در شب سوم ماه محرم هستيم و سومين قسمت از بحث وصال ، لذا خلاصه اي از دو جلسة قبل رو خدمتتون مي گم . ما ده قدم براي وصال در نظر گرفتيم ، حقيقت دنيا
و معناي
لهو و لعب باز شد تا حدودي عوالم دنيا در سه عالم ، عالم ظاهر يا دنيوي ، عالم مثال و عالم تجرد
. بيان شد و بالاخره وصال رو در عالم تجرد پيدا كرديم . مردم رو از طريق وصال بخواهيم تقسيم كنيم به دو گروه تقسيم مي شوند ، انسانهاي
تام الاستعداد
و انسان هاي
تام اليقين
اينها رو توضيح داديم و مشتركات اين گروهها رو گفتيم . به اين موضوع رسيديم كه آيا وصال به معناي ديدن خدا با چشم سر است ، توضيحات اين رو هم داديم و كساني كه مي گفتند : ” بله ” و اونهايي كه مي گفتند : ” نه ” رو هم گفتيم و حد وسط رو انتخاب كرديم . به معناي
احساس
، با حواسمون ، نه ديدن با چشم ، انسان در اين حد مي تونه به خداوند نزديك بشه . از اين به بعد بحث عرفاني و اخلاقي مي شه و تا مُخلَصين رو گفتيم :
”
سبحان الله عما يصفون الا عبادالله مُخلَصين . . . ” ما يه درجه اي داريم در بحث اخلاق تحت عنوان
مُخلَص
. مُخلَص با مُخلِص فرق دارد . مُخلِص كسي هست كه براي خدا نيت مي كنه كارش رو براي خدا انجام مي ده بسم الله رو مي گه ، كارش رو براي خدا انجام مي ده ، ممكنه در ميان انجام اين كار از قضيه و از خدا پرت بشه . خُب بعدش توبه مي كنه اون تيكه رو هم درستش مي كنه .
مُخلِص كسي هست كه براي خدا كار مي كنه ، امامُخلَصكسي هست كه براي غير از خدا نمي تونه كار كنه !
به همين راحتي . يعني اگر نفس مي كشه ، غذا مي خوره ، هر كاري مي كنه اين هميشه براي خدا داره كار مي كنه چرا ؟ چون به درجة وصال رسيده . يكي ديگه از خصوصيات كساني كه واصل هستند ، مخلَص بودن اينهاست . يعني اينها به درجه اي رسيدن كه براي غير خدا اصلاً نمي تونند كار كنند . زندگيشون رو در وجه و جمال حق فاني كردند و ابداً و اصلاً غير از اين مسير ، مسير ديگه اي رو بلد نيستند . يعني انسان مخلَص نمي تونه مخلِص نباشه ، يه جور بيمه نامه اخلاص دارند .
در اسرار التوحيد سيد حيدر عاملي مي فرمايند :
( اين روايت رو ايشون نقل مي كنه ) از قول خداوند تبارك وتعالي جلَّ جلاله ” اوليايي تحت قبايي اَوْ ردايي ” اونهايي كه به من نزديك شدن ، ولّيِ من هستند ، به درجه وصال رسيدند ، زير قباي من هستند ، يا زير پوشش من هستند ، تو بغل من هستند ، ( شما قبا يا عبا رو فرض كنيد ) خداوند مي فرمايند : اينها توي بغل من هستند ، وقتي كسي زير عباي خداوند قرار مي گيره ، در كساي خداوند قرار مي گيره ، اين به درجه اي مي رسه كه اصلاً نمي تونه كاري رو خلاف رضاي خداوند انجام بده ، اونهايي كه به درجة وصال مي رسند ، نگو چرا اينقدر راحت مي روند و براي خدا جون مي دهند ، اصلاً جون دادن واصل هنر نيست ، واصل همين الان هم جون داده ، واصل همين الان هم خودش رو در اختيار خدا قرار داده . چون خداوند بهش فرموده : ” بندة من فعلاً زنده باش ! ” زنده هست . وگرنه هيچ فرقي براش نمي كنه .
بعضي وقتها در كلام معصومين (ع) و اولياء و انبياء (ع) يا عرفا عبارتهايي تحت اين عنوان مي بينيم كه آقا ما خيلي ناراحتيم ، دوست داريم زودتر بميريم ، ” محبت علي (ع) به مرگ مانند محبت بچة شيرخواه گرسنه است به پستان مادر . اگر اين چيزها رو مي شنويم اينها براي اين هست كه اينها چون تحت كساء و زير عباي خداوند هستند و نزديك با خداوند هستند مزة با خداوند بودن رو چشيدند . اون قسمتهاي ديگه رو كه بايد فيلم بازي كنند رو حوصله اش رو ندارند . گفتيم
” ان الدنيا لهو و لعب
” از اين بازي كه دارند انجام مي دهند در اذيت هستند ، اوني كه مي گه :
كسي كه نزديك خداوند مي شه ، زير قباي خداوند قرار مي گيره ، تنها مي شه ، تنهايي رو بيشتر دوست داره و دوست داره كسي مزاحمش نشه . اين به اين معنا نيست كه در انزوا مي ره
، نه ، دوست داره . اميرالمؤمنين (ع) دوست داشت كسي مزاحمش نشه ، ولي تو جامعه و با مردم بود .
لذا در اون روايت تاريخي داريم كه :
وقتي امام موسي كاظم (ع) رو به زندان انداختند امام (ع) خنديدند و گفتند آرزويي رو كه از علي (ع) تا من ، تمام اجداد و پدران من دنبالش بودند ، به من رسيد . يعني خداوند تبارك و تعالي من رو براي خودش تنها نگه داشت . خدا به من گفت : ديگه از اين بازي ها نمي خواد بكني !
بندگان خداوند ، اونهايي كه به درجة وصال رسيدند ، عين بقيه زندگي مي كنند . زندگي شون با بقيه هيچ فرقي نداره ، مي خورند ، مي آشامند ، حرف مي زنند ، مشكلات رو حل مي كنند ، مي خندند ، بازي مي كنند و ناراحتند . چرا ؟ چون در زندان به انسان خوش نمي گذره . اگر مي خوايد اينها رو راحت كنيد در زندان بندازيدشون ، يه جاي تنها ، يه زندان تنها ، مثل امام موسي كاظم (ع) . يعني فقط منتظر مرگ نيستند ، منتظرِ تنهايي شون با خداوند هستند . انشاءالله ما هم به اين مي رسيم . اين گونه مي شه . وقتي به جمال محبوب مي رسيم ، ديگه خيلي چيزها و خيلي از لذتهاي ديگه از سرمون مي پره . به خاطر اينكه اونهايي كه لذت خلوت و تنهايي رو احساس كردند ، از تنها نبودن هاشون ناراحتند . پس هرگاه اميرالمؤمنين (ع) از اين جملات گفت : دليلش مردن يا مرگ نيست ، دليلش اينه كه الان چون نمرده ، چون علي (ع) زنده است ، و چون بايد تو جامعه زندگي كنه ، چون بايد با اين بازي ها بسازه ، چون بايد با يه عده اي هم كلام بشه كه اينها اصلاً آدم نيستند ، علي (ع) در اذيته . اگر علي (ع) رو مي انداختند زندان انفرادي ، اين جمله رو هم هيچ وقت نمي گفت . همين طور كه امام موسي كاظم (ع) نگفت ، امام حسن عسگري (ع) نگفت .
پس انسانهاي واصل مانند بقيه زندگي مي كنند ، خيلي هم عالي ، اونها هم خيلي كم هستند و شما هم نمي تونيد به اين راحتي تشخيص بديد . اما در همين زندگي شون هميشه ناراحتند : مثلاً : خدايا ! چي شد ما به اين درجه رسيديم كه نتونستيم با تو تنها باشيم ؟ از اين ناراحتند . پس مُخلَصين اينها هستند . اينهاكساني هستند كه تنهاي تنها هستند ولو در ميان جمع باشند و چون تحت قباي خداوند و زير رداي خداوند هستند ابداً مو لاي درزشون نمي ره ! محاله . اينها عالم وآدم رو سرشون بريزند محاله يه درجه از اخلاصشون كم بشه . بزرگترين نمونه كه من و تو قشنگ مي شناسيم ( شايد نمونه هاي ديگه اي هم باشه كه ما قشنگ نشناسيم ) و امروز هم به نام اين بزرگوار هست ، در لواي امر به معروف ، حضرت امام (رحمت الله عليه ) هست ، روحيه ايشون هيچ گاه فرق نكرد ، نحوه برخورد ايشون هيچ گاه با زير دست و بالا دستشون فرق نكرد ، قدرتش ، ابهتش ، شجاعتش ، اخلاصش هيچ وقت فرق نكرد . با كف زدنها و صلوات فرستادن ها و هورا كشيدن ها و استقبالها و بدرقه ها روحيه شون سر سوزني تغيير نكرد . حتي اون زماني كه تنهاي تنها اومد تو كوچه و گفت : روح الله خميني منم ، با اين مردم چه كار داريد ؟ وقتي صحبت مي كرد اگر جمعيت زيادي مقابلش بودند ، و يا جهان و مستضعفين جهان گوش به فرمانش بودند نحوه صحبتش هيچ فرقي نمي كرد . اين مُخلَص بودن يه جور بيمه نامه است ، لذا وقتي بيمه نامه رو مي گيري ( در آيه شريفه قرآن مي فرمايد ) شيطان هم كوتاه مي ياد ، قرآن مي فرمايد كه شيطان گفت : ” فَبِعزتك لِإغوَيْنَهم اجمعين اِلّا عبادكَ منهم مُخلَصين ” همة مردم رو فريب مي دهم مگر اونهايي كه به درجه مخلَص بودن رسيده باشند . اينها ديگه تحت ردا و قباي تواند . به وصال رسيدند . من نمي تونم كاري به اينها داشته باشم .
اون كسي كه خيلي از نظر عرفاني و زهد بالا مي ره ، اگر بخواد خودش رو تو همون درجه نگه داره مشكل پيدا مي كنه ، چون مخلِص در خطر هست . روايت شريفه مي فرمايد : ” الناسُ كلهم هالكون الّا عالمون ، و العالمون كلهم هالكون الا عاملون والعاملون كلهم هالكون الّا المخلِصون و المخلِصين في خطرٍ عظيم ” همه مردم اهل هلاكتند ، مگر اونهايي كه علم دارند و همه عالمها اهل هلاكتند مگر اونهايي كه عمل مي كنند به علمشون . باز اونهايي كه عمل مي كنند ، همه شون اهل هلاكتند مگر كساني كه مخلِص باشند . و تازه به اينجا كه مي رسه مي گه : ”
مخلِصين در خطر عظيم هستند
” و ما به اين جا مي رسيم كه ببينيم ، مخلِصين در كدام گروه هستند و به كجا بايد بروند كه در خطر نباشند و به درجه مخلَصين برسند .
