يكى ديگر از زمينه هاى فعاليت مسيحيان با ظهور مغولان، تلاش براى طرح اتحاد با اين قوم وحشى و يورشگر بود. مسيحيان نخستين امتى بودند كه با هدف بستن ميثاقى عليه دشمن مشترك خود يعنى مسلمانان، به مغولان نزديك شدند. مقامات كليسا كوشش نمودند تا با همدستى مغولان، اتحاديه اى سياسى-نظامى عليه اسلام تشكيل دهند. با اين كه در يورش هاى اوليه مغولان به قلمرو اسلامى و سپس در تصرف بغداد و انقراض خلافت عباسى كه مسيحيان آن را دشمن خود مى پنداشتند، ترغيب و تشويق ارباب كليسا مؤثر بوده است، ليكن اين طرح اتحاد با تشكيل دولت ايلخانان در ايران و قدرت يابى دولت مسلمان مماليك در مصر و شام بيشتر قوت گرفت. مسيحيان غرب قصد داشتند با كمك مغولان با هجومى هماهنگ، آخرين قدرت سياسى اسلام يعنى دولت مماليك را كه در مصر مستقر شده بود و در برابر مغولان و مسيحيان ايستادگى مى كرد نابود سازند و از اين طريق، راه را براى نابودى كلى اسلام هموار نمايند.يكى از اهداف سفيران اعزامى پاپ ها به دربار مغولان، واداشتن آنها به اقدام نظامى عليه كانون هاى قدرت مسلمانان و وارد ساختن آنها در «طرح اتحاد سياسى-نظامى» بود. اما اين طرح تا مدت ها به موفقيتى منجر نشد، زيرا در آن زمان، مغولان چنان سرمست از پيروزى هاى خويش و مطمئن از قدرت خود در جهانگشايى بودند كه به پيشنهاد مسيحيان چندان وقعى نمى نهادند، لذا رسولان اعزامى پاپ ها دريافتند كه مغولان نسبت به طرح اتحاد بى علاقه بودند. بااين حال در پى پيشقدمى اروپاييان در اعزام سفرا، مغولان نيز در 1248 ميلادى هيأتى به رسالت به اروپا اعزام داشتند.در رأس اين هيأت، دو مسيحى نسطورى از موصل به نام هاى ديويد (داود) و ماركوس (مارك- مرقس) بودند كه نامه اى از «ايلچيكتاى» (الجايتو)، حاكم انتخابى گيوك خان بر ايران و ارمنستان به همراه داشتند با اين پيشنهاد كه تابستان آينده فرانك ها (اروپاييان) به مصر يورش برند و سلطان مصر را از كمك خليفه بغداد باز دارند تا در همين زمان [1249 م ] مغولان به مقر خلافت عباسيان در بغداد حمله كنند. فرستادگان مغول اين نامه را به لويى نهم پادشاه فرانسه، كه براى شركت در جنگ صليبى در «نيكوزياى» قبرس بود، دادند. ايلچيكتاى در اين نامه، خداى را سپاس گزارده كه مسيحيان را بر دشمنان صليب پيروزى بخشيده و ضمناً ادعا كرده است كه گيوك خان او را مأمور حمايت از مسيحيان و مرمت كليساهاى آنان نموده، زيرا همه لاتينيان و يونانيان و يعقوبيان و نسطوريان و ديگر پرستندگان صليب در چشم خدا و قاآنِ بزرگ يكسانند. اين فرستادگان براى آن كه پادشاه فرانسه را بيشتر فريفته سازند، گفتند كه مادرِ گيوك خان، دختر ملك يوحناست و گيوك خان و ايلچيكتاى هر دو به مسيحيت گرويده اند و مى خواهند مسيحيان را در گرفتن اورشليم يارى كنند. لويى نهم سخت شيفته پيشنهاد مغولان شد و هيأتى را با هدايا همراه با آندره لونگژومو (در 1249م) روانه درگاه خان مغول كرد كه البته به سبب تغييرات و تحولات فراوان سياسى در وضعيت مغول ها و نيز شكست لويى از مسلمانان و اسارت وى نتيجه اى از اين سفارت ها عايد نشد. ليكن اگر موافقتى به دست مى آمد و پيمانى نظامى بسته مى شد جنگى كه در پى آن برپا مى شد مى توانست به منزله جهادى عليه دشمن مشترك، اسلام، انگاشته شود (106) .