وصال یار (7) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصال یار (7) - نسخه متنی

سید محمد انجوی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد

قبل از شروع بحث من يه مقدار درمورد فضيلت صلوات مطالبي رو بيان مي كنم : كتابي كه در فضايل صلوات چاپ شده ، هزار و پانصد فضيلت براي صلوات نقل كرده . ولي متأسفانه غالباً صلواتهاي ما كه در حقيقت يكي از مهمترين كارهاي ما هست خيلي عاميانه طي مي شه . صلوات خيلي مهمه و يكي از گوهرهاي دنيا كه دم دستِ و بايد جمع كنيد همينه . فرمودند : صلوات تنها دعاي مستجاب مؤمنين است ، و مخصوصاً قبل از حاجت هاتون و توبه هاتون صلوات بفرستيد ، و دهانتون رو خوشبو كنيد ، تا ذكرهاي شما در عرش خريدار داشته باشه ، لذا فرمودند : بلند صلوات فرستادن غير از اينكه نشانة شوق و عشق شماست . ( مثل وقتي كه انسان يكي رو دوست داره ، دوست داره فرياد بزنه : دوستت دارم ) باعث مي شه كينه ها و نفاق ها از بين بره . يكي از چيزهايي كه خيلي تو دنيا بايد قدر بدونيد همين صلواتهاست . با صلوات درود مي فرستيم بر كسي كه اين شخص همة كارها دست اونه .

خُب در نورانيتِ وصال بوديم . خداوند تبارك و تعالي به انسان واصل نورانيت خاصي عنايت مي كنه . آيه شريفة قرآن مي فرمايد : يا ايهاالذين آمنوا ، اتقوالله و آمنوا برسوله يعطكم كفلين من رحمته مي گه بعد از اينكه اون مراتب تقوا طي شد و به اون درجه نورانيت رسيديد ، بعد از اينكه به خداوند ايمان آورديد ، بايد به رسولش هم ايمان بياوريد ، چرا كه هر كدام از ايمانها ، يك رحمتي و يك بخشش و نورانيتي را نصيب شما مي كند . يعني اگر كه احياناً برخي از برادران اهل سنت ( فرقة وهابيت ) بعضي وقتها آيه مي يارن و مي گن : آقا شما چرا غير از خدا ، كس ديگه اي رو مي خونيد ، چندين آيه در قرآن هست كه مي فرمايد : اگر من رو دوست داريد ، پيغمبرم رو هم دوست داشته باشيد ، يا آيه اي داريم كه خطاب به پيغمبر (ص) مي فرمايد : پيغمبر ! اينها رو تو بياور براشون استغفار كن . بعضي وقتها به پيغمبر (ص) مي فرمايد : نه ، براي اينها استغفار نكن ! استغفار كني يا نكني براي اينها هيچ فايده اي نداره ، من اينها رو نمي بخشم . يعني : يك عده اي رو اگر استغفار كني ، مي بخشم ، معنايي كه ما داريم توسل مي كنيم به اهل بيت (س) در آيات قرآن زياده ( اونها چهار تا آيه رو مي يارن ، كسي كه مي خونه ، اون آيه هاي ديگه هم توذهنش نيست ، حافظ قرآن نيست ، مسلط نيست ، اينجوري فكر مي كنه ،)

و يا آية ديگري مي فرمايد : اي كساني كه ايمان آورديد از خدا بترسيد ، تقوا پيشه كنيد و به پيامبر او بگرويد تا شما را دو رحمت شامل شود :

1 ـ رحمت الهي ،

2 ـ رحمت پيغمبر اكرم (ص) .

مقام بعدي : در عده الداعي از وحدبن منيه نقل شده : خداوند به داوود (ع) وحي كرد ، يا داوود ! ذكري لِذّاكِرين و جَنّتي للمطيعين وَ حُبي للمشتاقين و اَنا خاصه لِلْمُحِبّين ( چقدر اين روايت عجيب و زيباست ) مي گه : داوود ! ذكر من مال انسانهاي ذاكر است ، ((مثلاً مي گن : طرف چكاره است ؟ مي گه : ذاكره ، دائماً ياد خداست ، طرف دائماً با زبانش ، با اركانش ، با وجودش ياد خداست . نه اينكه فقط زبانش بچرخه ( حالا جزء اون اشد ذكرها كه قبلاً گفتيم هم نيست ) هميشه ذكر مي گه و به ياد خدا هست ، سعي مي كنه گناهي نكنه ، اگر گناهي كرد ناراحت و پشيمانه . كسي كه گناهان زيادي مي كنه ، بعضي وقتها ممكنه شيطون فريبش بده ، بگه : حالا كه داري گناه مي كني در منجلاب فساد هستي ، ديگه سراغ خوبيها نرو . اين دقيقاً كيد شيطان هست . اگر گناه كردي ، اتفاقاً امروز بايد بياي . اگر امروز دو تا گناه كردي ، امشب بايد دو بار توبه كني ، كاري نداره . اگر احياناً شيطان ما رو به اونجا رسوند كه گناهان ما باعث شد اطاعت هاي ما كم بشه ، شيطون برنده شده . بحث گناه و ثواب براي آدمهاي عادي ( اونهايي كه حتي پائين تر از ذاكرين هستند) بحث ترازو هست ، دائم اين كفه از گناه سنگين مي شه ، بايد اون كفه ديگه رو هم پر كني تا سنگين بشه و بياد بالا . بايد اين كفه ها اينقدر دعوا كنند تا بالاخره كفه خوبيها برنده بشه ))