خُب اين مقدمه براي اين بحث . انواع مردم از نظر برداشتشون از وصال سه گروهند :
گروه اول :
اكثريت
گروه دوم :
اقليت
گروه سوم :
اقليت مطلق ( گروه واصلان )
يعني اگر بخواهيم درصدي حساب كنيم ، و اگر خوبها كه اكثريت هستند رو 99% در نظر بگيريم يك درصد بقيه گروه سوم و واصلان هستند . نه زياد گفتم ، 8/99% ، دو دهم درصد بقيه واصلان هستند . بازم زياد گفتم ، 99/99% ، اگر اكثريت باشند ، يك صدم درصد واصلان هستند . توي يه شهري ممكنه چهار تا هم پيدا بشه اونها واصلها و مخلَصين هستند . گروه اول چه كساني هستند ؟ نود درصد گروه اول مردم عادي هستند و احتمالاً ماها اينطوري هستيم ، ( البته من كه دارم تواضع مي كنم ! )
مردم عادي ، كساني هستند كه دنيا رو دوست دارند ، نه اون دنيايي كه خوبها دوست دارند ، همين مظاهر دنيا رو دوست دارند ، از لباس خوب و خوشگل خوششون مي ياد ، ماشين بهتر رو دوست دارند ، و دنبال ماشين بهتر هستند ، دوست دارند كه خونه شون بزرگ باشه ، اصلاً براشون مهمه كه خونه بزرگ داشته باشند ، دوست دارند كه هر چند وقت يه بار قالي شون رو عوض كنند ، دوست دارند هرچند وقت يكبار تزئينات شون رو عوض كنند . من يه پرانتز رو ازبحث ازدواج اينجا باز مي كنم ، من يه زماني گفتم ، خواهرها درجريان باشند ، اون برادرهايي كه ريش دارند ، بعضي ها ريشه ندارند ! خُب ، حالا برادرها در جريان باشند : اين خواهرها كه چادر دارند ، بعضي هاشون خدايِ تجمل اند ! مواظب باشيد بيچاره تون نكنند ! من اخبار ناجوري مي شنوم ، حواستون باشه چادر مشكي هست ، خيلي هم خوبه ، اما وارد خونه كه مي شي ديگه معلوم نيست تو خونه چه خبره . مراقب باشيد ، دوست دارند آقا ! قالي دلش رو مي زنه ، با دلش بد جوري كار كرده ، كه قالي دلش رو مي زنه . اين ماشين دلش رو مي زنه ، اين دل ، دل دنياپرستيه ، نمي گم نباشه ها ! نود درصد مردم اينطوري اند ، چه اشكالي داره ، الان هم دارم مي گم اما بحث ، بحثِ وصاله ما بايد تقسيم بندي كنيم ، حداقل خودمون رو قاتي عرفا جا نزنيم ! آقا ما عارف بالله ايم ! نه ديگه شلوغش نكن ! عارف بالله اين طوري نيست . لباسش براش خيلي مهمه ، نه براي اينكه پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايند منظم باشيد ، نه براي اينكه در ديد مردم بايد خوب باشه ، منظم باشه ، براي خودش مهمه براي اينكه جلو آينه كه مي ايسته عشق كنه ، اِه ! خوشگل شديم ، ماشاءالله ! فردا هم دلش رو مي زنه ، يه رنگ ديگه . غذاش براش خيلي مهمه . مردم اينطوري هستند ، سه روز پشت سر هم خانمش خورشت بادمجون با پلو درست كنه ، روز چهارم مي گه : خانم چه خبرته بادمجون فروشي باز كردي ؟ غذا براش مهمه ، مهم نيست كه با اين غذا قوت بگيره و به جايي برسه ، لذت غذا هم براش خيلي مهمه ، خُب چه اشكالي داره ؟ شلوغ نكنيد ، تند نريد ، نمي گم از امشب اين طوري بشيم ، نه ، بذاريد اون راهش رو كه گفتم به اونجا كه رسيديم ، اينها خودش خود به خود مي پره . از اين مسير نمي خوايم بريم جلو ، من نمي خوام بگم اين چيزها رو حذف كنيد ، دارم مي گم اگر تو اين وادي هستي ، تو اين درجه اي ، وقتي به درجه بعدي خواستي برسي اين خصوصيات خودش كنار مي ره ، لازم نيست تو بياي از اينها شروع كني . عارف شدن به اين چيزها نيست . وقتي به خدا نزديك مي شي به معدن عظمت نزديك مي شي خود به خود اينها مي ريزه . مثل برگ درختان كه خودبه خود وقتي پائيز مي ياد مي ريزه ، اينها هم از انسان جدا مي شه . پائيز كه مي ياد برگ خودش مي ريزه ، نمي شه يه درختي رو بيايم بگيم برگهاش رو بريزيم ، بگيم پائيز شده ، اينها ادا هست ، اداي عرفا رو نمي تونيم در بياريم ، بگيم عارف بشيم . اينجوري عارف نمي شي ، وقتي عارف شدي خصوصيات عرفان خودش مي ياد . لازم نيست شما از اين ور بيايد جلو ، امشب باز دوباره نريد مسخره بازي در بياريد ، باز ننه باباهاتون زنگ بزنند !
پس مردم عادي مظاهر دنيا رو دوست دارند ، وقتي كه شب مي خواد بخوابه در اين فكره كه فردا براي معاشش چه كار كنه ؟ حالا معاش ، معاشِ اخلاقي ، عاطفي ، معاش اقتصادي هست . تو اين فكره . با اين فكر مي خوابه و نقشه هايي مي ريزه كه فردا سركار چه كار كنم ؟ فلان جا چكار كنم ؟ فلان كلاس رو برم ، فلان كار رو انجام بدم ؟ اين برنامه ريزيش هست ، وقتي كه روز مي شه ، از صبح شروع مي كنه فكرهايي كه ديشب كرده رو انجام بده . انجام مي ده . بعضي وقتها هم دلش مي گيره . و اين دل گرفتگي علامت اينه كه خدا دوستت داره . بعضي وقتها مي شينه يه گوشه اي ، دلش هم كه گرفته با خودش مي گه واقعاً همينه ؟ حالا ما يخچالمون رو عوض كرديم به جاي يخچال چهل هزار تومني يخچال صدهزار تومني خريديم چه فرقي كرده ؟ يا اين قالي رو كه عوض كرديم حالا فرقي كرد ؟
مظاهر دنيا براي ما فقط تنوعش زيباست ، خودش زيبا نيست . يه مثال خيلي قشنگ مي خوام بزنم . فكر مي كنم سه چهار سال پيش اين مثال رو زدم :
خانمي در يك منطقه اي بالاي شهر مثلاً يه قالي خيلي خوبي داره كه يه مدتي كه روش راه مي ره و خيلي مي بيندش دلش رو مي زنه ، به شوهرش مي گه : بابا ! اين قالي رو بفروش ، قالي نو بخر ، شوهر مي ره قالي رو مي فروشه ، قالي رو عوض مي كنه يه قالي نو مي خره ، كه بندازه تو خونه و خانمش دلش خوش بشه . يه خانم ديگه در پائين شهر يه قالي خيلي مندرسي دارند ، داغون شده كه حتي ديگه استفاده كردن از اون زياد مقدور نيست ، به شوهرش مي گه : اگه مي توني يه وامي ، چيزي بگير ، اگر مي شه با يه قالي دستِ دومِ ديگه عوض كن ، ( خوب دقت كنيد ! ) شوهر مي ره و قالي كهنه رو با قالي دست دوم اون زنِ بالاشهر كه ديروز دلش رو زده بود و آورده بود عوض مي كنه ، مي ندازه تو خونه . اين خانمش با همون قالي كه اون زن ازش دلزده شده بود خوشحال مي شه ، و در دلش احساس شوق و شعف مي كنه . كيف مي كنه .
