بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید با افول حكومت اسلامى در اسپانيا رفتار غيرانسانى حكومت هاى مسيحى اسپانيا با مسلمانان به صورت يك تراژدى تكان دهنده در تاريخ جهان ثبت شده و صحنه هاى گوناگون آن، موضوع يكى از غم انگيزترين سرگذشت هايى را تشكيل مى دهد كه بشريت تاكنون آزموده است.البته قبل از سقوط غرناطه نيز مسلمانان تحت فشارهاى گوناگون قرار گرفته بودند. در اين باره يكى از مسيحيان مسلمان شده اندلس در كتاب خود (در سال 823ق / 1420م)، مى نويسد: يكى از مسلمانان شهر نبونيه اندلس براى حفظ جان و ادامه زندگى در ميهن ناچار بود مسلمانى خويش را پنهان كند و در سلك كشيشان كليسا درآيد و خويشتن را نيقولا و مرتيل نامد (176) ، ولى بعد از سقوط غرناطه، مسلمانان آن خطه در وضع بسيار بدترى قرار گرفتند. از آن پس اسپانياى مسيحى تا جايى كه توانست براى از هم گسستن مسلمانان و آسيب رساندن بر جهان اسلام كوشيد.از نظر دستگاه رهبرى كليساى كاتوليك رم و دولت هاى اروپايى، سقوط غرناطه تنها شكست ابوعبداللّه، آخرين حاكم مسلمان از دودمان نصيرى هاى غرناطه در برابر نيروهاى متحد فرديناند و ايزابل نبود كه به عنوان يك پيروزى فراموش ناشدنى جهان مسيحيت بر اسلام قلمداد شد و به گفته ساندرس رويداد غرناطه «يك انتقام ناتمام و جزئى جهان مسيحيگرى» (177) از اسلام بوده است. اروپا كه همواره از اتفاق مسلمانان و پيشرفت هاى مادى و معنوى جهان اسلام در هراس و نگرانى به سر مى برد سقوط غرناطه را بسيار بزرگ داشت و بر شكست مسلمانان شادمانى فراوان كرد، در حالى كه به نوشته بارتولد: «سقوط غرناطه بسان يك انفجار در سراسر جهان اسلام صدا كرد» (178) و مسلمانان جهان را در سوك آن رويداد نشاند. رهبران كليساى كاتوليك رم جشن ها و پاى كوبى ها و شادمانى هايى به همان مناسبت در رم و واتيكان به راه انداخته بودند (179) .يك نويسنده فرانسوى در كتاب خود به نام «جم-سلطان» مى نويسد كه پس از پخش خبر سقوط غرناطه، واتيكان و ديگر جاها در رم در چراغان فرو رفت و براى روزهاى پى درپى جشن گرفتند. در يكى از نمايش ها دو تن به شكل فرديناند و ايزابل درآمده بودند، در حالى كه مردى ديگر در نقش حاكم مسلمان شكست خورده، ابوعبداللّه، به زنجير بسته شده به پاى آن دو تن افتاده بود. تماشاگران براى شاه و شهبانوى اسپانيا كه سرانجام با وحدتشان، پس از سال ها شكست اسپانيولى ها از مسلمانان، فرمانروايان اسلامى غرناطه را از پاى درآورده بودند، فريادهاى شادى و شادباش سرمى دادند (180) . رهبران كاتوليك واتيكان با برپايى اين گونه نمايش ها و جشن ها علاوه بر آرامش بخشيدن به حس انتقامجويى خويش، قصد در هم شكستن روحيه مسلمانان و فرمانروايان اسلامى به ويژه سلاطين عثمانى را داشتند و اين كه به جهان مسيحيگرى بگويند كه برخلاف گذشته، جهان اسلام در برابر غرب ناتوان شده و مسيحيگرى بر اسلام پيروز آمده است.برخلاف مسلمانان كه در دوران تسلط خويش بر اسپانيا، رفتارى انسانى با مسيحيان و اقوام مغلوبه داشتند، مسيحيان چنان به قتل مسلمانان پرداختند كه از آن به دردناك ترين واقعه تاريخ ياد كرده اند. در دوران حاكميت فرديناند ابتدا مسلمانان را به پذيرفتن دين مسيح(ع) مجبور كردند و بعد به بهانه اين كه مسيحى نيستند همه را به ديوان عدالت مقدس مذهبى (محكمه تفتيش عقايد) سپردند و محكمه مزبور تا حدى كه ممكن بود ايشان را در آتش انداخته سوزانيد و چون اين عمل به كندى پيش مى رفت، شق ديگر كه اخراج مسلمانان از كشور باشد در نظر گرفته شد. اسقف اعظم طُليطَله كه رئيس محكمه مقدّس بود رأى داد كه تمام اعراب غير مسيحى را با زنان و بچه از دم شمشير بگذرانند. بلداى راهب رأى داد كه اعراب را بلااستثنا (مسيحى و مسلمان) به قتل رسانند، ليكن در سال 1610 ميلادى، حكومت اعلاميه اى انتشار داد كه تمام آنها كه باقى مانده اند يكباره از كشور خارج گردند. راهب مزبور با نهايت مسرت و خوشى ذكر مى كند كه سه قسمت اين جمعيت در اثناى راه به قتل رسيدند و مخصوصاً در يكى از اين مهاجرت ها كه در آن يكصدو چهل هزار نفر مسلمان به طرف افريقا مى رفتند يكصد هزار نفر مقتول شدند. در ظرف چند ماه زياده از يك ميليون مسلمان از اندلس خارج گرديدند و مطابق تخمينى كه در اين باب از سديلو و اكثر مورخان به عمل آمده است، از ابتداى فتح فرديناند تا زمان اخراج مسلمانان اندلس، سه ميليون از عده جمعيت آن كشور كاسته شد (181) ؛ گوستاولوبون فرانسوى مى نويسد: