقدر كلاسش پائينه كه با تو
لج كنه ؟ مي گه : نه وقتي فكر مي كنم
اينطوري نيست . اما چون فكر نمي كنه همه
اين فكرها رو مي كنه يعني فكر مي كنه خدا
باهاش لجه ، فكر مي كنه خدا عُرضه نداره
اين كار رو بكنه ( نعوذ بالله ) . خداوند
رو قادر متعال مي دونه ولي يقين نداره .
لذا پيش همه لنگ مي ندازه ، پيش همه سر
تعظيم فرود مي ياره . نسبت به همه خاشعه
، هر دري كه ببينه مي زنه ، از هر راهي كه
دوست داره به مسائلي كه مي خواد برسه ،
مي رسه . براي روزيش به هر دري مي زنه .
سعي مي كنه حلال و حرام رو رعايت كنه .
اما بعضي وقتها كه گيرمي كنه ، دست به
سمت حرام هم دراز مي كنه ، بعد هم توبه
مي كنه ، سعي مي كنه برگردونه . يه شبي يه
مجلسي ، چيزي بياد توبه مي كنه .  برنامه
مشخص عبادي نداره تو زندگي ، امشب مي
ياد من مثلاً از نماز شب مي گم ، مي ره و
نماز شب مي خونه ، نماز شب رو هم مي خونه
براي اينكه اين احساساتي شده ، به خدا
نرسيده و از همه مهمتر اين كه حتي ”
رفتن رو ”  درك نكرده اين كه ما رفتني
هستيم . براش جا نيفتاده . با همين
چيزهايي كه الان داره خوشه ، خيلي راحت
خوشحال مي شه ، اينقدر راحت خوشحال مي
شه ، كافيه بهش بگي : باريك الله !  تو
چقدر خوش تيپي ، تا دو ساعتِ كيف مي كنه
آقا شما چه عالِمي هستي ! عشق مي كنه ،
شما آدم فرزانه اي هستي ! كيف مي كنه ،
چرا ؟ چون به اين فكر نكرده كه اينا
اصلاً اهميتي نداره . بابا!  اون ور هم
مهمه ، فكر رفتن نمي كنه ، اين گروه اول
، اين گروه اول كه نود درصد مردم رو
تشكيل مي دهند . ( باز من مي گم اين آمار
كارشناسي نيست )



گروه دوم
:




 گروه زاهدان و
عابدان
، حالا خصوصيات اينها رو ما مي
گيم . با نظر عبرت به جلوه هاي فاني و زود
گذر دنيا  نگاه مي كنند . دنيا نمي تونه
اينها رو فريب بده ، اينها با لذت هاي
دنيا اداي شاد بودن رو در مي يارن ، از
دنيا لذتي نمي برند . اينها آدمهايي
هستند كه زياد هم تو جامعه خودشون رو
نشون نمي دهند . تو جامعه هم نيستند ،
هميشه دل خورند . يكي از دوستان مي گفت :
شب دل خورم كه چرا آدم نشدم ؟ صبح دلخورم
كه چرا آدم نشدم ؟ ظهر دلخورم كه چرا آدم
نشدم ؟ دائم دلخورم . اينها بعضي وقتها
حتي اشتباهاتي هم مي كنند . من جمله
اينكه برخي روايت ها رو هم در نظر نمي
گيرند . چون ظرفيتشون پائينه . بعضي
وقتها همين فاني بودن دنيا اينها رو به
پوچي مي رسونه . كار به جايي مي رسه كه
آرزوي مرگ مي كنند ، كار به جايي مي رسه
كه يه جايي مي شينه و هيچ تلاشي براي
دنيا انجام نمي دهند بعضي از زاهدان و
عابدان اين اشتباه رو مي كنند ، ( همه نه
، بعضي ها ) اينها براي زهد و عبادت
بسيار بسيار آماده اند . اگر الان بگي كه
دو تا جلسه هست كه يكي از اينها ، بهترين
خوراك ها ، بهترين پوشاك و بهترين نغمه
هاي بهشتي  رو داره . اينها  اون جلسه
اول رو رها مي كنند مي رن اون جلسه اي كه
بهترين چيزها رو براي آخرتشون داشته
باشه . تمام اميد اينها به لحظه مرگشونه
ولي اينها با مرگ زندگي مي كنند ، اينها
اگه بهشون بگي كه مي خواي دويست سال عمر
كني ، ناراحتند . دوست دارند زودتر تموم
بشه ، زاهدند ، عابدند ، براي عبادت
آماده اند . اما براي لذت هاي مادي اصلاً
آمادگي ندارند ، غذا كه مي خورند اصلاً
ناراحتند . با خودشون آرزو مي كنند كه
كاش قرصي بود كه مي خورديم كه ديگه
اصلاً غذا نخوريم . از غذا خوردنشون
ناراحتند . لذتي نمي برند . وقتي به كُنه
مطالب نگاه مي كنند تنفر در اينها ايجاد
مي شه . وقتي برخي از مسائل جامعه شون رو
مي بينند متنفر مي شوند . از خلقت و دنيا
و انسانيت و يوم و . . . چرا ؟ چون چشم هاي
اينها فريب ظواهر دنيا رو نمي خوره ،
درجه خيلي خوبي هست ، درسته ، اما درجه
وصال نيست ، لذا دنيا هيچ وقت نمي تونه 
فريبشون بده . وقتي يه عده اي مي يان مي
شينند ، دور و ورشون ، بهشون يه پيشنهاد
دنيايي مي دن ، اينها يه خندة تلخي مي
كنند . خندة تلخ شون حاكي از اينه كه
اصلاً شما چرا يه همچين پيشنهادي رو مي
ديد ؟ چرا اصلاً شما مطرح مي كنيد ؟
اينها وقتي يه سري چيزهايي رو از مردم
مي بينند و يه سري لذتهايي رو از مردم مي
بينند به خداوند اعتراض مي كنند : خدايا
!
اينها چي هستند كه تو خلق كردي ؟ يعني
اينها نسبت به بقيه مردم معترضند . مي گن
:اينها چقدر بچه اند ؟ اينها چقدر زود
بالا مي زنند ؟ اينها چرا الكي دارند
لذت مي برند ؟ اينها چقدر براي خودشون
كلاسهايي قائلند كه اين كلاسها هيچ
شأني و شخصيتي براي انسان نداره .
ناراحتند . زاهدان و عابدان اينطوري
هستند .