از اين مثال چه نتيجه اي مي خوايم بگيريم ؟ نتيجه اين كه :
دنيا نمي تونه ما رو ارضاء كنه ، اين تنوع است خود دنيا چيزي نداره ، تنوعاتش يه مقداري براي ما اوقات فراغت ايجاد مي كنه .فضاي ذهني مون عوض مي شه ، تنوع ايجاد مي شه ، خيلي از شماهايي كه مثلاً از مدرسه بدتون مي ياد روز اول سال ، از مدرسه خوشتون مي ياد ، چرا ؟چون محيط جديدي هست ، دو هفته كه مي گذره باز مثل پارسال مي شي ، از اين مقطع به اون مقطع ، كيف مي كنيد از دبستان به راهنمايي ، از راهنمايي به دبيرستان ، از دبيرستان به كارشناسي ، از كارشناسي به كارشناسي ارشد ، از كارشناسي ارشد به دوره دكترا . ولي همة اينها فقط اول كار برات جذابيت داره ، مقام ها هم همين طوري هستند ، ماشين ها هم همين طورند ، و انساني كه در گروه اول قرار داره متأسفانه روي اين فكر نمي كنه كه اين تنوع طلبي آخرش مي خواد به كجا برسه ؟
خُب اينها چه خصوصياتي دارند ؟ اينها خدا رو مي شناسند ، با خدا آشنا هستند لذا با اينكه خدا رو مي شناسند و يقين دارند خدا وجود داره ولي باز هم گناه مي كنند ، گنهكارند ، گناه هم كه مي كنند بعضي وقتها به خدا نزديك مي شوند ، توبه مي كنند ، بعضي وقتها يه اشكي ، سوزي ، حالي ، اخلاصي ، چيزي دست مي ده ، باز دوباره مي رن خرابش مي كنند . دائم در همين مسيرند . يعني حتي در معنويت به كمال نمي انديشند ، همون طوري كه در ماديات به كمال نمي انديشند در معنويات هم به كمال نمي انديشند . يعني اگر امروز تو اين درجه هست ، به همين راضيه . مي گه : ما يه گنهكاري هستيم ، گناه مي كنيم ، توبه مي كنيم مي ريم ، مي يايم ، امام حسين (ع) رو هم داريم ، انشاءالله آخر كار هم خدا دستمون رو مي گيره . براي اين فكر نمي كنه كه وقتي آخر كار هم انشاءالله دستش رو گرفتند از اون كساني كه تو زمان زندگي شون فكر مي كردند و خوب زندگي مي كردند خيلي عقبه . و كلي بايد بدَوه تا به اونها برسه . مگه زندگي تموم مي شه ؟ كلي بايد زحمت بكشه ، من و تو بايد به تكامل برسيم . اگر تو دنيا نرسيديم ،
تو برزخ نگه مون مي دارند
. اينها رو بايد طي كني ، تو دنيا درس نخوندي ، بيا بشين درس بخون ، خيلي چيزها رو خداوند تبارك و تعالي تو برزخ ديگه ازش نمي گذره .
بعضي ها مي گن : آقا ! خدا از خلقت انسان كه به هدفش نرسيد ! كي مي گه نرسيد ؟ مگه خلقت ما تموم شده ؟ آقا مگر نديدي مردن و آدم نشدن ؟ عادي مُردن ، جاهل مُردن ، جهنمي هم نيستند ، همين عموم مردم جاهل مُردن ، بله برزخ براي همينه آدم وقتي برزخ داره در برزخ يه سري مسائل و مراحل تكامل رو طي مي كنه . اون چيزهايي كه تو دنيا مَردش نبودي ، تو دنيا پا رو نفست نگذاشتي ، تو برزخ بايد پا بزاري روش . منتها اونجا خيلي بيشتر طول مي كشه ، دو ركعت نمازي كه اينجا حالش رو نداشتي بخوني اونجا بايد توي پنج هزار سال بخوني . اين هم كه چيزِ زيادي نيست !! فرق نمي كنه ، بعد اونجا انسان احساس قبح نمي كنه ، احساس ضرر نمي كنه .
