حمايت مسيحيت شرقى از ايلخانان - نگرشی تاریخی، بر رویارویی غرب با اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرشی تاریخی، بر رویارویی غرب با اسلام - نسخه متنی

جهانبخش ثواقب‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حمايت مسيحيت شرقى از ايلخانان

با تأسيس حكومت ايلخانى در ايران (654ق / 1256م) تحولات مهمى در سياست جهان مسيحى شرق ايجاد شد كه تا آن زمان بى سابقه بود. تا آن زمان مسيحيان شرق، چون گرجى ها و ارامنه و ساكنان روم شرقى، از چهار جهت در محاصره جهان اسلامى بودند و هيچ گونه مجال توسعه و جولانى نداشتند ولى اينك همه چيز دگرگون گشته بود. حكومت مسلمان خوارزمشاهى جاى خود را به دستگاه نيمه بودايى-نيمه مسيحى ايلخانى داده بود. دستگاه خلافت عباسى با تصرف بغداد در 656 قمرى (1258م) توسط هلاكوخان مغول برچيده شد و شامات و مصر، آخرين پايگاه جهان اسلام، مورد تهديد مستقيم مغولان قرار گرفته بود. مسيحيان كه از ابتداى حمله هلاكو به ايران، اقدامات وى را دنبال مى كردند، هر روز بيش از پيش بر اميدوارى شان به سقوط دنياى اسلام افزوده مى شد. نمايندگان و رسولان اين حكومت ها از راه دور، خود را به دربار قراقروم و سپس پكن مى رسانيدند و با اظهار دوستى و حتى انقياد، امپراطوران مغول را به ادامه لشكركشى به بقيه دنياى اسلام تشويق مى كردند و وعده همه گونه مساعدت مى دادند (130) .

تسخير و تصرف بغداد از طرف مغولان در نظر مسيحيان شرق يك نوع انتقام الهى بود و آن را به مثابه فيروزى و فتحى براى خودشان تلقى نمودند. از ديدگاه مسيحيان (نسطوريان، يعقوبيان و ارامنه) مغولان منتقمى بودند كه از جانب خداوند از اعماق صحارى گبى فرستاده شده بودند تا انتقام مسيحيان را از مسلمانان بگيرند.

رفتارهاى ملايم و حمايت آميز مغولان با مسيحيان، احساسات و علاقه آنان و تمامى مسيحيان مشرق زمين را نسبت به مغولان برانگيخت. آنان به پايان پنج سده سلطه مسلمانان چشم دوختند و از ويرانى بغداد اظهار شعف و شادمانى كردند (131) . به قول گروسه «كى مى توانست در مخيله خود به اين فكر بيفتد كه چند نفر مبلغ بى بضاعت و فروتن نسطورى كه در قرن هفتم [ميلادى ] از سلوكيه در ساحل دجله يا از «بيت الابه» به شنزارهاى لم يزرع تركستان شرقى و مغولستان، براى ترويج دين مسيح رفته و بذرى افشانده اند، اين چنين خرمنى را روزى درو كنند؟» (132)

در لشكركشى هاى هلاكو به ايران و عراق عرب عمده نيروهاى او از مسيحيان تشكيل مى شد. فرمانده كل قوا و تعداد كثيرى از سپاهيان مغولى گسيل شده به جانب ايران مسيحى بودند و به نسبت پيشروى جنگ، سپاهيان مسيحى ديگرى، از گرجى و ارمنى به لشكر هلاكو پيوستند (133) . اينان در قتل عام ساكنان بغداد نقش برجسته داشتند. تسخير سريع برخى از قلعه ها و استحكامات نظامى بين النهرين بى گمان به يارى مسيحيان صورت گرفت.

در فتح بغداد و قتل و غارت آن، اقليت مسيحى شهر از تهاجم و قتل و غارت مصون ماندند و تشكيلات مذهبى شان سالم بر جاى ماند، زيرا بنا به دستورهايى كه از جانب خان و فرماندهان مغولى صادر مى گشت و به لحاظ حضور مسيحيانى كه در سپاه مغول بودند، به مسيحيان حتى المقدور آسيبى نرسيد و به فرمان دوقوز خاتون همسر هلاكو كه يك مسيحى نسطورى بود به مال و جان امان داده شدند و دچار سرنوشت ديگر ساكنان شهر نشدند؛ ديگر مسيحيان بين النهرين نيز با پناه جستن به مغولان و دست به دامان آنان شدن، نجات يافتند (134) .