ببينيد ! اينها بيشتر
به فكر برمي گرده ، هم گروه اول هم گروه
دوم . من از تعداد ركعات نماز صحبت نكردم
، اصلاً من از ساعتهاي سجده صحبت نكردم
،
زاهد رو كسي نمي دونم كه سجده سه ساعته
رفته باشه ، زاهد كسي هست كه فكرش
اينطوري باشه ، كسي كه سجده سه ساعته
داره ، شايد مال بيكاريشه ، يه مقامي كه
بهش پيشنهاد بشه ، ديگه كارش  تمومه . دو
نفر بهش بگن بَه بَه ! كارش تَمومه . 
اينها فريب جلوه هاي فريبنده دنيا رو
نمي خورند هيچ ، اينها رو هم فريب مي
دونند . شنيدم : اينا وقتي بعضي جاها
تلويزيون روشن مي كنند تبليغات
تلويزيون رو كه مي بينه حالش بد مي شه ،
مي گي چرا حالت بد شد ؟ مي گه : خُب يعني
چي ؟ يعني چي پفك فلان ، خنده شون مي
گيره . خُب اين همه تبليغات دنيايي 
براي چي هست ؟ ( نه ايراني ، دنيايي ) خور
و خواب و خشم و شهوت لحافه ، فلان ، تشك
فلان پفك فلان اين چيزها براي اينها نه
تنها خنده آوره بلكه مُنزجر كننده است .
و به حال عموم مردم افسوس مي خورند .
اينها محبت دنيا و خيلي چيزهايي كه راجع
به دنياست رو ندارند . اما براي معاش
تلاش مي كنند ولو اينكه برخي از اينها
اشتباه مي كنند حتي اينقدر به پوچي مي
رسند كه براي معاش هم تلاش نمي كنند . مي
گن : من مي خوام چيكار ؟ به قيافشون نمي
رسند ، به لباسشون نمي رسند ، اين ها جزء
كساني هستند كه تو اين گروه اومدند ،
اما
ظرفيت ندارند . جلوتر كه مي ريم اينها
تقوا دارند در اموري كه خشم خدا رو برمي
انگيزاند دوري مي كنند ، ابداً نمي
تونند خدا رو ناراحت كنند . ناراحتي همه
جهان رو مي تونند ببينند ، همه خلايق رو
مي تونند ببينند اما به خدا كه مي رسند
نمي تونند خدا رو ناراحت ببينند .
حاضرند به همه جهان نَه بگويند براي
اينكه به خداوند نَه نگويند . آخه خيلي
آدمهاي خوبي اند .  حاضرند يه نَه بگن به
بلنداي تاريخ كه در طول تاريخ بمونه ،
كه
اين نه نشون بده كه هرجا كه با ميل محبوب
و معشوق و خداي خودم تناقض ايجاد شد ، من
بگم : ” نه ! ”



خيلي خُب تا
اينجاش خيلي خوبه اما اومديم سراغ نكتة
منفي : همه اين كارها رو مي دوني چرا مي
كنند ؟ همه اين كارها رو براي نفس شون مي
كنند ، براي دلشون ، چرا از دنيا  لذت
نمي بري ؟ چون اين لذت فاني هست ، من لذت
باقي رو مي خوام . براي آخرت ، بايد كار
كنم ، چرا مخالفت با خدا نمي كني ؟چون
اين دنيا ارزش نداره ، كاري نمي تونه
براي من بكنه . اون قادر متعال مطلق هست
و تمام اين ها براي اونه . در تحت لواي
حجاب مَنيت ، عنانيت اشكال نداره ،
دنبال بهشتند ، اين لذتها سيرابشون نمي
كنه . از نظر فكري آدمهاي قوي اي هستند ،
اين لذتها سيرابشون نمي كنه . دنبال يه
لذتهاي باقي هستند ، چون اينها فاني هست
سراغ اينها نمي روند . اشكال ! اشكال پيش
اومد : اينها هم دنبال خودشون هستند ،
اينها به وصال خودشون رسيدند ، به
خودشناسي رسيدند ! خيلي هم عالي خودش رو
شناخته ، اما مرحله خود شناسي تا خدا
شناسي هنوز مونده . به وصال نرسيدند .
لذا عُباد هم جزء واصلين نيستند .




