فيلم باز باران
بابك والى كارگردان:محسن محسنى نسبفيلمنامه:راضيه فلاح,محسن محسنى نسب محصول گروه تلويزيونى شاهدخلاصه داستان
صبا همسر يك خلبان شهيد, همراه فرزندش ((صدرا)) در تنهايى پس از شهادت شوهرش درگير مسائل و مشكلات عاطفى و روانى بسيارىاست كه باورود((امير)) برادر شوهرش ازخارج ازكشور كه براى دامه تحصيل رفته بوده است, حوادثى در زندگى آنها پيش مىآيد. پدر و مادر, امير را وادار به ازدواج مى نمايند و عكسهايى را در اختيارش مى گذارند تا همسرش را انتخاب كند ولى امير عكس همسر برادر شهيد را نشان مى دهد كه نشان از انتخاب اوست و سرانجام منجر به ازدواج آندو مى شود اما... .بازباران با ترانــهباگوهرهاى فراوانمى خوردبربام خانه يادمآردروزبارانگردش روزديرينخوب وشيرين توجنگلهاىگيلانكودكى دهساله بودم بادوپاى كودكانهمى روم همچونآهو دورمى گشتم زخانهمى شنيدم از پرندهاز لب بادداستانهاى رهايىرازهاى زندگانىفيلم از موضوعى سخن مى گويد كه واقعيتى در خيلى از خانواده هاى شهدا است و اگر اين مشكل حل شود بجرات مى توان گفت نيمى از مشكلات اين خانواده هاى عزيز برطرف شده و اين واقعيت را بايد پذيرفت و نبايد آن را ناديده گرفت.قصه همچنان دردهاى يك كودك پدر از دست داده را بررسى مى كند, با متانت و وقار هوشمندانه اى نيازهاى مادر را فراموش نكرده و سعى در بازگو نمودن اين حقيقت مى كند.شيوه اى را كه كارگردان بر مى گزيند آرام و لطيف و بدور از هرگونه اغراق يا بعبارتى هو و جنجال, مى باشد. شيوه اى كه در بسيارى از كارگردانها مى بينيم كه با سر و صدا مى خواهند نظرها را به خود معطوف نمايند اما محسنى نسب آرام و متعادل بى هيچ ترس و واهمه طى طريق مى كند و باز به اين نتيجه مى رسيم كه حرف اول را سوژه يا به عبارتى داستان فيلم است كه مى زند.فيلمنامه با پرداخت روان و ساده اش نشان از آن مى دهد كه نويسندگانش كاملا در اختيار موضوع بوده و بخوبى از كم و كيف وضعيت زندگانى اين خانواده هاى عزيز آگاه بوده اند لذا بدرستى و گام به گام پيش رفته اند و چون قصد تحميق و فريب تماشاچى را ندارند بدون واهمه و نگرانى به اين مشكل كه خيلى از فيلمسازان ما, با نگاه مضطربانه اى به آن مى نگرند پرداخته و ورقى از اوراق اين لايه هاى درونى را برتماشاگرش مى گشايند و دور از هرگونه تمهيد و حقه و درازگويى واقعيتى تلخ را به شيوايى هرچه تمامتر بيان مى كنند.روش كارگردان و صداقتش در نوع بازگو نمودن آن و درستى و گيرايى فيلم لذت را بر تماشاگرش مى چشاند, بدون اينكه او را در يك احساس اشك آلودى غرق كند وى را در كنار يك ساحل واقعيت مى نشاند و موجهايى از حقايق را بسوى او مى فرستد تا در پايان با خود بيانديشد كه در اطرافش خانواده هايى زندگى مى كنند كه با اينكه بزرگترين حق را اين ملت وآب و خاك دارند اما بدون هيچ توقع و چشم داشتى سر در زندگانى خود فرو برده و حاضر نيستند كه ديگران را در اندوه و تنهايى شان شريك نمايند و بزرگ منشانه به حقيقتى تن داده اند كه پاداشش را از خالق خود انتظار دارند و نه از بنده اش.فيلم به لحاظ همان زبان ساده و روانى را كه انتخاب نموده با تماشاچى خود براحتى ارتباط برقرار مى كند و بدور از هرگونه اداهاى متفكرانه اى كه خيلى از سينماگران ما را گرفتار و پابند نموده و راه گريزى هم ندارند, ساخته شده است.لحظاتى دلچسب و گويا را بدور از هر تظاهرى بيان مى كند.فيلم نه با سريالهاى آنچنانى كه خود زاده مشكلات بيشمارى است با سرمايه اى اندك توسط گروه تلويزيونى شاهد(بنياد شهيد) بلكه بعد از ساخت فيلمهايى چول (گزل, تويى كه نمى شناختمت و...) تهيه شده است.((باز باران)) با شيوه اى يكدست و روان تماشاگرش را راضى از سينما بيرون مى فرستد.فيلمى كه بعداز تماشايش مى شود در باره اش انديشيد وبه سرنوشت انسانهايش فكرنمود.شخصيتهاى داستان هويت دارند, قابل لمس هستند و روح دارند با شاديهايشان لذت مى بريم و با اندوهايشان افسرده مى شويم هرچند كه صحنه هاى فيلم آرايش شده و همگى مفروش از قاليهاى نو و وسائل تميز و دست نخورده و ميزانسنهاى ابتدايى اما به دليل بى ادعا بودن باز بر دل مى نشيند. گفت:
هرسخن كزدل برآيد
لاجرم بر دل نشيند
لاجرم بر دل نشيند
لاجرم بر دل نشيند