مورخ ارمنى كيراكوس دكانتزاگ مى نويسد كه در موقع تصرف بغداد، دوقوز خاتون زوجه هولاكو كه نسطورى مذهب بود از شوهر خود تمنا كرد كه جان مسيحيان نسطورى مذهب و جان ساير مسيحيان را از هر گزندى ايمن بدارد و هلاكو جان آنها را حفظ كرد و به مال و دارايى آنها نيز كسى تعرضى ننمود (135) .

وارطان كشيش و مورخ ارمنى در اين باره مى نويسد كه در موقع تسخير و تصرف بغداد به دستور اسقف ماكيخا، رئيس فرقه نسطورى بغداد، عيسويان در كليساى بزرگ شهر گرد آمدند و مغولان به آن كليسا و به پناهندگان آن جايگاه هيچ زيانى وارد نياوردند. هلاكوخان حتى يكى از قصور خليفه را كه دواتدار يا معاون صاحب ديوان در آن سكونت داشت و بنايى باشكوه بود به اسقف ماكيخا ارزانى داشت كه از آن پس از شخصيت هاى معتبر شهر شد و در پيشبرد كار مسيحيان عهده دار نقش عمده اى گشت (136) . با امتيازاتى كه عيسويان كسب كردند، با وجود سكوت منابع، مى توان انگاشت كه آنان تا چه حد در سقوط بغداد تأثير داشته و موجبات پيروزى مغولان را فراهم كرده بودند.

كيراكوس گنجه اى مورخ ارمنى، كينه اعصار و قرون دولت هاى مسيحى را نسبت به دستگاه خلافت عباسى چنين بيان مى دارد: «بغداد در دوره استيلاى خود چون زالوى سيرى ناپذيرى، خون همه جهان را مكيده بود و اينك در ازاى همه خون هايى كه ريخته و آسيب هايى كه رسانيده بود كيفر مى ديد زيرا پيمانه ستم او ديگر سرآمده بود». (137)

اوضاع مسيحيان را مى توان بنا به نقل مقريزى تاريخ نگار مملوكان مصر با تصوير احوال مسيحيان دمشق نشان داد كه «بالا گرفتن كارشان آغاز شد. از هلاكو يرليغى دريافت داشتند كه حاكى از حمايت آشكار او نسبت به انجام آزادانه مراسم دينى آنان بود. آزادانه در ماه رمضان شراب مى نوشيدند و آن را در گذرگاه هاى عمومى بر جامه هاى مسلمان و در مساجد مى ريختند. چون از كوى و برزنى مى گذشتند صليب با خود داشتند و تاجران را وادار مى كردند برخيزند و با كسانى كه از برخاستن خوددارى مى كردند به بدرفتارى مى پرداختند. صليب را در كوچه و بازار بر دوش مى كشيدند و به كليساى قديسه مريم مى رفتند و در ستايش دين خود به وعظ و خطابه مى پرداختند». (138)

در خود ايران، پس از استقرار حكومت ايلخانى، مسيحيان از امتيازات و آزادى هايى برخوردار شدند كه تا آن زمان بى سابقه بود. با توجه به جو مساعد مركز امپراطورى و فرمان «منگوقاآن» داير بر معافيت روحانيون مسيحى از پرداخت عوارض و ماليات ها، كه قبلاً صادر شده و او نيز بر آن صحه گذاشته بود، فتح بغداد را بايد يكى از موارد درخشان، توفيق آميز و پراميد تاريخ مسيحيان به شمار آورد. بدين ترتيب، فرصتى مناسب براى همكارى بين حكومت هاى مسيحى شرق و مغولان بر ضد باقيمانده دنياى اسلام فراهم آمد و در اين راه جنبش بى سابقه اى از جانب آنها به رياست هيتوم (هايتون، حاتم، هتئوم) فرمانرواى ارمنستان صغير آغاز شد. اين حكومت ها اميدوار بودند كه با كمك مغولان بتوانند مردم سواحل مديترانه شرقى را كه قبل از گرويدن به دين اسلام، مسيحى بودند بار ديگر به مسيحيت بازگردانند و اسلام را از آن خطه برانند (139) .