چه اسم عجيب و غريبي ، اين مجموعه ما
داره ، رهپويان وصال ! عجب اشتباهي
كرديم اين اسم رو گذاشتيم ، سخته ، كارش
تا اينجا رسيده ، مي گه نه خيلي هنوز
مونده ، اصلاً جايي نرفتي ، تو هنوز رو
زميني ، اصلاً‌ از سر جات بلند نشدي ،
تمام اين كارها رو كردي ، اما هنوز فكر
خودتي ، هنوز بلند نشدي ، پس اين
مجاهدتهايي كه انجام مي دن ، اين
تلاشهايي كه مي كنند ، اين جهادهايي كه
مي كنند ، چيزي جز برآورده ساختن اميال
نفساني نيست . اما ( خوب دقت كنيد ) اميال
نفساني هست اما نفساني ـ عقلاني است ،
يعني اينها مي دونند دنبال چي بايد
بروند . تو بازار ديدي ؟ برخي مي رن خريد
مي كنند ، بعد مي رن جاي ديگه مي فروشند
، برخي مي روند تو بازار ، كانالها رو
پيدا مي كنند ، از عمده فروشش مي خرند ،
از جاي اصلي مي خرند ، مي رن مي فروشند ،
اين گروه دوم ، مثل همين ها هستند . هر دو
گروه دنبال سود شخصي اند . گروه اول عاقل
نيستند ، اصلاً تو اين چيزها نيست ، و
گروه دوم عاقل اند . اما هر دو گروه
دنبال خودشون هستند . يك گروه با بي عقلي
و گروه دوم با عقلانيت . پس اين وصال
نيست
، اينا چون دنبال كمال مي گردند و به غير
از كمال سيراب نمي شوند و دنياي ما
دنياي نواقص است ( چرا دنياي نواقص است
چون گفتيم عالم مادي و عالم طبيعت نقص
پذير است ) لذا به اين عالم دل خوش نمي
كنند . دنبال عالمهاي ديگه هستند . اين
هم گروه دوم ، هنوز به گروه وصال
نرسيديم ،



گروه سوم
:




 اما گروه سوم ، ديگه
ما از الان وارد بحث وصال شديم ، تا حالا
همه اش مقدمه بود ، از الان مي پردازيم
به خصوصيات گروه سوم كه گروه واصلان
هست . راه رسيدنش به بهشت ، يكي يكي
مراحل
رو طي مي كنيم . تا ببينيم  انشاءالله شب
دهم محرم به كجا مي رسيم و صبح عاشورا چي
مي شه ؟ تا خدا چي بخواد . گروه سوم :
گروه عارفان ، مشتاقان و واصلان :
اونهايي كه به وصال حق رسيدند اولاً از
همه عوالم انساني فقط و فقط يه دونه از
عوالم رو انتخاب كرده اند و تمام
زندگيشون رو تو همين يك دايره دارن جمع
مي كنند . از همه عوالم خصوصيات غرايز ،
شهوات ،  همه و همه مسائل انساني
برداشتند يه دونه رو انتخاب كردند .
تمام زندگي شون رو طوري برنامه ريزي
كردند كه تو همين يه دونه حلش كنند . همه
مشكلاتش رو ، با همين حل مي كنه . دردهاش
رو با همين حل مي كنه ، تو حاجاتش به
همين مي رسه . درسش رو تو همين بُعد مي
خونه ، صحبتش رو ، گوش دادنش ، حرف زدنش
، خوردنش ، خوابيدنش ، نماز خوندنش ،
جلسه رفتنش رو تو همين بعد انجام مي ده ،
هرچي استفاده مادي و معنوي داره تو همين
بعد ،همه و همه چيزها رو مي ياد تو همين
يه بعد جمع مي كنه و اون بعد چيه ؟ اينها
فقط و فقط از عالم خلقت خدا ، زمين ،
زمان ، عرش ، فرش ، برزخ و قيامت فقط يك
كلمه رو مي شناسند ، اكسير اعظم فقط ”
محبت ” هست  ، هرچي بهشون وارد مي شه
در قاموس محبت ، حلش مي كنند . كل مطلب رو
حل مي كنند ، درد نمي فهمند ،بلا نمي
فهمند ، نماز ، هيچ چيز نمي فهمند . فقط
محبت ! صبح تا شب دارن تلاش مي كنند ، يه
جوري جبران كنند ، هدف از خلقت آدمي
تكامل هست ، اما اينها هدف از خلقتشون
جبران هست  . از همون لحظه اي كه چشم شون
، چشم دلشون ، چشم عقلشون ، باز مي شه به
جهان ، فقط دارن مي زنند كه جبران كنند .