مي فرمايد : ذكري لذاكرين اونهايي كه اهل ذكر من هستند ، اونها اسمشون ذاكر هست . اما جنتي للمطيعين از ميان ذاكرين ، اونهايي به جنت و بهشتِ من مي رسند ، ( چه بهشت دنيا و برزخ و عقبي ) كه اطاعت من رو مي كنند . حرف من رو گوش مي دهند . بدون چون و چرا ، اطاعت مي كنند . اطاعت يعني : هرچي گفت ، بگي : چشم ! وَحُبي للمشتاقين يه عده هستند فارغ از بهشت و جهنم و غيره و غيره من رو دوست دارند ، اونها آدمهاي مشتاقي هستند . (ولي هنوز به وصال نرسيده اند . ) مقام وصال اين است : و أنا خاصه للمحبين تا به حال ، هميشه از اين ور مي گفت ، هميشه از بنده مي گفت ، به خدا مي رسيد ، حالا از خدا مي گه و به بنده مي رسه . خدا از خودش مايه مي ذاره ، و أنا خاصه للمحبين و خودِ من ، خاصِ خاص خودم رو ، دربست در اختيار كساني قرار مي دهم كه من رو دوست دارند . ( نعوذ بالله ، گويا به عنوان خدمتگذاري مي گه )حالا اين فرد ممكنه آدمي باشه كه همه عالم و آدم اون رو مي شناسند ، ممكنه يه آدمي هم باشه كه هيچكس اون رو نمي شناسه ، ممكنه بزرگترين مرجع ، ولي و فلان باشه ، ممكنه يه پسر بچه ، يه دختر بچه ، 13 ، 14 ساله باشه ، از نظر تقوايي و ارادتي كه بين خدا و بنده ايجاد مي شه ، هيچگونه سن و سال و مقام و غيره و غيره مهم نيست . ابداً . حُبي للمشتاقين وقتي به اين درجه رسيدي ، حب خدا رو پيدا كردي ، بعد مي گه : اَنا خاصه للمحبين من ديگه مال اونها هستم ، دربس در اختيار اونها هستم .

بعد چه طور مي شه ؟ طوري مي شه كه ديگه مردم دركشون نمي كنند . دقيقاً خداوند توضيح مي ده كه بعد كه به وصال رسيديد چه حالتهايي داريد ؟ (بعد كه شما رسيديد يه وقت تعجب نكنيد ، كه آقا ! ما چرا اينجوري شديم ؟ و اگر نرسيديد بدونيد وقتي اين طوري شديد ـ به اين مقام رسيديد ـ به وصال مي رسيد ) و به مقام : يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه مي رسيد . ابداً به مرگ فكر نمي كني ، يكي از بعدهاش مرگ هست ، مي گه : همين الان نفس مطمئنة تو مي تونه در نزد من جا بگيره .

وَ أنا خاصّه للمحبين من فقط براي كساني هستم كه من را دوست دارند . نه كساني كه 500 ركعت نماز مي خونند ، ( براي بهشت ) يا كساني كه از ترس جهنم گناه نمي كنند ، نه ، اونهايي كه من رو دوست دارند !

يه وقتهايي من مثلاً به بعضي از دوستان ابراز علاقه مي كنم ، مي گم فلان كار رو انجام مي دي ؟ مي گه : بله ، مثلاً مي گم : امشب يك نماز شبي بخون ، مي گه : چشم ، مي ره و مي خونه . بعد فردا بهش مي گم : نماز شب خوندي ؟ مي گه : آره ، مي گم : چرا ؟ مي گه : براي اينكه شما گفتيد ! مي گم : چرا خدا 10 ، 15 سال مي گه نماز شب بخون ، نخوندي ؟ چون من رو دوست داشته نماز رو خونده . حرف من براش اهميت داره . ( خيلي از ماها همين طور هستيم ، كساني كه دوستشون داريم حرفشون هم برامون اهميت داره . خود حرف خيلي اهميت داره ) دوست دارم كه به جاي من ، اون رو دوست داشته باشه . اين جمله خيلي زيباست ، اگر در ارتباط با خدا بگيم . خدايا ! براي تو ، چون تو گفتي مي خونم

آخه من كه به اين بنده خدا نمي تونم ثواب نماز شب رو بدم ، چون احتمال داره براي من خونده باشه ! اصلاً شايد ثوابي هم نداشته باشه . ان كنتم تحبون الله فاتبعوني اگر واقعاً مي گيد : خدا رو دوست داريد ، پس چرا به حرف خدا اهميت نمي ديد ؟ چرا بهانه مي ياريد ؟ مي گه : بابا ! خدا ارحم الراحمينه ، خُب من كه مي دونم خدا ارحم الراحمينه ، يا اينكه مي گه : آقا ! خدا مي بخشه ، شما نمي بخشيد ؟! من كي گفتم نمي بخشه ؟مي خوام بگم : نگو خدا رو دوست دارم . بگو : خدا رو دوست ندارم . هيچ محلي هم از اعراب پهلوي من نداره ، سر سوزن هم حساب روش نمي كنم ، بعضي وقتها از جهنم مي ترسم ، گريه مي كنم . همين ! بعضي وقتها هم براي بهشت هوس مي كنم ، يك نمازي مي خونم .

