كينه ورزى يهوديان نسبت به مسلمانان - نگرشی تاریخی، بر رویارویی غرب با اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرشی تاریخی، بر رویارویی غرب با اسلام - نسخه متنی

جهانبخش ثواقب‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كينه ورزى يهوديان نسبت به مسلمانان

يهوديان نيز در عهد حكمفرمايى مغولان تا حد زيادى بهبودى موقع و مقام خود را تجربه كردند و از اين فرصت به ضديت با مسلمانان پرداختند. در دوره سلطنت ارغون، يهوديان جرأت يافتند بر صحنه تاريخ ظاهر شوند و نقشى چند در سياست بر عهده گيرند. كسى كه مسؤول اين ظهور سياسى موقت بود سعدالدوله نام داشت كه در 682 قمرى در ديوان حكومتى بغداد به كار گماشته شد در 687 قمرى به عنوان پزشك در دربار ارغون قرار گرفت سپس در رأس امور مالى بغداد گماشته شد و اندكى هم حاكم عراق شد. سپس در 688 قمرى به عنوان صاحب ديوان ممالك منصوب شد. در اين سمت، ستاره بخت يهوديان برآمد و درخشيدن گرفت. سعدالدوله كه يهودى متعصبى بود و زمام امور ديوانى و حكومتى را در دست گرفته بود با استقرار در مقام وزارت، بى درنگ مخالفان خويش را از كار بركنار كرد و شغل هاى مهم و حساس ديوانى و فرمانروايى ايالات و شهرها را به خويشاوندان و نزديكان خود سپرد، چنان كه فخرالدوله يكى از برادرانش را به حكومت بغداد فرستاد. برادر ديگرش امين الدوله را حاكم ديار بكر و ربيعه كرد. پسر عموى خود به نام شمس الدوله را به حكومت فارس گماشت و يكى از اراذل را به حكومت كوفه كه مسجد آن شهر را ويران كرد و اسباب و آلات و موادآن را به مصرف عمارات حكومتى رسانيد و آن مسجد جامع كه مرقد بزرگان دين بود به حال ويرانه درآمد. حكومت آذربايجان را به لبيدبن ابى ربيع، يهودى ديگر و وزارت اِشراف تبريز را به پسر عموى ديگر خود مهذب الدوله واگذاشت. برادرى ديگر را به حكومت شهر ديگرى در عراق عرب منصوب كرد. به حكم سعدالدوله، هيچ مسلمانى حق داشتن كار ديوانى و حكومتى و همچنين حق ورود به اردوى خان (ارغون) را نداشت. بدين سان زمام امور ولايات مختلف اسلامى در قلمرو ايلخانان در دست يهوديان قرار گرفت و كار آنها به اوج اعتلا رسيد.

در حدود سال 687 قمرى جماعتى يهودى از اهالى تفليس كه اوضاع حكومت را بر وفق مراد خود مى ديدند به بغداد آمدند و شغل هايى به آنان داده شد. اين گروه از هيچ اجحافى نسبت به مسلمانان بغداد فروگذار نكردند (149) .

سعدالدوله و گروهش دشمنى و كينه اعصار و قرون يهوديان را از مسلمانان به طور كامل نمايان ساختند و از حربه اى كارساز سود جستند. از آنجا كه مغولان به چنگيز به چشم پيامبرگونه اى مى نگريستند و همواره سعى داشتند كه قوانين «ياسا» را در جامعه مجرى سازند و همواره جنگى نهانى و گاه آشكار بين ايرانيان و مغول ها بر سر اين موضوع درگير بود، يهوديان براى انتقام گرفتن از مسلمانان، اين موضوع را دستاويز قرار دادند و سعدالدوله به ارغون چنين تفهيم كرد كه «نبوت از چنگيزخان به ارث به وى رسيده» «و چون حضرت محمد(ص) به جهاد دين را گرفت و در يك روز چند سر را فرمود در خندق بريدند و به قهر قلاده مطاوعت بر رقبه استسلام نهاد» ايلخان نيز بايد به همين ترتيب پيش رود و هر كه دين او را قبول كرد كه كرد وگرنه كشتنش واجب است. همچنين به ارغون چنين تفهيم كرد كه در هر دوره به مقتضاى زمان و مصالح مردم، خداوند صاحب كتابى را برانگيخته و دينى جديد حادث گشته و هرگاه مردم به پيامبرى او رضا نداده اند، صاحب كتاب مزبور با زور و قهر دين خود را به آنان قبولانيده است. پس چون اين فضايل (پيامبرى) در وجود ايلخان عادل موجود است، بايد او نيز دعوى جانشينى چنگيزخان و پيامبرى كند. اين تحريكات در ارغون كه دشمن اسلام بود مؤثر افتاد و چون در دربار، مسلمانى باقى نمانده بود كه دفع اين تحريكات كند، عزم سلطان بيش از پيش در سركوبى نهايى اسلام و مسلمانان جزم كرد. وزير، كار را از اين هم فراتر برده براى تبديل كعبه به بتخانه، نامه هايى به اعراب يهودى نگاشته و شروع به آماده كردن سپاه ارغون براى فتح مكه كرده و دستور به ساختن كشتى هايى در بغداد داده بود (150) . به دنبال اين اقدامات، نجيب الدين، كحّال يهودى را با فرمانى به خراسان فرستاد تا طبق صورتى كه در دست داشت، دويست نفر از بزرگان و متنفذان ايرانى آن ايالت را به قتل رساند، زيرا از آن منطقه نغمه هاى مخالفى شنيده شده بود. همچنين شمس الدوله حاكم فارس را به كشتن هفده تن از روحانيان شيراز واداشت كه گناهشان شهرت و خدمت خاندانشان و نفوذى بود كه در بين مردم داشتند. بر اين روال، ارغون به تحريك سعدالدوله و به اين بهانه كه بايد معاندان و دشمنان را از پيش پا برداشت «به اندك توهمى يا سبب مختصر جريمتى، صد جان را بر باد مى داد» و «انتقام او اهل اسلام را شمشيرى بود زهرآلود» اما سرانجام در سال 690 قمرى بزرگان ايرانى او را كشتند و عكس العمل شديدى به يهوديان نشان دادند. در سراسر ايران يهودى كشى آغاز شد و هر كه را مى يافتند اموالش را به غارت مى بردند (151) . بدين ترتيب يهوديان نيز همانند مسيحيان نتوانستند به اسلام آن گونه كه مايل بودند ضربه وارد آورند و با انهدام اسلام به آرزوى خويش برسند بلكه اسلام همچنان سرافراز و سربلند از معركه به درآمد.

/ 239