شما فكر مي كنيد همين كه مردند ديگه تمومه ؟ شما به عاقبت كارش فكر نمي كنيد . اين اينطوري فكر مي كنه : جهان بعد از مرگ رو يه گودال آتش مي بينه ، يا بهشت رو يه باغ خوشگل ، با خودش مي گه ما داريم گناه مي كنيم امام حسين (ع) رو هم داريم و اهل بيت (س) هم داريم ، آخر كار هم خدا دست ما رو مي گيره ، ما مي ريم تو باغ خوشگله ، يادش رفته يه برزخي هم بينش هست . اونجا رو مي خواد چه كار كنه ؟ اون ساليان سال كه اونجا بايد طول بكشه و روايتهاي خيلي مختلفي داريم كه دلالت بر اين داره كه زمان برزخ براي افراد مختلف فرق مي كنه . خداوند كه براش كار نداره كه زمانها رو شخصي كنه ، بنده مي ميرم ممكنه برزخ من نيم ساعت طول بكشه ، برزخ يه زمان خاصي نيست كه بگيم همه هستند ممكنه نيم ساعت طول بكشه ، جلوتر كه بيايم مي بينيم كه اصلاً بعضي از افراد برزخ ندارند . برزخ براي افراد مثل همين دوران عمر هست ، يكي ممكنه ده هزار سال طول بكشه ، يكي ممكنه صد هزار سال ، براي خداوند كاري نداره زمان رو براي افراد تك تك باز كنه . اين كه ديگه مشخصه ، زمان مال خداست . ديگه هيچ كاري نداره . يكي هست كه خيلي خيلي عالي تا مُرد اصلاً برزخ لازم نداره ، به نهايت درجه اش رسيده ، بفرمائيد بهشت !( مثل من !! ) بعد مي ريم تو بهشت ، مي گن : خُب شما آقاي انجوي ؟ بله ! بفرمائيد آبدارخونه ! آقا آبدارخونه برم چيكار ؟! آقا مگه تو چاي خور نبودي ؟ بُدو ، گفتيم تو برزخ نداري ، در ضمن چاي هم دَم كن ! اينم آخر و عاقبت منِ بدبختِ بيچاره !
خُب عنايت مي كنيد ؟ يه كسي كه مشكلات داره اين مشكلاتش رو بايد در برزخ طي كنه ، اين مراحل رو بايد بگذرونه ، ديگه چي ؟ با اين كه اين شخص مي دونه خداوند قادر و متعال هست ، وقتي ازش سؤال مي كني مي گي : تو توكل نداري به خدا ؟ مي گه : نه ، دارم ، تو فكر مي كني نعوذبالله خداوند عُرضه نداره اين كارت رو راه بندازه ؟ مي گه : مي دونم عرضه داره تو فكر مي كني خدا با اون بزرگي اينقدر كلاسش پائينه كه با تو لج كنه ؟ مي گه : نه وقتي فكر مي كنم اينطوري نيست . اما چون فكر نمي كنه همه اين فكرها رو مي كنه يعني فكر مي كنه خدا باهاش لجه ، فكر مي كنه خدا عُرضه نداره اين كار رو بكنه ( نعوذ بالله ) . خداوند رو قادر متعال مي دونه ولي يقين نداره . لذا پيش همه لنگ مي ندازه ، پيش همه سر تعظيم فرود مي ياره . نسبت به همه خاشعه ، هر دري كه ببينه مي زنه ، از هر راهي كه دوست داره به مسائلي كه مي خواد برسه ، مي رسه . براي روزيش به هر دري مي زنه . سعي مي كنه حلال و حرام رو رعايت كنه . اما بعضي وقتها كه گيرمي كنه ، دست به سمت حرام هم دراز مي كنه ، بعد هم توبه مي كنه ، سعي مي كنه برگردونه . يه شبي يه مجلسي ، چيزي بياد توبه مي كنه . برنامه مشخص عبادي نداره تو زندگي ، امشب مي ياد من مثلاً از نماز شب مي گم ، مي ره و نماز شب مي خونه ، نماز شب رو هم مي خونه براي اينكه اين احساساتي شده ، به خدا نرسيده و از همه مهمتر اين كه حتي ” رفتن رو ” درك نكرده اين كه ما رفتني هستيم . براش جا نيفتاده . با همين چيزهايي كه الان داره خوشه ، خيلي راحت خوشحال مي شه ، اينقدر راحت خوشحال مي شه ، كافيه بهش بگي : باريك الله ! تو چقدر خوش تيپي ، تا دو ساعتِ كيف مي كنه آقا شما چه عالِمي هستي ! عشق مي كنه ، شما آدم فرزانه اي هستي ! كيف مي كنه ، چرا ؟ چون به اين فكر نكرده كه اينا اصلاً اهميتي نداره . بابا! اون ور هم مهمه ، فكر رفتن نمي كنه ، اين گروه اول ، اين گروه اول كه نود درصد مردم رو تشكيل مي دهند . ( باز من مي گم اين آمار كارشناسي نيست )
گروه دوم :
گروه زاهدان و عابدان ، حالا خصوصيات اينها رو ما مي گيم . با نظر عبرت به جلوه هاي فاني و زود گذر دنيا نگاه مي كنند . دنيا نمي تونه اينها رو فريب بده ، اينها با لذت هاي دنيا اداي شاد بودن رو در مي يارن ، از دنيا لذتي نمي برند . اينها آدمهايي هستند كه زياد هم تو جامعه خودشون رو نشون نمي دهند . تو جامعه هم نيستند ، هميشه دل خورند . يكي از دوستان مي گفت : شب دل خورم كه چرا آدم نشدم ؟ صبح دلخورم كه چرا آدم نشدم ؟ ظهر دلخورم كه چرا آدم نشدم ؟ دائم دلخورم . اينها بعضي وقتها حتي اشتباهاتي هم مي كنند . من جمله اينكه برخي روايت ها رو هم در نظر نمي گيرند . چون ظرفيتشون پائينه . بعضي وقتها همين فاني بودن دنيا اينها رو به پوچي مي رسونه . كار به جايي مي رسه كه آرزوي مرگ مي كنند ، كار به جايي مي رسه كه يه جايي مي شينه و هيچ تلاشي براي دنيا انجام نمي دهند بعضي از زاهدان و عابدان اين اشتباه رو مي كنند ، ( همه نه ، بعضي ها ) اينها براي زهد و عبادت بسيار بسيار آماده اند . اگر الان بگي كه دو تا جلسه هست كه يكي از اينها ، بهترين خوراك ها ، بهترين پوشاك و بهترين نغمه هاي بهشتي رو داره . اينها اون جلسه اول رو رها مي كنند مي رن اون جلسه اي كه بهترين چيزها رو براي آخرتشون داشته باشه . تمام اميد اينها به لحظه مرگشونه ولي اينها با مرگ زندگي مي كنند ، اينها اگه بهشون بگي كه مي خواي دويست سال عمر كني ، ناراحتند . دوست دارند زودتر تموم بشه ، زاهدند ، عابدند ، براي عبادت آماده اند . اما براي لذت هاي مادي اصلاً آمادگي ندارند ، غذا كه مي خورند اصلاً ناراحتند . با خودشون آرزو مي كنند كه كاش قرصي بود كه مي خورديم كه ديگه اصلاً غذا نخوريم . از غذا خوردنشون ناراحتند . لذتي نمي برند . وقتي به كُنه مطالب نگاه مي كنند تنفر در اينها ايجاد مي شه . وقتي برخي از مسائل جامعه شون رو مي بينند متنفر مي شوند . از خلقت و دنيا و انسانيت و يوم و . . . چرا ؟ چون چشم هاي اينها فريب ظواهر دنيا رو نمي خوره ، درجه خيلي خوبي هست ، درسته ، اما درجه وصال نيست ، لذا دنيا هيچ وقت نمي تونه فريبشون بده . وقتي يه عده اي مي يان مي شينند ، دور و ورشون ، بهشون يه پيشنهاد دنيايي مي دن ، اينها يه خندة تلخي مي كنند . خندة تلخ شون حاكي از اينه كه اصلاً شما چرا يه همچين پيشنهادي رو مي ديد ؟ چرا اصلاً شما مطرح مي كنيد ؟ اينها وقتي يه سري چيزهايي رو از مردم مي بينند و يه سري لذتهايي رو از مردم مي بينند به خداوند اعتراض مي كنند : خدايا ! اينها چي هستند كه تو خلق كردي ؟ يعني اينها نسبت به بقيه مردم معترضند . مي گن :اينها چقدر بچه اند ؟ اينها چقدر زود بالا مي زنند ؟ اينها چرا الكي دارند لذت مي برند ؟ اينها چقدر براي خودشون كلاسهايي قائلند كه اين كلاسها هيچ شأني و شخصيتي براي انسان نداره . ناراحتند . زاهدان و عابدان اينطوري هستند .
ببينيد ! اينها بيشتر به فكر برمي گرده ، هم گروه اول هم گروه دوم . من از تعداد ركعات نماز صحبت نكردم ، اصلاً من از ساعتهاي سجده صحبت نكردم ، زاهد رو كسي نمي دونم كه سجده سه ساعته رفته باشه ، زاهد كسي هست كه فكرش اينطوري باشه ، كسي كه سجده سه ساعته داره ، شايد مال بيكاريشه ، يه مقامي كه بهش پيشنهاد بشه ، ديگه كارش تمومه . دو نفر بهش بگن بَه بَه ! كارش تَمومه . اينها فريب جلوه هاي فريبنده دنيا رو نمي خورند هيچ ، اينها رو هم فريب مي دونند . شنيدم : اينا وقتي بعضي جاها تلويزيون روشن مي كنند تبليغات تلويزيون رو كه مي بينه حالش بد مي شه ، مي گي چرا حالت بد شد ؟ مي گه : خُب يعني چي ؟ يعني چي پفك فلان ، خنده شون مي گيره . خُب اين همه تبليغات دنيايي براي چي هست ؟ ( نه ايراني ، دنيايي ) خور و خواب و خشم و شهوت لحافه ، فلان ، تشك فلان پفك فلان اين چيزها براي اينها نه تنها خنده آوره بلكه مُنزجر كننده است . و به حال عموم مردم افسوس مي خورند . اينها محبت دنيا و خيلي چيزهايي كه راجع به دنياست رو ندارند . اما براي معاش تلاش مي كنند ولو اينكه برخي از اينها اشتباه مي كنند حتي اينقدر به پوچي مي رسند كه براي معاش هم تلاش نمي كنند . مي گن : من مي خوام چيكار ؟ به قيافشون نمي رسند ، به لباسشون نمي رسند ، اين ها جزء كساني هستند كه تو اين گروه اومدند ، اما ظرفيت ندارند . جلوتر كه مي ريم اينها تقوا دارند در اموري كه خشم خدا رو برمي انگيزاند دوري مي كنند ، ابداً نمي تونند خدا رو ناراحت كنند . ناراحتي همه جهان رو مي تونند ببينند ، همه خلايق رو مي تونند ببينند اما به خدا كه مي رسند نمي تونند خدا رو ناراحت ببينند . حاضرند به همه جهان نَه بگويند براي اينكه به خداوند نَه نگويند . آخه خيلي آدمهاي خوبي اند . حاضرند يه نَه بگن به بلنداي تاريخ كه در طول تاريخ بمونه ، كه اين نه نشون بده كه هرجا كه با ميل محبوب و معشوق و خداي خودم تناقض ايجاد شد ، من بگم : ” نه ! ”
خيلي خُب تا اينجاش خيلي خوبه اما اومديم سراغ نكتة منفي : همه اين كارها رو مي دوني چرا مي كنند ؟ همه اين كارها رو براي نفس شون مي كنند ، براي دلشون ، چرا از دنيا لذت نمي بري ؟ چون اين لذت فاني هست ، من لذت باقي رو مي خوام . براي آخرت ، بايد كار كنم ، چرا مخالفت با خدا نمي كني ؟چون اين دنيا ارزش نداره ، كاري نمي تونه براي من بكنه . اون قادر متعال مطلق هست و تمام اين ها براي اونه . در تحت لواي حجاب مَنيت ، عنانيت اشكال نداره ، دنبال بهشتند ، اين لذتها سيرابشون نمي كنه . از نظر فكري آدمهاي قوي اي هستند ، اين لذتها سيرابشون نمي كنه . دنبال يه لذتهاي باقي هستند ، چون اينها فاني هست سراغ اينها نمي روند . اشكال ! اشكال پيش اومد : اينها هم دنبال خودشون هستند ، اينها به وصال خودشون رسيدند ، به خودشناسي رسيدند ! خيلي هم عالي خودش رو شناخته ، اما مرحله خود شناسي تا خدا شناسي هنوز مونده . به وصال نرسيدند . لذا عُباد هم جزء واصلين نيستند .