قُل ان كنتم تحبون الله فَتَّبِعوني مگر نمي گيد من را دوست داريد ، پس چرا تا مي گم مكروه هست ، راحت مي شي و مي ري مكروه رو انجام مي دي ، وقتي مي گم مكروه هست يعني اينكه من بدم مي ياد ، حالا برات عذاب نمي نويسم اما چرا اين كار رو انجام مي دي ؟ نگو من رو دوست داري . لذا اگر يه وقت مي بيني اولياء و واصلان يك كارهاي خيلي عجيبي انجام مي دهند نگو اينها خشك مقدس شدند . آقا فلاني مكروه رو انجام نمي ده ، پسر ميرزا جواد آقاي تهراني رحمه الله عليه در مشهد نقل مي كردند كه براشون يه روزي براي صبحانه كره آوردم ، خُب مي دونيد كه پنير خالي خوردن مكروهه . كره رو ديد ، حتي نگاه هم نكرد ، بو هم نكرد ، فقط كره رو ديد ، به من گفت اين كره رو ببر ، عوضش كن ! بشور و بيار ، آقا مگه كره رو مي شويند ؟ گفت : آره ، با اون چاقويي كه پنير رو بريده بودي با همون كره رو هم بريدي ، من اثرات كراهت رو روي كره مي بينم ، آقاي تهراني ! حالا ديگه خداوند اينقدر مو رو از ماست مي كشه كه اگر تو اين رو بخوري ، اين كار رو بكني ، ديگه تو رو ببره جهنم ؟! چرا اينقدر سخت مي گيري ؟ اين خشك مقدس بازي ها چيه ؟ مي گيم : نه ! قُل ان كنتم تحبون الله فتّبعوني اصلاً كاري به تقدس نداره ، اصلاً اسم اين تقدس نيست ، اسم اين عشق و محبته . كي مي گه تقدسه ؟

آقا ما اگر موقعي كه روزه هستيم مسواك بزنيم ممكنه چند تا قطره آب تو گلومون بره ، حالا ديگه براي اين چند تا قطره خدا ما رو جهنم مي بره ؟ نه معلومه نمي بره ، تو برو صد تا گناه ديگه هم انجام بده ، مگه خداوند دلش مي ياد تو رو جهنم ببره ؟ اما يادت باشه كه خدا رو دوست نداري ، يادت باشه كه حديثِ امام صادق (ع) كه مي فرمايند : هَلْ الدين الّا الحُب رو گوش ندادي ، دوست نداري ، اگر دوست داري ، فتّبعوني اطاعت كن !

وقتي كه انسان احتمال مي ده معشوقش چيزي رو دوست نداره ، (حتي احتمال مي ده ) اين كار رو رد مي كنه ، يا مي ره سؤال مي كنه : من به نظرم اين كار رو شما دوست نداري ، نظرت چيه ؟ اگر دوست نداري ، عوضش كنم . مي خواهي ؟ چقدر از شما پسرها يا دخترها ، بعد كه ازدواج كرديد خودتون رو با سليقة همسرتون تطبيق داديد ؟تو دوست داشتي مثلاً اينجوري بپوشي اما چون همسرت دوست داشت تو اون جوري بپوشي ، اون جوري پوشيدي ، اينها يعني چي؟ يعني محبت ! آيا حرامه كه اون جوري مثل قبل مي پوشيدي ؟ نه ، آيا ضرري بهت وارد مي شه ؟ نه ، به خواست دلش كار كردي ، پس اگر يه وقتي خداوند هم خيلي دلي شد گفت : ببخشيد ، يحب من يشاء و يُضِلُّ من يشاء هر كسي رو كه خودم دلم مي خواد ، دوست مي دارم ، ديگه فضولي نكني ! خودت هم همين طوري هستي ، فردا اگر خدا گفت من عشق كردم تو رو اينجوري كنم ، نگو : اِه ! آقا جبره ، دلي شده ! اصلاً دلي نشده ، دل به دل راه داره ، با هر دست دادي با همون دست مي گيري . فردا خدا مي گه : عشق دارم بچه ات اين شكلي بشه ! چي مي گي تو ؟! چه كار مي خواي بكني ؟ مراقب باشيد . دل به دل راه داره ، اثرات دنياييِ اين راه داشتن دل به دل كاملاً در زندگي شما ملموس خواهد بود . يعني كاملاً احساس مي كني . فردا ، پس فردا در زندگي تون احساس مي كنيد اون تكه هايي كه دلت براي خدا مايه گذاشت (دلت ، نه عقلت ) عقل حسابگرهست مي ياد مي شينه حساب مي كنه ، آقا خدا مي بخشه ، خدا ستارالعيوبه ، خدا گناهاني كه انجام نداديم نشون نداده ، باز هم همين طوريه ، بعد مي شيني با حسابگري گريه مي كني ، ( با حسابگري ! ) الهي قد سترت ذنوباً في الدنيا و انا اهوجُ الي سترا عَلَيَّ منك في الاخري خدايا گناهانم رو توي دنيا پوشاندي ، گريه مي كنه ، التماس مي كنه ، من روز قيامت بيشتر احتياج دارم ، اونجا هم بپوشان . بابا ! باز هم تو عاشق نيستي ، باز دكون باز كردي ، اشكال نداره ، گريه كن ! ولي بي زحمت كوسِ عاشقي و وصال نزن . آدمي كه واصل هست ، اينطوري نيست ، بي زحمت اداي عاشق ها رو در نيار . تونمازت رو داري اول وقت مي خوني ، خيلي هم عالي ، ولي در حقيقت فكرت تو نمازت نيست ، فكرت تو ثوابهاي نماز هست ، فكر خودت هستي .