به رغم كوشش هاى مسيحيان اروپايى در راه راضى ساختن مغولان به عقد و پيمانى با خود و با وجود حضور عنصرى مسيحى و قدرتمند در خاورميانه، اتحاد سياسى نظامى كارسازى در بين آنها پديد نيامد، زيرا از طرفى مسيحيان اروپا چندان نسبت به پيشروى مغول ها و نزديكى آنها به سرزمين هاى مقدس و ممالك مسيحى خوشبين نبودند و از طرفى مغولان تا آن زمان كه از مملوكان مصر در محرم 658ق / 1260م، در نبرد عين جالوت (نزديك ناظره در فلسطين) شكست خوردند، در اراده شان نسبت به مطيع و مقهور ساختن كل جهان تزلزلى راه نيافته بود (107) . تنها در پى اين شكست بود كه هولاكو بر آن شد تا با پاپ روابطى برقرار سازد. به سال 1263م / 662ق، هولاكو با اين پيشنهاد كه اتحادى مابين سلاطين اروپا و مغولان ايجاد شود، فرستاده اى نزد اسقف اعظم اعزام داشت كه راه را بر او گرفتند، اما در عين حال پاپ اوربانوس چهارم به سال 1264 ميلادى پاسخى براى هلاكو فرستاد و او را به سبب رفتار كريمانه اش با مسيحيان ستود و همچنين او را به قبول مسيحيت دعوت و ترغيب كرد؛ بدين قرار سياست همكارى ميان حوزه اقتدار پاپ و مغولان ايران آغاز شد (108) .مسيحيان، هولاكو را هم كيش خود يا دست كم نوكيشى بالقوه مى شمردند. در سال 1261 ميلادى پاپ الكساندر چهارم پس از اطلاع از اين كه هولاكو مى انديشيد به عنوان يك كاتوليك غسل تعميد داده شود، نامه اى براى ايلخان فرستاد و با اصرار از او خواست غسل تعميد را به تعويق نيندازد و نوشت:ببين كه اگر قرار باشد نيروى نظامى مسيحى آشكارا و با قدرت تمام به يارى تو برخيزد تا چه حد بر قدرت تو در نبرد با مسلمانان عرب افزوده خواهد شد و به لطف خداوند اين مهم مى تواند انجام شود؛ بدين سان به طور موقّت برتوان خود خواهى افزود و لاجرم جاه و جلالى ابدى نيز به دست خواهى آورد. (109) در زمان فرمانروايى «اباقا» پسر و جانشين هولاكو (كه در سوم رمضان 663 قمرى بر تخت سلطنت جلوس كرد) خطوط اصلى طرحى براى اتحاد نيروهاى قشونى از صليبيون كه از غرب گسيل مى شد با مهاجمان مغول كه از دره ميان دجله و فرات بايد حركت مى كرد، عليه سرزمين مملوكان ترسيم شد كه قرار بود همزمان از دو جبهه دست به حمله زنند. طبق قرار، صليبيان از سرزمين هايى كه بر اثر اين تلاش هاى هماهنگ و جمعى گشوده مى شد، سرزمين مقدس را اشغال مى كردند (110) و مسلمانان را بيرون مى راندند. در پى اين طرح، نامه هايى ميان مغولان و صليبيان ردو بدل شد و چندين هيأت سفارت بين دربار اباقا و سلاطين اروپايى و پاپ مسيحى رفت وآمد نمودند.در 665 قمرى نمايندگانى از جانب ميشل پالئولوگ و اباقاخان در اسپانيا به ملاقات پادشاه آراگون رفتندو از او خواستند كه بر طبق وعده پاپ با ساير سلاطين عيسوى همدست شود و به جنگ با مسلمانان مبادرت ورزد (111) . در سال 1271 ميلادى ادوارد پسر هانرى سوم، پادشاه انگلستان براى مقابله با مماليك به عكا آمد و هيأتى براى تدارك و تهيه نقشه مشترك جنگ نزد اباقا فرستاد، اگر چه خود وى در جنگ با مسلمانان شكست خورد و در 1272 ميلادى به انگلستان بازگشت.