تصويرهاى نادرستى كه در قرون وسطى، دانشمندان مسيحى از اسلام ارائه دادند موجب گرديد كه مسيحيان در هنگام جنگ و مبارزه با مسلمانان احساس كنند كه در راه پيروزى نور بر ظلمت مى جنگند و عملشان موجب خشنودى و رضايت خداوند است. بر پايه همين باورها حتى گروه هايى در غرب پديد آمد كه با اسلام و مسلمانان به مبارزه مى پرداختند و اين امر را براى خود يك افتخار بزرگ مى پنداشتند، از جمله هنگامى كه مسلمانان بر اندلس حكومت مى كردند، فرقه اى متعصب از مسيحيان در قرطبه تشكيل شد كه علناً به پيغمبر اسلام ناسزاگويى مى كردند و از مرگ هم ابايى نداشتند. قتل كشيشى به نام پرفكتوس كه درباره پيغمبر سخنانى ناروا گفته بود در شكل گيرى اين فرقه مؤثر بوده است. اين كشيش جسور و بى پروا در محاكمه خود در مقابل قاضى مى گويد كه محمّد خادم شيطان بوده است. قاضى او را به چند ماه زندان محكوم كرد مگر اصلاح پذيرد ولى مؤثر نيفتاد و به گفته خود همچنان اصرار داشت و سرانجام محكوم به اعدام شد. هنگامى كه او را براى اعدام مى بردند همچنان پيغمبر را ناسزا مى گفت. مسلمانان از قتل وى خرسند شدند و مسيحيان براى دفنش مراسم مجلل برپا كردند و او را به شمار قديسان بردند.قتل پرفكتوس، كينه مسلمان و مسيحى را تحريك كرد. عده اى از متعصبان مسيحى به پيشوايى كشيشى به نام اولوجيوس گرد آمدند كه هدفشان آشكارا ناسزا گفتن به پيغمبر بود، آنان مى پنداشتند هر كس در اين راه بميرد به بهشت مى رود. اولوجيوس را يك دوست ثروتمند به نام الفارو كه هم او بعدها گزارش زندگى اين كشيش را نوشت، كمك مى كرد.در اين اثنا يك راهب قرطبى به نام اسحق پيش قاضى رفت و گفت كه مى خواهد مسلمان شود. قاضى خرسند شد و مبادى دين اسلام را براى او شرح مى داد كه راهب سخن او را بريد و گفت: «پيغمبر شما دروغ گفته و فريبتان داده است و ...». قاضى به او پرخاش كرد و گفت مگر مست است؟ راهب گفت: «نه، من هوشيارم. به اعدام محكومم كن». به دستور قاضى او را زندان كردند. دو روز بعد از اين حادثه، يك سرباز فرنگى از نگهبانان قصر به نام سانكو جسارت ورزيده علناً به پيغمبر اسلام ناسزا گفت و اعدام شد. چند روز بعد شش نفر راهب در حضور قاضى به پيغمبر ناسزا گفتند و نه فقط تقاضاى اعدام كردند بلكه درخواست شكنجه سخت نيز داشتند. يك كشيش و يك شمّاس و يك راهب ديگر نيز از آنها تبعيت كردند.در نتيجه، گروهى از افراد اين فرقه داوطلب مرگ شدند. در زمره اين داوطلبان مرگ، دخترى جوان از پيروان اولوجيوس بود كه فلورا نام داشت و از پدر مسلمان و مادر مسيحى بود. شكل گيرى اين فرقه و دشنام هايى كه به پيامبر مى دادند كه بر اثر آن، برخى از اين ناسزاگوها اعدام شدند، هيجان فلورا را بيفزود و از ديرى كه در آنجا بود بيرون شد و با راهبه ديگرى به نام مارى (مريم) كه خواهر يكى از كشيشان مقتول بود به حضور قاضى رفتند و با هيجان تمام، ناسزاگويى به پيغمبر را آغاز كردند و گفتند كه اسلام اختراع شيطان است.قاضى در ابتدا با آنها ملايمت كرد و فقط به زندانشان فرستاد اما در زندان تحت تأثير گفته هاى اولوجيوس كه خود نيز به زندان بود، در عقيده خويش استوار ماندند و براى مرگ آماده شدند. سرانجام هر دو در 24 نوامبر سال 805م / 236ق، اعدام شدند. كشيش اولوجيوس نيز كه سخت طرفدار «مرگ مقدّس» بود در 859ق / 245م، اعدام شد (169) .وجود چنين فرقه اى، نمونه اى است از رواج تعصب و جهل در ميان طرفداران آيين مسيح كه راهبان و كشيشان به آن دامن مى زدند و دشنام به پيامبر اسلام را از امورى مى دانستند كه آنها را به بهشت داخل مى كند. يكى از دلايل چنين واكنش هاى جاهلانه و تعصب آميز نسبت به اسلام و پيامبر آن، معرفى غلط و نادرستى بود كه ارباب كليسا از اسلام در ميان مردم اروپا رواج مى دادند و در نتيجه، آنها اطلاعات صحيح و درستى از حقيقت اسلام و شخصيت پيامبر بزرگوار آن نداشتند؛ لذا بر پايه آگاهى غلط و كاذب خود قضاوت مى كردند.اين جهل و تعصب خاص كشيشان و عامه مردم نبود. پاپ پى دوم رهبر كاتوليك ها (از 1458 تا 1468م) در نامه اى به سلطان محمد دوم فاتح خليفه عثمانى، درباره مسلمانان و عقيده آنان به خداوند چنين گفته است:در موضوع الوهيت موارد اختلاف بسيارى ميان مسيحيان و مسلمانان وجود دارد، چندان كه ممكن نيست مسيحيان در اين باره هرگز با مسلمانان به توافق برسند. شما مثلاً معتقديد كه خدا جسمانى است و حال آن كه ما خدا را روحانى مى دانيم. (170) وى در جايى ديگر، از روى جهالت و تعصب تمام مى گويد:چقدر براى ما شرم آور خواهد بود كه اين قوم كافر كيش [مسلمانان ] قومى كه به حق مورد تحقير ماست و حتى شايسته نام انسان نيست، بر ملّت برگزيده خدا [مسيحيان ] تسلّط يابد. (171) طبيعى است كه اين گونه برداشت هاى نادرست از اسلام كه از طرف رهبران كليسا در ميان مردم رواج مى يافت تا چه حد مى توانست تأثير سوء داشته باشد.