امام (ره) فرمودند : اگر دو ركعت نماز داشته باشم كه با دلتنگي براي خدا خونده باشم ، همون براي دنيا و آخرتم كافيه . يعني دلم تنگ شده باشه ، بلند بشم و دو ركعت نماز بخونم .

لذا اين نافله هايي كه از روي دلتنگيه ، خيلي حال مي ده . يه امتحان كنيد ! يه وقتهايي كه خيلي دلتون تنگ شد ، مسير دلتنگي رو به سمت خدا ببريد . حتي اگر شده دو ركعت نماز عادي ، نافله ، مثل نماز صبح . اون دو ركعت نماز دستت رو مي گيره . نمي گم روز قيامت . نه . دستِ دلت رو مي گيره . و دلت رو به خدا وصل مي كنه . اون وقت مي فهمي كه نه ، خيلي خوش مي گذره ، خيالت راحت مي شه ، نورانيت وصال و اين ارتباط دلي كه گفتم انسان رو به مركز نور نزديك مي كنه ، به مركز نور و نور الهي كه نزديك شد ، خيلي از مسائل براش روشن مي شه :

آيه شريفه مثل كمثل نور مشكوهٍ فيها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ فِي زُجاجَهٍ اَلزُّجاجَه كَاَنّهَا كَوْكَبٌ ، يُوقِدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَكَهٍ زَيْتونَهٍ لاشَرْقِيَّهٍ وَ لاغَرْبِيَّهٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلي نُورٍ ، يَهِدي اللهُ لِنُورِه . . . ( همه اينها رو گوش دادي ؟ تمام اين نورها رو ديدي ؟ اصل اينجاست ) : مَنْ يَشاء همه مال تو هست .

آيه بعدي : في بيوتٍ اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ ، يُسَبِّحُ لَهُ فيهابِالْغُدُوِّ وَ الْآصال اين نورها مال كجاست ؟ مال اون بيوت و اون خانه هايي است ( منظور خانه دل ) كه در آن خداوند رفعت دارد ، عظمت دارد ، صداي خدا بالا مي گيرد ، ذكر خدا دائماً در اين بيوت دل در حال جريان است و تسبيح خداوند مي شود . ( همه اينها براي چه كساني هست ؟ ) رجالٌ لاتُلْهِيْهِمْ تِجارَه وَلابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِاللهِ وَ اِقامَ الصَّلوهِ وَ ايتآءِ الزَّكوهِ همه اينها براي كيا هست ؟ مَنْ يشاء ( هر كه خدا بخواهد ) براي اينكه خدا دنبال دلت مي گردد ، بي خود دنبال چيزهاي ديگه نگرد ، خداوند دنبال دلت مي گرده ، چقدر از روي علاقه عبادت مي كني ؟ و چقدر از روي علاقه گناه نمي كني ؟ براي خودت بشمار ، حساب ، كتاب داشته باش . اگر نداري ، حتماً تو زندگي براي خودت قرار بده . ولي يادت باشه ، باز عقلت نياد برات حساب كنه ، بهت بگه : آقا ديدي چي گفت ؟ پس بايد دو ركعت نماز دلي بخوني ! اين هم عقلي هست .

دلي ترين حالتهايي كه ما داريم ، الحمدلله رب العالمين خداوند به ماها عنايت كرده ، هر هفته ، هرچند وقت يكبار ، اينجا تو اين جلسات مي يايم . توي اين تاريكها ، هيچ كس نمي بينه ، از دور و وري هات فارغ مي شي ، يه لحظه هايي سينه اي مي زني ، گريه مي كني ، نمي دوني كه تو مجلس وقتي داري گريه مي كني كي بغل دستت نشسته ، تو اين حالتها كه هستي ، اگر يكي بياد از تو بپرسه چي چي مي خواي ؟ مي گي : برو ببينم ، چي چي مي خواي ؟ ديوانه !