در سال 1274م / 673ق، بار ديگر اباقا هيأتى را نزد پاپ گرگوريوس (گرگوار) دهم فرستاد. گرگوار كه پيش از رسيدن به مقام پاپى در عكا همراه ادوارد بود و به جنگ صليبى و اتحاد مغول و غرب علاقمند بود، پس از رسيدن به مقام رياست كليسا، شورايى در ليون تشكيل داد كه موضوع عمده مذاكرات، اصلاح كليسا و اتحاد با كليساى يونان و آزاد كردن سرزمين هاى مقدّس بود. نامه اباقا را در همين شورا خواندند كه خواستار استوارى پيوند دوستى و پيشنهاد همكارى با مسيحيت در جنگ با اسلام شده بود. براى جلب محبت بيشتر، سه تن از اعضاى هيأت اباقا درخواست كردند كه به مسيحيت درآيند. مراسم غسل تعميد را اسقف استيا كه در آينده پاپ اينوسان پنجم شد برگزار كرد. شورا در پايان كار خويش، قطعنامه اى را تصويب كرد كه با جنگ صليبى موافق بود. سفيران مغول با اين وعده كه سپاه صليبى فرستادگانى به نزد اباقاخان براى طرح ريزى نقشه همكارى در ارض مقدّس گسيل خواهد داشت بازگشتند. (112) در سال 1275 ميلادى بار ديگر دو نماينده از طرف اباقا به رم رفتند و عيسويان را به بازپس گرفتن بيت المقدس از مسلمانان دعوت كردند. پاپ، ايشان را به نزد سلاطين فرانسه و انگلستان فرستاد. اين نمايندگان كه از گرجيان عيسوى بودند اظهار داشتند كه اباقا و قوبيلاى مايلند كه عيسويت را بپذيرند. پاپ گرگوار براى تحقيق اين مطلب و تبليغ مسيحيت بر آن شد كه پنج تن از روحانيون مسيحى را به مشرق اعزام دارد (113) .با همه اين اقدامات، تلاش جمعى حمله به سرزمين مقدّس تحقق نيافت، زيرا پاپ گرگوار دهم در 1277م / 676ق، در گذشت و جنگ هاى صليبى به تعويق افتاد. با اين كه در 1278 ميلادى نيز هيأتى مركب از روحانيون مسيحى از جانب پاپ نيكلاى سوم به ايران فرستاده شد و پاپ در نامه اى كه براى اباقا فرستاد از كمك هاى فراوان وى به مسيحيان اظهار مسرّت نمود (114) ، ليكن اباقا كه در برابر مسلمانان متحمل دو شكست شده بود، يك بار در البستان (اَبُلَسْتَيْن-اَبُلُسْتان) به سال 675 قمرى و بار ديگر در حمص به سال 680 قمرى ديگر دست از جنگ كشيد و (115) در حالى به سال 680ق / 1282م، درگذشت كه در زمينه ديپلماسى هم توفيقى نيافت.پس از اين كه ارغون پسر اباقاخان به سلطنت رسيد (683ق / 1284م) چونان پدر و جد خويش به مساعدت و معاضدت با مسيحيان پرداخت و براى يافتن متحدان مسيحى برآن شد كه هيأت سفارتى به دربارهاى اروپا بفرستد. اين هيأت در سال 1285 ميلادى به نزد پاپ هونوريوس چهارم رفت. ارغون در نامه خود پيشنهاد كرده بود كه قواى مغول از طرف شام به مسلمانان حمله ور شوند و قواى مسيحيان نيز در عكا (فلسطين) يا در دمياط (مصر) پياده شوند و به مسلمانان حمله آورند، سپس اراضى مفتوحه را بين خود تقسيم كنند بدين ترتيب كه حلب و دمشق از آن مغولان شود و بيت المقدس از آن مسيحيان. خان مغول در اين نامه مى