نقشه هيتوم يا هايتون عبارت از «اتحاد مسيحيان شرقى با مغولان بر ضد مسلمانان» بود. اتحاديه حكومت هاى مسيحى شرقى بر ضد مسلمانان به رياست هيتوم، از زمانى پى ريزى شد كه وى قبل از حركت هلاكو، با ايجاد ارتباط با قراقروم، وعده همه گونه مساعدت را براى فتح سرزمين هاى شرقى درياى مديترانه به مغولان داد و در مقابل از امپراطور، قول رهايى مسيحيان شرقى از زير يوغ مسلمانان و بازپس دادن مكان هاى مقدس مورد ادعايشان را گرفته بود، كارى كه صليبيون از انجام دادن آن عاجز مانده بودند. زمانى كه بايجو سردار مغولى به جاى «جُرماغون» فرمانده كل قواى ايران شد و به قصد سركوبى اتابكان روم به آسياى صغير حمله كرد، تقريباً اين اتحاديه تشكيل شده بود، زيرا بايجو تصميم داشت با از ميان بردن حكومت سلاجقه روم، قلمرو خان مغول را در سراسر آسياى صغير توسعه دهد.

به دنبال همين سياست بود كه ميخائيل هشتم، فرمانرواى روم شرقى، هيأتى را به رياست يكى از روحانيون مهم، از قسطنطنيه به دربار هلاكو فرستاد و مى خواست دختر خود مريم را به همسرى وى درآورد، ليكن با مرگ هلاكو، اين ازدواج با جانشين او انجام گرفت (140) .

نمونه اى از اين همكارى عملى، آن است كه در سال 1260م / 659ق، بر اساس نقشه اتحاد مغول-مسيحى، سه شخصيت معروف مسيحى: بوهموند چهارم امير انطاكيه و هيتوم (هتئوم، هايتون) پادشاه ارمنستان كليكيه (ارمنستان صغير) و كيتوبوقا فرمانده نسطورى هلاكو در رأس نيروهاى مغول كه بخشى از آن را سربازان مسيحى تشكيل مى دادند، قرار داشتند و در يورش بر دمشق با هلاكو همكارى كردند. اين فرماندهان پس از گشودن دمشق، افزون بر كشتار مسلمانان، در اماكن مقدس اسلامى آن شهر، بى حرمتى هايى ويژه روا داشتند. مسلمانان مجبور شدند در برابر صليبى كه مسيحيان در خيابان ها مى گرداندند تعظيم كنند و يكى از مساجد شهر به كليساى مسيحى تبديل گرديد (141) .

گذشته از حكومت هاى مسيحى شرق، اقليت هاى عيسوى نيز كه از لحاظ كثرت جمعيت قابل توجه و در سراسر آسيا پراكنده بودند، در اين عصر نيروى كمى و كيفى بيشترى يافته بودند و با پشتيبانى مغولان و جهان غرب و هيأت هاى گسيل شده از آن سو، هر روز بر اعتبار و نيروى سياسى خود مى افزودند. اين گروه به احساسات ضداسلامى روز به روز بيشتر دامن مى زدند. دنياى غرب از دور ناظر اين جريانات بود و دربار واتيكان از برقرارى تماس هاى نزديك با هولاكوخان غفلت نداشت.