اصلاً خواستن تو كار تو نيست ، قشنگترين چيزهاي دلي كه داري ، همين جلسات عزاداري هست . همين ها دستت رو مي گيره ، همين ها فقط دلي هست . بقيه اش همش نشستي فكر كردي ، حتي نمازهات رو هم نشستي فكر مي كني ، حساب و كتاب مي كني . مَنْ يشاء نورانيت رو بايد از اين بگيريم . اينجا دلت مي خواد ، يا تو اون تاريكهايي كه نشستي ؟

مي شينه با خودش مي گه : آره من گناه كردم ، اين گناهان بيچاره ام مي كنه ، دنيام رو خراب مي كنه ، آخرتم رو خراب مي كنه ، مشكلات دنيايي يادش مي ياد ، مشكلات احتمالي آخرت يادش مي ياد ، توبه مي كنه . باز هم عقلش كار كرد : مَنْ يَشاء دل ! دلها كجاست ؟ اون حالتي كه ديوانه شدي ، داري حروله مي كني ، سينه مي زني ، متوجه نيستي ، يه چيزي مي خونند ، سينه مي زني ، گريه مي كني ، اون خيلي جالبه ، بدونِ فكر و برنامه ريزي ، اونجا فقط بحث دل هست ؟

زيباترين حالتهايي كه براي ما مي مونه همين جلسات عزاداري هست ، تمام اين چيزهايي كه من الان دارم مي گم ، تمام اين 600 ، 700 ساعتي (حداقل براي شيراز ) صحبت كردم ، همش براي اينه كه اون تكه بهتون بچسبه ، مرحوم آقاي دولابي (رحمه الله عليه ) استاد بزرگوار عرفان و كسي كه آخرين بازماندة سلسلة جليلة عرفا از مرحوم شيخ انصاري همداني بود ، مي گفت : آقا ! تو مجلس ابي عبدالله (ع) يك بار هم كه شده تو عمرت ، پيراهنت را دربيار و لخت سينه بزن ، ( البته ما تو جلسة خودمون ، بخاطرمسائل عرفي و عموم اجازه نمي ديم ) گفتند : آقا چرا ؟ گفت : براي اينكه اونجا يك حالت جنوني بهت دست مي ده كه توي اين جنون دلت راه مي افته ، خدا اين رو مي خواد از تو بگيره ، اين جنونه رو لازم داره . ببينيد ! اگر بخوايم دلي كار كنيم ، نمي تونيم بگيم : انا عاقل بايد بگيم انا مجنون الحسين توي اين وادي ، تا عقلمون كار كنه ، دل كار نمي كنه ، نمي گذاره .

حديثي كه الان مي خوام بخونم ، مشهور به حديث معراج هست كه در ارشاد القلوب ديلمي نقل شده ، در بحار الانوار هم اين حديث اومده و يكي از زيباترين ، پرمعناترين ، عجيب ترين و دقيق ترين احاديثي است كه حالات مؤمنين ، عاشقان و عارفان رو بيان مي كنه و بسيار طولاني و پرمعناست و هر جمله اش شايد چند جلسه كار داره ، ولي واقعاً اگر اين حديث عمل بشه ، فكر مي كنم ديگه بحث وصال رو كامل كنيم .

در بحث هايي كه بزرگان ما راجع به وصال داشتند ، كه قبلاً هم گفتم بيشترين استفاده رو از مرحوم علامه طباطبايي (رحمه الله عليه ) كردم ، ايشون در صفحات آخر اين بحثشون حديث معراج رو نقل مي كنند و خودشون مي نويسند : كه در خانه اگر كس است يك حرف بس است . خيلي اين حديث ظريفه حتماً با دقت گوش كنيد :

حديث قدسي هست ، خداوند تبارك وتعالي مي فرمايد : يا احمد ! ( به پيامبر اكرم (ص) ) آيا مي داني كه چه كساني در زندگي شون عشق مي كنند ، عيش مي كنند ( عيش مانا ، باقي و پايدار ) و به حيات ابدي مي رسند ، و دنيا و برزخ و آخرتشون زياد با هم فرق نمي كنه ، همين الان هم درجنت هستند ؟ پيامبر به خداوند تبارك وتعالي عرض كرد : نه ، شما بفرمائيد ، فرمود : اما آن كساني كه دنبال عشق ، صفا ، كيف ، عيش ، عشرت ( عشرتي كه پايدار بماند ) مي گردند ، اينها نزد كساني است كه وقتي بهشون يك عيشي ، يك خوشي رسيد ، صاحب عيش را فراموش نكنند . اون كسي كه عيش رو براش جور كرده ، فراموش نكنند .

خيلي از ماها امتحان مي شيم ، با اينكه يه عشرتهايي ، يك خوشي هايي ، يك لذتهايي خدا به ما عنايت مي كنه و متأسفانه در اين امتحان سربلند نمي شيم ، بالاترين نوع امتحاني كه در عيش نسبت به همه ما اتفاق مي افته ، روز اول ازدواج است ، يعني در اون لحظه اي كه يك دفعه اگر شده براي ساعتي همه چيز رو رها كني ، بري و بشيني گريه كني ، شكر كني ، نماز بخوني و بيشتر از روزهاي ديگه اهل خدا باشي ، چون معمولاً اين بالاترين عيش زندگيه ، قائده اين است و جاهاي ديگه هم همين طور ، اما همين يك روز ، خدا رو فراموش مي كنيم .