نويسد كه «مادر من عيسوى و پدربزرگ من هولاكو و پدر من اباقا همگى حامى و حارس مسيحيان بوده اند و خان كبير قوبيلاى قاآن مرا مأمور كرده كه سرزمين مسيحيان را در ظل حمايت خود قرار دهم». سپس پيشنهاد مى كند كه نيروى نظامى به سرزمين مسلمانان پياده كنند و خود او نيز شام را خواهد گرفت «و چون سرزمين مسلمانان بين ما و شما واقع است آنان را در محاصره خواهيم گرفت و به كمك خداوند و پاپ و خان بزرگ، ايشان را بيرون خواهيم راند». (116) ارغون، بار ديگر در سال 1287 ميلادى ربّان صوما راهب نسطورى را به عنوان سفير به اروپا اعزام كرد. فرستاده ارغون در اين سفر با امپراطور بيزانس آدورنيكوس دوم، كاردينال هاى رم، فيليپ نيكوى (لوبل) فرانسه، ادوارد اول پادشاه انگلستان و در بازگشت به رم با پاپ تازه انتخاب شده نيكلاى چهارم (به جاى هونوريوس چهارم كه مرده بود) گفتگو كرد. (117) گزارش سفر اين راهب از آثار مهم درباره مناسبات ميان مغول ها و اروپاييان است كه اطلاعات جالبى را به دست مى دهد. سفارت ديگر ارغون كه به رياست بوسكارل دوژيزولف از دوستان ربّان صوما بود در 1289 ميلادى انجام شد. اين هيأت، نزد پاپ نيكولاى چهارم و فيليپ لوبل و ادوارد اول فرستاده شد و پيشنهاد ارغون را براى حمله همزمان از اروپا و آسيا به مماليك مصر و شام مطرح نمودند.چهارمين هيأت سفارت ارغون در سال 1290م / 869ق، باز به دربار فرانسه و انگلستان و واتيكان اعزام شد كه از اين سفارت ها در مجموع نتيجه عملى حاصل نشد و بنابراين حمله و هجوم مشترك مغولان و فرنگان هيچ وقت روى نداد و به وقوع نپيوست. (118) در همين احوال، پاپ نيكلاى چهارم، هيأتى از رهبانان فرانسيسكن به رياست يوحنا (ژان) را براى ترويج و اشاعه مسيحيت در مشرق زمين و خاصه در قلمرو ايلخانان مغول اعزام نمود. يوحنا ساليانى در ايران و ارمنستان به سر برد و سپس به عنوان نماينده هيتوم دوم پادشاه ارمنستان به نزد پاپ به ايتاليا رفت. در آن هنگام شايعاتى از دلبستگى قوبيلاى قاآن به مسيحيت در اروپا پيچيده بود. يوحنا (ژان) چند ماهى در تبريز ماند و بسيار كوشيد تا مگر ارغون را به دايره مسيحيت درآورد ولى هيچ گونه توفيقى نيافت. (119) كوشش هاى مكرر اروپا با مغولان براى ايجاد نوعى وحدت، در خلال حكومت ايلخانان همچنان ادامه يافت و نامه هاى متعددى بين طرفين رد و بدل شده است. پاپ ها همواره مشتاق چنين وحدتى بودند، هم به دليل وحدت با كليساهاى شرق كه از كليساى كاتوليك غربى جدا شده بودند و هم به ويژه به دليل جنگ هاى صليبى كه مدت ها در جريان بود و صليبيان نتوانسته بودند مسلمانان را به شكست و عقب نشينى وادارند. پادشاهان غربى نيز اين وحدت را جدّى مى گرفتند (120) .