اومد خدمت پيغمبر اكرم (ص) ،
ديد ايشون سر به سجده گذاشتند و شديد
گريه مي كنند . ايستادند چند ساعت طول
كشيد ، تا نزديكيهاي نماز صبح شد ،
پيغمبر (ص) بلند شدند براي نماز شفع و
وتر ، جلو پيغمبر (ص) رو گرفت ، آقا چه
خبره ؟ مگه شما چيكار كردي ؟ پيغمبر (ص)
فرمودند : دارم چكار مي كنم ؟ دارم
جبران مي كنم ! گفت : چي رو
جبران مي كنيد ؟ فرمود : نمي فهمي ديگه .
وقتي آدم مي رسه به خدا و واصل مي شه
تازه مي فهمه در مقابل خدا چي هست . تازه
مي فهمه يه گوشه چشم خداوند ، يه دونه از
نعمتهاي خداوند ، يه دونه ! (بنده كر و
لال ، كور ، كچل باشم ، فقط معده ام سالم
كار كنه )  اصلاً اين قابليت رو داشته
باشم كه خدا من رو خلق كرده باشه ، همين
يه نعمت رو اگر بفهميم تا آخر عمر فقط
بايد جبران كنيم . هدف از خلقت جبرانه .
به هيچ طمعي ، اصلاً در جهان ، طمع ،
معنا پيدا نمي كنه . بيست و چهار ساعته
بدهكاريم ، اوني كه اميرالمؤمنين (ع) 
داره در شبهاي جمعه مي گه ، يا در دعاها
مي گه ،  و به اين شكل با خدا حرف مي زنه
، داره مي گه تا به من و تو ياد بده كه ما
با  خدا چه جوري رفتار كنيم ؟ ما هنوز
نفهميديم كه علي (ع) چرا اين طوريه ؟  
علي (ع)‌ واصله ، تازه علي (ع) كم گفت
.



اومدند خدمت امام سجاد
(ع) ، عرض كردند آقا چه خبرته ؟ چقدر سجده
؟ چقدر خودت رو عذاب مي دي ؟فرمود : اگر
عبادت بابام
علي (ع) رو
ديده بوديد هيچ وقت اسم عبادت من رو
عبادت نمي گذاشتيد . اومدند خدمت
اميرالمؤمنين (ع) گفتند : آقا ! چرا
اينقدر به خودت فشار مي ياري ؟ فرمود :
اگر عبادت
پيغمبر (ص) رو
مي ديديد من رو اصلاً عابد نمي خونديد .



اينها فقط دارند جبران مي
كنند . صبح تا شب ، شب تا صبح ، كم مي
يارند ، حالا جبران ، راههاي مختلف داره
، يكيش اين عبادتها و سجده ها و غيره و
غيره است . چرا ؟ چرا داره جبران مي كنه ؟
چون داره در دايره محبت زندگي مي كنه ،
وقتي انساني در دايره محبت زندگي كنه ،
در اين دايره هيچ چيزي نمي بينه و هيچ
دردي احساس نمي كنه ، مگر درد اينكه
بدهكاره . آدمي كه بدهكاري داره ، مثلاً
ده ميليون تومن بدهكاري داره ، دائماً
ممكنه بيان سراغش ، نه از غذا خوردن
لذتي مي بره ، ونه از بيخوابي دردي مي
كشه ،  يه دردي داره كه اين درد همة‌
دردها روبه فراموشي مي سپاره .



تا وقتي كه سرما خوردي ، تا وقتي درد
سرماخوردگي رو داري ، خداي نكرده ،
انگشتت رو قطع كنند اين درد كه بياد از
سرماخوردگي يادت مي ره ، لذا عاشقان و
واصلان رو دردي احاطه كرده كه در اين
درد ، دارند عشق مي كنند و چون با اين
درد همراه هستند ، هيچ گونه درد و هيچ
گونه لذتي هم از دنيا و مافيها (حتي از
عبادات ) نمي برند . هيچي ! اينها جلوه اي
از خدا رو ديدند ، كه وقتي اين جلوه رو
ديدند از دنيا و آخرت با هم بُريدند .