خُب تو يك عمر مي خواي زندگي كني ، اين يك عمر رو مي خواي چه كار كني ؟ مي گه آقا يك شبه ! خيلي خُب ، ولي مي دوني اثرات اين عيشي كه خدا بهت عنايت كرد و صاحب اين عيش رو فراموش كردي در همين يك شب ، صد سال گريبانت رو مي گيره !؟ نمي دوني ؟ برو به سلامت . قبول نداري ؟ خُب برو .

مهمترين نكته اين است كه اگر يك نعمتي خداوند به ما داد ، صاحب نعمت را فراموش نكنيم . اولين جمله اي كه خداوند به پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايد و از جملاتي است كه پيغمبراكرم (ص) نمي دانسته ، همين جمله هست . و بعد مي فرمايد : نعمتي كه من بهش دادم رو فراموش نكنه و حق من رو در اين نعمت بده ، من نعمت دادم ، مزدم رو مي خوام ! حقم رو مي خوام ! حق من در اين نعمت ها اين است ، نگفتم كه بيا نعمت من رو حساب كن ، بيا پولش رو بده ، مي گم : حق من در اين نعمت اين است كه : يادت باشه كه اين نعمت رو من دادم ! همين . چيز ديگه اي از تو نخواستم ، همين رو فقط مي خوام ، حتي بهت نگفتم بشين 500 بار بگو : الحمدلله . فقط يادت باشه كه من بهت نعمت دادم .

براي چي ؟ فكر مي كني براي من خيلي مهمه ؟ نه بيچاره ! من براي خودت دارم مي گم ، مگر نمي خواي عيشت پايدار و مانا باشه ؟ مگر نمي خواي تا آخر عمر كيف كني ؟ فقط يادت باشه كه اين نعمت رو من بهت دادم . وگرنه من شوخي باهات ندارم . اگر ببينيم نمي خواي حق من رو بدي ، التماس دعا برو دنبال كارت !

كم داشتيم كساني كه به نعمتهايي رسيدند ، به بالاها رسيدند و يك دفعه احساس كردند از خودشون هست ؟ چنان با سر به زمين اومدند كه ديگه نتوانستند خودشون رو هم جمع كنند . هميشه داشتيم . در همة برهه هاي سياسي و اخلاقي و اجتماعي و قدرتها و غيره و غيره داشتيم . فقط به اين دليل كه قدر ندونستند ، يادت نره كه صاحب نعمت من هستم . آيا چيز ديگه اي هم از تو خواستم ؟ دائم به خودت تذكر بده .

من يه متني رو خودم نوشتم ، ( براي اين مي گم كه براي شما هم تجربه باشه ) سال 76 ، روزهاي اولي كه كانون رو راه انداختيم ، ( جلسة دوم ) در اون متن به خداوند توصيه كردم : خدايا ! تو يك مسيري قدم گذاشتم ، مي دونم كه برخي از اوقات شيطان از چهارسو حمله مي كنه تا اگر موفقيتي بوجود مي ياد از خودم بدونم ، خدايا ! يادت نره ، من اينها رو از تو مي دونم ، هر چيز هست ، تو هر بعدي ، اين اعتراف رو كردم ، و گفتم : خدايا ! سر سوزن راضي ندارم كه تا وقتي ظرفيت نداشتم من رو بالا ببري ، ( براي دنيام دارم مي گم ، عقلم داره حساب مي كنه ، اصلاً دل و عشق نبوده ، براي دنيا ضرر داره ، خُب آخه اين كار دنيا دستِ اوستا كريمه ! ) گفتم : خدايا ! يادم بنداز و مراقب باش ، شيطان سعي مي كنه اينها رو از خودم بدونم ، و هر وقت اين طوري شد فوري برام تنبه حاصل كن . اين متن رو من هر چند وقت يك بار ، دوباره امضاء مي كنم ، تمديدش مي كنم . به اين مي گن : تذكر .

نعمت هايي كه خدا بهت مي ده ، هرچند وقت يكبار سرت رو بلند كن بگو : خدايا ! اينها از تو هست ، اصلاً از من نيست . اگر يك ثانيه فكر كني از خودته ، زمين خوردي . و اگر فكر كردي ، اشكال نداره ، سريع توبه كن ، بگو : ببخشيد خدايا ! اشتباه كردم واگر يك بار خواستي بر خلاف امر خداوند نعمتت رو زياد كني و فهميدي ، سريع توبه كن ، بگو ببخشيد ، مثلاً : يه دروغ گفته ، كه يه كم محبوبيتش بيشتر بشه ، زود بگو : ببخشيد . چرا مي ترسي ؟

براي اينكه خداوند تبارك وتعالي نعمتي كه به ما داد زياد بشه ، راهش اين نيست كه من خلاف كار خدا كار كنم . نه خير ، من كارهام رو درست انجام بدم ، راهش چيه ؟ مي گه : راهش اين هست كه يادت باشه كه از من هست . همين كه بگي : خدايا ! از تو هست تمومه . مي بيني روز به روز توفيقات بيشتر مي شه .