با اين كه ايلخانان از زمان غازان خان به اسلام گراييدند، ليكن دشمنى سياسى آنها با مماليك همچنان ادامه يافت. از اين رو غازان در سال 1302 ميلادى طى نامه اى به پاپ بونيفاس هشتم باز هم خواستار انجام عمليات مشترك بود. بنا به گفته بعضى از مورخان مسيحى، غازان حاضر شد كه بعضى از نواحى را كه در فلسطين مفتوح ساخته بود به عيسويان واگذار كند و در ازاى آن، اتحادى را كه بين سلاطين مسيحى و ايلخانان ايران وجود داشت تجديد نمايد و به همين قصد سفرايى نيز به اروپا فرستاد. در دوران اولجايتو نيز تماس ها برقرار بود. نامه ادوارد دوم پادشاه انگلستان به اولجايتو و نامه ايلخان به فيليپ نيكوى فرانسه نمونه هايى از اين تماس هاست (121) . گويا مقصود اولجايتو از فرستادن سفرا به اروپا جلب مساعدت آنان براى حمله به شام و مصر بود.هيجانات ناشى از تبادل سفير بين مغول و غرب كه جهت اتحاد عليه مسلمانان صورت مى گرفت و گزارش هاى مبلّغان و مأموران اروپايى، آن چنان ذهنيت كاذبى در مورد فروپاشى قريب الوقوع اسلام ايجاد كرد كه بزرگان سياسى-مذهبى اروپا نيز آن را باور كرده بودند. نامه ادوارد دوم به سلطان محمد اولجايتو ايلخان مغول در اوايل قرن 14م / 8ق، كه در آن تقاضاى اتحاد براى سركوبى مسلمانان (حكومت مماليك مصر و شام) را دارد (122) نشان مى دهد كه چگونه بر اثر تبليغات سوء مبلّغان مسيحى، افكارى نادرست درباره اسلام در ميان مردم و حتى سلاطين اروپا پديد آمده بود و همچنين بيانگر عمق كينه و تهاجمى است كه در آن زمان، اسلام با آن روبه رو بوده است؛ وى در نامه اش خطاب به ايلخان مى نويسد:اگر اطلاعات ما درست باشد كتب اين فرقه لعنتى زوال قريب الوقوع آن را خبر مى دهند، پس طرح پسنديده خود را دنبال كنيد و ما اميدواريم كه در نيت قلع و قمع كردن اين فرقه شرير توفيق يابيد. چند مرد نيك روحانى و دانشمند عازم دربار شما هستند تا به يارى خدا، مردم شما را به آيين كاتوليك كه تنها راه رستگارى است رهبرى كنند و به آنان اصول اين دين را تعليم دهند و به جنگ با فرقه ناستوده محمد تشويق كنند. (123) عملى ساختن طرح اتحاد، تشويق مغول ها به قلع و قمع مسلمانان، تبليغ مسيحيت كاتوليك در ميان مغول ها از جمله اهدافى است كه اين نامه براى مبلغان و مردان روحانى مسيحى ذكر كرده است. اين مبلغان با اتكايى كه به حكومت ايلخانان مغول داشتند ضمن تبليغ مسيحيت تا آنجا كه موقعيت اقتضا مى كرد به اسلام و مظاهر اسلامى و مقدّسات مسلمانان بى حرمتى مى كردند.پس از دوران حكومت اولجايتو، كوشش در جهت ائتلاف، ديگر متوقف شد، ليكن كوشش به منظور انجام تبليغات مذهبى همچنان ادامه داشت. در سال 1318 ميلادى پاپ در سلطانيه يك اسقف نشين تأسيس كرد. اين تصميم متعاقب پيشنهاد گيوم آده كشيش دومينيكن صورت گرفت كه در سال 714 قمرى (1314م) به ايران آمد و سه سال در شهرهاى گوناگون به گردش و مطالعه پرداخت و هنگام بازگشت به رم به پاپ پيشنهاد كرد كه سلطانيه را كه در اوج شكوفايى سياسى و اقتصادى خود به سر مى برد، مقر اسقفى ايران سازد. به دنبال اين تصميم در سال 718 قمرى كشيش دومينيكن ديگرى به نام فرانسيس دوپروجيا (124) بنا بر فرمان پاپ به سلطانيه آمد و اوّلين اسقف اين شهر شد كه تا سال 724 قمرى در مقام خود باقى ماند. پس از چندى نخجوان نيز مقرّ اسقفى ديگرى گرديد. اين اقدام، بخشى از فرايند عقلايى كردن انجام تبليغات مذهبى در آسيا بود كه توسط پاپ ژان بيست و دوم پايه ريزى شده بود: دومينيك ها مسؤوليت ايلخان نشين ايران، آسياى مركزى و هند را بر عهده گرفتند و فرانسيسى ها به خاور نزديك، اردوى زرّين، مغولستان و چين اعزام شدند (125) . كليسا و عوامل آن تصور مى كردند بر اثر اين اقدامات، به زودى شرق اسلامى، مسيحيت را مى پذيرد و اين دين بر سراسر جهان حاكم خواهد شد.