علامه طباطبايي (ره) به عنوان
يكي از كساني كه (به نظر من ) به وصال
رسيده و شعر بسيار زيبايي كه مي گه :



مهر خوبان دل و دين را همگي يك جا
بُرد



 رُخ شطرنج نَبرد
آنچه رُخ زيبا بُرد



اينها
دل ودين (يعني دنيا و آخرت )جفتش رو مي
بازند . يعني آخرت رو مي بازند ؟ يعني مي
ره جهنم ؟ نه ، يعني اينكه به فكر آخرت
هم ديگه نيست . اين غرق در جمال معشوق
هست ، تو اين چهره داره غوطه مي خوره ،
اصلاً نمي فهمه براي آخرتش داره خوب مي
شه ، چه مي دونه ؟ اصلاً حساب نكرده ، با
خودش اصلاً حساب نكرده كه آخرش حالا چي
مي شه ؟ ما اين عبادت ها رو كرديم به كجا
مي رسيم ؟ بهشت اين نعمت ها رو داره ،
نعمت رو نمي فهمه يعني چي ؟ ” مهر
خوبان دل و دين را همگي يك جا بُرد ” 
هيچي براش نمونده ، جذبة وصال ، نزديك
شدن خداوند تبارك و تعالي انسان رو به
درجه اي مي رسونه كه در اين درجه حتي فكر
نمي كنه ، فكر نمي كنه ! فقط اطاعت مي كنه
، فقط داره جبران مي كنه ، حساب نمي كنه .
عقل اينها عقل حسابگر نيست . چون وقتي مي
خوان حساب كنند تا مي شينند پاي حساب ،
كم مي يارن . شديد هم كم مي يارن .




” انما الدنيا لعبٌ و لهوٌ ”
دنيا رو حتي بازيچه هم نمي دونند ، داره
كار مي كنه مثل بقيه زندگي مي كنه ،
پيغمبر اكرم (ص) موهاشون رو شونه مي كرد
، تو آينه هم نگاه مي كرد ، عطر هم مي زد
، زن هم مي گرفت ، بچه دار هم بود ، جهاد
هم مي كرد ، غذا هم مي خورد ، ابراز
علاقه هم مي كرد ، ما در روايات داريم
پيغمبر اكرم (ص) فرمودند من خربزه دوست
دارم ، در گوشتها ، ساق دست گوسفند رو
دوست دارم ، از دنيا اينها رو دوست دارم
. اينها رو مي گفت . براي چي ؟ براي اينكه
بگه آقا مي شه اينطوري بود . از من جلو
نزنيد ! اما اصل اينه كه پيغمبر (ص) هيچ
وقت حساب نمي كرد . بله پيغمبر (ص)  خربزه
دوست داشت ، ولي اگر بيست سال خربزه نمي
ديد دلش براي خربزه تنگ نمي شد . رو اين
قضايا حساب نمي كنه . اين روايتهايي كه
داريم مي بينيم ، خيلي هاش براي اينه كه
بدونيم : آقا ! مي شه زندگي كرد از بهره
هاي دنيا لذت برد ( پيغمبر اكرم (ص) داره
از خربزه يا فلان قسمت گوشت دست گوسفند
لذت مي بره ، ) اما اين لذت در دايره
محبته . مي گه : چون خدا خلق كرده ، و چون
خدا اين روفرستاده و چون خدا بهم نعمت
داده ، شايد كفران نعمت باشه ، شايد خدا
ناراحت بشه من استفاده نكنم . به اين
دليل استفاده مي كنه و خداوند اين رو
واصل خود مي دونه و مي خونه و آيه سوره
قرآن در سورة انشقاق آيه 6 خطاب به اين
افراد است ” يا ايها الانسان  . . . . .



 



/ 1