بذاريد من تو عالمِ خودم بگم ، البته من الحمدلله رب العالمين خيلي حواسم جمعه ! و اين اصلاً به اخلاص و ديانت من هم برنمي گرده به علمم برمي گرده ! خدا رو خوب شناختم . خيلي حواسم جمع هست كه اين اتفاق نيفته . بعضي وقتها يه شعر خيلي ناب آماده مي كنم ، چقدر هم شب مي شينم پاش گريه مي كنم ، كه اين شعره خيلي قشنگه و خيلي سوز داره ، خيلي با حاله ، با خودم مي گم : اگر فردا اين شعره رو بخونم ، مجلس منفجر مي شه ، مي يام مي خونم مي بينم همه دارند نگاه مي كنند ! توي اين سالياني كه خونديم ، قشنگ فهميديم چه خبره .( همه اش دست خداست ) اما بعضي وقتها مي بيني هيچي نمي گي ، مي گي : برمشامم مي رسد هر لحظه بوي كربلا . . . مجلس به هم مي ريزه . چرا ؟ همه جا همين طوريه .

مي گه : بابا ! اينقدر معنوي حرف نزن ! باشه ، مادي ! يك ميليون تومن تو كار مي ندازي ، فكر مي كني مثلاً صد ميليون كاسبي . ضرر مي كني ، پونصد هزار تومنش هم مي پره . اما ده هزار تومن مي ندازي تو كار ولي چون از خدامي دوني ، مي بيني همون ده هزار تومن ، ده ميليون برات داره !

آقا مگه ميشه ؟! همينه ديگه ، خدا رو نمي شناسي . دائم مي گه : مگه مي شه ؟! مگه اگرخدا بخواد صدميليون به تو بده محتاج ده هزار تومن ، بيست هزار تومن تو هست ؟ اين رو هم ندي ، مي ده . كاري نداره كه ، مي دوني چرا تو اين مجلس ، توي اين حسينيه ، حضرت رقيه (س) طرفدار داره ؟ ( طرفدار ميدوني يعني چي ؟ يعني اينكه اسم حضرت رقيه (س) كه مي ياد ، مجلس يه مرتبه به هم مي ريزه ) مي دونيد چرا اينجوريه ؟ ما در مجلسي كه داخل مسجد رسول اعظم مجلسِ حضرت رقيه (س) گرفته بوديم ، در اين مسجد كه بزرگترين مسجد اون زمان شيراز بود ، واقعاً جمعيتي كه اومده بودند ، شديداً اذيت شدند ، اصلاً داخل كه نمي شد نفس كشيد ، از شدت جمعيت ، خواهرها هم كه بيرون توي پارك كنار مسجد ، كه اصلاً جاي مجلس هم نيست دو تا پرژكتور گذاشته بوديم ، اين ور ، اون ور ، تو خاكها و بالا و زيرزمين ، همه جا شلوغ ، راهها هم بسته شده بود . همون شب اين بحث رو داشتيم ، آخر مجلس خيلي راحت گفتيم : خانم ! شما مستمع خودمون هستيد ، و باورتون مي شه ! (( آقا كانون فرهنگي رهپويان وصال كه از دور داره دل مي بره ، بعضي وقتها ده هزار تومن تو حسابش نداره . يعني براي ما اگر يك خرج يك ميليوني گير بياد ، اصلاً هيچ كاري نمي تونيم انجام بديم ، تكون نمي تونيم بخوريم يعني يه دفعه ، بايد زود جمع بشيم ، و همه چيزهامون رو بفروشيم و راه بندازيم . حساب هيئت مديره رو هم خالي كنيم ! )) اصلاً لحن دعا مشخصه ، گفتم : خانم ! ما جا نداريم ، مستمع داريم ، خودت محبت كن ، اين رو گفتم ، نه اين كه من گفته باشم ، با آمين بچه ها بود . به همين راحتي ! شنبة هفتة بعدش كه اومديم مسجد خيرات حاج آقايي كه باني حسينيه هستند ، اومدند ، گفتند : من هشت هزار متر زمين دارم ، مي خوام اين رو به كانون ببخشم ! هشتصد و پنجاه ميليون تومن از امكانات خدا در اختيار ما قرار گرفت . اين خرج ها اصلاً براي ما غير قابل تصوره اما با كمك حضرت رقيه (س) اين هم جور شد .