در دهه 1320 شخصى به نام ويليام آدام (گيوم آده) (126) براى مدت كوتاهى اسقف سلطانيه بود. وى در سال هاى 1316 يا 1317 ميلادى احتمالاً آخرين پيشنهاد عمده مربوط به ايجاد يك ائتلاف كارآمد، ميان اروپا و ايلخانان را مطرح كرد. اين طرح كه به عنوان «روش ريشه كن كردن مسلمانان» شناخته شده است شامل ايجاد يك اسكادران دريايى به رهبرى جنوايى ها در اقيانوس هند بود كه مى بايست شاهرگ حياتى سلاطين مملوك را با شرق قطع كنند (127) . گيوم آده كه در آيين مسيحيت، سخت متعصب بود، اسلام را كه مانع گسترش مسيحيت شده بود دشمن مى داشت و در مسلمانان به چشم بغض و عداوت مى نگريست. وى پس از خاتمه مأموريتش در ايران، كتابى به نام «ريشه كن ساختن مسلمانان» نوشت و در تحت اين عنوان نظريات خود را درباره لشكركشى سلاطين مسيحى و تصرف سرزمين هاى اسلامى شرح داده و مسيحيانى را كه با مسلمانان مراوده داشتند و بازرگانانى را كه به آنان اسلحه مى فروختند «پسران تبهكار كليسا» خوانده است. نقشه او در اين كتاب براى نابودى مسلمانان بر چهار اصل استوار بود:1-جلوگيرى از كمك مسيحيان به مسلمانان، به خصوص بازرگانان مسيحى؛2-اشغال قسطنطنيه به دليل كمك نكردن امپراطورى بيزانس به جنگ هاى صليبى و گرايش اين حكومت به جانب مصر؛3-جلوگيرى از خان هاى دشت قبچاق براى ادامه برقرارى روابط دوستى با مصر؛4-متمركز ساختن ناوگان در يكى از بنادر خليج فارس يا اقيانوس هند براى جلوگيرى از صدور كالاهاى هند و شرق دور به مصر.اين راهب سياستمدار معتقد بود كه مى بايست به كمك ايلخانان چند پايگاه دريايى در هرمز و يا قشم ساخته شود تا كانون هايى براى مسيحيان در اين منطقه گردد و از طريق اين پايگاه ها نيروى آنان در سواحل خليج فارس استحكام بيشترى يابد (128) . اين پيشنهاد نيز به جايى نرسيد، زيرا صلح آخرين ايلخان به نام ابوسعيد با مملوك ها امكان هرگونه عمليات مشترك عليه آنها را پايان داد.در نتيجه با همه تلاشى كه مغولان و فرنگيان براى اجراى يك طرح اتحاد عملى مشترك (مسيحى-مغولى) عليه مسلمانان به كار بستند، به دليل مقاومت و پايدارى مسلمانان در برابر سپاهيان مغول و وارد نمودن شكست هايى بر آنان، نتوانستند به اهداف خويش دست يابند؛ لذا پيشرفت مغول در غرب به وقفه برخورد و رؤياى تجديد حيات مسيحى در خاورميانه براى هميشه به هم خورد، زيرا رهبران مسيحى اميدوار بودند كه اگر نه همه مغول هاى آسيا، حداقل ايلخانان ايران به يك امپراطورى مسيحى تبديل شوند و با اروپا عليه مسلمانان بى دين متحد شوند. به نوشته سِر ريچارد ساوترن «اين چشم اندازى باشكوه بود كه اگر فقط بخشى از آن نيز تحقق مى يافت، تاريخ جهان را از بنياد دگرگون مى ساخت». (129)