«سرقويتى» يا «سرقوقيتنى بيگى» مادر هلاكو (ومنكو وقوبيلاى) و «دوقوز خاتون» همسر هلاكوخان از با نفوذترين زنان مغول با حدّت و حرارت از دين مسيح (فرقه نسطورى) پيروى مى كردند. دوقوز خاتون نوه (پسرزاده) «اونگ خان» رئيس ايل كرائيت بود كه افراد آن از چند قرن پيش مسيحى شده بودند و اروپاييان اين شخص را ملك يوحنا (پرسترژان) مى پنداشتند، اين زن همه مساعى خويش را صرف ضربه زدن به اسلام و روى كار آوردن دين مسيح كرد. وى اميدوار بود كه مسيحيت روز به روز درخشان تر شود. در اين راه توانسته بود كه هلاكو را نيز به مسيحيت متمايل سازد و از اقدامات او حمايت نمايد تا جايى كه مسيحيان او را منجى خود مى پنداشتند (142) ؛ خواجه رشيدالدين فضل الله در اين باره چنين مى نويسد:

هولاكوخان مراعات خاطر او را ترتيب و اعزاز آن طايفه فرمودى تا غايت كى در تمامت ممالك كليساها محدث ساخته و بر در اردوى دوقوز خاتون همواره كليسا زده بودى و ناقوس زدندى... و همواره تقويت ترسايان كردى. (143)

خان مغول نه تنها به مسيحيان اجازه داده بود كه در هر شهر كليسايى بسازند و ناقوس ها را به صدا درآورند، بلكه به همراه همسرانش در مراسم كليسايى شركت مى كرد و از روحانيان مى خواست تا برايش دعا كنند. با نظر دوقوزخاتون، كشيشان و به طور كلى مسيحيان بر سر كارهاى حساس ديوانى و سپاهى گماشته شدند و جاى ايرانيان مسلمان را يكى پس از ديگرى اشغال مى كردند. از آن گذشته، از اطراف و اكناف جهان، روحانيان، اطبا، بازرگانان و ماجراجويان مسيحى، همچنين هيأت هاى مذهبى به ايران روى مى آوردند و هر يك به فراخور حال خود مقامى مى يافتند و جا را بر ايرانيان مسلمان تنگ تر مى كردند (144) .

با مرگ هلاكو و دوقوز خاتون در سال 1265 ميلادى مسيحيان شرق از داغ مرگ آن كنستانتين جديد و آن هلن جديد سوكوار شده و عزا گرفتند. آنها از مرگ اين دو حامى مذهب مسيح بى نهايت متأثر شدند و در سوك آنها اشك مى ريختند و آنها را «دو ستاره دنياى مسيحيت» خواندند، اما مسلمانان شادى كردند از اين كه خداوند دشمن اسلام را از دنيا برده است (145) . بارهبرايوس (ابن العبرى) مطران فرقه يعقوبى كه كتاب او گزارش هاى اين دوره را دربر دارد، مرگ ايلخان و همسرش را به منزله ضربه اى شديد بر پيكر مسيحيان سراسر جهان دانسته است چرا كه آنان رايت پيروزى دين مسيح را برافراشتند (146) .

اباقا كه بعد از هلاكو جانشين پدر شد نيز به عيسويان محبت تام و تمامى داشت و خود يك همسر مسيحى (ماريا-مريم دختر امپراطور بيزانس ميخائيل پالئولوگ) اختيار كرد و از اسقف مار دنها مطران نسطوريان حمايت مى كرد. پس از مرگ اين اسقف نيز شخصاً خلعت منصب اسقفى را به دوش جانشين بعدى به نام اسقف يهبا لاهه انداخت و او را بر مسند نشاند و لوحه زرينى كه قدرتش را تأييد مى كرد به دستش داد (147) . انتخاب اباقا به سلطنت به راهنمايى هاى وارتان، جاثليق ارمنى و مشاور دوقوز خاتون صورت گرفت و ظاهراً وى قبل از ازدواج با ماريا به خواهش او ديانت مسيح را پذيرفته و غسل تعميد يافته بود (148) .

در فرمانروايى اباقا به دليل ارتباط نزديكى كه بين ايلخان و غرب برقرار شده بود، روز به روز بر تعداد كليساها و ديرها در سراسر ايران به خصوص آذربايجان كه در آن دوره قلب حكومت محسوب مى گرديد و همچنين بر تعداد پيروان دين مسيح با پشتكار مبلّغانى كه در گوشه و كنار به تبليغ مشغول بودند افزوده مى شد و سياست ايلخان بر اساس تقويت كليسا و حمايت از روحانيان مسيحى در مناطق مسيحى نشين استوار شده بود.

/ 239