مي گه : فهو الذي لا يفتر صاحبه عن ذكري و لاينسي نعمتي و لايجهل حقي ، يطلب رضائي في اليله والنهاره مي گه : بعد از اينكه اين كارها روانجام داد ، دائماً دنبال اين هست كه رضايت من رو در شب و روزش بدست بياره . حالا شب و روز دو تا معنا داره : يه معناش اينه : شب و روز ، سرِ كارش ، تو عبادتش ، تو خونه اش ، تو زندگيش ، دنبال رضاي من باشه ، اين معناي اول . معناي دوم : ليل : به معني اون تيرگي ها و تاريكي ها كه در زندگي پيش مي ياد ( تا حالا گفتيم توي خوشيها ، برخي از ماها توي خوشيها خوبيم ) تو سختي ها كم مي ياريم ، عالي عالي يه امتحان بهش مي دهند يه امتحان ، خدا و پيغمبر (ص) ، رسول (ص) ، همه رو مي فروشه . و به همه فحش مي ده .

يه عزيزي نقل مي كرد : اين سدِ معبرهايي كه مي يان ، تو خيابون به مردم حمله مي كنند ، دنبال يه بنده خدا دويده كه بگيردش ، (حالا نمي دونم چقدر مجاز هستند كه بگيرند و بزنند مردم رو ؟ يعني اصلاً مجاز نيستند و رسماً دارند نظام رو خراب مي كنند . اينها داره پاي اسلام نوشته مي شه ) مي گفت : همين طور كه مي دويد ، تنه اش خورد به تنة يك خانم محجبه اي كه از مسجدي ها واهل نظام و . . . بود . خورد زمين و خيلي ناراحت شد ، مي گفت بلند شد وشروع كرد به فحش دادن از امام (ره) تا الان !

چرا خانم ؟ خوردي زمين ؟ امام چه گناهي داره ؟ نظام چه گناهي داره ؟ انقلاب چه گناهي داره ؟خُب اون خيلي اشتباه كرد ، تنه اش به تنة تو خورد ، خوردي زمين ، خيلي خُب ناراحت هم شدي ، اين امتحان هست ، مي خواد ببينه تو چقدر پاي ارزشهات ايستادي ؟ بلند شده ، گفته : غلط كرديم انقلاب كرديم . انشاءالله همين روزها تمومه !

همين ؟! چون اين اتفاق افتاد يه دفعه همه چيز رو فروختي ؟

يه مثال جزئي تر مي خوام براتون بزنم مطلب جا بيفته : آقا ! بنده روي منبر نشستم براي شما حرف زدم . بعد هم براتون خوندم ، پدرم هم در اومده ، اومدم اينجا نشستم بعد از مجلس خسته هستم ، مي گم آقا ده دقيقه نيايد جلو ، بذاريد من نفس بكشم ، طرف بعد زنگ مي زنه مي گه : همين ديگه ! داداش ! ما ديگه ، نه نماز مي خونيم ، نه جلسات كانون مي يايم ، اومدم بيام جلو بچه ها گفتند ، برو عقب ، نيا !

خُب بگن ، دين و خدا و همه اينها رو گذاشتي كنار ؟ براي اينكه بهت گفتند نيا جلو ؟ خُب نيا جلو . اصلاً يه كم وضعيت رو درك كن ، اصلاً آقا شايد بنده بعد از منبر اومدم ، خسته هم نبودم ، شارژ شارژ هم بودم ، از قيافة تو خوشم نيومد ، گفتم : آقا برو گمشو ! چه ربطي به خدا و پيغمبر (ص) و دين داره ، توي امتحانهاي كوچولو ، ما امروز داريم مي بازيم . كوچكترين امتحانات الهي داره پيش مي ياد ، ما داريم خيلي بدجور خودمون رو مي بازيم .

مردم ! امتحان هست ! من اصلاً به نظام كاري ندارم ، جدا از نظام صحبت مي كنم ، فرض كنيد : شما اهالي تبوك هستيد ، فرض كنيد ، زمان رسول خدا (ص) ، شما اهالي شعب ابي طالب هستيد ! توي امتحان به اين كوچكي داريم
مي بازيم .

عجب زمانه اي شده ! چهار سال ، پنج سال ، مي ياد مي شينه ، گريه مي كنه ، سينه مي زنه ، منبر گوش مي ده ، با يه قيافه همه چيز رو مي بازه ، با يه چشم و ابرو ، همه چيز رو مي بازه . انگار نه انگار يه زماني عاشق امام حسين (ع) بوده ؟ با لبخندِ يه موجودي كه اگر دو روز بميره بوي گندش عالم و آدم رو برمي داره تمام نورانيت ها و انسانيت ها فضائل و غيره وغيره رو باخت و رفت .

مي گه : في ليل و النهار تو تاريكي ها مراقب باش ، يادت رفته كه اين دوره جواني برنمي گرده ؟ همين ؟ و تازه اين چيزهايي كه دارم بهتون مي گم چيزهاي كوچيك هست ، امتحانهاي بزرگتر رو داريم ، حب ها ، حسادت ها ، كينه ها ، جلوتر رفتن ها ، سياه شدن ها ، تاريكي ها ، تو همين پائين ها مونديم ، اين بالاها كه ديگه اصلاً فراگير هست ، اين رو بايد مراقب باشيد ، خدا رحمت كنه شهيد بهشتي رو ايشون فرمودند : عمل كردن مسلمونها رو به حساب اسلام نگذاريد

/ 1