چه اسم عجيب و غريبي ، اين مجموعه ما داره ، رهپويان وصال ! عجب اشتباهي كرديم اين اسم رو گذاشتيم ، سخته ، كارش تا اينجا رسيده ، مي گه نه خيلي هنوز مونده ، اصلاً جايي نرفتي ، تو هنوز رو زميني ، اصلاً از سر جات بلند نشدي ، تمام اين كارها رو كردي ، اما هنوز فكر خودتي ، هنوز بلند نشدي ، پس اين مجاهدتهايي كه انجام مي دن ، اين تلاشهايي كه مي كنند ، اين جهادهايي كه مي كنند ، چيزي جز برآورده ساختن اميال نفساني نيست . اما ( خوب دقت كنيد ) اميال نفساني هست اما نفساني ـ عقلاني است ، يعني اينها مي دونند دنبال چي بايد بروند . تو بازار ديدي ؟ برخي مي رن خريد مي كنند ، بعد مي رن جاي ديگه مي فروشند ، برخي مي روند تو بازار ، كانالها رو پيدا مي كنند ، از عمده فروشش مي خرند ، از جاي اصلي مي خرند ، مي رن مي فروشند ، اين گروه دوم ، مثل همين ها هستند . هر دو گروه دنبال سود شخصي اند . گروه اول عاقل نيستند ، اصلاً تو اين چيزها نيست ، و گروه دوم عاقل اند . اما هر دو گروه دنبال خودشون هستند . يك گروه با بي عقلي و گروه دوم با عقلانيت . پس اين وصال نيست ، اينا چون دنبال كمال مي گردند و به غير از كمال سيراب نمي شوند و دنياي ما دنياي نواقص است ( چرا دنياي نواقص است چون گفتيم عالم مادي و عالم طبيعت نقص پذير است ) لذا به اين عالم دل خوش نمي كنند . دنبال عالمهاي ديگه هستند . اين هم گروه دوم ، هنوز به گروه وصال نرسيديم ،
گروه سوم :
اما گروه سوم ، ديگه ما از الان وارد بحث وصال شديم ، تا حالا همه اش مقدمه بود ، از الان مي پردازيم به خصوصيات گروه سوم كه گروه واصلان هست . راه رسيدنش به بهشت ، يكي يكي مراحل رو طي مي كنيم . تا ببينيم انشاءالله شب دهم محرم به كجا مي رسيم و صبح عاشورا چي مي شه ؟ تا خدا چي بخواد . گروه سوم : گروه عارفان ، مشتاقان و واصلان : اونهايي كه به وصال حق رسيدند اولاً از همه عوالم انساني فقط و فقط يه دونه از عوالم رو انتخاب كرده اند و تمام زندگيشون رو تو همين يك دايره دارن جمع مي كنند . از همه عوالم خصوصيات غرايز ، شهوات ، همه و همه مسائل انساني برداشتند يه دونه رو انتخاب كردند . تمام زندگي شون رو طوري برنامه ريزي كردند كه تو همين يه دونه حلش كنند . همه مشكلاتش رو ، با همين حل مي كنه . دردهاش رو با همين حل مي كنه ، تو حاجاتش به همين مي رسه . درسش رو تو همين بُعد مي خونه ، صحبتش رو ، گوش دادنش ، حرف زدنش ، خوردنش ، خوابيدنش ، نماز خوندنش ، جلسه رفتنش رو تو همين بعد انجام مي ده ، هرچي استفاده مادي و معنوي داره تو همين بعد ،همه و همه چيزها رو مي ياد تو همين يه بعد جمع مي كنه و اون بعد چيه ؟ اينها فقط و فقط از عالم خلقت خدا ، زمين ، زمان ، عرش ، فرش ، برزخ و قيامت فقط يك كلمه رو مي شناسند ، اكسير اعظم فقط ” محبت ” هست ، هرچي بهشون وارد مي شه در قاموس محبت ، حلش مي كنند . كل مطلب رو حل مي كنند ، درد نمي فهمند ،بلا نمي فهمند ، نماز ، هيچ چيز نمي فهمند . فقط محبت ! صبح تا شب دارن تلاش مي كنند ، يه جوري جبران كنند ، هدف از خلقت آدمي تكامل هست ، اما اينها هدف از خلقتشون جبران هست . از همون لحظه اي كه چشم شون ، چشم دلشون ، چشم عقلشون ، باز مي شه به جهان ، فقط دارن مي زنند كه جبران كنند .
اومد خدمت پيغمبر اكرم (ص) ، ديد ايشون سر به سجده گذاشتند و شديد گريه مي كنند . ايستادند چند ساعت طول كشيد ، تا نزديكيهاي نماز صبح شد ، پيغمبر (ص) بلند شدند براي نماز شفع و وتر ، جلو پيغمبر (ص) رو گرفت ، آقا چه خبره ؟ مگه شما چيكار كردي ؟ پيغمبر (ص) فرمودند : دارم چكار مي كنم ؟ دارم جبران مي كنم ! گفت : چي رو جبران مي كنيد ؟ فرمود : نمي فهمي ديگه . وقتي آدم مي رسه به خدا و واصل مي شه تازه مي فهمه در مقابل خدا چي هست . تازه مي فهمه يه گوشه چشم خداوند ، يه دونه از نعمتهاي خداوند ، يه دونه ! (بنده كر و لال ، كور ، كچل باشم ، فقط معده ام سالم كار كنه ) اصلاً اين قابليت رو داشته باشم كه خدا من رو خلق كرده باشه ، همين يه نعمت رو اگر بفهميم تا آخر عمر فقط بايد جبران كنيم . هدف از خلقت جبرانه . به هيچ طمعي ، اصلاً در جهان ، طمع ، معنا پيدا نمي كنه . بيست و چهار ساعته بدهكاريم ، اوني كه اميرالمؤمنين (ع) داره در شبهاي جمعه مي گه ، يا در دعاها مي گه ، و به اين شكل با خدا حرف مي زنه ، داره مي گه تا به من و تو ياد بده كه ما با خدا چه جوري رفتار كنيم ؟ ما هنوز نفهميديم كه علي (ع) چرا اين طوريه ؟ علي (ع) واصله ، تازه علي (ع) كم گفت .
اومدند خدمت امام سجاد (ع) ، عرض كردند آقا چه خبرته ؟ چقدر سجده ؟ چقدر خودت رو عذاب مي دي ؟فرمود : اگر عبادت بابام علي (ع) رو ديده بوديد هيچ وقت اسم عبادت من رو عبادت نمي گذاشتيد . اومدند خدمت اميرالمؤمنين (ع) گفتند : آقا ! چرا اينقدر به خودت فشار مي ياري ؟ فرمود : اگر عبادت پيغمبر (ص) رو مي ديديد من رو اصلاً عابد نمي خونديد .
اينها فقط دارند جبران مي كنند . صبح تا شب ، شب تا صبح ، كم مي يارند ، حالا جبران ، راههاي مختلف داره ، يكيش اين عبادتها و سجده ها و غيره و غيره است . چرا ؟ چرا داره جبران مي كنه ؟ چون داره در دايره محبت زندگي مي كنه ، وقتي انساني در دايره محبت زندگي كنه ، در اين دايره هيچ چيزي نمي بينه و هيچ دردي احساس نمي كنه ، مگر درد اينكه بدهكاره . آدمي كه بدهكاري داره ، مثلاً ده ميليون تومن بدهكاري داره ، دائماً ممكنه بيان سراغش ، نه از غذا خوردن لذتي مي بره ، ونه از بيخوابي دردي مي كشه ، يه دردي داره كه اين درد همة دردها روبه فراموشي مي سپاره .
تا وقتي كه سرما خوردي ، تا وقتي درد سرماخوردگي رو داري ، خداي نكرده ، انگشتت رو قطع كنند اين درد كه بياد از سرماخوردگي يادت مي ره ، لذا عاشقان و واصلان رو دردي احاطه كرده كه در اين درد ، دارند عشق مي كنند و چون با اين درد همراه هستند ، هيچ گونه درد و هيچ گونه لذتي هم از دنيا و مافيها (حتي از عبادات ) نمي برند . هيچي ! اينها جلوه اي از خدا رو ديدند ، كه وقتي اين جلوه رو ديدند از دنيا و آخرت با هم بُريدند .
علامه طباطبايي (ره) به عنوان يكي از كساني كه (به نظر من ) به وصال رسيده و شعر بسيار زيبايي كه مي گه :
مهر خوبان دل و دين را همگي يك جا بُرد
رُخ شطرنج نَبرد آنچه رُخ زيبا بُرد
اينها دل ودين (يعني دنيا و آخرت )جفتش رو مي بازند . يعني آخرت رو مي بازند ؟ يعني مي ره جهنم ؟ نه ، يعني اينكه به فكر آخرت هم ديگه نيست . اين غرق در جمال معشوق هست ، تو اين چهره داره غوطه مي خوره ، اصلاً نمي فهمه براي آخرتش داره خوب مي شه ، چه مي دونه ؟ اصلاً حساب نكرده ، با خودش اصلاً حساب نكرده كه آخرش حالا چي مي شه ؟ ما اين عبادت ها رو كرديم به كجا مي رسيم ؟ بهشت اين نعمت ها رو داره ، نعمت رو نمي فهمه يعني چي ؟ ” مهر خوبان دل و دين را همگي يك جا بُرد ” هيچي براش نمونده ، جذبة وصال ، نزديك شدن خداوند تبارك و تعالي انسان رو به درجه اي مي رسونه كه در اين درجه حتي فكر نمي كنه ، فكر نمي كنه ! فقط اطاعت مي كنه ، فقط داره جبران مي كنه ، حساب نمي كنه . عقل اينها عقل حسابگر نيست . چون وقتي مي خوان حساب كنند تا مي شينند پاي حساب ، كم مي يارن . شديد هم كم مي يارن .
” انما الدنيا لعبٌ و لهوٌ ” دنيا رو حتي بازيچه هم نمي دونند ، داره كار مي كنه مثل بقيه زندگي مي كنه ، پيغمبر اكرم (ص) موهاشون رو شونه مي كرد ، تو آينه هم نگاه مي كرد ، عطر هم مي زد ، زن هم مي گرفت ، بچه دار هم بود ، جهاد هم مي كرد ، غذا هم مي خورد ، ابراز علاقه هم مي كرد ، ما در روايات داريم پيغمبر اكرم (ص) فرمودند من خربزه دوست دارم ، در گوشتها ، ساق دست گوسفند رو دوست دارم ، از دنيا اينها رو دوست دارم . اينها رو مي گفت . براي چي ؟ براي اينكه بگه آقا مي شه اينطوري بود . از من جلو نزنيد ! اما اصل اينه كه پيغمبر (ص) هيچ وقت حساب نمي كرد . بله پيغمبر (ص) خربزه دوست داشت ، ولي اگر بيست سال خربزه نمي ديد دلش براي خربزه تنگ نمي شد . رو اين قضايا حساب نمي كنه . اين روايتهايي كه داريم مي بينيم ، خيلي هاش براي اينه كه بدونيم : آقا ! مي شه زندگي كرد از بهره هاي دنيا لذت برد ( پيغمبر اكرم (ص) داره از خربزه يا فلان قسمت گوشت دست گوسفند لذت مي بره ، ) اما اين لذت در دايره محبته . مي گه : چون خدا خلق كرده ، و چون خدا اين روفرستاده و چون خدا بهم نعمت داده ، شايد كفران نعمت باشه ، شايد خدا ناراحت بشه من استفاده نكنم . به اين دليل استفاده مي كنه و خداوند اين رو واصل خود مي دونه و مي خونه و آيه سوره قرآن در سورة انشقاق آيه 6 خطاب به اين افراد است ” يا ايها الانسان . . . . . ”